واقع بینی مبنای سعادت در اسلام

فارسی 3813 نمایش |

سبب این که اسلام در همه دستورات کلی و جزئی خود، جهات مادی و معنوی را به همدیگر آمیخته و منافع روحانی و جسمانی را از همدیگر جدا فرض نکرده و حیات اجتماعی را در ردیف حیات فردی نگهداشته و در درجه اول اهمیت قرار داده است، این است که اسلام چنان که از آیه کریمه: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم»؛ «پس حق گرایانه به سوی این آیین روی آور، (با همان) فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییری در آفرینش خدا نیست، آیین پایدار همین است.» (روم/ 30) بر می آید، معتقد است به این که دین (یعنی روش و رژیم زندگی که انسان برای سعادت حیات خود اتخاذ می کند) وقتی می تواند سعادت انسانی را تضمین کرده و به نحوی که شاید و باید جامعه بشری را اداره کند که در آن اعتدال در همه امور، مراعات شده و جنبه افراط و تفریط نداشته باشد.
به عبارت دیگر، واقعیت هایی که در ساختمان انسانی، از راه آفرینش به کار رفته، می بایست ملحوظ شده و نیازمندی های واقعی که طبق صنع و ایجاد در انسان موجود است و باید رفع شود، در آیین زندگی باید منظور گردیده و تأمین شود.
در نتیجه، انسان باید به دستگاه آفرینش که خود جزء لاینفک آن است، اسلام آورده و تسلیم شود (یعنی به اراده خدای جهان تسلیم شود) و به نحوی که این دستگاه هدایت می کند، اعمال و حرکات و سکنات خود را تحت مقرراتی تنظیم و کنترل نماید؛ زیرا حقیقتی که انسان را به وجود آورده و برای وی کمال و سعادتی تعیین نموده که به عمل وی ارتباط کامل دارد، نمی توان تصور کرد که از هدایت وی به سوی سعادت و غایت کمالیش، غفلت ورزیده است.
مثلا (به طور اجمال) دستگاه آفرینش، انسان را در خصوص بقای شخص و نوعش، نیازمند به تغذی و ازدواج قرار داده و برای توسل به این مقاصد، به یک سلسله قواعد و عواطفی مجهز نموده که با اجابت آنها به سوی مقاصد خود حرکت نماید و برای دفع آفات و مضرات از خود، مجهز به قوا و عواطف دیگری است که با به کار بردن آنها ناملایمات را از خود دفع کرده و با فراغت و طیب نفس، از هر راه ممکن، به جلب منافع متوسل شود.
تراکم احتیاجات و محدودیت نیروی انسان، او را طبعا به سوی اجتماع سوق می دهد و چون مجتمعین، همه در انسانیت شریک و مساوی می باشند، باید همه در حقوق مساوی بوده باشند. یعنی هر یک به حسب وزنی که در اجتماع داشته و خدمتی که انجام می دهد، بهره برده و در سایه عدالت اجتماعی، از هرگونه استضعاف و استثمار جلوگیری شود و فاصله میان طبقات تعدیل شود.
سرپیچی انسان از احکام و مقرراتی که نظام آفرینش، او را به سوی آنها هدایت می کند، قهرا عاقبت شومی برای انسان، هم در این نشأه زندگی و هم در نشأه بعدی در برخواهد داشت که انسان باید از آن بهراسد.
در نتیجه، انسان باید محصولات این هدایت های تکوینی را در شکل مقررات و قوانین، از دستگاه آفرینش (یعنی از اراده خدای یگانه) پذیرفته و به خدای یگانه تسلیم شده و انواع خضوع بندگی را که همان عبادت های دینی می باشد، به جای آورد. همچنین باید عواطف و صفات درونی خود را به نحوی که با این بندگی و آن مقررات، مناسب است، تعدیل نموده و بی این که در به کار بردن یکی از این عواطف، زیاده روی کند، یا او را از میان ببرد، به زندگی خود ادامه دهد.
غرض این که، به مقتضای این واقع بینی، زندگی صوری را از زندگی معنوی و سعادت دنیا را از سعادت آخرت، هرگز نمی توان جدا کرد. این واقع بینی نشان می دهد که سعادت فرد در سعادت جامعه است و سعادت زندگی جامعه، در موافقت روش اوست با نظام تکوین و دستگاه آفرینش که انسان جزء لاینفک آن است. این موافقت، وقتی صورت می گیرد که انسان برای خدای آفرینش خضوع کرده و موقعیت خود را در نظر گرفته و سرانجام خود (معاد) را هرگز از نظر دور ندارد و همه اینها وقتی محفوظ و مصون هستند که اخلاق و عواطف در حال اعتدال، به رشد خود ادامه دهند.
اسلام در دعوت خود، واقع بینی انسان، یعنی شعور و ادراک انسان طبیعی بی آلایش و به عبارت دیگر عقل سلیم را طرف توجه قرار داده است، چنان که اولین چیزی که به شعور واقع بین انسان جلوه می کند، همان حق و واقع است که آئینه ادراک انسانی، اضطرارا صورت آن را به خود می گیرد و هرگز نمی تواند خود را وادار به وارونه کردن آن نماید. همچنین اولین واجب برای انسان، این است که به واقع بینی خود، قیمت داده و اثری را که واقع بینی در اعمال انسانی دارد، خنثی نکرده و به وظایفی که از واقع بینی، متوجه او می گردد، قیام نماید.
این همان مسئله اتباع حق و فروتنی و گردن گذاری نسبت به حق است که در قرآن شریف، در آیات زیادی، به سوی آن دعوت شده و وعده صریح داده شده که کسی که نسبت به حق، حالت انقیاد داشته و گردن کشی و استکبار نکند، بالاخره به هر وسیله است، در شاهراه هدایت حقیقی افتاده و روزی به سر منزل سعادت و کمال خواهد رسید. یکی از لطیف ترین و در عین حال عمیق ترین و ریشه دارترین نکاتی که در دعوا اسلامی به چشم می خورد، همین مسئله دعوت به حق است. مسئله نه این است که اسلام، فرمولی مرکب از اعتقاد و عمل تنظیم کرده باشد و سپس بشر را به سوی آن، با ذکر فواید و محسناتش دعوت نماید، بلکه این است که اسلام بشر را به سوی اعتقاد و عملی دعوت می کند که خود او به مقتضای واقع بینی انسانی که در نهاد خویش دارد، اعتراف به حقانیت آنها داشته و آن را مسلم می دارد.
اسلام به جامعه بشری نمی گوید: من خیر و صلاح شما را در پیروی از دعوت من و به کار بستن مواد آن می بینم، شما نیز به تشخیص من ایمان آورده و آن را بپذیرید، بلکه می گوید: از هوس بازی و خرافه پرستی دست برداشته و آنچه را که واقعا و حقا صلاح و خیر جامعه شما در آن است و به حسب فطرت خدادادی، خیر و صلاح بودن آن را درک کرده و تشخیص می دهید، به کار بندید و بالاخره اسلام، اعتقاد حق و عمل حق است، نه اسم یک سلسله اعتقادات و اعمال که کورکورانه بایست به حقانیت آنها ایمان آورد.
اسلام می گوید: حق این است که دنیا برای انسان خلق شده، نه انسان برای دنیا. در این صورت انسان، اول باید ذات خود را شناخته و با نیروی تعقل و واقع بینی، صلاح خود و جامعه خود را تشخیص داده، سپس دست به کار بزند، نه این که به هر جلوه فریبنده ای دل باخته و خود را فراموش کرده، تسلیم سیل عواطف شود و اختیار مقصد حقیقی را از دست بدهد؛ زیرا انسان، جزء دستگاه عظیم آفرینش بوده و هیچ گونه استقلالی ندارد و در نتیجه راهی را باید در پیش گیرد که سیر دستگاه آفرینش برایش نشان می دهد –اعتقاد حق و عمل حق– نه این که خود را مستقل توهم کرده و در پی دلخواه خویش رفته و اسیر عواطف گشته و پسند خود را بر پسند دستگاه آفرینش ترجیح داده، در نتیجه از راه حقیقی، منعطف شود و از سر منزل واقعی باز ماند.
فرق بسیار است میان کسی که طبق اشتهای طبیعی، تا حدی که اشتها دارد، غذایی بخورد و در نتیجه لذت ذائقه را نیز بیابد و کسی که به خاطر لذت ذائقه، تا گلو غذا بخورد و بعد ناراحتی معده را با آشامیدن چند بطری آب های گازدار مضر، رفع نماید و در غیر وقت غذا اگر دستش آزاد است، تخمه بشکند وگرنه آدامس بجود و در نتیجه کار را از دست طبیعت گرفته و به دست صناعت سپرده و تدریجا جهاز تغذیه را به دست فساد بدهد.
درست است که مدنیت انسانی، مفاسد عاطفه پرستی را با کمال مهارت، به نیروی علم تا حدی که می تواند، علاج کرده و دفع می نماید، ولی از نظر واقع بینی، از یک طرف بریده و به طرف دیگر وصله می زند و تدریجا گرفتاری های مادی از حالت خصوصیت به حالت عمومیت متوجه می شود و زندگی معنوی روز به روز کاسته و صرف زندگی صوری گردیده و جامعه انسانی، تبدیل به یک ماشین بی حس و شعور شده و لطایف ادراک انسانی را از دست داده و سعادت خود را گم می کند. آنچه از این بیان –نسبتا اجمالی– منظور بود، این است که اسلام از عالم بشریت، نیرومند ساختن و پرورش دادن خلق و تبعیت از حق را می خواهد.

منـابـع

سید محمد حسین طباطبایی- شیعه در اسلام- صفحه 86-92

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد