کاستی های اعلامیه جهانی حقوق بشر

فارسی 2621 نمایش |

قانون گذاران بین المللی تنها به طبیعت بشر نظر کرده اند و فطرت انسان را نادیده گرفته اند. برای تبیین این سخن، ناگزیریم که خطوط اصلی روابط حقوقی را بر اساس فطرت ترسیم کنیم. این خطوط سه گانه را میتوان در این عبارت کوتاه مختصر کرد؛ اول: حق بهره وری معتدل و سازمان یافته از مزایا و نعمت های جهان؛ دوم: وظیفه عدم تجاوز به حقوق دیگران؛ و سوم: وظیفه پاسداری از حقوق دیگران.
قانونگذاران بین المللی در رهنمودها و میثاق های حقوقی خود ساخته، دو خط نخست را کم و بیش ترسیم کرده اند؛ اما از خط سوم سخنی به میان نیاورده اند. آنچه در بعضی از مواد این اعلامیه، برای نظارت بر روابط حقوقی آورده شده، در حقیقت تأکیدی است بر خط اول. در این اعلامه و همانندهای آن، سخنی از حفظ حقوق دیگران و نبرد در این راه، به عنوان یک وظیفه، نیست. این غفلت، برخاسته از کنار نهادن فطرت و غرق شدن در طبیعت است.
در تفکر دینی، حمایت از مظلوم به عنوان یک وظیفه عینی یا کفایی مطرح گشته است. اگر کسی بداند که مظلومی زخم خورده است، باید زخم او را التیام بخشد و به فراخور توان، دشمن وی را سرکوب سازد. در نظام طبیعت، ضعیف پایمال توانمندان است؛ اما در نظام فطرت، بر توانایان لازم است هماره از ناتاوانان حمایت نمایند: «ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها...؛ چه شده است شما را که در راه خدا و مردان و زنان و کودکان ناتوان گشته نبرد نمی کنید؛ همان ها که می گویند: پروردگارا! ما را از این سرزمین ستمگران بیرون ببر...؟»
اصولا در نظام فطرت، خیر و برکت در وجود همین مستضعفان ریشه دارد و باید آنها را تکریم کرد. پیامبر گرامی (ص) در یکی از عرصه های نبرد، به لشکریان اسلام گفت: «اولا تعلمون انکم تنصرون بضعفائکم؛ مگر نمی دانید که خداوند شما را به برکت افراد ناتوانتان یاری می بخشد»
به راستی، آیا نظام طبیعت که بر روابط حقوقی مندرج در این اعلامیه حکم می راند، هیچ شباهتی با این تفکر برتر دینی دارد؟ کدام جلوه حقوقی زیباتر از این بیان حضرت مسیح (ع) است که: «التارک لشفاء المجروح شریک لجارحه؛ کسی که در اندیشه بهبود یک زخم خورده نباشد، با زخم زننده وی همدست است.»

غفلت از رابطه انسان و جهان آفرینش
مکتب های غیر الهی نتوانسته اند رابطه انسان و جهان آفرینش را به درستی ارزیابی کنند. این مکتب ها غافل از آنند که انسان گاه با برخی از کارهایش رابطه خویش را با جهان تیره می کرد و گاه نیز وضع جهان را به سامان می آورد. این غفلت سبب شده است که قانونگذاران بین المللی برای رفع آلودگی های مادی احاساس مسئولیت کنند، اما بر آلودگی های حقیقی جهان چشم بربندند؛ آلودگی هایی که حاصل سیاهکاری ها و گناهان خود انسانند. بدین ترتیب اعلامیه جهانی حقوق بشر برای آلودگی محیط زیست و حتی اعماق دریاها دل می سوزاند که البته این، به جای خود شایسته است لیکن تأثیر رفتار سوء انسان را در جهان نادیده می گیرد.
قرآن کریم همواره به ما هشدار می دهد که به این رابطه عمیق انسان با جهان، هوشیارانه عنایت می ورزیم: «و ان لوا استقاموا علی الطریقه لا سقینا هم ماء غدقا؛ اگر مردم در راه درست پایداری کنند، ایشان را از بارانی سرشار بهره مند می سازیم.»
این پیوند میان پدیده های آفرینش و رفتار آدمی، از سوی آنان که دیده حق بین ندارند، قابل درک نیست. این رابطه در همه شریعت های الهی مورد عنایت خدا است، اما قانون گذاران بین المللی که بعضا مدعی پیروی از کتاب های آسمانی اند، از این پیوند، سراسر غافل مانده اند و به همین سبب، نتوانسته اند در تدوین مواد حقوقی، به گونه ای تدبیر کنند که تیرگی های حقیقی جهان را روشنی بخشند و آلودگی های پایدار و مرگ زا را از پیکر هستی بشویند.

غفلت از رابطه انسان با خداوند
از دیگر کاستی های بنیادین اعلامیه جهانی حقوق بشر این است که اسنان را در برابر خدا آزاد پنداشته است. ثمره چنین پنداری آن است که مثلا در ماده سی ام، به انسان حق داده است که هر که را می خواهد، به همسری برگزیند. در این دیدگاه، انسان در انتخاب راه شخصی خود آزاد فرض می شود. اما در دین الهی، میان دو مفهوم آزادی فرق نهاده شده است. هرگاه انسان را در قلمرو دین و حفظ رابطه اش با خداوند جهان آفرین، بنگریم، او را آزاد می بینیم؛ اما آنگاه که او را در برابر خدا ملاحظه کنیم، در می یابیم که یک بنده محض است.
یکی از برترین نمونه های آمیختگی آزادی و بندگی، امام علی (ع) است. آن امام بزرگ در شکوه مندترین سخنان، هر سه گونه آزادی -اخلاقی، عرفانی و حقوقی- را تبیین و ترویج فرموده است. به این سخن به شکوه بنگرید: «الا حزیدع هذه اللماظه؛ آیا آزاده ای نیست که از این خرده طعام مانده در میان دندان های نسل پیش در گذرد»
اگر به این سخن نیک بنگیرم، در می یابیم که آغاز آن آزادی اخلاقی و فرجامش آزادی عرفانی -وارستگی و گسستگی از همه بنده او دام های جهان- است. در کلام مولا امیرالمومنین (ع) به آزادی حقوقی نیز عنایت شده است: «و اکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الی الرغائب؛ جان خود رااز هر فرومایگی بپالای، اگر چه دوست داشتنی و دلخواه تو باشد.»
همان امام همام شرح داده است که چرا باید به این آزادی حقوقی ارج نهاد و آن را شیوه خود ساخت: «فانک لن تعتاص بما تبذل من نفسک عوضا؛ تو هرگز در برابر آنچه از جانت مایه می گذاری، برابری در خور و شایسته نمی یابی.»
این قصرها و ریاست ها و دارایی ها هرگز نمی توانند با کرامت نفس انسان برابری کنند. هر کس کرامت روح را بدهد و آنها را بگیرد، زیان کار است. پس هر سه گونه آزادی، مورد تأیید دین است. اما در برابر خداوند هیچ گونه آزادی و اختیاری در میان نیست. نزد خدا همه عبدند و مملوک: «ان کل من فی السموات والارض الا اتی الرحمن عبدا؛ هیچ کس در آسمان ها و زمین نیست مگر آنکه بنده وار به سوی خدا می آید.»
بدین سان، چگونه میتوان با تدوین مواد حقوقی، این اختیار را به انسان سپرد که در برابر خدا و احکام او آزادانه تصمیم بگیرد؟ آیا آزادی انتخاب راه و همسر و پیشه و... بدون عنایت به این بندگی، سرانجامی جز وضعیت کنونی جهان دارد؟ قانونگذاران بین المللی باید این مایه از انصاف را در تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر به کار می بستند که هر کس را در گستره دین و آیین خود آزاد بگذارند، تا موجدان و خداجویان در شیوه خود و دیگران در راه خویش به انتخاب دست زنند. اما آزاد نهادن یک فرد دیندار برای انتخاب هر چیز و هر کس، به معنای ترغیب او به شکستن پیمان و عهدی است که به خدای خویش دارد: عهد و پیمان خود، هرگز تن به بندگی هیچ کس و هیچ چیز نمی دهد و در اوج آزادگی به سر می برد.

منـابـع

عبد الله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 262-267

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها