قصیده ابن ابی الحدید در مدح حضرت علی علیه السلام
فارسی 15147 نمایش |عزالدین عبدالحمید ابن ابی الحدید مداثنی بغدادی، عالم و متکلم و متفکر و ادیب و مورخ و شاعر، شارح معروف «نهج البلاغه». وی در ستایش پیامبر اکرم و علی بن ابیطالب، هفت قصیده غرا سروده است که به «السبع العلویات» معروف است و بارها چاپ شده است، قصیده ششم عینیه است در مدح امام علی (ع) که در 80 بیت سروده شده است که در اینجا 40 بیت از آن آورده می شود. از مجموعه «الروضه المختاره» چاپ دمشق:
قد قلت للبرق الذی شق الدجی *** فکان زنجیا هناک یجدع
یا برق ان جنت الغری فقل له: *** اتراک تعلم من بارضک مودع
فیک ابن عمران الکلیم و بعده *** عیسی یقفیه و احمد یتبع
بل فیک جبریل و میکال و ا... *** و افیل و الملا المقدس اجمع
بل فیک نور الله جل جلاله *** لذوی البصائر یستشف و یلمع
فیک الامام المرتضی فیک ال *** وصی المجتبی فیک البطین الانزع
الضارب الهامی المقنع فی الوغی *** بالخوف للبهم الکماه یقنع
و المترع الحوض المدعدع حیث لا *** واد یفیض ولا قلیب یترع
و مبدد الابطال حیث تالبوا *** و مفرق الاحزاب حیث تجمعوا
و الحبر یصدع بالمواعظ خاشعا *** حتی تکاد لها القلوب تصدع
زهد المسیح و فتکه الدهر الذی *** اودی بها کسری و فوز تببع
هذا ضمیر العالم الموجود عن *** عدم وسر وجوده المستودع
هذی الامانه لا یقوم بحملها *** خلفاء هابطه و اطلس ارفع
تابی الجبال الشم عن تقلیدها *** و تضنج تیهاء و تشفق برقشع
هذا هو النور الذی عذ باته *** کانت بجبهه آدم تتطلع
و شهاب موسی حیث اظلم لیله *** رفعت له لاالاوه تتشعشع
یامن له ردت زکاهء و لم یفز *** ببظیرها من قبل الا یو شع
یا هازم الاحزاب لا یثنیه عن *** خوض الحمام مد جج و مدرع
یاقالع الباب الذی عن هزها *** عجزت اکف اربعون و اربع
لولا حدوثک قلت: انک جاعل ال *** ارواح فی الاشباح و المستنزع
لولا مماتک قلت: انک باسط ال *** ارزاق تقدر فی العطاء و توسع
ماالعالم العلوی الا تربه *** فیها لجثتک الشریفه مضجع
ماالدهر الا عبدک القن الذی *** بنفوذ امرک فی البریه مولع
انا فی مدیحک الکن لااهتدی *** و انا الخطیب الهبرزی المصقع
اقول فیک: سمیدع کلاولا *** حاشا لمثتلک ان یقال: سمیدع
بل انت فی یوم القیامه حاکم *** فی العالمین وشافع ومشفع
و الله لو لا حیدر ما کانت ال *** دنیا و لا جمع البر یه مجمع
من اجله خلق الزمان وضو ئت *** شهب کنسن و جن لیل ادرع
علم الغوب الیه غیر مدافع *** و الصبح ابیض مسفر لا ید فع
و الیه فی یوم المعاد حسابنا *** و هو الملاذ لنا غدا و المفزع
یامن له فی ارض قلبی منزل *** نعم المراد الرحب والمستربع
اهواک حتی فی حشاشه مهجتی *** نارتشب علی هواک و تلذع
و تکاد نفسی ان تذوب صبابه *** خلقا و طبعا لا کمن یتطبع
و رایت دین الاعتزال و اننی *** اهوی لاجلک کل من یتشییع
و لقد علمت بانه لا بد من *** مهدیکم و لیومه اتوقع
یحمیه من جندالاله کتائب *** کالیم اقبل زاخرا یتدفع
فیها لال ابی الحدید صوارم *** مشهوره ورماخ خط شرع
و رجال موت مقدمون کانهم *** اسد العرین الربد لا تتکعکع
و لقد بکیت لقتل آل محمد *** بالطف حتی کل عضو مد مع
تالله انسی الحسین و شلوه *** تحت السنابک بالعراء موزع
*
1- به آذرخشی که، شب هنگام؛ در درون تاریکی ها درخشید، چونان که زنگیی را بینی بریده باشند و خون برچهره اش دویده باشد، گفتم:
2- ای آذرخش! اگر به سرزمین غری (نجف) رسیدی بگوی: ای زمین نجف! آیا می دانی چه کسی در دل تو به خاک سپرده شده است؟
3- در دل تو موسای کلیم جای گرفته است و عیسای مسیح و احمد مرسل
4- در دل تو جبرئیل و میکائیل و اسرافیل جای گرفته اند، بلکه همه عالم ملکوت
5- در اینجا نور خدای (عزوجل) جای گرفته است، آن نور که مردمان بینا دل فروغ و درخشش آن را توانند دید.
6- ای زمین نجف! امام برگزیده، مرتضی و وصی منتخب در دل تو جای دارد، همان عالم سرشار از عالم و موحد بری از شائبه شرک
7- آن کس که در پهنه های کارزاران، غرقه در سلاح، بر تارک دلاوران تیغ می آموخت و آن شجاعان دلیر را در پوششی از هراس و بیم غرق می ساخت.
8- آن کس که (برای سپاه اسلام) آن حوض پر از آب کرد (صخره از روی چشمه ای جوشان بر گرفت) جایی که نه رودی می گذشت و نه چاهی آب داشت
9- آن کس که پراکنده پهلوانان بود، هر جا که (در برابر اسلام) گرد می گشتند و بر هم زننده گروه ها و احزاب مشرکان بود، هر جا و هرگونه که فراهم آمدند
10- آن عالم بزرگ دین که، با خشوع در برابر خداوند، مردم را با سخنان راستین موعظه می کرد، آن سان که دل ها از جای کنده می شد.
11- زهد عیسای مسیح و بی باکی روزگار (این دو صفت شد) هر دو در او جمع بود، آن بی باکی و ناگاه گیری که انوشیروان را به دست فنا سپرد، و تبع را
12- این مرد (که در خاک نجف خفته است) وجدان جهان هستی است و سر نهایی وجود عالم است.
13- این همان «امانت» است که صخره های عظیم فردین (کوهها) و آسمان بلند برین، قبول آن نتوانستند کرد.
14- این، آن «امانت» است که کوه های سر برافراشته از پذیرفتن آن تن زدند، و هامونها در برابر عظمت آن فریاد کردند، و آسمان ها هراسیدند.
15- این، همان نور خدایی است که اشعه آن در پیشانی آدم صفی می درخشید
16- این، همان آتش موسی است که در شب هنگامی تاریک تاریک بدرخشید و راه را برای موسی روشن ساخت.
17- ای کسی که خورشید برای تو (پس ازعصر) به پهنه آسمان بازگشت! (معجزه ای که در میان امت های پیشین تنها «یوشع بن نون» بدان مکرم گشته بود.)
18- ای در هم شکننده احزاب و انبوهان جنگاوران، که در معرکه کارزار خویشتن در گرداب مرگ می افکندی و به دلاوران غرقه در سلاح پشت نمی کردی
19- ای کننده در خیبر، آن در چهل مرد از تکان دادن آن نیز ناتوان بودند.
20- اگر مخلوق نبودی، می گفتم: تویی بخشنده روح وگیرنده جان
21- اگر نمرده بودی، می گفتم: تویی روزی دهنده مردمان و تعیین کننده سرنوشت همگان
22- عالم اعلای ملکوت، همان تربت پاکی است که بدان گرامی تو در آن جای گرفته است.
23-روزگار همان بنده زر خرید تو است که (به فرمان خدا) می کوشد تا امر تو را در میان مخلوق جاری سازد
24- زبان من از ذکر ثناها و ستایش های تو الکن است، با اینکه من همان سخنور سخن پرداز زبر دستم
25- یا در مدح تو بگویم: تو «سروری» نه، نه، کلمه «سرور» کوچکتر از آن است که برای تو مدح باشد!
26- تویی حاکم روز قیامت، در میان خلق اولین و آخرین، تویی شفیع پذیرفته شفاعت
27- به خدا سوگند، اگر «حیدر» نبود، نه دنیا و نه خلق دنیا هیچ یک نبودند
28- زمان، برای او آفریده شد، ستارگان شبرو برای او روشن گشتند و شب و سپیده برای او پدید آمدند.
29- او عالم به غیب است، بی هیچ انکاری چنانکه صبح روشن را نتوان انکار کرد
30- در روز رستاخیز حساب ما با اوست، در فردای قیامت پناه و پناهگاه همگان است
31- ای کسی که بر سرزمین قلب من حکومت می کنی! این عرصه برای تاخت و تاز عشق تو عرصه ای فراخ و درخور است.
32- من عاشق توام، عاشقی که آتش سرکش عشق در جانش شعله می کشد و سر تا پایش را می سوزاند
33- الان و یک دم است که جان من در این عشق و آرزمندی ذوب گردد، عشقی برخاسته از نهاد جان، نه خون عشق آن کسان که خویشتن به عاشقی می زنند.
34- منم معتزلی، اما به خاطر عشق تو، به همه شیعیان تو نیز عشق می ورزم.
35- من می دانم که ناگزیر فرزنده تو «مهدی» ظهور خواهد کرد، من همواره در آرزوی رسیدن آن روزم
36- آن که روز که مهدی درآید، سپاه خدا (دسته دسته) به یاری او شتابند، و او و سپاهش چونان دریای خروشان دمان به سوی جامعه بشری سرازیر شوند.
37- امیدوارم، در آن روز، از خاندان ابی الحدید نیز در میان لشکر مهدی، شمشیر زنان و نیزه گزارانی چند به هم رسند.
38- مردانی با مرگ پیمان بسته و پیشگامانی دست از جان شسته و شیرانی چونان شیران بیشه ترس ناشناخته
39- من برای کشته شدن فرزندان پیامبر در صحنه خونین عاشورا نیز اشک ها ریخته ام، آن سان که گویی هر عضو از اعضای من چشمی شده است اشک افشان
40- به خدا قسم نمی توانم «حسین» را فراموش کنم و پیکر پاره پاره او را در زیر سم اسبان در دامن بیابان....
منـابـع
محمدرضا حکیمی- ادبیات و تعهد در اسلام- صفحه 284-291
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها