جهت حرکت زندگانی ایده آل
فارسی 3719 نمایش |اگر چه کالبد مادی انسان که به منزله ماشین زندگانی، یا جایگاه نمود و فعالیت زندگی است، با کمیت و امتداد و پدیده های مربوط به کمیت سر و کار دارد، ولی نمودهای قابل مشاهده زندگانی چیزی نیست که به عنوان یک جسم دارای بعد و امتداد باشد. خود زندگانی، از نظر ماهیت، هر چه بوده باشد، آن چه که در سطح نمودار است، مانند احساس، اراده، آلام و اندیشه و غیر ذلک، همه و همه از مقوله کیفیت بوده و قابل تجزیه به واحدهای دارای بعد هندسی نیستند. توضیح این که ما می توانیم با یک احساس ثانوی، جریان زندگانی را به یک عده نقطه ها و واحدها تجزیه، و برای آن بعد و امتداد منظور کنیم چنان که معمولا هم این کار را انجام می دهیم. مثلا می گوییم آن روز که من آن منظره لذت بخش را دیدم، تمام آن روز را در لذت به سر بردم. یا درباره فلان موضوع، سه روز فکر می کردم و مانند این ها. حتی در یک امتداد طولانی تر می گوییم: زندگانی دوران جوانی و زندگانی دوران میان سالی و پیری و غیره. ولی همه این بعدها و امتدادها، امور انتزاعی هستند که ناشی از پدیده های کالبد مادی و اجزای طبیعی و روابط آن ها با همدیگر است که تسلیم قوانین حرکت طبیعی و تبدلاتی است که خود تسلیم قوانین کمیت است.
دو دلیل مهم بر این مدعا می توان نشان داد:
1-هیچ کیفیت موجود در سطح زندگی یا روان را نمی توان به اجزای کوچک تری تقسیم کرد، به طوری که حالت فعلی زندگانی، وضع ترکیب یافتة آن اجزا ء بوده باشد، مثلا، یک لذت بسیار شدید که ناشی از رسیدن به یک مقصد بسیار ضروری و عالی است. چنین نیست که شما برای وصول به آن لذت، محتاج به سیر نقطه های قبلی بوده باشید. فرض کنید این وصول به لذت، ناگهان و بدون انتظار به شما دست داده باشد. در این صورت، شما کوچک ترین فاصله را برای وصول به آن لذت سپری نکرده اید. یا اجزاء کوچک تری را قبلا از پدیده لذت در خود مشاهده نکرده اید که این حالت فعلی، حالت شدید یا زیادی کمی معمولی آن اجزاء بوده باشد. همچنین است عواطف یا آلام و غیرذلک. بلی، شدت و زیادی به یک معنای عمومی در پدیده های نمود زندگانی کاملا احساس می شود، ولی این شدت و زیادی را نمی توان با مسائل کمیت های طبیعی تجزیه کرد. همچنین ما می توانیم اجزاء کوچکی از یک پدیدة زندگی یا روانی را با همدیگر ترکیب کرده، و به یک پدیده کیفی دیگر با مسانخ آن برسیم. مثلا ما نمی توانیم اجزاء کوچکی از عاطفه به دوستان را ترکیب، و عاطفه به فرزند یا مادر را از آن ترکیب کنیم. همچنین نمی توانیم لذت های جزیی حاصله از مناظر جزیی طبیعت را ترکیب، و از آن، یک لذت ترکیب یافته درباره یک منظره عالی تر را دریافت کنیم. حتی عاطفه های جزیی که موارد مشخصی درباره فرزندانمان در زندگانی احساس می کنیم، غیر از یک عاطفه شدید است که مثلا در مورد بیماری فرزند یا پیروزی او در قلمرو زندگانی دریافت می کنیم.
2- یک انسان، در عمر معمولی، هزاران فعالیت عاطفی، احساسی، غرور، ندامت، اشتیاق، حتی تفکرات و اراده ها وتصمیماتی در نمود زندگانی خود احساس می کند. و چنین نیست که آن ها مانند دانه های تسبیح که در یک نخ، پس از دیگری در حرکت بوده و نخ آن ها را به همدیگر مربوط کند و همچنین، مانند سایر نمودهای طبیعی نیستند که صورت عوض کرده، ومادة خود را به پدیده بعدی تحویل دهند تا ماده آن پدیده بعدی بوده باشد. مثلا، در فلان لحظه که شما دسته گلی را استشمام و لذتی احساس کرده اید، اگر پس از آن لحظه یک مسألة علمی را حل کنید، لذت حاصله از حل مسأله علمی، دامنه ماده لذت استشمام گل نخواهد بود. همچنین، اگر پس از لذت مزبور مشغول تفکر حتی درباره همان گل باشید، نمودهای روانی حاصله از اندیشه درباره گل، ماده آن لذت نخواهد بود. بلکه گاهی لذت و الم با فاصله های بسیار اندک در روان ما به دنبال هم ایجاد می شود مثلا، لحظه معینی از مشاهده یک منظره بسیار عالی، غرق در لذت بودید. ناگهان احساس می کنید که فرزند شما از دامنه کوه به زمین غلتید و زخمی شد. در این صورت آن لذت شما از بین رفته و احساس درد و شکنجه می کنید. آیا این شکنجه، صورت بعدی لذت قبلی است؟ مسلما نه. این پدیده، یعنی تسلیم نبودن نمودهای زندگانی به قوانین کمیت در زندگانی ایده آل، خیلی روشن تر احساس می شود، زیرا در زندگانی ایده آل، راننده ماشین زندگانی (شخصیت)، در هر لحظه آزادی خود را با آگاهی داراست. لذا، هر گونه نمودی که در روان ایجاد می شود، «شخصیت» می تواند آن را در استخدام خود قرار داده، یا از واحدهای موجود شده و گذشته قطع کند، یا این که با رنگ روشن تر و کامل تری آن را برای خود مطرح کند. با این بررسی ها ملاحظه می شود که چون در زندگانی ایده آل بعد و امتدادی مطرح نیست، یعنی موضوع زندگانی ایده آل چنین نیست که برای به دست آوردن آن بایستی مسافت معینی پیموده شود، لذا هر لحظه ای که مبدأ حرکت وجود پیدا کرد، مقصد مناسب همان مبدأ از نظر کیفیت و کمیت به دست آمده است. پس در حقیقت آگاهی «شخصیت» به موقعیت خود و هماهنگ کردن آزادانه درون و برون همان، و غوطه ورشدن در زندگی ایده آل همان.
برای تصور این که در زندگانی ایده آل، «شخصیت» برای رسیدن به مقصد، نیازی به طی مسافت و مبدأ ومقصد ندارد، روایتی را در نظر می گیریم که عالم معروف، سید نعمت الله جزائری در کتاب زهرالربیع نقل می کند:
«روزی حضرت موسی (ع) در مناجات با خدا عرض کرد: «الهی، کیف وصل الیک؟ قال الله قصدک لی وصلک الی»، «خداوندا! چگونه به درگاه ربوبی تو برسم؟ خداوند فرمود: قصد رسیدن به من خود رسیدن به من است.»
بنابراین، هر لحظه از زندگانی ایده آل مبدأیی و مقصدی جدید است. بلی، زندگانی ایده آل، هر لحظه که پیش می رود، شخصیت را برای رو به رو شدن با واقعیات بیشتر که در زندگانی ایده آل، عالی تر دخالت دارند، آماده تر می کند. بنابراین می توانیم بگوییم جهت حرکت زندگانی ایده آل تکامل است، که هر نقطه از آن، تکامل جدیدی را در بردارد.
منـابـع
محمدتقی جعفری- ایده آل زندگی و زندگی ایده آل- صفحه 105-102
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها