عوامل حبط اعمال (نفاق و دورویی)

فارسی 3518 نمایش |

نفاق و دورویی، از جمله عوامل «احباط» از نظر قرآن کریم است. هرگاه افرادی روی یک سلسله ملاحظات دنیوی، به ظاهر، خود را مؤمن به خدا و قوانین اسلام معرفی کنند، ولی در واقع معتقد به آن نبوده و نسبت به آن انکار قلبی ورزند اعمال نیکی که احیانا انجام می دهند، حبط و باطل گردیده، به هنگام حساب و پاداش در رستاخیز کمترین نتیجه ای برای آنان نخواهد داشت. قرآن کریم در سوره احزاب آیات 12 تا 19، چهره منافقان را افشا نموده، عذرتراشی و بهانه جویی های واهی آنان را به هنگام پیکار با دشمنان یادآور می شود. همچنین از کارشکنی گروهی از آنان گزارش می دهد که نه تنها خود به جنگ نمی رفتند، بلکه از رفتن دیگران نیز با تبلیغات سوء و تحریکات خود جلوگیری می کردند.
منافقان همواره در پى یافتن امثال خود هستند و از این رو دیگران را هم از مواجهه با دشمن مى ترسانند تا همه جامعه همانند آنها گردد و این امر زشتى اعمال ایشان را بپوشاند. در پایان آیات مورد اشاره می فرماید: «قد یعلم الله المعوقین منکم؛ خداوند آن گروهى از شما را که کوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند مى داند.» و همچنین کسانى را که به برادرانشان مى گفتند به سوى ما بیائید و دست از این پیکار خطرناک بردارید!؛ «و القائلین لإخوانهم هلم إلینا» اینان روح هزیمت و ضعف را در کالبد جامعه مى دمانند.
از دیگر نشانه هاى منافقین عدم اقدام در کارها و ترس آنهاست کمتر اتفاق مى افتد که چون جنگى پیش آید آنان به شوق و نشاط آیند. صعوبات و مشکلات هستند که پرده از کار منافقان بر مى گیرند. اینان که پیش از فرا رسیدن جنگ لاف دلیرى مى زدند اینک زمان عمل فرا رسیده است واپس مى نشینند و چشمانشان از ترس در چشمخانه مى گردد چنان کسى که در سکرات مرگ است. چون خطر از میان برود بار دیگر زبان به لاف و گزاف مى گشایند. و دیگران را به سرپیچى از مسئولیت عیب مى گیرند: «و لا یأتون البأس إلا قلیلا؛ همان کسانى که اهل جنگ و پیکار نیستند و جز مقدار کمى (آن هم از روى اکراه و یا ریا) به سراغ جنگ نمى روند.» (احزاب/ 18)
در آیه بعد مى افزاید: «أشحة علیکم؛ انگیزه تمام این کارشکنیها این است که آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند.» نه تنها در بذل جان در میدان نبرد که در کمکهاى مالى براى تهیه وسائل جنگ، و در کمکهاى بدنى براى حفر خندق، و حتى در کمکهاى فکرى نیز بخل مى ورزند، بخلى توأم با حرص و حرصى روز افزون! بعد از بیان بخل آنها و مضایقه از هرگونه ایثارگرى، به بیان اوصاف دیگرى از آنها که تقریبا جنبه عمومى در همه منافقان در تمام اعصار و قرون دارد پرداخته چنین مى گوید: «فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون إلیک تدور أعینهم کالذی یغشى علیه من الموت؛ هنگامى که لحظات ترسناک و بحرانى پیش مى آید آن چنان جبان و ترسو هستند که مى بینى به تو نگاه مى کنند در حالى که چشمهایشان بى اختیار در حدقه به گردش آمده، همانند کسى که در حال جان دادن است.» آنها چون از ایمان درستى برخوردار نیستند و تکیه گاه محکمى در زندگى ندارند، هنگامى که در برابر حادثه سختى قرار گیرند کنترل خود را به کلى از دست مى دهند، گویى مى خواهند قبض روحشان کنند.
سپس مى افزاید: «فإذا ذهب الخوف سلقوکم بألسنة حداد أشحة على الخیر؛ اما همین ها هنگامى که طوفان فرو نشست و حال عادى پیدا کردند به سراغ شما مى آیند آن چنان پر توقعند که گویى فاتح اصلى جنگ آنها هستند، و همچون طلبکاران فریاد مى کشند و با الفاظى درشت و خشن، سهم خود را از غنیمت، مطالبه مى کنند، و در آن نیز سختگیر و بخیل و حریصند.» "سلقوکم" از ماده ی "سلق" (بر وزن خلق) در اصل به معنى گشودن چیزى با خشم و عصبانیت است، خواه گشودن دست باشد یا زبان، این تعبیر در مورد کسانى که با لحنى آمرانه و طلبکارانه فریاد مى کشند و چیزى را مى طلبند به کار مى رود. "بألسنة حداد"، به معنى زبانهاى تیز و تند است، و در اینجا کنایه از خشونت در سخن مى باشد.
در پایان آیه به آخرین توصیف آنها که در واقع ریشه همه بدبختیهایشان مى باشد اشاره کرده مى فرماید: «أولئک لم یؤمنوا؛ آنها هرگز ایمان نیاورده اند.» و به همین دلیل خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرده چرا که اعمالشان هرگز توأم با انگیزه الهى و اخلاص نبوده است؛ «فأحبط الله أعمالهم» از نماز و سایر عبادات زیرا شرط صحت کلیه عبادات ایمان است. و مسئله حبط از این باب است زیرا معنى ندارد کسى عملى و عبادتى صحیحا جامع جمیع شرایط به جا آورد و او را رد کنند و گذشت اینکه همین نحوى که ایمان شرط صحت کل عبادات است موافات هم شرط صحت آنها است که بقاء ایمان باشد تا آخرین نفس که اگر قبل از فوت ایمان رفت تمام اعمال مدت عمرش باطل بوده و حبط می شود. «و کان ذلک على الله یسیرا؛ و این کار براى خدا سهل و آسان است.» (احزاب/ 19)
نفاق و دوروئى این گروه از مسلمانان خطر بزرگى براى اسلام و مسلمانان دارد زیرا اختلاف داخلى است که سبب تفرقه و پراکندگى جامعه اسلامى مى شوند از نظر اینکه به ظاهر دعوى اسلام می نمایند و در اثر معاشرت با مردم نکات ضعف را به دست آورده به صورت دوست در مقام عیب جوئى و تفرقه مسلمانان بر می آیند و از سوى دیگر در اثر علاقه قلبى و رفاقت با کفار و معاشرت آنان را از جریان امور داخلى آگاه می نماید بر این اساس آیه کریمه مبنى بر تذکر و خطرى است که از گروه منافق و ضعیف الایمان بر جامعه اسلام و مسلمانان متوجه خواهد بود و آیه از نظر توحید افعالى ضرر و خطر آنان را که به اسلام و بر جامعه مسلمانان وارد نمایند ساحت او دفع خطر آنان را به عهده گرفته و بر ساحت کبریائى او ناچیز است.

منافقین را بهتر بشناسیم
در سوره توبه نیز، نخست آنان را در ردیف کافران قرار داده، و آنان را اهل جهنم و از نفرین شدگان و محرومان از رحمت خدا معرفی می کند، آنگاه سرگذشت طغیان کنندگان امتهای گذشته را یادآور می شود که از گروه منافق و کافر بسی نیرومندتر، و از نظر ثروت و فرزند برخوردارتر بودند، ولی سرانجام به خاطر فرو افتادن و غرق شدن در لذایذ مادی از اطاعت حق سربرتافتند و کارهایشان به کلی حبط گردید. منافقان نیز در صورتی که از راه نفاق برنگردند، به همین سرنوشت گرفتار شده و کارهای خوب آنان در دنیا و آخرت حبط می گردد.
منافقان عصر ما با چهره هاى جدیدى که به خود گرفته اند، در اصول فوق همانند منافقان قرون پیشین هستند، هم تشویق به فساد مى کنند، هم جلو کار نیک را مى گیرند، هم بخیل و ممسکند، و هم خدا را در تمام زندگانیشان فراموش کرده اند، و هم قانون شکن و فاسقند. و عجیب اینکه با تمام این اوصاف، مدعى ایمان به خدا و اعتقاد محکم و مبرم به مبانى دینى و اسلامى نیز هستند!
در آیه بعد، مجازات شدید و دردناک آنها، در این جمله کوتاه بیان شده است: «وعد الله المنافقین و المنافقات و الکفار نار جهنم؛ خداوند مردان و زنان منافق و همه کفار و افراد بى ایمان را وعده آتش جهنم داده.» همان آتش سوزانى که "جاودانه در آن خواهند ماند؛ «خالدین فیها» و همین یک مجازات که تمام انواع عذابها و کیفرها را در بر دارد براى آنها کافى است؛ «هی حسبهم» و به تعبیر دیگر آنها نیاز به هیچ مجازات دیگرى ندارند، زیرا در دوزخ همه نوع عذاب جسمانى و روحانى وجود دارد. و در پایان آیه اضافه کند: «و لعنهم الله و لهم عذاب مقیم؛ خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگى نصیبشان نموده است.» (توبه/ 68) بلکه این دورى از خداوند، و بعد از پروردگار، خود بزرگترین عذاب و دردناکترین کیفر براى آنها محسوب مى شود.

تکرار تاریخ و درس عبرت
آیه بعد براى بیدار ساختن این گروه از منافقان، آینه تاریخ را پیش روى آنها مى گذارد، و با مقایسه زندگى آنان با منافقان و گردنکشان پیشین، عبرت انگیزترین درسها را به آنها مى دهد، و مى گوید: شما همانند منافقان پیشین هستید، و همان مسیر و برنامه و سرنوشت شوم را تعقیب مى کنید؛ «کالذین من قبلکم» «کانوا أشد منکم قوة و أکثر أموالا و أولادا؛ همانها که از نظر نیرو از شما قویتر، و از نظر اموال و فرزندان از شما افزونتر بودند.» «فاستمتعوا بخلاقهم فاستمتعتم بخلاقکم کما استمتع الذین من قبلکم بخلاقهم؛ آنها از نصیب و بهره خود در دنیا، در طریق شهوات و آلودگى و گناه و فساد و تبهکارى، بهره گرفتند، شما منافقان این امت نیز از نصیب و بهره خود همان گونه که منافقان پیشین بهره گرفته بودند، بهره بردارى کردید.» "خلاق" در لغت به معنى نصیب و بهره است، و چنان که "راغب" در "مفردات" گوید: از ریشه "خلق" گرفته شده است (گویا به این جهت که انسان بهره هاى خود را متناسب خلق و خوى خود در این جهان دریافت مى دارد).
سپس مى گوید: «و خضتم کالذی خاضوا؛ شما در کفر و نفاق و سخریه و استهزاء مؤمنان، فرو رفتید، همانگونه که آنها در این امور فرو رفتند.»
سرانجام پایان کار منافقان پیشین را براى هشدار به گروه منافقان معاصر پیامبر (ص) و همه منافقان جهان، با دو جمله بیان مى کند: نخست اینکه: «أولئک حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة؛ آنها کسانى هستند که همه اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد رفته و مى رود، و هیچ نتیجه مثبتى از آن عائدشان نمى گردد.» دیگر اینکه «و أولئک هم الخاسرون؛ آنها زیانکاران حقیقى، و خسران یافتگان واقعى هستند.» (توبه/ 69)
آنها ممکن است استفاده هاى "موقت" و "محدودى" از اعمال نفاق آمیز خود ببرند، ولى اگر درست بنگریم مى بینیم نه در زندگى این دنیا از این رهگذر طرفى مى بندند، و نه در جهان دیگر بهره اى دارند، همانگونه که تاریخ اقوام پیشین این واقعیت را روشن مى سازد که چگونه نکبتهاى نفاق دامانشان را گرفت و آنها را به زوال و نابودى کشاند، و عاقبت شوم و شرشان روشنگر سرنوشت آنها در جهان دیگر است. هنگامى که مى بینیم آنها با آن همه امکانات، و اموال و فرزندان، به جایى نرسیدند، و اعمالشان به خاطر بى ریشه بودن تحت تاثیر عامل نفاق همگى حبط و نابود شد، شما که در سطحى پائین تر از آنها از نظر قدرت و توانایى قرار دارید به طریق اولى به چنان سرنوشت شومى گرفتار خواهید شد.
هر عمل نیک و رفتار پسندیده و خیر در صورتى اجر و پاداش دارد که نیروى حیات داشته و باقى باشد و از اهل ایمان به سپاس آفریدگار صادر شده و در اثر شعار انقیادى که عمل خیر دارد پاینده و باقى خواهد بود و در عالم آخرت به صورت نعمت هاى جاودان ظهور مى نماید و چنانچه عمل خیر از بیگانه صادر شود و چون مقرون به شعار عبودیت و انقیاد نیست و به آفریدگار ارتباط ندارد بیهوده و فاقد حسن فاعلى است اجر و پاداشى ندارد هم چنانکه شخص بیگانه هنگامى که آن کار نیک را به جا آورده این چنین انتظارى نداشته که پاداش بگیرد.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏8 ص 31، جلد ‏17 ص 234

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 10 صفحه 488

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 13 صفحه 72

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏10 صفحه 230

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 8 صفحه 525

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد