اقسام طبقات مردم در جامعه اسلامی
فارسی 3272 نمایش |شعار جاودانی اسلام در تعیین ملاک ارزش انسانی آیه 13 سوره حجرات است که می فرماید: «خلقناکم من ذکر وانثی، وجعلنا کم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ ای مردم، ما شما را از مردی وزنی آفریدیم و شما را شعبه ها و قبیله هایی قرار دادیم تا با یکدیگر آشنا شوید و هماهنگ گردید، قطعا با کرامت ترین شما نزد خدا با تقوا ترین شما است.» طبقاتی که در جامعه اسلامی دیده می شود، بر چند قسم است.
قسم یکم: طبقات از دیدگاه موقعیت هائی که نیازهای اجتماعی آنها را به وجود می آورد، مانند حقوقدانان، ارباب تعلیم و تربیت، کشاورزان، سیاستمداران، متصدیان تنظیم امور اقتصادی، پزشکان، بازرگان، لشکریان و غیر ذلک، ضرورت این طبقات یا اصناف و گروه ها برای حفظ حیات اجتماعی جامعه به قدری ضروری است که هیچ تردیدی در آن نمی توان کرد، اگر مطلوبیت این موقعیت ها به حد ضرورت زندگی اجتماعی بوده و جامعه فاقد آن باشد، برای ایجاد نظم و بقای حیات اجتماعی، باید آن موقعیت ها به جهت واجب کفائی (که در صورت تعیین افراد شایسته واجب عینی می باشد) ایجاد گردد، و اصل اساسی در مسئله طبقات اجتماعی ارشاد عالی حکومت اسلامی است که آنها را در مسیر خدمت به حیات معقول انسان ها قرار بدهد.
قسم دوم: طبقات از دیدگاه تکامل شخصیتی، از نظر ما همواره اجتماع دارای چهار قسم طبقه است:
1- طبقه انسان های با تقوا که موفق به قرار گرفتن در مسیر صیانت تکاملی ذات گشته و می تواند الگوی رشد جامعه باشند.
2- طبقه انسان هائی که در مسیر تحصیل تقوا قرار گرفته اند.
3- طبقه انسان های بی خیال و بی اعتنا و بی پیر و مکتب (باری به هر جهت) و ساکنان قهوه خانه سرخوشان که اگر ترقی کنند به گروه پوچ گرایان می رسند.
4- طبقه ضد تقوا این مردم همانها هستند که برای وصول به اهدف خودخواهانه و کامکارانه خود، حاضرند همه گونه ارزش ها را قربانی نماید اینان خفاشان خورشید حقیقتند، با این تفاوت که خفاشان در محرومیت از نور خورشید، هیچ گونه اختیاری ندارند و هیچ اطلاعی از نور و مزایای نور در ذهنشان خطور نمی کند، در صورتی که خفاشان انسان نما با آگاهی و اختیار یا حداقل با امکان دست یافتن به آن دو، خود را به نابینائی می زنند!!
با این حال: سیاست اسلامی چنین است که به علاوه مدیریت زندگی طبیعی مردم و توجیه آنان به آنچه که شایسته است، کم کردن از تعداد طبقه سوم و چهارم با هر وسیله ممکن، و افزودن به شماره طبقه اول و دوم می باشد. سیاست اسلامی اهمیت این وظیفه را در پیش برد تکامل جامعه از نظر روحی در درجه اول می داند، یعنی با نظر به هدف اصلی بعثت پیامبران عظام که تکامل انسان ها و قرار گرفتن آنان در مسیر حیات معقول است، کمترین مسامحه در این وظیفه را جایز نمی شمارد، در یکی از جملات بسیار عالی یکی از صاحبنظران این مطلب چنین منعکس شده است: (تقسیم واقعی بشر این نیست که مردم یا خوشبخت هستند با بدبخت، بلکه تقسیم واقعی از این قرار است که افراد بشر یا تاریکند یا روشن، کم کردن از تعداد تاریکان و افزون بر شماره روشنائی، این است وظیفه اصلی)، بگذارید قهوه خانه نشین های بیمار لذت گرائی و خودپرستی که زندگی شان به پوچی و پوچ گرائی می انجامد عربده ها بکشند و فریاد شکستن شیشه شخصیت را به جهانیان بشنوانند.
قسم سوم: طبقات از دیدگاه معرفت و علم: در جامعه ای که توجیه اسلامی نشده است همواره از این جهت سه طبقه وجود دارد، امیرالمؤمنین (ع) در طبقه بندی جامعه، این دیدگاه را در داستانی مختصر به «کمیل بن زیاد» فرموده است، داستان چنین است:
قال کمیل بن زیاد: «اخذ بیدی امیرالمؤمنین فاخرجنی الی الجبان، فلما اصحر تنفس اصعداء ثم قال: یا کمیل بن زیاد، ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها، فاحفظ عنی ما اقول لک: الناس ثلاثه، فعالم ربانی ومتعلم علی سبیل النجاه، و همج رعاع، اتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم، و لم یلجئوا الی رکن وثیق؛ کمیل بن زیاد گفته است: امیرالمؤمنین از دستم گرفت و از شهر بیرون برد، تا به جبان رسیدیم، و هنگامی که به بیان قدم گذاشت، نفس عمیق و طولانی کشید و سپس فرمود: ای کمیل بن زیاد، این دلهای مردم ظرفهائی است، بهترین آنها با گنجایش ترین آنها است پس یاد بگیر از من آنچه را که به تو می گویم: مردم به سه گونه اند: 1- عالم ربانی، 2- متعلم در مسیر نجات 3- مردم نابخرد و پیرو هوا و هوس ها که از هر نعره زننده ای تبعیت می کنند، و در پای هر بادی بی اختیار در جست و خیزند، اینان پرتوئی از نور علم نگرفته اند و بر رکنی محکم تکیه نکرده اند.» در این مورد تکلیف سیاست اسلامی همانگونه است که در قسم دوم از طبقات گفتیم: وظیفه سیاسی اسلامی در توجیه جامعه کم کردن از تعداد نابخردان و اسیر بادهای تمایلات و هوا و هوسها و افزودن بر شمار علمای ربانی و متعلمان در مسیر نجات است، این وظیفه را امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 34 چنین فرموده است:
«ایها الناس، ان لی علیکم حقا، و لکم علی حق، فاما حقکم علی فالنصیحه لکم، وتوفیر فینکم علیکم، وتعلیمکم کیلا تجهلوا و تادیبکم کیما تعلموا؛ ای مردم، من حقی بر شما دارم، و شما هم حقی بر من دارید، اما حق شما بر من چند چیز است: خیرخواهی درباره شما و تکثیر بیت المال (برای تنظیم معاش شما) و تعلیم شما تا نادان نباشید و تأدیب شما بدانید و آموخته شوید.» همان جمله را که در قسم دوم از بعضی صاحبنظران نقل کردیم، در این مورد می تواند منظور شود، یعنی وظیفه سیاسی اسلام این است که جامعه را با تقلیل نا آگاهان و نابخردان و اسیران دست بسته هوا و هوس، و افزون به دانایان و خردمند و علمای ربانی و متعلمان در مسیر وصول به آزادی معقول توجیه نماید.
منـابـع
محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 419-421
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها