طرح اسلام برای تحقق یک زندگی فردی و اجتماعی سالم و طبیعی
فارسی 4856 نمایش | سؤال هانری کربن:
آیا با تعمق جدیدی در این تصور اساسی، مذهب تشیع نمی تواند به دنیای امروز، یک غذای جدید روحی برای احیای فلسفه و مبدأ نیرویی برای زندگی معنوی و اخلاقی ببخشد؛ نیرویی که تاکنون در تقدیر مانده است؟
پاسخ علامه طباطبایی:
باید گفت: آنچه که در این باب، مذهب تشیع می تواند تهیه کند، همان است که اسلام می تواند تهیه کند؛ زیرا مذهب تشیع جز طریقه واقع بینی اسلام، چیز دیگری نیست.
شک نیست که اسلام این معنی را مدعی می باشد که می تواند یک غذای روحی برای احیای فلسفه و مبدأ نیرویی برای زندگی معنوی و اخلاقی به دنیای امروزه بدهد؛ زیرا اسلام مدعی است که یک آیین جهانی است و اختصاص به جماعت معین، زمان و مکان معین و شرایط محدودی ندارد و لازمه این دعوی این است که قافله انسانیت، در مسیر زندگی، به هر مرحله ای که قدم گذارد و اجتماعات بشری در ترقی و تکامل خود، به هر اوجی که برسد، این آیین آسمانی بتواند منافع حیاتی آنها را تأمین نموده و سعادت آنها را در این سرا و آن سرا تضمین کند. اکنون باید دید که آیا می توان این دعوی اسلام را پذیرفت یا احتمال پذیرش آن را دارد؟ و آیا می شود که همه اهل جهان، این سخن را از اسلام بپذیرند و این همه اختلافات اجتماعی و اصطکاک منافع را که منشأ کشمکش های بین المللی و زد و خوردهای خصوصی و عمومی است، کنار گذارند؟ و چه طرحی باید در اسلام ریخته شود که ملل مختلف جهان، با این همه اختلاف روحی و اختلاف در منافع، دور آن گرد آیند؟
عجالتا چیزی که هست، این است که نمی توان در پاسخ به این سئوالات، شتابزدگی نموده و چشم بسته به آنها جواب منفی داد؛ زیرا از قدیم ترین ادوار انسانیت تاکنون، هرگز تفاهم میان امم و ملل و همچنین میان افراد انسانی قطع نشده و پیوسته توانسته و می توانند مقاصد خود را به همدیگر بفهمانند و هم اکنون همه ملل جهان، امید این موفقیت را دارند که روزی این اختلافات خانمان سوز از عالم بشریت رخت بربندد و همه بتواند دست به دست هم داده و در محیط صلح و صفا و در سایه واقع بینی، سعادت انسانی خود را تضمین و منافع حیاتی خویش را تأمین کنند. این خود بهترین شاهد زنده است بر این که ممکن است طرحی پیدا شود که مورد تصدیق همه ملت ها و گروه ها گشته و سعادت همه را تضمین نماید.
وجود چنین طرحی را می توان از خلال آیات کریمه قرآنی نیز استفاده کرده و با روش فلسفی بیان نمود؛ زیرا از نظر کلی، افراد بشر، هر که و هر کجا و در هر زمانی بوده باشند، از جهت ساختمان وجودی، یکنواخت هستند و قوای داخلی و خارجی و ابزار بدنی و حوایج وجودی آنها دور از همدیگر نیست، همه با چشم می بینند و با گوش می شنوند و با دهان می چشند و می خورند و با دست می گیرند و می دهند و با پا راه می روند، همه فکر و اراده و تذکر و مهر و کینه دارند، همه به اشتهای غذا و میل جنسی مجهزند، همه منافع حیاتی خود را تشخیص داده و می خواهند و مضار حیاتی خود را فهمیده و از آن می گریزند و همه و همه و ....
در جهان هستی، هر نوع پدیده ای که فرض شود، از با شعور و بی شعور، با ساختمان ویژه تکوینی خود، منافع و مضار وجود خود را تشخیص داده و به سوی سعادت و خواسته تکوینی خویش متوجه می باشد و البته انسان در میان این همه موجودات، از این قاعده کلیه، مستثنی نبوده و منافع و مضار حیاتی خود را با غریزه تکوینی خویش تشخیص می دهد و اختصاصا از میان سایر موجودات جاندار، به این مزیت برگزیده شده که می تواند خواسته های قوا و عواطف مختلف و متضاد خود را با نیروی تعقل تعدیل نماید.
پس در نتیجه، انسان طبیعی، همه مصالح و مفاسد زندگی خود را با واقع بینی فطری خویش تشخیص می دهد و هرچه در این باب تشخیص دهد، همان مصالح و مفاسد واقعی زندگی وی می باشد و هر انحرافی که انسان مرتکب شود و هر چاله بدبختی که در آن سرنگون گردد، به واسطه پیرایه های غیر طبیعی است که از خارج به وی منضم شده و او را از خطی که طبیعت و تکوین برای وی کشیده، کنار می زند.
از این بیان روشن می شود، که همان دستگاه آفرینش که انسان را به وجود آورده و طبق حوایجی که برایش پیش بینی کرده، با قوا و ادواتی مجهزش نموده و طبعا به سوی زندگی اجتماعی سوقش داده، طرحی در نهاد وی گذاشته که اگر کمی از سرگیجه هوا و هوس، فراغت پیدا کرده و به خود آید، می تواند طرح مزبور را به دست آورده و به این اختلافات و کشمکش ها خاتمه دهد.
ممکن است تصور شود که طرح اصلاحی اسلام هرچه بوده باشد، به نحوی که از کتاب آسمانی آن (قرآن کریم) بر می آید، طرحی است ثابت که هرگز دست نسخ به دامان آن نمی رسد، در صورتی که جامعه های انسانی در پیروی طبیعت، پیوسته دستخوش تغییر بوده و در مجرای تحول و تکامل واقع اند و در اثر همین تحول و تکامل، هرگز نمی توان یک طرح دائمی برای اصلاح جامعه و نجات انسانیت تصور یا فرض نمود؛ طرح اصلاحی اسلام، همانا با وضع اجتماعی چهارده قرن پیش مناسب بوده و پس از پیشرفت چهارده قرنی، دیگر با دنیای امروزه قابل انطباق نخواهد بود.
اما تعمق کافی در نظریات اسلام، اساس این تصور را در هم ریخته و بی پایگی آن را روشن می سازد. البته اسلام نظریات و قوانین ثابته ای دارد و جامعه انسانی نیز تحولی دارد، لیکن نه هر حکم مقرری که در جامعه اسلامی اجرا می شود (چنان که خواهیم کرد) غیر قابل تغییر و غیر قابل انطباق با جامعه متغیر است و نه جامعه انسانی از هر جهت و در همه شئون خود، متغیر و متحول می باشد.
اما این که جامعه انسانی از هر جهت قابل تغییر و تبدیل نیست، از بحث و کنجکاوی در ماهیت جامعه و پی بردن به علل پیدایش این گونه زندگی دسته جمعی در میان افراد انسان، روشن می شود. در این باب به طور اجمالی و اختصار می توان گفت که: علت به وجود آمدن جامعه انسانی، نیازمندی های انسانی است که مشخص و تمیز دهنده آن، طبیعت خارجی انسان و یک سلسله افکار موروثی یا ابتکاری است که ضمیمه طبیعت می گردد و نمی توان تردید کرد که گرچه افکار مربوط به لوازم زندگی با مرور دهور و تدریجا تغییر پیدا کرده و انسان هر روز راه تازه ای به یک بخش از مزایای زندگی و استفاده بیشتر از وسائل مادی پیدا می کند، ولی طبیعت انسانی که حامل آن، همان ساختمان وجودی وی می باشد، تا آنجا که از تاریخ انسانیت روشن و در دست است، پیوسته به همین وضع بوده و تغییر محسوس ننموده است و این گونه ثبات و پابرجایی در خلقت، ناچار در یک سلسله از مقررات اجتماعی مربوطه، تأثیر خواهد داشت.
بهترین گواه بر این مطلب، وجود یک سلسله مقررات کلی و جزئی در جوامع انسانی است که برای همیشه زنده است، مانند لزوم زندگی اجتماعی، تحسین عدالت اجتماعی، اعتبار اختصاص و حقوق، اعتبار معاملات و مانند محکوم بودن رشوه، محکوم بودن راهزنی، محکوم بودن خیانت به مقدسات اجتماع، محکوم بودن ظلم و تعدی به حقوق دیگران و ...
اما درباره مسئله ثبوت قوانین اسلامی باید دانست که احکام و مقرراتی که به نظر اسلام در میان جامعه باید اجرا شود، دو نوع می باشد:
نوع اول: احکام و مقرراتی که ریشه تکوینی ثابتی دارند، مانند حوایج انسان طبیعی که با ساختمان تکوینی ثابت خود، نیازمندی های غیر قابل تغییری دارد و به تبع آن نیازمندی های ثابت، باید احکام ثابته ای داشته باشد، مانند احکام و قوانین مربوط به مالکیت و اختصاص، از قبیل احکام معاملات و وراثت و احکام ازدواج و طلاق و اعتبار انساب و احکام حدود و قصاص و نظایر آن؛ و از این قبیل است احکام عبادات که به یک ریشه ثابتی استوار است و آن رابطه ربوبیت و عبودیت می باشد که به هیچ وجه قابل تغییر و تزلزل نیست.
این سلسله احکام و مقررات، همان شریعت اسلامی میباشد که کلیات آن در قرآن کریم و جزئیات و تفاصیل آن در سنت نبویه مشروحا بیان شده است و به نص قرآن و تصریح سنت، نسخ و ابطال را در این گونه احکام راهی نیست.
نوع دوم: مقرراتی که ارتباط به زندگی روزانه مردم دارد و در اثر تغییر و اختلافاتی که روز به روز و عصر به عصر در طرق زندگی و وسایل معاش مردم پیدا می شود، قهرا این نوع مقررات نیز محکوم به تغییر خواهند بود، چنان که مثلا به واسطه تحولاتی که در وسایل نقل و انتقال تدریجا به وجود آمده و طبعا راه های زمینی و دریایی و هوایی، اوضاع جدیدی به خود گرفته، قهرا احتیاج به اجرای یک سلسله مقررات پیدا کرده اند که در روزگارهای پیشین، هرگز چنین احتیاج و نیازی به وضع این احکام و اجرای آنها حس نمی شد. پیش آمدن یک رشته مسایل پرپیچ و خم اقتصادی، اجرای پاره ای از مقررات ارزی و تصمیمات مالی را ایجاب می کند.
این گونه امور است که اسلام درباره آنها به نبی اکرم (ص) که زمامدار امور مسلمین است، یا به جانشینان او، یا اگر نباشند، به کسی که مسلمین از روی مصلحت، زمام امور را به دست او بسپارند، اختیاراتی داده که طبق آنچه صلاح می بیند، تصمیماتی بگیرد و در موقع لزوم، اجرا نماید و به آنها تا زمانی که مفید هستند، اعتبار بدهد و همین که از فایده افتادند، یا ولی امر، خلاف آنها را اعلام داشت، آنها را از اعتبار بیاندازد. اسلام به ولی امر مسلمین اختیار داده که به حسب تحول اوضاع دنیا، در امور مربوط به جامعه اسلامی، با حفظ حدود شرع و احکام الهیه که قابل تغییر و نسخ نیستند، تصمیمات مناسبی گرفته و فرامینی را صادر کرده و اجرا نماید.
مثل ولی امر نسبت به جامعه اسلامی، مثل مالک یک خانه است نسبت به حوزه مالکیت خود. همان طور که مالک خانه، مثلا می تواند با مراعات مصلحت منزل، هرگونه تصرفی در ملک خود نماید یا هرگونه تنظیماتی در داخل ملک مستقر سازد، ولی نمی تواند مال خود را در راه غیر مشروع صرف نماید، همچنین ولی امر می تواند با رعایت مصلحت، هرگونه تصمیماتی نسبت به امور مسلمین بگیرد، تأسیساتی به وجود آورد، آبادی هایی بکند، تجهیزاتی تهیه نماید، با دوستان جامعه روابطی برقرار کند، با دشمنان جامعه بجنگد، یا در صورت صلاح، صلح کند، یا معاهده عدم تعرضی ببندد و در پیشرفت این امور، از مسلمین هرگونه استمداد جانی و مالی بنماید و همچنین ...
چنان که ولی یک منزل و خانواده ای که در آن هستند، می تواند طبق احتیاجی که در مسایل حیاتی پیش می آید، از اعضای تحت ولایت خود و مال خویش، هرگونه استفاده ای در جلب منافع حیاتی و دفاع از حقوق حقه خود، در حدودی که قوانین اجازه می دهد، بکند، همچنین مسلمین و هرچه در دست دارند، در حکم یک خانواده می باشند که رئیس آن ولی امر است و در راه حفظ منافع عالم اسلام و دفاع از حقوق حقه آن، ولی امر می تواند از جان و مال آنها در حدود شرع، با رعایت مصلحت استفاده نماید، ولی نمی تواند حکم مؤبدی را از حلال و حرام دین، تغییر دهد و یا حکم مؤبدی را صادر کند که جزء احکام الهیه قرار گیرد.
ممکن است تصور شود که دعوت کردن مردم به این که روش انسان طبیعی را روش و سنت اجتماعی خود قرار دهند، دعوت به ارتجاع و بازگشت به عهد وحشیت و بربریت است که بی چون و چرا باید رد شود، ولی باید متذکر بود که انسان طبیعی و فطری، غیر از انسان وحشی است. انسان وحشی، انسانی است که به واسطه دوری از جامعه های بزرگ، از مزایای تعقل اجتماعی و فکر دسته جمعی محروم بوده و به زندگی ساده یک حیوان وحشی قناعت نماید.
ملاک انسان طبیعی و فطری در زندگی
انسان طبیعی و فطری، انسانی است که خود را جزء آفرینش تصور نموده و آنچه را که دستگاه آفرینش در وجودش ودیعه گزارده، به فعلیت برساند، دستگاه تعقل را که آفرینش در وجود وی تجهیز کرده، به کار انداخته و با واقع بینی مخصوص به انسان، عالم آفرینش و خود را که جزئی از آن است، مشاهده نموده و اعمال خود را به جهان تکوین تطبیق کرده و از راهی که جهان آفرینش نشان می دهد، رهسپار شود.
چنین انسانی خود را از سایر انواع حیوان، متمیز می داند و خود را در پیروی از افکار خرافی و پندارهای پوچ، معذور نمی بیند. چنین انسانی خود را موجود زنده ای با یک زندگی بی نهایت و محکوم نظام آفرینش (یعنی امر خدا) می بیند که خواه ناخواه، به سوی غرض آفرینش (معاد) متوجه است.
چنین انسانی خود را محکوم می بیند که در زندگی روشی را اتخاذ کند که آفرینش، او را به سوی آن هدایت می نماید، یعنی روشی که در زندگی موقتی این جهان، منافع حیاتی وی را تأمین کند و در زندگی بی نهایت بعدی، سعادت وی را تضمین نماید. چنین انسانی، تسلیم مقتضیات نظام آفرینش، یعنی اراده خدای یگانه آفرینش است و از راه کمال نادانی، به جنگ علل و اسباب تکوینی قیام نمی کند، و بدین جهت قرآن کریم به آیینی که به سوی آن دعوت می کند، اسلام نام می دهد.
سلوک انسان غیر طبیعی در زندگی
اما انسانی که از اجتماع کناره گیری نماید، یعنی از تعقل اجتماع بهره برداری نکرده و حال ارتجاع و بربریت به خود گیرد، نمی توان او را انسان حقیقی و طبیعی نامید. همچنین انسانی که به نام انسانیت طبیعی، افکار پاک دینی را زیرپا گذاشته و به اخلاق کریمه انسانی، به نام خرافات، مارک باطله زده و با تکلف، به برهنگی و لختی عادت نموده و به آرایش دادن اندام پرداخته و به خلاف عادت و رسوم عفت، هرج و مرج در شهوت رانی و عمل جنسی به وجود آورد، رویه او به شوخی و بازی بیشتر شباهت دارد تا به جد و واقعیت.
ممکن است تصور شود که طرحی که می گوییم برای اصلاح جامعه بشری در اسلام مطرح شده، متوجه رفع اختلافات و کشمکش های جامعه های بشری بوده و ربطی به زندگی معنوی انسان امروز ندارد، و از این رو به سؤال گذشته که «آیا مذهب تشیع نمی تواند به دنیای امروزه، یک غذای جدید روحی برای احیای فلسفه و مبدأ نیرویی برای زندگی روحی و اخلاقی ببخشد؟» پاسخ نمی دهد.
جدا نبودن زندگی روزمره و حیات معنوی در اسلام:
اما باید متذکر این نکته اساسی بود که اسلام هرگز میان زندگی صوری و حیات معنوی، جدایی قائل نیست و هر طرحی که برای اصلاح زندگی معنوی ریخته، طرحی است که به زندگی صوری مادی و اجتماعی نیز سر و صورت می دهد و هر دستور عملی که در یکی از شئون عمل صادر می کند، حتی در امثال ازدواج و طلاق و بیع و شرأ و خوردن و خوابیدن، توأم با جهات اخلاقی و آغشته و ممزوج با اصول اعتقادی و تفکر فلسفی می باشد و قرآن کریم، از اول تا آخر، بهترین گواه بر این مطلب است.
به عنوان نمونه، می توان آیه ای را که به اهل کتاب خطاب کرده و طرح اصلاحی به آنها پیشنهاد می کند، ذکر کرد: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون»؛ «بگو ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما مشترک است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و کسی را با او شریک نکنیم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند صاحب اختیار نگیرد. پس اگر (از این پیشنهاد) اعراض کردند بگویید: شاهد باشید که ما سر به فرمان خداییم.» (آل عمران/ 64) چنان که مشهود است، آیه شریفه در عین حال که رفع اختلاف طبقاتی را پیشنهاد می کند، موضوع توحید و نفی شرک را نیز ذکر می نماید.
منـابـع
سید محمد حسین طباطبایی- شیعه در اسلام- صفحه 76-85
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها