تحولات اساسی الهیات مسیحی در دوره قرون وسطی (وولگات)
فارسی 5722 نمایش |نقد ترجمه وولگات از کتاب مقدس
برنامه ادبى و فرهنگى اومانیسم را مى توان در این شعار خلاصه کرد: «به منابع اصلى بازگردید»؛ «فیلتر و صافى» تفاسیر قرون وسطى، چه در زمینه متون رسمى و قانونى و چه کتاب مقدس، به کنار گذاشته شود تا مستقیما با متون اصلى تماس حاصل شود. این شعار تا آن جا که به کلیساى مسیح مربوط مى شود، به معناى بازگشت مستقیم به منابع اصیل مسیحیت یعنى نویسندگان آباء و مقدم بر همه، کتاب مقدس بود. این مطلب، دسترسى مستقیم به متن یونانى عهد جدید را ضرورى ساخت. نخستین چاپ عهد جدید به زبان یونانى درسال 1516 عرضه شد. متن اراسموس آن چنان که مى بایست، قابل اطمینان نبود؛ زیرا اراسموس براى بیشتر بخش هاى عهد جدید تنها چهار دست نوشته و براى قسمت اخیر آن (کتاب مکاشفه) یک متن در اختیار داشت و از قضا این متن هم فاقد پنج آیه بود و اراسموس ناگزیر از آن بود که آن را از متن لاتینى وولگات به یونانى ترجمه کند؛ با این حال، تردیدى نبود که این اثر، اثرى برجسته است. نخستین بار بود که عالمان الهیات مجال یافتند که متن اصلى عهد جدید به زبان یونانى را با ترجمه اخیر وولگات به زبان لاتینى مقایسه کنند.
اراسموس بر اساس تحقیق لورنزو والا، از اومانیست هاى ایتالیا، نشان داد که ترجمه وولگات در مورد بخش هاى عمده اى از عهد جدید، خالى از اشتباه نیست. با توجه به اینکه پاره اى از مراسم و عقاید دینى بر اساس این متون بود، اتهامات اراسموس از یک سو موجب بهت و حیرت بسیارى از کاتولیک هاى محافظه کار (که خواستار باقى ماندن این مراسم و عقاید بودند) شد و، از سوى دیگر موجب شادى و شعف عمیق اصلاحگران که خواستار کنار گذاشتن آنها بودند. ذکر سه نمونه کلاسیک از اشتباهات در ترجمه کافى است تا تسلط و مهارت اراسموس را در مورد کتاب مقدس نشان دهد.
1- بیشتر الهیات قرون وسطى، ازدواج را در شمار آیین هاى مقدس مى دانست، زیرا در متن عهدجدید و (حد اقل در ترجمه وولگات) از ازدواج به عنوان یک سنت و آیین مقدس یاد شده بود. (افسسیان 2ـ301:5) اراسموس خاطرنشان ساخت که واژه یونانى musterion که در این جا به آیین (sacrament) ترجمه شده، صرفا به معناى مراسم عشاى ربانى (mystery) است. به ازدواج به عنوان یک آیین اشاره نشده است و بدین ترتیب یکى از متون کلاسیک و مرجع مورد استفاده عالمان الهیات در قرون وسطى براى توجیه اینکه زناشویى و نکاح در شمار آیین هاى مقدس است، تقریبا از دور خارج شد.
2- وولگات کلمات آغازین موعظه عیسى (متى 4:17) را چنین ترجمه کرده بود: «آیین توبه را به جاى آورید، زیرا ملکوت آسمان ها نزدیک است.» این ترجمه بدان معنا بود که ظهور ملکوت آسمان ها ارتباط مستقیمى با آیین اقرار و توبه دارد. اراسموس در این جا نیز به تبعیت از والا خاطر نشان ساخت که این کلمه یونانى را باید این چنین ترجمه کرد: «توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان ها نزدیک است.» به عبارت دیگر، در حالى که به نظر مى رسد که وولگات نظر به آیین بیرونى و ظاهرى (مراسم توبه) دارد، اراسموس بر این نکته اصرار داشت که منظور کتاب مقدس، نگرش و رفتارى روانى و درونى (یعنى پشیمان بودن) بوده است و بدین تربیت یکى از دلایل و توجیهات مهم نظام عبادى کلیسا زیر سؤال رفت.
3- بر اساس، جبرئیل مریم را به عنوان «کسى که سرشار از فیض است» (gratia plena) تکریم کرد (لوقا 1:28) که این معنا را القا مى کرد که او سرچشمه و آبگیرى است پر از آب (فیض)؛ ولى همان طور که اراسموس متذکر شد، متن یونانى صرفا به معناى «شخص مطلوب» یا «کسى که مطلوب را یافته است» مى باشد و بدین سان یکى از ابعاد مهم الهیات قرون وسطى به وسیله تحقیقات اومانیستى درباره عهدجدید ابطال شد.
تحولات یادشده اعتبار و وثاقت را به شدت زیر سؤال برد و راه را براى تجدید نظر در الهیات بر مبناى فهمى بهتر از متن کتاب مقدس فراهم ساخت، همچنان که بر اهمیت تحقیقات مبتنى بر کتاب مقدس در پیوند با الهیات صحه نهاد. الهیات را نمى توان بر پایه اغلاط ترجمه اى استوار ساخت. از این رو، پذیرش اهمیت حیاتى نقش تحقیقات کتاب مقدسى در الهیات مسیحى به لحاظ تاریخى، سابقه در دهه دوم قرن شانزدهم دارد. این موضوع همچنین موجب دغدغه هاى الهیاتى در دوره نهضت اصلاح دینى شد.
الهیات بیزانسى در دوران قرون وسطى
الهیات بیزانسى در طى قرون وسطى در شرق اروپا شکوفا شد. نام «الهیات بیزانسى» برگرفته از نام شهر یونانى بیزانس است که قسطنطین آن را در سال 330 به عنوان مقر تازه پایتخت تازه خود برگزید. این شهر در این زمان ضمن تغییر نام، «قسطنطنیه» (شهر قسطنطین) نامیده شد، اما نام قدیمی شهر مهجور نماند و بر سبک خاصی از الهیات اطلاق شد که در این منطقه تا هنگام سقوط قسطنطنیه به دنبال هجوم ارتش های اسلامی در سال 1453 شکوفا شده بود. البته قسطنطنیه تنها مرکز تفکر مسیحی در شرق مدیترانه نبود. مصر و سوریه تا مدت ها مرکز تاملات الهیاتی بود. با این حال، همزمان با تمرکز روز افزون قدرت سیاسی در این شهر امپراتوری، موقعیت آن به عنوان مرکز الهیات نیز ارتقا یافت.
الهیات بیزانسی در دوره ژوستین شهید
الهیات بیزانسی در دوره ژوستین شهید (527-565) به مثابه نیروی فکری نسبتا با اهمیتی سر بر آورد. همزمان با جدایی دم افزون کلیساهای شرق و غرب از یکدیگر (فرآیندی که مدت زمانی طولانی پیش از شقاق نهایی در سال 1504 صورت گرفت)، متفکران بیزانس معمولا بر اختلافات خود با الهیات غرب پا فشاری کرده و بر وجود تمایز رویکرد خود در آثار جدلیشان تاکید می نمودند. برای مثال، نویسندگان بیزانسی مایل بودند که نجات را به حسب deification درک کنند، نه بر حسب مقولات قانونی یا قراردادی. افزون بر این، آنان خود را گرفتار در مخمصه آموزه های برزخ مى دیدند که در محافل کاتولیک غرب بسیار مورد توجه بود. از این رو، شبکه اى پیچیده از عوامل سیاسى، تاریخى و الهیاتى هر گونه تلاش براى نیل به نوعى از اتحاد مجدد میان شرق و غرب در قرون وسطى را با مشکل دچار کرده بود. به هنگام سقوط قسطنطنیه، اختلافات میان شرق و غرب به اوج خود رسیده بود. با سقوط بیزانس، رهبرى فکرى و سیاسى در جامعه ارتدکسى به روسیه منتقل شد. روس ها در قرن دهم و به واسطه تبلیغات بیزانس تغییر آیین داده بودند و در شقاق سال 1054 جانب یونانیان را گرفتند. مسکو و کیف در پایان قرن پانزدهم به قلمرو سه اسقفى تبدیل شد و این در حالى بود که هر کدام در زمینه الهیات سبک خاص خود را داشتند.
ماهیت متمایز الهیات بیزانسى
براى درک ماهیت متمایز الهیات بیزانسى، درک خصوصیاتى که در وراى آن قرار دارد، لازم است. الهیدانان بیزانس به خصوص توجهى به تقریرهاى نظام مند از ایمان مسیحى نداشتند. از دیدگاه آنان، الهیات مسیحى چیزى است «اعطا شده» و به همین جهت نیازمند آن است که از آن در برابر مخالفان دفاع شده و براى طرفداران آن توضیح داده شود. اندیشه «الهیات نظام مند» براى آنها تا حدى غریبه است. حتى یوحناى دمشقى (حدود 675-749)، که کتاب او به نام درباره ایمان ارتودکسی دارای اهمیت بسیاری در تثبیت الهیات مسیحی با صبغه ای شرقی است، را باید شارح ایمان دانست نه یک متفکر دوراندیش یا نوآور. الهیات بیزانسی را می توان پایبند بودن به اصولی دانست که آتاناسیوس در کتاب خود به نام درباره تجسد مطرح ساخت. وی در این کتاب بر این نکته صحه گذارد که الهیات بیان چیزی است که در ذهن و ضمیر قدیسان است. از این رو، الهیات بیزانسی (که شامل نسل های امروزی آن در ارتدوکسی یونان و روسیه می شود) نویسندگانی چون گرگوری اهل نیسا، ماکسیموس و نویسنده نامه adopted Dionysius The Areop agite در این زمینه اهمیت خاصى دارند.
دو مناقشه این دوره
در این جا، دو مناقشه اهمیت بسیارى دارد. اولین مناقشه که در دوره زمانى 725ـ842 درگرفت، معمولا از آن به مناقشه شمایل شکنى یاد می شود. این مناقشه زمانی درگرفت که امپراتور لئوی سوم (717-742) تصمیم به ویران کردن شمایل گرفت، زیرا آنها را موانعی بر سر راه ایمان آوردن یهودیان و مسلمانان می دانست. این مناقشه تا حد زیادی جنبه سیاسی داشت. گرچه موضوعات الهیاتی مهمی بود که در معرض خطر قرار داشت که از همه مهم تر این بود که آموزه تجسد تا چه اندازه می تواند تصویر خدا در قالب انگاره ها توجیه کند. دومین مناقشه، که در سده چهاردهم درگرفت، بر سر موضوع صمت گرایى بود (واژه یونانى hesychia به معناى صمت و خاموشى است) و این نوعى از تدبر در قالب تمرین هاى بدنى است که به فرد با ایمان این توانایى را مى دهد که «نور الهى» را با دیدگان خود ببیند.
صمت گرایی تاکید چشم گیری بر اندیشه «صمت درونی» داشت که راهی است برای دست یافتن به بصیرتی درونی در باب خداوند. این موضوع به خصوص به نویسندگانی چون سیمون الهیدان جدید و گرگوری پالاماس (حدود 1296-1359) منسوب بود که در سال 1347 به سراسقفی تسالونیکا برگزیده شد. مخالفان او معتقد بودند که شیوه های او تفاوت میان خالق و مخلوق را به حد اقل می رساند و این اظهارنظر که خدا را می توان «دید» به خصوص زنگ خطر را به صدا درآورده بود. پالاماس در پاسخ به این انتقاد، آموزهایی را مطرح کرد که امروزه به «پالامیسم» معروف است و میان نیروهای الهی و ماهیت الوهی فرق می نهد. این تمایز راه را برای دفاع پالاماس از رویکرد صمت گرایانه با تایید اینکه به مومنان توانایی مواجهه با انرژی های الهی را می دهد نه جوهر نادیده و وصف ناشدنی را، باز کرد. مومنان نمی توانند به طور مستقیم در انرزی های آفریده نشده که حالت یگانگی خدا با مومنان است، مشارکت جویند. نیکولاس کاباسیل (حدود 1320- حدود 1390) الهیدان غیر روحانی از الهیات پالاماس حمایت کرد و آن را پروراند. کتاب وی به نام زندگی در مسیح یکی از آثار کلاسیک باقی مانده از معنویت بیزانسی است. این کتاب در سالهای اخیر از سوی نویسندگان نوپالامیت مانند ولادیمیر لوسکی و جان میندورف مورد توجه و استفاده مجدد قرار گرفته است.
نتیجه
از مجموع مطالب فوق به دست مى آید که الهیات مسیحى در شرق و غرب در قرون وسطى و دوره رنسانس تحولات سرنوشت سازى را پشت سر گذاشت. نسل هاى بعدى الهیدانان این دوره را نقطه عطف مهمى در پیوند با شمارى از حوزه هاى تأملات الهیاتى دانستند. هم چنان که بعضى از نویسندگان آن را داراى اهمیتى همیشگى دانستند. ظهور و سقوط بیزانس اهمیت خاصى در درک کامل تحولات بعدى ارتدوکسى شرق در روسیه و یونان دارد. همان گونه که ظهور حکمت مدرسى و اومانیسم داراى اهمیت چشمگیرى در شکل دادن به الهیات غرب بود.
منـابـع
آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها