کیفیت پیدایش جهنم با توجه به آیات قرآن
فارسی 3335 نمایش |تمام این عالم وجود با همه این گسترش و پهناوری ای که دارد، از ملک و ملکوت، و عالم نفوس و ارواح و عقول و طبیعت، تماما تجلیات و ظهورات حضرت حق سبحانه و تعالی می باشند، که از کتم عدم و نیستی محض آنها را موجود نموده و به خلعت و لباس وجود مخلع و ملبس نموده است، و هر کدام از این مخلوقات که عین ظهور و نفس تجلی حق هستند دارای رتبه ای مخصوص و درجه و ماهیتی است که بدان از دیگران امتیاز پیدا نموده است. مثلا انسان دارای حد و حدودی است که او را انسان کرده، و دارای عقل و شعور و نفس ناطقه و غرائز مختص به خود کرده است، بطوریکه آنرا از سائر موجودات اعم از حیوان و جماد و نبات و عقول مفارقه و ارواح مجرده قدسیه جدا میکند، و اگر چنین خصوصیتی در او نبود، دیگر انسان نبود. و همچنین در بقیه از موجودات اگر خصوصیت های وجودیه آنان نبود، دیگر آنان نبودند؛ و یک وجود بحت بسیط، عالم را فرا گرفته بود، بدون هیچگونه تمیز و تشخصی.
این ماهیات مختلفه که مراتب و درجات وجودی موجودات را مشخص میکند، سبب تمایز موجودات و ظهور و تجلی حضرت حق می شود. و هر کدام به جای خود و در مرتبه خود مطیع و منقاد، و در همان حدی که برای وجود آنها مقرر شده است، آرام و ساکن، و طبق دستور تکوینی حضرت حق سبحانه و تعالی، فرمانبردار هستند. و همه در ذات و وجود خود مستقر و در حجاب ماهیت خود ثابت و استوارند. از میان این همه مخلوقات، انسان و جن دارای یک خصوصیتی هستند که علاوه بر ماهیت و تمایز وجودی، آنها را از سائرین جدا کرده است؛ و آن حس استقلال طلبی و انانیت و شخصیت و استکبار است که در انسان بطور شدید و در جن به طور ضعیف موجود است. و این حس موجب آن شده است که خود را بالاتر و برتر و ارجمندتر و عالی رتبه تر از آنچه که هست بنگرد، و صفاتی از بهترین و عالی ترین صفات چون علم و قدرت و حیات و فروع آنها را به خود نسبت دهد و از خود بداند، و خود را کانون و مبدأ این کمالات بداند و حق را یکسره فراموش کند. این حس، حجابی عظیم است. زیرا بر خلاف متن واقع و حقیقت امر است. حجابی است تخیلی و موهومی نه اساسی و اصیل چون سائر موجودات. حجابی است که یکایک از صفات حق را گرفته و کذبا به خود نسبت میدهد و از خود میداند.
خلقت شیطان، بر اساس مصلحت است
خداوند شیطان را آفرید و او را دارای خصیصه کبر و استکبار نمود، و نفوس بشری به واسطه انقیاد و متابعت از او اختیارا دارای این خصیصه شدند، و در نتیجه خود را بزرگ دیدند، و این بزرگ نگری مبدأ تمام خیالات فاسده و آراء و افکار باطله و کردار نکوهیده و بالاخره عقائد و ملکات خبیثه و سیئه گردید، و موجب فاصله افتادن بین آنان و بین حق شد، و این سیر انحرافی تشریعی بر خلاف سنت تکوین و متن واقع گشت. البته اصل خلقت شیطان از روی مصلحت بود، وگرنه خدا نمی آفرید. و اینک هم شیطان یک مأمور خداست که حکم بازرس دارد، و نمی گذارد اشخاص آلوده و مبتلا به غل و غش عالم طبیعت و نفوس اماره، در حرم خداوند قدم گذارند. بازرسی میکند، و تفتیش صحیح به عمل می آورد؛ آنانکه پاک هستند طبق آیه کریمه: «قال فبعزتک لاغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین؛ شیطان گفت: سوگند به عزت تو که تمام بنی آدم را من إغوا میکنم، مگر آنانکه از بندگان مخلص تو باشند.» (ص/ 82 و 83). شیطان را بدانها دسترسی نیست، و آنانکه بر خدا پیشی میگیرند و از استکبار و تکبر بهره کافی دارند، و صفات علیا و أسماء حسنای خدا را دزدیده و به خود نسبت میدهند، جلوی آنها را میگیرد و نمی گذارد در حرم خداوندی که جای خلوص است وارد شوند.
اگر شیطان نبود، عالم نزول و طبع و این دنیای پر غوغا نبود. زیرا شیطان سبب نزول و هبوط آدم بدین عالم شد؛ قبل از آن همه در بهشت بودند، ولی بهشت عالم ذر که فقط بهشت استعداد و قابلیت بود و انسان همانند فرشتگان و حوریان قابل ترقی و تکامل نبود. شیطان موجب نزول آدم در این عالم و حرکت و مجاهده و جستجوی حق و تدارک مافات شد، و بالاخره انسان از أسفل السافلین با قدم مجاهده با اراده پروردگار حی قیوم به أعلی علیین رسید. انسان از ملائکه هم اشرف شد، و این همه فضائل و درجات کسب نمود. اینها همه در اثر خلقت شیطان است، و فوائد آفرینش او؛ گرچه او چون خودش حجاب است و پیوسته منفور و ملعون ـ زیرا لازمه چنین حجابی که پیوسته موجب بعد و دوری شود چنین است ـ ولیکن اصل مصلحت آفرینش شیطان را از نظر نباید دور داشت، و شیطان را موجودی مستقل و جدا از حکومت حضرت حق دانست، و او را در کارهای خود فعال لما یشآء پنداشت؛ که این توهم عین شرک است، و ضعف دستگاه حضرت ربوبی را می رساند.
انسان را خداوند با اراده و اختیار آفرید، و لازمه این اختیار به این صورت و کیفیت که بتواند انتخاب کارهای خوب و یا کارهای بد را کند، تسلط شیطان و اغوای او به وسیله دعوت و ترغیب به زشتیهاست، تا آنکه انسان مجاهد و استوار شناخته شود و به مقام کمال و فعلیت برسد، و انسان هوسباز و هوسران نیز شناخته شود؛ «لیهلک من هلک عن بینة و یحیی' من حی عن بینة؛ تا آنکه کسی که هلاک میگردد، از روی بینه و بصیرت هلاک گردد؛ و هر کسی که زنده می شود و حیات طیبه می یابد، از روی بصیرت و بینه باشد.» (انفال/ 42) وگرنه خوب و بد و نیکی و زشتی از هم جدا نبودند، و همه میخواستند خود را جا زنند و در مقام و شکل اولیای خدا بر مسند قرب قرار گیرند. و با این بیان، اشکالات سبعه ابلیسیه تماما جواب داده می شود و همه بطور وضوح، عدم صحتش روشن میگردد.
سبب انحراف انسان، استکبار است
آنچه موجب انحراف انسان از سبب تکوین و جاده مستقیم شد، همین استکبار و خودپسندی بود که او را بر خلاف اصالت واقع در نظر خودش بلند و بالا جلوه میداد؛ و این باید بسوزد و نابود شود و در جهنم گداخته گردد، زیرا که جز حق و آثار حق و صفات حق، چه کسی در توان دارد که مستقلا از خود چیزی را بداند. در قرآن آمده: «فبئس مثوی المتکبرین؛ پس بد است جایگاه متکبران.» (غافر/ 76 و زمر/ 72) و جهنم جایگاه متکبران است. شیطان امر خدا را در سجده و فروتنی نسبت به آدم اطاعت نکرد، و استکبار ورزید. همه فرشتگان اطاعت کردند مگر ابلیس که إبا و امتناع نمود و از سجده کردن خودداری کرد، و از کافران شد: «إلا´ إبلیس أبی' واستکبر و کان من الکـ'فرین؛ بجز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده درافتادند» (بقره/ 34)، «إلا´ ابلیس استکبر و کان من الکـ'فرین؛ مگر ابليس [كه] تكبر نمود و از كافران شد» (ص/ 74)، «أستکبرت أم کنت من العالین؛ آيا تكبر نمودى يا از [جمله] برتری جويانى» (ص/ 75) ابلیس دعوی انانیت کرد و در مقابل حضرت حق، وجود و هستی را به خود نسبت داد و گفت: «أنا خیر منه؛ من از آدم بهترم» (اعراف/ 12)، چون مرا از آتش آفریدی و او را از گل! و چون آتش رو به بالا میرود و استکبار دارد، لذا خود را بر آب و خاک که گل را می سازند مقدم و برتر می بیند. همین استکبار بود که خطاب «اهبط» را به شیطان رسانید: «قال فاهبط منها فما یکون لک أن تتکبر فیها فاخرج إنک من الصـ'غرین؛ خداوند به ابلیس گفت: پائین برو از این بهشت، تو چنین توان و موقعیتی نداری که در بهشت خود را بزرگ ببینی و بزرگ بدانی و بزرگی کنی. پس خارج شو که حقا تو از پست شدگان می باشی.» (اعراف/ 13)
جهنم، از آن متکبرین است
استکبار ـ یعنی خود را بزرگ دیدن ـ موجب هبوط و نزول شیطان از بهشت شد، و او را ملعون و جهنمی نمود، و مطرود و منفور شد. چرا که در قبال حق، خود را ذی أثر دانست، و این خیالی است عظیم و گناهی است نابخشودنی. بر اثر همین کبر و تکبر و استکبار است که بشر هم پیوسته خود را از بهشت دور میکند و به جهنم و عالم بعد نزدیک می سازد. و همواره این استکبار او را به باطل گرایش میدهد، و به موهومات و تخیلات و امور اعتباریه دلبند میکند، و از حقائق دور و مهجور؛ و چنان در عالم خیالات و موهومات فرو میرود و زیست میکند که گویا در عالم خارج و هستی مطلق و ذات حضرت حی قیوم ذوالجلال و الاءکرام، غیر از وجود تخیلی خود چیزی نمی پندارد، و انکار حق را بالمره می نماید؛ رسولان خدا را کوچک می شمارد، و سخن حق را قبول نمی کند و زیر بار حق نمی رود. «أفکلما جآءکم رسول بما لا تهوی' أنفسکم استکبرتم ففریقا کذبتم و فریقا تقتلون؛ (خداوند در مقام مؤاخذه در خطاب با یهودیان که سر از فرمان پیامبران می پیچیدند می فرماید:) «آیا هر وقت که رسولی چیزی برای شما آورد که نفوس شما بدان میل نداشت و آنرا نمی پسندیدید، استکبار و بلندمنشی می نمودید؟ پس جماعتی از آن رسولان را تکذیب نموده و به دروغ نسبت میدادید، و جماعتی از آنان را می کشتید!» (بقره/ 87)
«و أما الذین کفروا أفلم تکن ءایـ'تی تتلی' علیکم فاستکبرتم و کنتم قوما مجرمین؛ و اما کافران (در روز قیامت به آنان چنین خطاب می شود) آیا اینطور نبود که آیات ما چون بر شما خوانده می شد، شما استکبار می نمودید، و شما از طائفه مجرمان بودید؟!» (جاثیه/ 31)
«و الذین کذبوا بـایـ'تنا واستکبروا عنهآ أولـئک أصحـ'ب النار هم فیها خـ'لدون؛ آن کسانیکه آیات ما را تکذیب نموده و به دروغ نسبت دادند، و خود را از پذیرش آنها بالا و بلندتر دانستند، و ترفع و تکبر به خرج دادند؛ آنانند اهل آتش که در آن مخلد می مانند» (اعراف/ 36)
«فأما عاد فاستکبروا فی الارض بغیر الحق و قالوا من أشد منا قوة أولم یروا أن الله الذی خلقهم هو أشد منهم قوة و کانوا بـایـ'تنا یجحدون؛ و اما قوم عاد در روی زمین بلند منشی و استکبار نمودند بدون حقی که داشته باشند، و چنین گفتند که: کیست که از ما قوت و قدرتش بیشتر باشد؟ آیا آنان ندیدند که آن خداوندی که آنان را آفریده است از آنان قوت و قدرتش بیشتر است؟ و قوم عاد چنین بودند که آیات ما را إنکار می نمودند» (فصلت/ 15)
«و قال موسی إنی عذت بربی و ربکم من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب؛ (چون فرعون اراده کشتن موسی را نمود) موسی گفت: من پناه می برم به پروردگار خودم و پروردگار شما از هر شخص بلندمنش و سرکش و متکبری که ایمان به روز بازپسین نمی آورد» (غافر/ 72).
مهر خداوندی، بر تمام دل و اندیشه شخص متکبر و جبار
«کذ'لک یضل الله من هو مسرف مرتاب* الذین یجـ'دلون فی ایـ'ت الله بغیر سلطان أتباهم کبر مقتا عندالله و عند الذین ءامنوا کذ'لک یطبع الله علی' کل قلب متکبر جبار؛ (پس از آنکه خداوند فرمود: ما یوسف را با آیات و بینات فرستادیم، و پیوسته شما در آنچه آورده بود شک آوردید، تا چون بمرد گفتید: خدا بعد از او رسولی نمی فرستد، می فرماید:) «این طور است ای پیغمبر، که خداوند هر شخص اسراف کننده و متجاوز و شک آورنده و تردید کننده را گمراه میکند؛ آنانکه در آیات خداوند بدون حجت و دلیلی که داشته باشند مجادله می کنند. این گناه و هلاکت عظیمی است در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آورده اند. اینطور است ای پیغمبر، که خداوند مهر میزند بر تمام دل و اندیشه شخص متکبر و سرکش و جبار» (مؤمن/ 34-35).
آنانکه نزد خدا هستند، استکبار ندارند
این از طرفی، و از طرف دیگر در بسیاری از آیات قرآن، خداوند تمجید و تعریف میکند کسانی را که تکبر و استکبار نمی ورزند و از عبادت و اطاعت خدا سر باز نمیزنند و بلندمنشی و بلندپروازی ندارند؛ همچون آیه: «ذ'لک بأن منهم قسیسین و رهبانا و أنـهم لا یستکبرون» (و می یابی ای پیغمبر، نزدیکترین اهل مودت را به مؤمنین، آن کسانی را که میگویند: ما نصاری هستیم) به علت آنکه از میان آنها علماء روحانی و معنوی و رهبانان هستند، و به علت آنکه ایشان استکبار ندارند» (مائده/ 82).
و هم چون آیه: «إن الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته و یسبـحونه و له یسجدون؛ حقا آنانکه در نزد پروردگار تو هستند از عبادت او استکبار نمی ورزند، و تسبیح او را بجای می آورند و برای او سجده می کنند» (اعراف/ 206).
و هم چون آیه: «إنما یؤمن بـایـ'تنا الذین إذا ذکروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لا یستکبرون؛ این است و جز این نیست که به آیات ما کسانی ایمان می آورند که چون بدان آیات متذکر شوند، به رو به زمین در سجده بیفتند و به حمد پروردگارشان تسبیح کنند، و ایشان استکبار نمی نمایند» (سجده/ 15).
و محصل و نتیجه مطلب آنست که این حس بلندپروازی و سرکشی و خودبینی و خودمحوری و خودنگری که بر أصالت واقع نیست، از نفس اماره به سوء و از حجاب غلیظ بین بنده و بین خدا ـ در اثر تسویلات شیطان و ابلیس ـ پدیدار می شود. و چون وجود ابلیس از آتش است، لذا این حجاب آتش خواهد بود. و هر کس بدین حجاب محجوب گردد با ابلیس هماهنگی نموده، و در اثر اتحاد و هم افق شدن با آن کانون آتش، آتشین خواهد شد؛ و در روز قیامت که این حجاب به صورت آتش جلوه گر است، در آن معذب و مخلد خواهد بود. عجیب است که خداوند به صورت استفهام تقریری سؤال میکند که «آیا اینچنین نیست که جهنم محل و منزلگاه متکبران میباشد؟» «ألیس فی جهنم مثوی للمتکبرین؛ آيا جاى سركشان در جهنم نيست» (زمر/ 60) و نیز به صورت حتم و جزم حکم میکند که «آن کسانیکه از عبادت من استکبار ورزند، بزودی به حال ذلت و خواری در دوزخ داخل می شوند»، «إن الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین» (غافر/ 60).
شرک و تمام گناهان و تجاوزها، از استکبار پیدا می شود
تمام گناهان و تجاوز به حقوق و تعدی به نوامیس و أعراض و اموال و قتل نفوس، همه از استکبار پیدا می شود. و بطور کلی فساد روی زمین از این حس خودپسندی است که انسان را از انقیاد و تسلیم در برابر حق باز میدارد، و پیوسته دیده دل و دیده بصر او را گرایش به باطل میدهد، و حس پذیرش موعظه و اندرز را در وجود او از بین می برد. و هر وقت به او نصیحتی شود، از روی غرور و خودپسندی در پیله کبر و نخوت میرود و در آن می خزد، و هزار تار عنکبوتی از عزت به گناه و مجاز و باطل به دور خود می تند. آیا این آتش نیست و سزاوار آتش قیامت نیست؟ «و من الناس من یعجبک قوله و فی الحیو'ة الدنیا و یشهد الله علی' ما فی قلبه و هو ألد الخصام* و إذا تولی' سعی' فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث والنسل و الله لا یحب الفساد* و إذا قیل له اتق الله أخذته العزة بالاءثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد؛ و بعضی از مردم (همچون أخنس بن شریق که یکی از منافقان بود) چنان در گفتار زیبا و دلفریب خود برای آنکه به متاع و بهره دنیوی برسد، چرب زبانی کند و دروغ بلافد که تو را ای پیغمبر، زیبائی گفتارش به تعجب درآورد. و از شدت نفاق و کژی ای که دارد، خدا را نیز بر صحت گفتار و نیت باطن خود گواه گیرد، در حالیکه سخت ترین و شدیدترین دشمنان است و چون از محضر تو دور شود، آنچه در توان دارد بکار میگیرد برای آنکه در روی زمین فتنه و فساد کند، و حاصل مردم را از زراعت تباه کند، و نسل بشر را قطع کند. و خداوند فساد را دوست ندارد. و چون به او از در نصیحت و اندرز گفته شود: از خدا بپرهیز و راه راستی و تقوی پیشه گیر، غرور و خودپسندی باطل و زشت او را فرا میگیرد. چنین کسی جهنم برای او کافی است؛ و جهنم بد آرامگاهی است.» (بقره/ 204-206). بلی این جهنم آتشی است افروخته برای متکبران و سرکشان که از حق تمرد می کنند، و این کبر و خودپسندی در هر صورت و لباسی پدید آید جهنم با او خواهد بود.
منـابـع
سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- صفحه 245-233
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها