الهیات مسیحی در کشورهای در حال توسعه

فارسی 6511 نمایش |

مسیحیت

مسیحیت در بعضى از بخش هاى جهان غیر غربى به مدت چشمگیرى حضور داشته است. نمونه خوبى از این موضوع، هندوستان است که در قرن چهارم، مسیحیت داراى حضور گسترده اى بود. موضوع پیوند مسیحیت با آیین هندو در برنامه الهیاتى این منطقه، پیوسته اهمیت ویژه اى داشته است. در سایر بخش هاى جهان غیرغربى، مسیحیت بیشتر یک تازه وارد است. همزمان با ادامه گسترش جهانى مسیحیت در دوران مدرن، مسیحیت در بخش هایى از جهان تثبیت شد که پیش تر در آن ناشناخته بود. رشد فوق العاده مسیحیت در قرن بیستم در مناطق زیر صحرایى آفریقا و کره، مبین این روند است که بر عکس تجربه مسیحیت در غرب اروپاست.
مسیحیت در آسیاى جنوب شرقى از جمله سرزمین اصلى چین در حال رشد است، گر چه مشکلات ناشى از ارتباطات و رفتار خصمانه مقامات در برابر مسیحیت، مانع از تثبیت دقیق چیزى شده است که در پاره اى از مناطق در حال رخ دادن است. در این مناطق، یک موضوع مهم در برنامه الهیاتى، پیوند مسیحیت با فرهنگ بومى و از جمله دیگر ادیان آن منطقه است. پاره اى از موضوعات در کشورهاى در حال توسعه هم زمان با اهمیت یافتن بیش از پیش مسیحیت مطرح شده است. دو منطقه کاملا متفاوت یکى هند که سنت الهیاتى مسیحى مدت زمانى در آن ریشه داشته و دیگرى آفریقاى جنوبى که چنین سنتى در آن هنوز در حال ظهور است.

1- مسیحیت در هند

مسیحیت در یکى از دوران هاى نسبتا اولیه در شبه قاره هند تثبیت شد. از دیر زمان اعتقاد بر این بوده است که توماس حوارى، کلیساى سنت توماس هند (Mar Thomas) را در قرن نخست بنیان نهاد. با روا داشتن اندکى مبالغه در این جا، دلایل خوبى بر این باور هست که مسیحیت عنصرى اصیل و بومى در صحنه دینى هند در قرن چهارم بوده است. سیاحان اروپایى که پیش از باز شدن مسیر دریایى تجارت به وسیله واشکو داگاما، دریانورد پرتغالى، در سال 1498، از راه خشکى به هند سفر کردند، مرتب از حضور مسیحیان در این منطقه خبر داده اند. ورود این پرتغالى را مى توان نشانى از باز شدن دوره اى جدید و مهم در مسیحیت هندوستان دانست که طى آن، سنت هاى بومى مسیحى با گونه هایى وارداتى از بشارت تکمیل شد که هر یک انعکاس جنبه اى از بستر اروپاییش بود.
با گذشت زمان، مهاجران هلندى، انگلیسى و فرانسوى به هند مهاجرت کردند و گونه هاى خاصى از مسیحیت را به سوغات بردند. در ابتدا، انجیلى سازى نسبت به مشغله جدى تر تجارت، موضوعى فرعى تلقى مى شد. در شرایطى که افراد و انجمن هاى تبشیرى مى توانستند در هندوستان بدون هیچ مخالفت جدى به کار خود بپردازند، مقامات انگلیسى هیچ گونه حمایتى از آنان به عمل نیاوردند. براى مثال، کمپانى هند شرقى با فعالیت هاى آنان مخالفت مى کرد، از بیم اینکه آنان ممکن است هندى هاى بومى را بدبین ساخته و در نتیجه، تجارت که رگ حیاتش بدان وابسته بود به خطر افتد. با این حال، تصویب منشور... (که پارلمان انگلستان در 13ژوئیه 1813 آن را به تصویب رساند)، میسیونرهای انگلیسی را تحت حمایت خود درآورد و تا اندازه ای فعالیت های انجیلی در شبه قاره هند را اجازه داد. بروز کشمکش های دینی امری اجتناب ناپذیر بود. در سال 1830 و در واکنش آشکار علیه شکل های ناخوانده غربی کردن در بنگال، درمه سبهه تاسیس شد. شورش سال 1857 (که معمولا نویسندگان معاصر انگلیسی از آن به «شورش هند» یاد مى کنند)، بیشتر پیامد این ناخشنودى روزافزون از غربى کردن تلقى مى شود.

رویکردهاى بومى هندى در مورد مسیحیت

از این رو، بررسى تحولات مربوط به رویکردهاى بومى هندى در مورد مسیحیت بسیار اهمیت دارد، نه توجه به گسترش الهیات هاى این منطقه که در اصل اروپاییند. چنین الهیاتى در مرحله نخست خود مایل است که در میان هندوهایى سر برآورد که مسیحیت را با جهان بینى خود همانند مى کنند. نمونه خوبى از این گرایش را مى توان در مورد رام موهن روى (1772-1833) مشاهده کرد که جنبش atmya sabha را تاسیس کرد. جنبشی که تمامی توجه خود را به اصلاح هندوئیسم معطوف کرد. رویگردانی روز افزون وی از آیین هندوی راست کیش (که در مباحثات وی با سبره مانیا ساستری به وضوح می توان مشاهده کرد)، موجب توجه روز افزون به مسیحیت شد که وی آن را تجسم اصولی اخلاقی تلقی می کرد که برای هندوهای منطقی قابل پذیرش بود. در سال 1829، برهمو سماج، انجمنی توحیدی را بنا نهاد که بر اندیشه های مسیحی و هندو، هر دو، استوار بود.
از جمله اندیشه های برگرفته از مسیحیت، آیین عبادت جمعی منظم بود که تا آن زمان در آیین هندو ناشناخته بود. با این حال، در دوره دوندرانات تاگور، جانشین وی، سماج سمت و سوی هندویی قاطعانه تری یافت. ابعادی از انتقادات رام موهن روی از مسیح شناسی راست کیشانه به زودی مورد انتقاد دیگر هندوهایی قرار گرفت که به مسیحیت ایمان آورده بودند. برای مثال، کرشنه موهن بنرجی، نویسنده بنگالی، معتقد بود که اندیشه ودایی دو قربانی پوروشا با آموزه مسیحى در باب کفاره بسیار شبیه یکدیگرند.

رویکرد کشوب چوندر سن در باب الهیات مسیحی
کشوب چوندر سن (1838-1884) رویکردی را در باب الهیات مسیحی مطرح کرد که اساس آن این فرضیه بود که مسیح برای آیین هندی سنگ تمام را گذاشت. اما کشوف بر خلاف رام موهن روی آموزه تثلیث را با شور و شوق پذیرفت. وی معتقد بود که هرچند برهمن بخش ناپذیر و توصیف ناپذیر است، می توان آن را برحسب مناسبات درونیش ست SAT (هستی) چیث (عقل) و آننده (سعادت) مورد توجه قرار داد. مناسبات سه گانه مذکور را باید با فهم مسیحی از خدای پدر به مثابه «هستی» خدای پدر به مثابه «لوگوس» و خدای روح القدس به مثابه «آسایش بخش» یا «آورنده شادی و عشق» متناظر دانست. همچنین اندیشه ای مرتبط با این در همین اواخر توسط رایموندو پنیکار در کتاب مسیح ناشناخته آیین هندو مطرح شده است. وى در این کتاب معتقد به حضور پنهان مسیح در اعمال هندو به ویژه در پیوند با موضوع عدالت و همدردى است.

رویکرد برهمه بنداب اوپدیایه در باب الهیات مسیحی
برهمه بنداب اوپدیایه (1861-1907) رویکردی مشابه را بر اساس تحلیلی از پیوند ایمان مسیحی و تبیین آن بر حسب نظام های فلسفی غیر مسیحی مطرح کرد (و این مانند همان کاری بود که توماس آکویناس کرد. وی ارسطو گرایی را به منزله ابزاری برای تبیین الهیاتی خود به کار برد.) حال چرا مسیحیان هندی مجاز نباشند با کمک نظام های فلسفی و اصیل هندی رسالت مشابهی را به عهده گیرند؟ چرا نتوان از فلسفه عرفانی ودانته در تبیین الهیات مسیحى استفاده کرد و وداها را عهد عتیق هندى ندانست؟ موضوع الهیات مسیحى با اصالت هندى روز به روز با موضوع استقلال از بریتانیا گره مى خورد. خود مختارى الهیاتى و سیاسى پیوندى ناگسستنى با یکدیگر مى یافتند. حرکت به سوى استقلال به این نتیجه انجامید که مسیحیت خود را در رقابت با دو ایدئولوژى رقیب یعنى آیین گاندى و مارکسیسم بیابد. در این بحث، شخصی که حضوری بسیار مهم داشت، مداتیپار امیل (متولد 1916) است. نظر به پیشینه مسیحی مار توما، ام. ام. توماس نماینده اصلى ندایى اصالتا هندى در الهیات مدرن شناخته مى شود.

مناسبات میان مسیحیت و آیین هندو
شاید بررسى مستمر مناسبات میان مسیحیت و آیین هندو تا مدت ها یکى از ویژگى هاى اصلى الهیات مسیحى هندى باشد. براى مثال، پیوند میان آموزه مسیحى تجسد و مفهوم هندوى اوتاره به یکى از مباحثات مهم در الهیات هندى تبدیل شده است. در تفکر هندى مسیحى امروزى، دست کم پنج رویکرد به این موضوع را مى توان تشخیص داد:
1- مسیح جهانى که همه انواع کثرت هاى تجربه دینى را در خود جاى داده است که از جمله آن آیین هندو و سایر ادیان در بافتى هندى است.
2- مسیح هدف غایى جستجوى دینى آیین هندو است.
3- امروزه آیین هندو همانند کتاب هاى عهد عتیق به مسیحیت گره خورده است و همان جایگاه یهودیت را به دست آورده است.
4- مسیحیت یکسره ناسازگار با آیین هندو و منقطع از آن است.
5- بافت هندو موجب ظهور شکلى خاص و هندى از مسیحیت شده است.

2- مسیحیت در آفریقای جنوبی

مسیحیت براى نخستین بار به وسیله میسیونرها که عمدتا از انگلستان بودند، به مناطق زیر صحرایى آفریقا برده شد. از همان آغاز، میان مسیحیت و منافع سیاسى و تجارى غرب پیوندهاى محکمى برقرار بود. دیوید لیوینگستن (1818-1873) میسیونر بریتانیایی، در نطق معروفی در کمبریج در سال 1857، هدف خود را از بازگشت به آفریقا «هموار ساختن راه تجارت و مسیحیت» اعلام کرد. بیشتر میسیونرهای اروپایی اطلاعات اندکی از فرهنگ آفریقا داشتند و در معمولا فاقد حساسیت لازم نسبت به شرایط محلی بودند و در نتیجه نتوانستند اهمیت تعامل با نظام های اعتقادی محلی را درک کنند. در نتیجه، «الهیات آفریقا» الهیاتی اروپایی بود که بدون هیچ تعاملی با فرهنگ محلی در آفریقا به انجام رسید.
همزمان با وداع آفریقا با سابقه استعماری خود در دهه 1960 و 1970،توجه روز افزونی به تصاحب دوباره فرهنگ و ارزش های آفریقایی (که آنها را سرکوب شده قدرتهای استعماری اروپا می دانستند) پدید آمد. یکی از مهمترین تحولات از دهه 1970، ظهور الهیدانان مسیحی بومی آفریقا مانند جان مبیتی اهل کنیا و KWAME BEDIAKO اهل غنا بوده که دغدغه خاطرشان، ارائه الگوهای الهیاتی با اصالت آفریقایی است نه تسلیم شدن در برابر معیارهای الهیاتی غرب. برای مثال الهیدانان غربی دیدگاههای آفریقایی سنتی انتقادی مانند اهتمام به نیاکان را معمولا به دیده تحقیر می نگریستند. مسیحیان آفریقایی از پذیرش چنین نگرش های تحقیرآمیزی سرباز می زنند و معتقد به ضرورت توجه جدی به چنین دیدگاههایی با بهره گرفتن از توان دفاعیه نویسی و مسیحی کردن آنها از درون هستند. چارلز نیامیتی الهیدان تانزانیایی در کتاب مسیح به مثابه نیای ما (1984) نمونه اى از چنین رویکردى را ارائه مى دهد.

تعامل میان فرهنگ سنتى آفریقا با ادیان
از این رو، تعامل میان فرهنگ سنتى آفریقا با ادیان اهمیتى بنیادى در جنوب آفریقا دارد. با این حال، تا همین اواخر، برنامه الهیات مسیحى در جنوب آفریقا تحت تأثیر تعامل با یک ایدئولوژى (آپارتاید، واژه اى آفریکانسى به معناى تبعیض separateness) بوده است که در دوره سلطه سفیدپوستان، تبعیض نژادى را در آفریقاى جنوبى تقویت مى کرد. طى سالیان متمادى، برنامه الهیاتى در جنوب آفریقا در عمل محدود به این موضوع واحد بود و استدلال مى کرد که این ایدئولوژى به دلایل الهیاتى به هیچوجه پذیرفتنى نیست. این گرایش به دست گروهى از الهیدانان غربى ترغیب شد که مى توانستند تعامل الهیاتى با آپارتاید را به گونه اى شبیه تعامل الهیات لیبرال، یعنى تلاش براى آزادى و عدالت، درک کنند. با این حال، با خاتمه یافتن آپارتاید در اوایل دهه 1990، الهیات مسیحى اکنون ناگزیر از بازگشت به وظیفه سنتى تر تعامل با فرهنگ محلى است.

منـابـع

آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد