بررسی موضوع امامت و غیبت در فلسفه سیاسی

فارسی 2813 نمایش |

در فلسفه سیاسی اسلامی نیز، مسئله امام و مربی الاهی و حاکم اسلامی، به صورتی شایسته، مطرح گشته است. در اینجا منظور «فلسفه سیاسی فلسفی» است، یعنی آراء و تحقیقات و شناخت ها و جهان بینی های فیلسوفان بزرگ اسلامی، در مسئله حکومت و سیاست، و تشکیل جامعه درست، و مدیریت صحیح اجتماع. در این باره معلم ثانی، ابونصر ثانی، ابونصر فارابی، صاحب تحقیقات و نظریات بسیار مهم است او در کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله»، نظرهای خود را ابراز داشته است.
هر عضوی از اعضای مدینه فاضله را صلاحیت آن نیست، که ریاست مدینه فاضله را بر عهده گیرد. رئیس مدینه فاضله را بر عهده گیرد. رئیس مدینه فاضله نمی تواند هر کس باشد، زیرا ریاست به دو چیز است: یکی آنکه شخص از حیث سرنوشت و طبیعت، آماده آن مقام باشد، دیگر آنکه واجد ملکه و هیئت ارادی چنان کاری باشد. چنین انسانی، انسان کاملی است که بالفعل، هم عقل است و هم معقول. این رئیس، هم معلم است، و هم مرشد، و هم مدبر. همه مردم، برحسب فطرت، به معلم نیازمندند، و هم باید از راه تربیت و تمرین، به مراحلی که برای آن آمادگی دارند برسند. فارابی، نظام اجتماعی خود را بر اساس «عالم اکبر» و «عالم اصغر» نهاده است، و برای برپا بودن اجتماع، وجود «معلم» را که همان «امام» باشد، ضروری می داند، و این یکی از عقاید شیعه است،که باید امام بر اجتماع، اشراف کامل داشته باشد. میان نظریه فارایی در مورد ارتباط رئیس مدینه فاضله با خدا به توسط «عقلی فعال» و عقاید نصیرالدین طوسی، درباره «امام معصوم» شباهت بسیار است. و همچنانکه بقای روح و جسم عالم، مرهون وجود امام است، بقای مدینه نیز وابسته به بقای رئیس مدینه است. امام متصل به عقل الاهی است. اوست که از حقایق پرده بر می گیرد، و از برکت «علم و تاویل»، همه معارف حسی و وهمی و خیالی، در قالب صحیح معقولات مطلقه و وحی الاهی، در نظر او روشن است.
فارابی، فیلسوف بزرگ، امام را «عقل بالفعل» می داند. یعنی انسانی که همه امکانات عقلی، طبعی، و کسبی، در وجود او، در مرتبه کمال و نهایی، به فعلیت رسیده است، و دایم الاتصال به عقل فعال است، بلکه خود به گونه ای، عقل فعال است. فارابی چنین کسی را شایسته آن می داند که در راس جامعه قرار گیرد، و معلم و مربی و امام و رئیس باشد. در نظر او، اینگونه رئیسی، در جامعه، به منزله قلب است در بدن انسان. جالب نظر است که این فیلسوف آگاه به مسئله «غیبت» نیز توجه می نماید، و طریق اداره جامعه را، درعصر غیبت رئیس واقعی امام در کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله»، اینگونه پیشنهاد می کند: «و ان اتفق ان لایوجد مثله، فی وقت من الاوقات، اخذت الشرائع و السنن التی شرعها هذا الرئیس و امثاله، ان کانوا توالوا فی المدینه، فاثبتت»، «اگر چنین پیش آمد که به روزگاری، اینگونه رئیسی برای مدینه فاضله در دسترس نبود، باید شریع و احکامی را که این رئیس، و دیگر همانندان او که در پیش بوده اند وضع کرده اند، بگیرند، و همان ها را قوانین قطعی جامعه قرار دهند». به خوبی مشهود است که در این سخنان، مسئله غیبت رئیس مدینه فاضله، امام مطرح است، و لزوم عمل کردن به همان احکام و فقه رئیس غایب و رئیسان پیش از او. در گفته این فیلسوف چهار نکته قابل دقت است.
1- احتمال پیشامد غیبت رئیس مدینه امام و در دسترس نبودن او.
2- قابل قبول بودن غیبت و بیان راه حل، در مورد مدیریت جامعه، در عصر غیبت.
3- غیبت و فقدان رئیس مدینه فاضله، در صورتی اتفاق خواهد افتاد، که پیش از رئیس غایب تنی چند از رئیسان واجد شرایط آمده باشند، و شرایع و قوانینی بیان داشته باشند، چنانکه در تاریخ امامت اتفاق افتاده است.
4- به هنگام غیبت رئیس مدینه، خط ریاست و امامت از هم نخواهد گسست. برای ادامه مدینه فاضله جامعه اسلامی، باید شرایع و قوانینی که خود این رئیس و رئیسان پیش از او بیان کرده اند، ملاک عمل قرار گیرد، و همان ها به عنوان قوانین و موازین ثابت و حتمی اداره جامعه پذیرفته شود. این مسائل، همان مسائل امامت و غیبت است، نخست، یازده امام می آیند، و مبانی و احکام قرآن و سنت پیامبر (ع) را توضیح می دهند، و تعالیم و مقررات را می آموزند، و آثاری و احدیثی بر جای می گذارند، و قوانینی در همه امور بیان می دارند، و شاگردان و عالمان و پیروانی تربیت می کنند. سپس در روزگار امام دوازدهم، امر غیبت پیش می آید، آن هم پس از دوران «غیبت صغری»، که بسیاری از هدایت ها و تعلیم ها از سوی امام دوازدهم به وسیله نایبان خاص و سفیران و وکیلان به مردم رسیده است. و بدینگونه است که در دوران غیبت کبری نیز جامعه، بر مبنای شریاع و احکام خود امامان اداره می شود: دستورات آنان را می گیرند و ملاک قرار می دهند. بنابراین این همان نیابت عامه و فقاهت واجتها است، از جنبه حقوقی ولایت فقیه است، از جنبه اجرایی و نظارت عام دینی که در عصر غیبت معمول می گردد.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- خورشید مغرب- از صفحه 156-153

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها