تحلیل فلسفی مسئله تصادف
فارسی 3926 نمایش |کلمه تصادف در دو مورد استعمال می شود: یکی در مورد پیدایش حادثه ای بدون علت فاعلی. یعنی اینکه فرض کنیم پدیده ای که نبود و پدید شد، خودبخود و بدون تأثیر هیچ عاملی پدید شد. این نوع از تصادفات از طرف همه مکتب ها، اعم از الهی و مادی، مردود است. مادیین نیز در خلقت عالم چنین فرضی را نمی پذیرند. این نوع از تصادف از محل بحث فعلی ما نیز خارج است. کسانی که مدعی هستند که تغییرات اندام حیوان ها تصادفی بوده است، منظورشان این نوع از تصادف نیست.
مورد دیگر استعمال این کلمه این است که فرض شود نتیجه ای از مقدمه ای پیدا شود که مقدمه او نیست و از مقدمه ای نتیجه ای پیدا شود که آن نتیجه، نتیجه این مقدمه نیست، بلکه نتیجه طبیعی مقدمات دیگر است که وجود نیافته است. مثلا اگر شما از تهران سوار اتومبیل شوید و راه تهران قم را پیش بگیرد و بعد از دو سه ساعت به قم برسید، هرگز نمی گویید با اتومبیل در این راه، راه افتادم و تصادفا به قم رسیدم، زیرا لازمه طبیعی این نوع سیر و حرکت، رسیدن به قم است. ولی اگر دوستی قدیمی داشته باشید که سال هاست او را ندیده اید و در وقتی که به قم می روید ابدا در فکر او و در جستجوی او نیستید، همین که در بین راه تهران و قم به علی آباد رسیدید برای رفع خستگی پیاده شدید و در کنار یک میز، یک صندلی خالی یافتید و رفتید که بنشینید ناگهان رفیق خودتان را دیدید که بیست سال بود ندیده بودید و معلوم شد در شیراز بوده و می آمده به تهران و او هم برای رفع خستگی آمده لحظه ای بنشیند و با شما برابر شده است، در اینجا هر دو نفر می گویید در بین راه قم و تهران تصادفا به هم رسیدیم. اینکه هر دو نفر این ملاقات را تصادف تلقی می کنید، از این جهت است که لازمه طبیعت کلی حرکت از قم به تهران و از تهران به قم چنین برخوردی نیست. اگر لازمه اش این بود، باید هر وقت و هر زمان و در هر شرایطی که شما از تهران به قم حرکت کنید، چنین برخوردی دست دهد و حال آنکه چنین نیست، تنها این سفر که سفری خاص بوده و در زمانی خاص صورت گرفته است و مقرون به شرایط خاصی بوده است، این نتیجه را به بار آورده است و به همین جهت این ملاقات نه برای شما و نه برای دوست شما و نه برای هر فردی دیگر مانند شما قابل پیش بینی نبوده است و اگر شما یا دوستتان می خواستید طرحی برای سفرتان تهیه کنید، هرگز نمی توانستید برخورد دو نفری خود را در علی آباد در طرح بگنجانید، ولی چیزهایی که از لوازم طبیعی حرکت بین قم و تهران است قابل پیش بینی و قابل گنجانیدن در یک طرح قبلی بود. اما اگر نظر خود را از طبیعت کلی حرکت از تهران به قم، به سوی همان حرکت خاصی که در زمان خاص و شرایط خاص انجام داده اید، معطوف کنید و آن را در حالی که محفوف و مقرون به یک سلسله شرایط و اوضاع است و مقارن یک سلسله حوادث دیگر است در نظر بگیرید، می بینید که برخورد شما یا رفیقتان در آن نقطه معین و در آن لحظه معین به هیچ وجه تصادفی نبوده، بلکه کاملا ضروری و طبیعی و نتیجه قهری حرکت شما به قم بوده است و برای کسی که بر مجموع اوضاع و احوال شما دو نفر آگاه بوده کاملا قابل پیش بینی نیز بوده است. این برخورد از نظر کسی تصادفی است که طبیعت کلی حرکت از تهران به قم را می بیند. البته طبیعت کلی و عمومی این حرکت یک سلسله لوازم محدود دارد. آنچه از محدوده آن لوازم خارج باشد، از نظر طبیعت کلی این حرکت امری تصادفی است. اما آنچه وجود دارد تنها طبیعت عام نیست، آنچه وجود دارد آن طبیعت است بعلاوه یک سلسله شرایط و ضمائم، و یا در نظر گرفتن آن شرایط و ضمائم است که تصادف از میان بر می خیزد. در اینجا مثال دیگری ذکر می کنیم تا روشن شود چگونه تصادف و اتفاق یک امر نسبی است، یعنی از نظر کسی که از اسباب و علل بی خبر است تصادف است، اما از نظر عالم به اسباب و علل، تصادف و اتفاقی در کار نیست.
فرض کنید دو نفر را که هر دو عضو یک اداره اند و از یک مرکز فرمان می گیرند. یکی از این دو نفر که آقای "الف" است، مأمور خراسان و دیگری که آقای "ب" است، مأمور اصفهان است. از مرکز دستور می رسد به آقای "الف" که فلان روز برای فلان کار به فلان نقطه آسیب دیده برود و پس از چندی دستور به آقای "ب" می رسد که در همان روز برای انجام یک مأموریت دیگر به همان نقطه برود. بدیهی است که آقای "الف" و آقای "ب" یکدیگر را در همان محل ملاقات می کنند و این ملاقات برای هر دو نفر آنها جنبه تصادفی دارد. هر دو نفر می گویند در فلان روز در فلان نقطه تصادفا یکدیگر را ملاقات کردیم. هر کدام از اینها که طبیعت کار خود را در نظر می گیرد، می بیند لازمه هیچ یک از اینها آن برخورد و ملاقات نبوده است و می بیند از نظر هیچ یک از آنها این ملاقات قابل پیش بینی نبوده است، اما از نظر مرکز که هر دو مأموریت به ظاهر جدا و بی ارتباط را او اداره می کرده است و به فرمان او صورت گرفته است، به هیچ وجه تصادف نیست. از نظر مرکز که از یک طرف، خط سیر از اصفهان را تا آن نقطه، و از طرف دیگر، خط سیر مشهد را تا آن نقطه به وجود آورده است و هر دو را طوری تنظیم کرده که در روز معین هر دو نفر به آن نقطه برسند، ملاقات و برخورد هر دو نفر بسیار طبیعی و قهری است. او نمی تواند بگوید این دو نفر را من فرستادم و تصادفا در یک نقطه به هم رسیدند. پس تصادف و اتفاق امری نسبی است، یعنی نسبت به کسی که بی اطلاع از جریان هاست تصادف است، اما نسبت به کسی که آگاه بر متن جریانات است و به همه اوضاع و شرایط احاطه دارد و در واقع نسبت به متن واقع به هیچ وجه تصادف و اتفاقی در کار نیست. این است که می گویند: "یقول الاتفاق جاهل السبب" یعنی آنچه اتفاق و تصادف نامیده می شود نسبت به جاهل به اسباب و علل اتفاق و تصادف است نه نسبت به عالم و محیط بر جریانات. از اینجا معلوم می شود که برای ذات باری تعالی و در حقیقت باید بگوییم از نظر متن واقع و نفس الامر، تصادف و اتفاقی در کار نیست. پس اینکه در اندیشه غربی گفته می شود "اگر قائل به خدا باشیم باید قبول کنیم که حوادث جهان طبق طرح قبلی و قابل پیش بینی بوده و تصادف و اتفاق در کار نبوده و نقشی نداشته است و حال آنکه علوم برای تصادف و اتفاق نقش مؤثر و مهمی قائل اند" سخنی بیهوده است. این تصادفات نسبت به ما که جاهل به مجموع علل و اسبابیم، تصادف است نه نسبت به خداوند که خالق و آفریننده کل است و محیط بر همه اسباب و اوضاع و احوال و علل و شرایط است.
منـابـع
مرتضی مطهری- علل گرایش به مادیگری- صفحه 115-111
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها