درگیری های مردم مدینه با مکه

فارسی 4145 نمایش |

از روزی که پیغمبر (ص) پیمان دوم عقبه را با مردم مدینه بست، پیش بینی می شد که درگیری مسلمانان با قریش حتمی خواهد بود.
یک سال از توقف او در یثرب نمی گذشت که این درگیری ها آغاز شد. مهاجرانی که از مکه به مدینه آمدند، هر چند از مهمان نوازی مردم مدینه برخوردار بودند، اما ممکن نبود که برای همیشه مهمان بمانند. از طرفی چنان که گفتیم مردم مدینه زراعت پیشه بودند، در حالی که مردم مکه از این حرفه بهره ای نداشتند. کار ایشان بازرگانی و داد و ستد بود. اگر مهاجران می خواستند پیشه پیشین خود را دنبال کنند باید از یک سو یثرب جای مکه را بگیرد و از سوی دیگر راه بازرگانی تاجران مکه را ببندند و این در صورتی بود که خط بازرگانی مکه را به خطر بیندازند. اگر یثرب این ابتکار را در دست نمی گرفت و مکه همچنان با آسودگی خاطر، کاروان خود را از یک سو به غزه و خلیج عقبه و ازسوی دیگر به باب المندب و اقیانوس هند می رسانید هر دو راه تجارتی همچنان در دست قریش می بود. اگر کار به همین مقدار خاتمه می یافت شاید چندان مهم شمرده نمی شد، اما مکه بدین اندازه قناعت نمی کرد و محال بود در آینده یثرب را به حال خود بگذارد؛ چه، هنگامی که پیغمبر در مکه به سر می برد و شمار مسلمانان اندک بود آنان خطر زوال سلطه اقتصادی خود را پیش چشم می دیدند، اکنون که شهر آماده و با استعداد کافی پذیرای اسلام شده است، چگونه در امان خواهند بود. یثرب نیز می دانست که باید پیشدستی کند تا مکه در آن شهر طمع نبندد.
از نخستین سال هجرت گروه هایی روانه درگیری با کاروان های مکه شد. در این درگیری ها اگر پیغمبر خود همراه دسته اعزامی می رفت آن لشکرکشی غزوه می شد و اگر خود در مدینه می ماند و مجاهدان را به سروقت دشمن می فرستاد آن را سریه می نامیدند.
نخستین غزوه در ماه صفر سال دوم هجرت بود که آن را غزوه ابواء و یا ودان نامیده اند. در این لشکرکشی درگیری پیش نیامد. پس از آن، غزوه بواط در ربیع الاول بود که در آن هم درگیری رخ نداد. در جمادی الاولی خبر رسید که کاروان قریش به سرکردگی ابوسفیان از مکه عازم شام است. پیغمبر به سروقت آنان تا ذات العشیره رفت ولی کاروان از پیش گذشته بود.
ابن هشام از عمار بن یاسر روایت کند که من و علی (ع) در غزوه عشیره رفیق بودیم. چون پیغمبر (ص) بدان جا رسید و فرود آمد ما مردمی از بنی مدلج را دیدیم که در خرماستان و چشمه خود کار می کنند. علی مرا گفت «ابویقظان برویم ببینیم اینان در چه کارند.» ما ساعتی به کار آنان نگریستیم، سپس خواب بر ما چیره شد و در کنار خرمابنان خرد خفتیم. تا آن که پیغمبر (ص) ما را پیدا کرد و علی را فرمود «ابوتراب برخیز.» چه ما روی خاک خفته بودیم. سپس گفت «می خواهید شما را بگویم بدبخت ترین مردم کیست؟ یکی آن که شتر قوم صالح را پی کرد و دیگری آن که ریش تو را از خونت تر کند.»
پس از این غزوه سریه ای بوده است که در آن سعد بن ابی وقاص تا موضعی به نام خرار پیش رفت لیکن در آن سریه درگیری رخ نداد. پس از غزوه ذات العشیره، کرزبن جابر فهری به گله مدینه غارت برد، پیغمبر (ص) در پی او از مدینه بیرون شد تا سفوان که در ناحیت بدر است پیش رفت لیکن کرز رفته بود.
این غزوه ها از آن رو بی نتیجه می ماند که جاسوسانی در داخل مدینه از تصمیم پیغمبر آگاه می شدند پیش از حرکت نیرو، خود را به کاروان می رساندند و آنان را از خطری که در پیش داشتند آگاه می کردند. کاروان هم یا مسیر خود را تغییر می داد و یا در رفتن شتاب می کرد. در ماه رجب سال دوم پیغمبر عبدالله بن جحش اسدی را با هشت تن از مهاجران روانه کرد و نامه ای بدو داد و گفت این نامه را نگشاید تا آن که دو روز راه برود، سپس به هر چه در نامه نوشته شده عمل کند. عبدالله پس از دو روز راه نامه را گشود و دستور چنین بود: «به راه خود برو تا به نخله بین مکه و طائف برسی، در آن جا منتظر قریش باش و ما را از کار آنان آگاه کن.» عبدالله به مردم خود گفت «دستور چنین است و من اطاعت خواهم کرد. از شما هر کسی خواهان شهادت است بیاید و آن که کشته شدن را ناخوش می دارد برگردد.»
کسانی که با او بودند همه دستور او را اطاعت کردند. عبدالله در نخله کمین کرد تا کاروان به سرکردگی عمروبن الحضرمی بدان جا رسید. آن گاه با کسان خود با آنان به راه افتاد. کاروانیان گمان کردند این دسته کسانی هستند که به زیارت عمره می روند. برخورد دسته عبدالله با کاروان در پایان ماه رجب بود. چون نزدیک به حدود حرم رسیدند، عبدالله گفت «اگر اینان داخل حرم شدند، جنگ با ایشان ممکن نیست و اگر در این جا با آنان جنگ کنیم حرمت ماه حرام را شکسته ایم. چاره چیست؟» سرانجام بر کاروان تاختند و کالای آن را با دو اسیر به یثرب آوردند. اما این درگیری بر مسلمانان دشوار آمد و عبدالله را سرزنش کردند که چرا در ماه حرام به جنگ پرداخته است، تا آن که این آیه در این باره نازل شد:
«یسألونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر و صد عن سبیل الله و کفر به المسجد الحرام و اخراج اهله منه اکبر عندالله و الفتنه اکبر من القتل و لایزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم إن استطاعوا؛ درباره جنگ در ماه حرام از تو می پرسند، بگو جنگ در ماه حرام کاری بزرگ است و راه خدا و مسجدالحرام را بستن و به خدا کافر شدن و مردم مسجدالحرام را از آن بیرون کردن نزد خدا بزرگ تر است و فتنه بزرگ تر از قتل است این ها پیوسته با شما پیکار می کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند.» (بقره/ 217)
با نزول این آیه مسلمانان از سرزنش عبدالله و دسته او باز ایستادند.

منـابـع

سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 77-79

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها