اوضاع فکری دوران سهروردی
English فارسی 4508 نمایش |جدال تصوف، کلام و فلسفه
سهروردی در زمانی زندگی می کرد که اشاعره نفوذ و قدرت کلام معتزلی را به حد متنابهی کاهش داده بودند. نتیجه عقلانیت معتزله کلام اشعری بود، که راه را برای تفسیری صوری و عام تر از اسلام آماده ساخت. در حالی که بحث و جدل در میان طرفداران علوم عقلی ادامه داشت، مکاتب فلسفی و کلامی نیز آماج چالش های مکاتب تجربی تر صوفیان واقع شد: صوفیانی که روش های معرفت شناختی آنان درست همان بنیانی را مورد شک و اعتراض قرار می داد که مکاتب عقل گرایانه نظریه های خود را در باب علم بر آن نهاده بودند. صوفیان بزرگی چون بایزید و حلاج، که بر سهروردی تأثیر داشتند، سبب ساز ورزیدگی تفکر عرفانی وی گردیدند.
تکیه آنان بر تصفیه نفس و زهد و پارسایی بدیل یا جایگزینی بود برای الگوهای معرفت شناختی که سمت گیری فلسفی بیشتری داشتند.
در این برهه تاریخی، غزالی، در مقام معتبرترین استاد علم کلام و علامه در علوم دینی، به فلاسفه که برای حصول یقین تنها به استدلال متکی بودند زبان انتقاد گشود. جهد غزالی در اثبات نکته مذکور که نمونه آن در تهافت الفلاسفه دیده می شود، راه را برای صوفیه چنان کوبید که بتوانند با مکاتب فکری فلسفه گراتر به چالش برخیزند.
بر اثر حمله غزالی به فلسفه، کم کم تصوف به عنوان مکتبی به شمار می آمد که شایستگی آن می بایستی تصدیق می شد و دیگر به غلیان های احساسات، که در ترانه ها، اشعار و عمل به زهد و ریاضت تجسم می یابد، محدود نمی شد، با توجه به دو گانگی مشهود میان فلسفه مشائی و تصوف، سؤال در باب افق فکری آن زمان می تواند این بوده باشد که آیا برقراری آشتی میان این دو مکتب متضاد امکان پذیر است؟
همانگونه که خواهیم دید، سهروردی نشان داد که چنین ترکیب یا سنتزی نه تنها ممکن بلکه لازم است و (دیگر اینکه) آشنایی کامل با فلسفه مشائی شرط اولیه فهم فلسفه اشراق است. این تلاش در جهت زدن پلی بین سنت عقل گرایی در فلسفه اسلامی و دیدگاه علم از طریق عرفان برای چندین قرن بر فعالیت های فلسفی در ایران حاکم بود.
فهم های متفاوت از تفکر وسیع ابن سینا
در مرکز این جر و بحث ها ابن سینا با آن نظام فلسفی فراگیر خود قرار داشت. فلسفه ابن سینا تا قبل از سهروردی به طرق مختلف شرح و تفسیر شده بود و این باعث به وجود آمدن شماری مکتب فکری گردید که اساسا ابن سینایی بودند، اما هر کدام بر یکی از جنبه های افکار وی تأکید می کردند.
اولا، بخش هایی از فلسفه ابن سینا بود که ماهیتا ارسطویی صرف بود و می توان آنها را از مقوله فلسفه مشائی دانست. سنت مشائی رونق گرفت و همین تفسیر ابن سینا (بر فلسفه ارسطو) بود که با تصوف تضاد داشت.
ثانیا کسانی از قبیل هواداران علم کلام بودند که چون منطق و مابعدالطبیعه ابن سینا را ابزار مفیدی برای تجزیه و تحلیل می دیدند، آن را اختیار کردند. چنین روندی در آثار فخر رازی به اوج خود رسید، وی منطق و مابعدالطبیعه ابن سینائی را در حل مسائل مختلف کلام به کار گرفت و بالاخره، جنبه عرفانی ابن سینا بود که کمتر از مصنفات عقل گرایانه او جلب توجه کرد. در مصنفاتی از او مانند حی بن یقظان و فصل آخر اشارات، جنبه نو افلاطونی فلسفه ابن سینا بسیار آشکار است. سهروردی از چنین نوشته هایی به خوبی خبر داشت. مثلا در یکی از آثارش به نام الغریة الغربیه، با استفاده از همان استعاره های ابن سینا داستان او را دنیال می گیرد.
بنابراین، سهروردی زمانی بر صحنه فعالیت های فکری ظاهر شد که تفسیرها یا برداشت های گوناگون از ابن سینا منجر شده بود به ظهور مکاتب مختلفی که غالبا خصم یکدیگر بودند.
بر تفاوت های موجود بین تفسیرهای گوناگون از فلسفه ابن سینا باید سیل اندیشه ها و فلسفه های بیگانه را افزود. این گونه گونی فکری ثمره ترجمه متون یونانی و تأثیر متقابل خبرگان سنت هایی از قبیل مکاتب نو افلاطونی، فیثاغورثی و هرمسی و فلسفه یونانی در حلقه های فکری مسلمانان بود.
سهروردی که خود احیاگر «جاویدان خرد» (Sophia perennis) بود فلسفه عقل گرایانه مشائیون، حکمت عملی متصوفه و ذوق اشراقیون را ترکیب کرد.
شیعه و تفکر سهروردی
اندیشه های سهروردی در سنت فلسفه اسلامی نفوذ کرد و وسیله ای به دست فلاسفه شیعی داد تا به کمک آن جنبه های باطنی تر اسلام را، در مقایسه با برداشت های ظاهری تر و مبتنی بر نص متون، به طرز موجه تری از لحاظ عقلی تعلیل کنند. سهروردی، در مقام متفکری که می بایستی عقلگرایی و تصوف را در چارچوب یک نظام واحد فلسفی آشتی بدهد، شکاف عمیق میان دو برداشت یا دو رویکرد را نسبت به پیام اسلام پر کرد. نوع حکمتی که سهروردی رشد و قوام بخشید، و به "حکمة الاشراق" شهرت دارد، عقلانیت را در بر می گیرد، اما، با مبتنی کردن آن بر پایه رؤیت مستقیم حقیقت، از عقلانیت هم فراتر می رود.
سهروردی در بعد وجودی و عرفانی تحلیلی فراگیر و عام از کیش زرتشتی، مکاتب فیثاغورثی و هرمسی انجام داد. شاید توفیق عمده او این است که وی پیشاهنگ در چیزی است که هانری کربن آن را "علم تأویل" (spiritual hermeneutics) می خواند؛ نوعی تحلیل بین الادیان که باید توسط کسانی صورت پذیرد که از درون یک سنت (یا مکتب) سخن می گویند و عین وجود آنان مظهر فیض حقیقتی است که سنت به آنان ارزانی داشته است.
منـابـع
مهدی امین رضوی- سهروردی و مکتب اشراق- ترجمه مجدالدین کیوانی- صفحه 25-28
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها