تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (پست مدرنیسم)
فارسی 7226 نمایش |پست مدرنیسم
تحولى عمده در فضاى فرهنگى غرب به وجود آمد که در دو دهه اخیر قرن بیستم از وضوح ویژه اى برخوردار شده است و تأثیر آن در دهه هاى نخست قرن بیست و یکم قطعى به نظر مى رسد. امروزه این جنبش را با مسامحه به «پست مدرنیسم» مى شناسند. معمولا پست مدرنیسم را نوعى احساس فرهنگى فاقد اصول مسلم و حقایق یا مبانى ثابت مى دانند که از پلورالیسم و تنوع استقبال مى کند و هدف آن تفکر درباره تخته بند «وضعیت بودن» اساسى کل تفکر بشر است. شاید بتوان پست مدرنیسم را در هر یک از این موضوعات، واکنشى آگاهانه و عامدانه علیه تمامیت خواهى جنبش روشنگرى دانست. ارائه تعریفى کامل از پست مدرنیسم عملا امکان ناپذیر است. این مشکل تا حدى به این سبب است که تا حصول توافقى کامل در باب ماهیت «مدرنیته» که پست مدرنیسم به جاى آن نشسته و آن را از دور خارج کرده، فاصله زیادى وجود دارد. در واقع، خود اصطلاح «پست مدرنیسم» را شاید بتوان مفید این معنا دانست که «مدرنیته» به خوبى تعریف شده است. و (هر چه باشد) مى توان گفت که به پایان خط رسیده و از دور خارج شده است. این مشکل به خصوص در مورد ادبیات، شکل حادى به خود مى گیرد; جایى که «مدرنیسم» همیشه مفهومى مورد مناقشه داشته است. با این حال، مى توان ویژگى اساسى و عمومى آن را، که همان دست کشیدن عمدى و نظام مند از روایات تمرکزگراست، بازشناخت.
تفاوت هاى کلى میان مدرنیته و پست مدرنیته
تفاوت هاى کلى میان مدرنیته و پست مدرنیته را بر حسب مقایسه هاى سبک شناختى مى توان به شرح زیر ارائه کرد که پیشنهاد شده از سوى احاب حسن است: اصطلاحات گردآمده در ذیل «مدرنیسم» عبارتند: هدف، طرح (نظم)، سلسله مراتب، مرکزیت، انتخاب. در حالی که اصطلاحات گردآمده در ذیل «پست مدرنیسم» عبارتند از: بازى، اتفاق، هرج و مرج، پراکندگى، ترکیب. اصطلاحات گردآمده در ذیل «مدرنیسم» واجد لحن و فحواى توانایى فاعل تفکر در تحلیل، نظم دادن، مهارکردن وسلطه داشتن است در حالی که اصطلاحاتى که زیر مقوله «پست مدرنیسم» گرد هم آمده اند، لحن و فحواى نیرومند و مشابهى در باب ناتوانى فاعل تفکر در مهار کردن دارند و در نتیجه اشیا، با همه تنوع چشمگیر و بازیگونه شان، باید به حال خود رها شوند. این موضوع در مورد ادیان و هر چیز دیگر به یکسان صدق مى کند. از این رو، روشن خواهد شد که پست مدرنیسم در پیوند با مسئله حقانیت، تعهدى پیشین و ذاتى به نسبى گرایى و کثرت گرایى دارد. مى توان با استفاده از زبان فنى این جنبش، مدعى شد که پست مدرنیسم وضعیتى را ارائه مى دهد که در آن، دال جاى مدلول را به مثابه کانون جهت گیرى و ارزش مى گیرد.
دیدگاه زبان شناسى ساختارى فردیناند دو سوسورو
بر اساس زبان شناسى ساختارى که در ابتدا به وسیله فردیناند دو سوسورو در ادامه به وسیله رومان یاکوبسن و دیگران مطرح شد، پذیرش دلبخواهی بودن نشانه زبان شناختى و وابستگى آن به سایر نشانه ها، پایان امکان معانى ثابت و مطلق را مشخص مى کند. از دیدگاه سوسور، یک «نشانه» از سه چیز فراهم آمده است: دال (تصویر صوتى کلمات گفته شده، آن گونه که دریافت کننده مورد نظر پیغام آن را شنیده است)، مدلول (معنایى که در ذهن این گیرنده به وسیله تحریکات دال ایجاد مى شود) و وحدت این دو. به عقیده سوسور، یگانگى دال و مدلول یک قرارداد فرهنگى است. هیچ پایه و اساس عام و متعالى وجود ندارد که دال و مدلول را به یکدیگر پیوند دهد. این امرى دلبخواه است که حاکى از احتمالات در تربیت فرهنگى است.
نویسندگانى مانند ژاک دریدا، میشل فوکو و ژان بودریار با بسط این بینش ها چنین استدلال کردند که زبان در نهایت امرى به دلخواه، بلهوسانه و فاقد نظم است و به هیچوجه حاکى از قوانین زبان شناختى مطلق مسلط نیست. از این رو، زبان امرى به دلخواه است و ناتوان از افشاى معناست. بودریار چنین استدلال مى کند که جامعه مدرن، در شبکه بى انتهایى از نظام هاى نشانه اى مصنوعى گرفتار آمده است که فاقد هر گونه معنایى است و تنها توانسته است که نظام هاى اعتقادى کسانى که آنها را پدید آورده اند، دوام بخشد.
بعد شالوده شکنى پست مدرنیسم
یکى از ابعاد پست مدرنیسم که از عهده تبیین این جریان به خوبى برآمده، و به علاوه دلمشغولى خود را به زبان و متن هم نشان داده است، شالوده شکنى است، یعنی شیوه انتقادی که عملا اعلام کرده است که هویت و نیات نویسنده یک متن با تفسیر آن متن نامرتبط است و این مقدم بر این تأکید است که به هر حال، هیچ معنای ثابتی را نمی توان در آن یافت. اصولا این جنبش در نتیجه برداشت ژاک دریدا از آثار مارتین هایدگر در اواخر دهه 1960 پدید آمد. اساس این رویکرد، دو اصل کلى در باب قرائت از هر متن است.
1- چیزى که به شکل مکتوب درآمده، ناقل معناهایى است که نویسنده آن را قصد نکرده و نمى توانسته است که چنین کند.
2- نویسنده نمى تواند به شکلى کافى آنچه را که در ابتدا قصد کرده، در قالب کلمات بیاورد.
در نتیجه، همه تفسیرها به یک اندازه معتبر یا به یک اندازه بى معناست (بسته به دیدگاه شما). همان گونه که پل دى من، یکی از طرفداران اصلی این رویکرد در آمریکا، اعلام کرده بود خود اندیشه «معنا» حاکی از فاشیسم است. این رویکرد که در آمریکای پس از جنگ ویتنام شکوفا شد، به مدد دانشگاهیانی مانند دی من، جفری هارتمن، هارولد بلوم و جی. هیلیس میلر ارج و قربی فکری یافت. «فراروایت ها» یعنى، روایات تعمیم دهنده اى که ادعا مى شود که چارچوب هاى کلى براى پى بردن به معنا در اختیار قرار مى دهند، از این جهت مورد انکار قرار گرفت که اقتدارگرا است. این روایات نه تنها معنا را کشف نکرده اند، بلکه معانى خود را به شکلى فاشیستى تحمیل کرده اند.
دو تحول عمده الهیاتی
از منظر الهیات، دو تحول زیر را باید داراى اهمیت خاصى دانست. با آنکه معلوم نیست که تأثیر آنها در دراز مدت چه خواهد بود، اما در دو دهه آینده اهمیت خود را از دست نخواهند داد.
1- تفسیر کتاب مقدس
تفسیر سنتى و علمى کتاب مقدس پیوسته تحت سلطه شیوه تاریخى- نقدى بوده است. این رویکرد، که در قرن نوزدهم بسط یافت، بر اهمیت کاربرد شیوه هاى تاریخى- نقدى مانند تثبیت Sitz im Leben یا «وضعیت در زندگى» در عبارات انجیل تأکید داشت. این رویکرد در دهه 1970 و 1980 به واسطه ظهور ساختارگرایى و پساساختارگرایى زیر سؤال رفت. پاره اى از منتقدان برجسته ادبى در دهه 1980 مانند هارولد بلوم و فرانک کرمود به گونه ای مخاطره آمیز به حوزه تفسیر کتاب مقدس وارد شدند و اندیشه هایی چون تفسیر «دارای مشروعیت نهادین» یا تفسیر «محترم نزد محققان» از کتاب مقدس را به زیر سؤال بردند.
این مفهوم که متن کتاب مقدس داراى یک معناست (اعم از اینکه این معنا را مقامات کلیسا یا جامعه علمى تعیین کرده باشند) در پست مدرنیسم با بدگمانى شدید بدان نگریسته مى شد. در حوزه تأثیرهاى خاص بر تفسیر کتاب مقدس، موارد زیر داراى اهمیت خاصى است. تحلیل میشل فوکو از مناسبات قدرت میان مفسر و جامعه، رشته پرسش هاى مهمى را در باب کارکرد بالقوه سرکوبگرانه تفسیرهاى «مجاز» کتاب مقدس بر انگیخت. آثار ژاک دریدا این سوال را به میان کشید که چگونه تفسیر متفاوت متون کتاب مقدس می تواند رشته ای از قرائت های متعارض از کتاب مقدس را به بار آورد. ژان فرانسوالیوتار معتقد بود که آنچه وى آن را les grands recits یا روایات عظیم کتاب مقدس مى نامد، تقریبا همان ایدئولوژى هاى سکولارى را استمرار مى بخشد که کمابیش بر همان روایات استوار است.
این موضوع این پرسش را مطرح کرد که چگونه کتاب مقدس را مى توان به گونه اى تفسیر کرد که مفروضات سرمایه دارى غرب را، به جاى تأیید، مورد تردید قرار دهد. (البته آثار الهیدانان رهایى بخش آمریکاى لاتین این باور را تقویت مى کند که جدى بودن این مشکل بسیار کمتر از آن است که در لفاظى لیوتار به جد گرفته شده است.)
2- الهیات نظام مند
پست مدرنیسم در کنه ذات خود با مفهوم «نظام سازى یا هر گونه ادعاى کشف معنا»، سخت مخالف است. تحقیق مارک تیلور به نام خطا کردن نمونه خوبى از تأثیر پست مدرنیسم بر الهیات نظام مند است. تصور «خطاکردن» و نه رویکردهاى سنتى تر به نظام سازهاى الهیاتى تیلور را به ارائه الهیاتى ضد نظام مندى رهنمون شد که رویکردهاى چند کاره در مسائل صدق یا معنا را مطرح ساخت. تحقیق تیلور پیامدهاى اعلام «مرگ خدا» توسط نیچه را بررسى مى کند. بر این اساس، تیلور معتقد به ریشه کن ساختن مفاهیمى چون خود، صدق و معنا است. زبان به هیچ چیز اشاره ندارد و صدق بر هیچ چیز منطبق نمى شود.
الهیات رهایى بخش
اصطلاح «الهیات رهایى بخش» به لحاظ نظرى به هر الهیاتى گفته مى شود که شرایط ظالمانه را مورد خطاب قرار داده یا با آن درافتد. به این معنا، الهیات فمینیستى را هم مى توان نوعى الهیات رهایى بخش دانست; همان گونه که اصطلاح قدیمى تر «رهایى زنان» نیز این را افاده مى کند. همچنین، الهیات سیاهان هم بى تردید به موضوع رهایى بخشى مى پردازد. با این حال، در عمل، این اصطلاح براى اشاره به شکلى کاملا متفاوت از الهیات به کار مى رود که ریشه در اوضاع و احوال آمریکاى لاتین در دهه هاى 1960 و 1970 داشت. درسال 1968، اسقف هاى کلیساى کاتولیک در آمریکاى لاتین براى برگزارى همایشى در شهر مدلین در کلمبیا گرد هم آمدند.
این نشست که معمولا با نشان اختصارى CELAM II شناخته مى شود، با اعتراف به اینکه کلیسا معمولا جانب دولت هاى بیدادگر در این منطقه را گرفته و اعلام اینکه در آینده جانب تهیدستان را خواهد گرفت، منطقه را با تکانه اى مواجه ساخت. چندى نگذشت که این موضع سیاسى و شبانى با مبانى استوار الهیاتى تکمیل شد. الهیدانى به نام گوستاوو گوتى یرس اهل پرو در کتاب الهیات رهایی بخش (1971) محورهای اصلی ای را که شاخصه این جنبش شدند و ما در اینجا به بررسی آنها می پردازیم، معرفی کرد. نویسندگان برجسته دیگری مانند لئوناردو بوف اهل برزیل و خوان لویس سگوندو اهل اروگوئه و خوزه میگوئز بونینو اهل آرژانتین در این میان دیده مى شوند. فرد اخیر از یک جهت استثنایى است و آن اینکه وى شخصى پروتستان (دقیق تر فردى متدیست) است که در گفتگویى مشارکت جسته که گردانندگان آن، نویسندگان کلیساى کاتولیکند.
محورهاى اساسى الهیات رهایى بخش
محورهاى اساسى الهیات رهایى بخش در آمریکاى لاتین را مى توان به ترتیب زیر خلاصه کرد:
1- الهیات رهایى بخش به افراد تهیدست و ستم دیده توجه دارد. «تهیدستان منبع اصیل الهیات در درک حقیقت مسیحیت و عمل به آن هستند (جان سابرینو). در اوضاع و احوال آمریکاى لاتین، کلیسا هوادار تهیدستان است: «خدا به روشنى و بى هیچ تردید جانب تهیدستان را گرفته است.» (بونینو) این موضوع که خداوند جانب تهیدستان را گرفته، بینش دیگرى را پدید آورد و آن اینکه تهیدستان در تفسیر ایمان مسیحى جایگاهى دارند که داراى اهمیت خاصى است. همه الهیات و رسالت مسیحى باید با «نگاه از پایین» با آلام و دردهاى تهیدستان آغاز شود.
2- الهیات رهایى بخش تأملاتى انتقادى در مسائل عملى دارد. به قول گوتى یرس، الهیات «تأملى نقادانه درباره عمل مسیحیت در پرتو کلام خداست.» الهیات منفصل از استلزامات اجتماعى یا کنش سیاسى نیست و نباید چنین نیز باشد. الهیات کلاسیک غرب، عمل را نتیجه تأملات مى داند و این در حالى است که الهیات رهایى بخش ترتیب را به عکس مى کند: در ابتدا، عمل آغاز مى شود و در پى آن، تأملات انتقادى مى آید. «الهیات باید از تبیین کردن جهان باز ایستد و دگرگون کردن آن را آغاز کند.» (بونینو) شناخت درست خدا هرگز بیطرفانه یا جدا افتاده نیست بلکه در تعهد به آرمان تهیدستان و از طریق آن حاصل مى شود. این نظرگاه جنبش روشنگرى، که تعهد مانعى بر سر راه شناخت است، در الهیات رهایى بخش از اساس مردود است.
رابطه الهیات رهایى بخش با نظریه مارکسیسم
در این جا، وامدار بودن الهیات رهایى بخش به نظریه مارکسیسم روشن مى شود. بسیارى از ناظران غربى، به همین سبب، این جنبش را مورد انتقاد قرار داده اند و آن را اتحادى نامقدس میان مسیحیت و مارکسیسم دانسته اند. الهیدانان رهایى بخش به شدت از بهره گرفتن از مارکس بنابر دو اساس مهم دفاع کرده اند. نخست، مارکسیسم «ابزارى براى تحلیل اجتماعى» دانسته مى شود. گوتى یرس; زیرا کسب بینش هایى در باب ماهیت کنونى جامعه آمریکاى لاتین و نیز شیوه هایى براى اصلاح اوضاع اسف بار تهیدستان را ممکن مى سازد. دوم مارکسیسم برنامه اى سیاسى ارائه مى دهد که به واسطه آن نظام اجتماعى ناعادلانه موجود را مى توان برچید و جامعه اى عادلانه پدید آورد. الهیات رهایى بخش عملا منتقد سرسخت سرمایه دارى و هوادار سوسیالیسم است.
الهیدانان الهیات رهایى بخش ضمن یادآورى استفاده توماس آکویناس از ارسطو در شیوه الهیاتى خود، چنین استدلال مى کنند که آنها نیز صرفا همان راه او را دنبال مى کنند; به این معنا که از فیلسوفى غیر دینى براى معنادار کردن باورهاى اساسا مسیحى بهره مى برند. بر این نکته باید تأکید کرد که این بدان سبب است که الهیات رهایى بخش اعلام کرد که ترجیح دادن تهیدستان توسط خدا و تعهد او به آنها یکى از جنبه هاى اساسى بشارت است، نه گزینه اى آسان (bolt-on) که برخاسته از اوضاع و احوال آمریکاى لاتین یا صرفا مبتنى بر نظریه سیاسى مارکسیستى باشد.
تأثیر الهیات رهایى بخش در مباحث کنونى الهیات مسیحی
الهیات رهایى بخش اهمیت بسیارى در مباحث کنونى در باب الهیات دارد. دو موضوع کلیدى الهیات را مى توان نمونه تأثیر آن دانست:
1- هرمنوتیک کتاب مقدس
کتاب مقدس به مثابه روایت رهایى خوانده مى شود. رهایى اسرائیل از اسارت مصر، نکوهش ستمکارى از سوى پیامبران و اعلام بشارت به تهیدستان و رانده شدگان توسط عیسى داراى اهمیت خاصى است. کتاب مقدس خوانده مى شود، اما نه از منظر دیدگاهى که آرزویش درک بشارت است، بلکه از سر توجه به استفاده از بینش هاى رهایى بخش آن در اوضاع آمریکاى لاتین. الهیات آکادمیک غرب این رویکرد را با بى صبرى و اشتیاق مورد توجه قرار داده است و بر این باور است که خود فاقد جایگاهى براى بینش هاى مذکور در باب تحقیقات مربوط به تفسیر چنین عبارت هایى از کتاب مقدس است.
2- ماهیت رستگارى
الهیات رهایى بخش مایل بوده است که رستگارى را با رهایى برابر داند و بر جنبه هاى اجتماعى، سیاسى و اقتصادى رستگارى تأکید کرده است. این جنبش تأکید خاصى بر مفهوم «گناه ساختارى» کرده و خاطرنشان مى کند که این جامعه است که به فساد کشیده شده و نیازمند رهایى است نه افراد. الهیات رهایى بخش از دید منتقداتش، رستگارى را تا سر حد موضوعى کاملا این جهانى تنزل داده و ابعاد متعالى و ابدى آن را نادیده گرفته است.
منـابـع
آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها
بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد
-
تاثیر جنبش روشنگری بر آیین پروتستان
-
انتقادات جنبش روشنگری از الهیات مسیحی
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (مارکسیسم)
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (لیبرالیسم)
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (فمینیسم)
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (الهیات سیاهان)
-
تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (آیین انجیلی)