افراط گری انسان در بدست آوردن لذایذ
فارسی 3621 نمایش |لذایذ والام که سر سلسله اغلب یا تمام پدیده های انسانی است، چنانکه خود پدیده های مشخصی هستند، هم چنان عوامل معین و مشخص نیز دارند. اما خود انسان چون برای داشتن التذاذ به صورت مطلق حدودی نمی شناسد و لذت هایی را هم که به عنوان اصول بیان کردیم، معین بوده و محدود هستند، بنابراین انسان برای اشباع حس لذت جویی خود ناگزیر است دست به دامان همین لذایذ شده، از آن ها به صورت نامحدود بهره برداری کند. گویی انسان گمشده ای در زندگی دارد که آن را در عوامل لذت تشخیص داده است و چون آن عوامل محدود می باشند، از این رو، چاره ای که برای این کار اندیشیده، این است که همان لذایذ رابه صورت نامحدود مورد استفاده قرار دهد. حال، چنین گمانی چه اندازه با موجودیت واقعی او وفق می دهد. اصلا مورد نظر نبوده است، به همین جهت انسان درلذت گیری از پدیده های زندگی، همیشه به نوعی افراط و تفریط دچار می شود. پدیده افراط گری، انسان، امروزه محل بحث عده فراوانی از متفکران قرار گرفته است.
صورت دوم تبهکاری انسان در عشق به لذایذ که شاید وقیح ترین صورت آن باشد، این است که: هر انسان بدون رساندن الم دیگران، به لذایذ مورد تمایل خود نایل نمی شده است به قول ناصر خسرو قبادیانی:
ده تن ازتو زرد روی و بینوا خسبد همی *** تا به گلگون می، تو روی خویش را گلگون کنی
آری، باید میلیون ها انسان، الم زده شدن گردن را متحمل شوند تانرون (Nero) خون خوار بتواند لذت پیروزی را نوش جان کند. منتسکیو (Montesquieu ) می گوید: نرون آرزو می کرده که: ای کاش تمام نوع بشر تنها یک سر داشتند، تا من آن را با یک ضربه شمشمیر قطع می کردم. این متفکر درباره آناستاز (Anastasia) نیز چنین گفته است: آناستاز، برای استنشاق هوا مالیات وضع کرده بود. از طرف دیگر، خود انسان صرف نظر از مزاحمت به دیگران هنوز برای لذایذ خود حدودی نشناخته است. یعنی چنان که برای بعضی از افراد، زندگی بدون پیروزی بردیگران مفهومی نداشته وبرای بعضی دیگر، زندگی بدون کسب ثروت گزاف از هر وسیله ای که باشد پوچ می نماید، برای بعضی دیگر شهوت جنسی اولین و آخرین مقیاس زندگی جلوه نموده است! عواقب وخیم همین افراط گری در غریزه جنسی رامنتسکیو وخردمندان گذشته و معاصر درک کرده اند، ولی طبیعت افراط گر انسان، خیالات فروید (Sigmond Freud) و امثال وی را برای پشتیبانی تبهکاری های خود مقدم می شمارد. هم چنان که نوعی خیام برا ی توجیه میگساری ها، ساخته و پرداخته می شود.
از منتسکیو در کتاب روح القوانین، صفحه 129 درباره عفت عمومی چنین آمده است: از دست رفتن عفاف زنان، به اندازه ای تاثیرات بد دارد و به اندازه ای نواقص و معایب تولید می کند و طوری روح مردم را فاسد می کند که اگر کشوری دچار آن شود و این اصل مهم (عفاف زنان) از بین برود، بدبختی های زیادی از آن ناشی می شود، خصوصا در حکومت دموکراسی، با از دست رفتن عفت، بزرگ ترین بدبختی ها و مفاسد را باعث می شود تا جایی که اساس حکومت را از بین خواهد برد. بدین جهت، قانون گزاران خوب، عفت را توصیه و از زنان توقع وقار و اخلاق دارند. در جمهوری نه تنها اخلاق فاسد، بلکه تظاهر به فساد اخلاق و سبکی را نیز منع کرده ا ند. چه، عشوه گری و طنازی که از بیکاری زن ها تولید می شود، نتیجه اش آن است که قبل از فاسد شدن خود زن ها، دیگران را نیز فاسد می کند، زیرا مردم بر اثر این رفتار به عوامل ناچیز و کوچک اهمیت بسیار می دهند و چیزهای مهم را تحقیر می کنند و در نتیجه، زندگی را روی اصول مسخرگی ادامه می دهند، زیرا زن ها در این رویه مهارت کامل دارند و مسخره کردن مردم، شیوه آنها ست. بنابر ملاحظات گذشته، اگر برای رفاه حال افراد و اجتماعات چند عامل مهم در نظر گرفته شود، بدون شک یکی از مهم ترین آن ها، تعدیل حس لذت جویی است. ما اگر بتوانیم خودمان را هرچند برای لحظه ای کنار از محیط امروزی فرض کرده و واقعیت امور انسانی را با دقت ملاحظه کنیم، این حقیقت را دریافت خواهیم کرد که با تمایلات نامحدود و تعدیل نشده خویش، عامل محرک اصیل تاریخ خودمان را به صورتی مصنوعی ساخته، سپس آن را شالوده تاریخ آیندگان خود قرار می دهیم و آیندگان نیز بر همین مبنا، شالوده تاریخ دیگری علاوه بر تمایلات شان به آیندگان تحویل خواهند داد.
زمانی، بردگی را عامل اصیل وزیر بنای هر گونه مسائل فردی و اجتماعی معرفی نموده، افلاطون و ارسطو ها رانیز به عنوان دفاع کنندگان مسموع الکلمه، پیشتیبان این عامل قرارمی دهیم روزی دیگر سلحشوری و جنگاوری را ایده جامعه قرارداده، منطق ناپلئون و اسکندر رابه مردم تعلیم می دهیم. هنگامی بعد، پدیده نژاد پرستی، تمام لذایذ دیگر مارا تحت الشعاع قرار می دهد و همان لذت را از شنیدن و علمی ساختن برتری نژاد می بریم می دهد و همان لذت را از شنیدن و علمی ساختن برتری نژاد می بریم، که یک انسان گرسنه از غذای لذیذ! وقتی دیگر، کلمه ستمدیده بی مدافع «آزادی» را به عنوان آخرین ایده مورد پذیرش قرار می دهیم. مقصود از این که انسان در پدیده های لذایذ، خوی افراط گری دارد، همین است، و از این روست که انسان از صدها الام شکنجه می بیند، در حالی که تمام آنها بی مورد بوده و مورد از دست دادن لذایذی است که یا خود ساخته و پرداخته و یا در کیفیت و کمیت آن ها افراط گری نموده است. انسان با نظر طبیعت جاهلانه و لذت جویی خود، اشتباهاتی را مرتکب می شود، ولی آن چه مورد انتظار نیست، روش مصلحین و پیشروا این قافله خطرناک است. اینان گاهی برای ریشه کردن بدبختی ها و بیچارگی هایی که دامنگیر انسان شده است، به همان عواملی توسل می جویند که منشأ دردهای انسانی است. بنابراین، تا انسان، انسان است و کار او به درجه نا امیدی نرسیده، خردمندان دلسوز باید راه های اعتدال بهره برداری از نیروی لذایذ رابه وی بیاموزند. و اگر احتیاجی به زدن تازیانه های تربیت باشد، دریغ نکنند. دردهایی که انسان از تازیانه تربیت احساس خواهد کرد، این نوید را به همراه دارد که لذایذ منطقی بسیار عالی را برایش به عنوان نتیجه حتمی به ارمغان خواهد آورد. مهار نشدن منطقی لذایذ، سلب آزادی و خفه کردن سایر شئون انسانیت، و انسان را به شکل و حالت معما درآوردن، جملاتی مترادف و یا عامل و معمول یکدیگرند.
منـابـع
محمدتقی جعفری- آفرینش و انسان- صفحه 115-112
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها