مقایسه جهان بینی مولانا با سنت اگوستین
فارسی 2909 نمایش |از مقایسه جهان بینی مولانا با سنت اگوستین، متفکر قرون وسطی (354-430) به نکات زیر دست می یابیم:
الف. سنت اوگوستین درباره فلسفه و محصول آن، قضاوتی کرده است که کاملا قابل مقایسه با نظریه مولانا در فلسفه می باشد. اوگوستین می گوید:
«فلاسفه بسیاری از حقایق عالی و سودمند را کشف کرده اند، ولی آنان همه حقیقت ضروری برای انسان را کشف نکرده اند. و بدین جهت در گمراهی ها افتاده اند. عقل آدمی با نیروی طبیعی که دارد، نمی تواند راهی به همه حقیقت پیدا کند و از هر گونه گمراهی اجتناب بورزد. بالاتر از این، فلسفه به تنهایی قدرت تحریک نفس از معرفت خالص به عمل شایسته را ندارد. فلسفه از این دو جهت، یک معرفت و وسیله ای ناقص برای کمال است.»
این ارزیابی که اگوستین درباره فلسفه نموده است، در موارد فراوانی از مثنوی دیده می شود. از آن جمله:
فــلسفی را زهــره نــی تــا دم زند *** دم زند حــقش برهم زند
***
فــلسفی گوید ز مــعقولات دون *** عـــقل از دهــلیز مــی ماند برون
فلسفی منکر شود در فکر و ظن *** گــو بــر و سر را بـر آن دیوار زن
****
هر که را در دل شک و بی جانی است *** در جهان او فلسفی پنهانی است
مـــی نــماید اعـــتقاد او گــاه گــاه *** آن رگ فلسف کند رویش سیاه
****
بند معقولات آمد فلسفی *** شهسوار عقل عقل آمد صفی
درست است که مولانا حساسیت سختی به فلسفه نشان می دهد، با این حال خود او شناسایی عقل روبنای جهان هستی را با تعقل و اندیشه می پذیرد و چنان که در مطالعه دقیق مثنوی می بینیم، هیچ مدعایی را در جهان بینی عینی دلیل برگزار نمی کند. نهایت امر این است که مولانا توصیه اکید می کند که اصول بنیادین جهان و حقایق پشت پرده زمان و مکان و عالم طبیعت را با این منطق معمولی و تعقل های قانونی که با انتخاب و حذف از طرف دانسته ها و خواسته های ما انجام می گیرند، نمی توان فهمید.
ب. استدلال هایی که سنت اگوستین در اثبات اختیار می آورد، تقریبا همان استدلال هایی است که مولانا در مثنوی آورده است. اگوستین دریافت و جدانی اختیار را پیش می کشد و می گوید: «هرکس به طور مستقیم از وجدان درمی یابد که دارای اختیار است.»
مولانا می گوید:
درک وجدانی به جای حس بــود *** هر دو در یک جدول ای عم می رود
نــغز مــی آید بر او کــن یا مکن *** امـر و نــهی و مــاجــرهــا و ســخـن
اگوستین موضوع مدح بر کارهای نیک و سرزنش بر کارهای بد و مسأله پاداش و کیفر و امر و نهی را برای اثبات اختیار مورد استشهاد قرار می دهد.
مولانا می گوید:
اختیاری هست ما را در جهان *** حـس را مـنکر نتـانی شـد عـیان
اختیار خود بـبین جبری مـشـو *** ره رهـا کـردی به ره آکـج مـرو
سنگ را هرگز نگوید کس بیا *** وز کلوخی کس کجا جوید و فا
آدمی را کس نگوید هـین بـپر *** یــا بــیا ای کـور و در من در نـگر
گفت یزدان ما علی الاعلی حرج *** کــی نــهد بــر ما حــرج رب الفرج
کس نگوید سنگ را دیر آمدی *** یـا که چو بـا، تو چـرا بر من زدی
این چـنین واجـست ها مـجبور را *** کـس نـگوید یا زنـد مـعذور را
امرو نهی و خشم و تشریف و عتیب *** نیست جز مختار ای پاک جیب
منـابـع
محمدتقی جعفری- مولوی و جهان بینی ها- صفحه 78-80
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها