بررسی موضوع بندگی در نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر
فارسی 2966 نمایش |افرادی فراوان در گذرگاه تاریخ دیده می شوند که با درک صحیح وابستگی مثبت به قدرت مطلق احساس ترس و زبونی را کنار گذاشته در راه آرمانهای انسانی- الهی خود و اجتماعشان به مبارزه با پلیدان برخاسته اند در واقع این جمله «بنده خدا باش» بی تردید انسان را از سیه چال بردگی که به قرار دادن در شعاع پرتو الهی رهسپار می کند، در فرمان امیرالمؤمنین به مالک اشتر این مورد را می بینیم.
«مالکا: می دانی معنای بنده خدا یعنی چه؟ بنده خدا علی بن ابیطالب- یعنی کسی که هرگز شخصیت خود را برده و تحت تاثیر هیچ عامل منحرف کنده از مسیر انسانیت رو به کمال منحرف نساخته است، او خود را بنده خدا می داند، بنده خدا یعنی: آزاد از زنجیر عوامل قالب ساز و شکل دهنده محیط و اجتماع ناآگاه. آزاد از زندان تخیلات و اوهام و آرزوهای بی اساس که در نتیجه دوری از اندیشه و فهم واقع یاب گریبانگیر روان آدمی می گردند. آزاد از اسارت فرهنگ ها و سنت های فرسوده روزگاران که با گذشت زمان به پوچی خزیده اند.
آزاد از چنگال لذت، و الم که همواره گلوی بردگان شهوت و مردم خودباخته را به سختی می فشارد. آزاد از خودخواهی که همگان را وسیله و خود را هدف منحصر در عالم هستی می پندارند. تنظیم کننده این قانون با اعتراف به بندگی خویش از اسناد آن قانون به تفکرات و امیال خود می پرهیزد و خود را وسیله ای برای بیان قانون معرفی می نماید، زیرا وضع اصلی آن خدائی است که (علی) بنده او است، خدائی که انسان را آفریده و همه ابعاد و استعدادها و خواسته های معقول و نامعقول او می داند. خداوندی که همه عوامل و وسایل حیات معقول را برای خلق خود، در همین جهان آماده نموده است. خداوندی که واقعیات جهان هستی را چونان طنابی ساخته است که تنها تکاپو گران سر به بالا می توانند آن را گرفته و راهی بالاترین قله های انسانیت گردند.
مالکا: آیا می دانی بنده خدا یعنی چه؟ غالبا مفهومی که از بنده به ذهن مردم خطور می کند، همان بردگی به یکدیگر است که همه شئون یک انسان به نام برده، با زنجیری پولادین بسته شده و سران زنجیر به امیال و خواسته های انسانی دیگر به نام مالک که فردی از نوعی (انسان) است که خود برده فردی از همان نوع می باشد، سپرده شده است بنده، به این مفهوم در میان سیطره و جبر مطلق که از طرف مالک او را می فشارد، حتی توانائی دست و پا زدن هم از او سلب می شود. به طور خلاصه این رابطه میان دو فرد از انسان، بازگو کننده رابطه مرده ایست به نام برده، بازنده ای به نام مالک.
مالکا: حال فهمیدی که تو بنده خدائی چه معنی می دهد، اگر با درک معنای بنده خدا بودن، مدیریت همه کارگاه خلقت را به تو بسپارند، خود را نخواهی باخت و همواره در صدد افزایش علو معرفت خواهی بود، و زمرمه مبارک "لا حول ولا قوه الا بالله" از دهانت قطع نخواهد گشت، چه رسد به مدیریت یک جامعه محدودی مانند مصر در روی زمین محدود در برابر کیهان بزرگ که زمین در برابر آن قطره ای در برابر دریا است. و باید بدانی که اگر خود را بنده خدا، ندانی، یعنی اگر نفهمیدی که خدا تو را در هر حال می بیند و همه کارهای تو مورد محاسبه او قرار می گیرد، قطعا گمراه خواهی گشت و مردم را هم که مدیریتشان را به عهده گرفته ای برده خود خواهی نمود.
مالکا، بار دیگر بیندیش و دقت کن در اینکه این فرمانی است که بنده خدا علی بن ابیطالب برای اداره کشور مصر به مالک بن الحارث الاشتر می سپارد نه بنده تمایلات خودش. پس این برنامه و دستورات که به دست مالک برای اداره کشور مصر سپرده می شود، فرمانی ساخته و پرداخته تفکرات و خواسته های طبیعی فرزند ابیطالب که دارای مشخصات جسمانی مخصوص و غرایز و تمایلات و فعالیتهای روانی خاص و زاییده شده در محیط معین و خواهان لذت و گریزان از الم و معتقد به خودمحوری بوده باشد نیست.»
این فرمان به مشابه آن آب حیات است که از منبع لایزالی سرازیر شده از فطرت پاکی علی بن ابیطالب گذشته می رود که مزرعه حیات انسان های کشور مصر را آبیاری نموده آن را بشکفاند و بارور بسازد، نویسنده این فرمان که زمان جوامع اسلامی است، ایمان به "لا حول و لا قوه الا بالله" دارد.
از این جهت است که به دستورات و برنامه ای که در این فرمان مقرر می دارد، آن عشق و ایمان را دارد که به معیشت الهی هم بدین جهت است که خود را مکلف به عمل بر مفاد این فرمان می بیند. نویسنده این فرمان، تنها خدا را مالک زندگی و مرگ انسان ها می داند لذا دستوراتی را که در این فرمان تنظیم نموده است، برای آن کس ها است یعنی برای انسان هائی است که افتان و خیزان رهسپار کوی کمالند، نه چیزهائی که مانند جمادات ناآگاه و بی اختیارات آلت دست «ماکیاولی» های جوامع بشری بوده باشند. و چون انسان ها را موجوداتی که شایسته دمیده شدن روحی از ملکوت الهی می داند، لذا وارد کردن هر گونه آسیبی به حیثیت و کرامت و آزادی و اختیار انسان ها و پایمال کردن کمترین حق حیات آنان را پیکار با خدا تلقی می نماید.
نویسنده این فرمان خود را عضوی از کاروانیان منزلگه کمال می داند که همه انسان ها در آن شرکت دارند، به همین جهت است که او بر همه افراد نوع انسانی با دیده احترام و تعظیم می نگرد، مگر اینکه انسانی با اختیار خویش خود را از عضویت در این کاروان رو به حق و حقیقت ساقط نموده مزاحم و رهزن آن بوده باشد.
نویسنده این فرمان در عین حال که دارای قدرت و امتیازات فراوانی است، هرگز انسان بودن خود را فراموش نمی کند، او آن بنده خداست که به خوبی می داند اگر آن همه قدرت و امتیازات در امکان پذیر ساختن پرواز دسته جمعی انسان ها در فضای کمال صرف نشود، با مشیت الهی به جنگ و پیکار برخاسته است. از این رو است که در سراسر این فرمان در صدد تبدیل زندگانی زنبور عسلی و موریانه ای مردم به حیات تکاملی انسانی برمی آید تا بتواند انسان ها که سرفصل تکاملند در دوزخ بردگی بهشت نما در سیه چال محرومیت از هدف و فلسفه زندگی جلوگیری نماید.
منـابـع
محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 125- 126 و 129- 131
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها