عوامل حیات و مرگ ملت ها

فارسی 2902 نمایش |

تاریخ، اقوام و ملت های گوناگونی را به ما نشان می دهد، گروهی را که آخرین مراحل ترقی را به سرعت طی کردند و گروهی را که به پایین ترین مرحله انحطاط رسیدند، گروه سومی که در یک روز پراکنده و وامانده و شکست خورده بودند، اما روز دیگر نیرومند و سربلند شدند، گروه چهارمی که به عکس از عالی ترین مرحله افتخار به قعر دره ذلت و خواری سقوط کردند. بسیارند کسانی که از برابر صحنه های مختلف تاریخ به آسانی می گذرند بدون اینکه کمترین اندیشه ای در آن کنند، و نیز بسیارند کسانی که به جای بررسی علل و عوامل اصلی و زیر بنائی حیات و مرگ ملت ها، گناه را به گردن عوامل کم اهمیت که نقش اساسی را به عهده ندارند و یا عوامل موهوم و خرافی و خیالی می اندازند. بسیاری تمام علت بدبختی خود را به بیگانگان و سیاستهای مخرب آنها نسبت می دهند و عده ای همه این حوادث را مولود گردش موافق و مخالف افلاک می پندارند سرانجام عده ای دست به دامن قضا و قدر به مفهوم تحریف یافته اش و یا شانس و طالع و اقبال می زنند و همه حوادث تلخ و شیرین را از این طریق توجیه می کنند. همه اینها برای این است که از درک علل واقعی وحشت دارند. قرآن در برخی آیات انگشت روی نقطه اصلی «دردها» و «درمان ها» و عوامل پیروزی و شکست گذارده و می گوید: برای یافتن عامل اصلی لازم نیست آسمان ها و زمین ها را جستجو کنید و یا به دنبال عوامل موهوم و پنداری راه بیفتید بلکه کافی است تنها در وجود، در فکر و روحیه و اخلاق خود، و در نظامات اجتماعی خودتان جستجو کنید، هر چه هست در اینجا است.
قرآن درباره نیکبختی و بدبختی جامعه‏ ها می ‏گوید: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»؛ «خداوند وضع هیچ ملتی را عوض نمی‏ کند تا اینکه خودشان تغییری در خود ایجاد کنند». (رعد /11). این آیه کریمه، رمز جلو افتادن و عقب افتادن ملت ها را بیان می‏ کند. هیچ مردمی از بدبختی به خوشبختی نمی‏ رسند مگر اینکه عوامل بدبختی را از خود دور سازند، و بالعکس، یک ملت خوشبخت را خدا بدبخت نمی‏ کند مگر آنکه خودشان موجبات بدبختی را برای خویش فراهم آورند.
ملتهایی که فکر و اندیشه خود را به کار انداختند، دست اتحاد و برادری به هم دادند، سعی و تلاش و اراده و تصمیم نیرومند داشتند، و به هنگام لزوم، جانبازی و فداکاری کردند و قربانی دادند، بطور قطع پیروز شدند، اما هنگامی که رکود و سستی و تنبلی جای سعی و کوشش را گرفت، غفلت و بی خبری به جای آگاهی و تردید، دودلی به جای تصمیم، محافظه کاری به جای شهامت، نفاق و تفرقه به جای اتحاد، تن پروری و خود خواهی به جای فداکاری، و تظاهر و ریاکاری به جای اخلاص و ایمان نشست، سقوط و نکبت آغاز شد.
در حقیقت جمله: «ذالک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم»؛ «این، بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتى را که به گروهى داده، تغییر نمى‏ دهد جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند و خداوند، شنوا و داناست». (انفال/ 53). برترین قانون حیات انسانها را بیان می کند، و روشن می سازد که مکتب قرآن در زمینه حیات جامعه ها اصیل ترین و روشن ترین مکتب هاست. حتی به آنها که در عصر اتم و فضا انسان را فراموش کرده و گرداننده چرخهای تاریخ را ابزارهای تولید و مسائل اقتصادی که خود مولود انسان است می پندارند اعلام می کند که شما هم سخت در اشتباهید، شما معلول را گرفته و علت اصلی را که دگرگونی انسانهاست فراموش کرده اید، به شاخه چسبیده اید آن هم فقط یک شاخه و ریشه اصلی را از خاطر برده اید!.
تاریخ اسلام، و یا صحیح تر تاریخ زندگی مسلمین، شاهد پیروزی های درخشانی در آغاز کار و شکست های تلخ و دردناکی به دنبال آن است، در قرون نخستین، اسلام به سرعت در جهان پیش می رفت، و در همه جا نور علم و آزادی می پاشید، بر سر اقوام سایه علم و دانش می گسترد، نیرو آفرین و قدرت بخش و تکان دهنده و آباد کننده بود، و تمدنی خیره کننده به وجود آورد که در تاریخ سابقه نداشت. اما چند قرن بیشتر نگذشت که این جوشش به خاموشی گرائید، تفرقه و پراکندگی، انزوا و بی تفاوتی، ضعف و ناتوانی و در نتیجه عقب ماندگی جای آنهمه ترقی را گرفت، تا آنجا که مسلمانان جهان برای وسائل ابتدائی زندگی ناچار شدند دست به دامان دیگران بزنند، فرزندان خود را برای فرا گرفتن علم و دانش راهی دیار بیگانه کنند، در حالیکه یک روز دانشگاه های مسلمانان برترین دانشگاه های جهان و مرکز دانشجویان دوست و بیگانه بود، ولی کار به جایی رسید که نه تنها صادر کننده علم و صنعت و تکنولوژی نشدند بلکه مواد ابتدائی غذایی را نیز از خارج از کشورهای خود وارد کردند.
سرزمین فلسطین آنجا که یک روز کانون مجد و عظمت مسلمین بود و حتی جنگجویان صلیبی با میلیون ها کشته و مجروح در طی دویست سال! نتوانستند آنرا از دست سربازان اسلام بیرون آورند، در مدت شش روز به آسانی از دست دادند! درحالیکه برای پس گرفتن یک وجب آن را از دشمن باید ماهها و سالها چانه بزنند چانه ای که معلوم نیست پایانش به کجا بیانجامد؟!. آیا این وعده الهی که می فرماید: «و کان حقا علینا نصر المومنین»؛ «و یاری مومنان برعهده ماست» (روم/ 47) تخلف پذیرفته؟. و یا اینکه می گوید: «و لله العزة و لرسوله و للمومنین»؛ «عزت و سربلندی از آن خدا و پیامبران و مومنان است» (منافقون/ 8) منسوخ گشته؟!. و یا اینکه می گوید: «ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»؛ «و در کتب آسمانی پیشین نوشتیم که زمین از آن بندگان صالح ماست»، (انبیاء/ 105) دگرگون شده است؟ آیا خداوند از انجام وعده های خود عاجز است؟ و یا وعده های خویش را به دست فراموشی سپرده؟ و یا تغییر داده؟!... اگر چنین نیست پس چرا آن همه مجد و عظمت و قدرت و سربلندی و افتخار از میان رفت؟!.
قرآن مجید در آیه کوتاه فوق به همه این سئوال ها و صدها سئوال ماننند آن یک پاسخ بیشتر نمی گوید و آن اینکه سری به اعماق قلبتان بزنید، و نگاهی به زوایای اجتماعتان بیفکنید، ببینید دگرگونی ها از ناحیه خود شما شروع شده است، لطف و رحمت خدا برای همگان گسترده است، شمائید که شایستگی ها و لیاقت ها را از میان بردید و به چنین روز غم انگیزی افتادید! این آیه تنها از گذشته سخن نمی گوید که بگوئیم گذشته با همه تلخی و شیرینی هایش گذشته است و دیگر باز نمی گردد، و سخن گفتن از آن بیهوده است، بلکه از امروز و آینده نیز سخن می گوید، که اگر بار دیگر به سوی خدا آیید، پایه های ایمان را محکم کنید، اندیشه ها را بیدار سازید، تعهدها و مسئولیت هایتان را به یاد آرید، دست ها را به یکدیگر بفشارید، به پا خیزید و فریاد کشید، و بخروشید، و بجوشید قربانی دهید و جهاد کنید، و تلاش و کوشش را در همه زمینه ها بکار گیرید، بازهم آب رفته بجوی آید، افقی درخشان و سرنوشتی روشن در برابر شما آشکار می گردد، و مجد و عظمت دیرین در سطحی عالی تر تجدید خواهد شد. آیا ممکن است دانشمندانتان بگویند و بنویسند، جنگجویانتان پیکار کنند تجار و زحمتکشانتان تلاش کنند، جوانانتان بیشتر و بیشتر درس بخواند و پاک شوند و تلاش کنند آگاهی بیاندوزند، تا خون تازه ای در عروق جامعه شما به جریان بیفتد و آنچنان قدرت پیدا کنید که دشمن سرسختی که امروز یک وجب زمین را با خواهش پس نمی دهد تمام زمینها را با التماس به شما برگرداند!
ولی اینها حقایقی است که گفتنش آسان، و دانستن و باور کردنش مشکل، و عمل کردن به آن مشکل تر است، ولی به هرحال باید در پرتو نور امید به پیش رفت. ذکر این نکته نیز لازم است که مسئله رهبری نقش بسیار موثری در سرنوشت اقوام و ملل دارد ولی نباید فراموش کرد که ملتهای بیدار همواره رهبران لایق را به رهبری خویش می پذیرند و رهبران لایق و زورگو و ستمکار در برابر خشم و اراده آهنین ملت ها درهم کوبیده می شوند. این را نیز نباید فراموش کرد که ماورای اسباب و عوامل مادی یک سلسله مددهای غیبی و الطاف الهی است که در انتظار بندگان با ایمان و پر جوش و با اخلاص است، ولی آنها را هم بی حساب به کسی نمی دهند، بلکه شایستگی و آمادگی لازم دارد.
از امام صادق (ع) نقل شده: «ماانعم الله علی عبد بنعمة فسلبها ایاة حتی یذنب ذنبا یستحق بذلک السلب»؛ «خداوند هیچ نعمتی که به بنده ای بخشیده از او نمی گیرد مگر اینکه گناهی کند که به خاطر آن مستحق سلب آن نعمت شود». در حدیث دیگری از آن امام (ع) می خوانیم: «خداوند پیامبری را مأمور کرد که این سخن را به قوم خود بگوید که هیچ جمعیت و گروهی که در پرتو اطاعت من در خوشی و آسایش بوده اند از آنچه موجب رضایت من است تغییر حالت نداده اند مگر اینکه من هم آنها را از آنچه دوست می دارند به آنچه ناخوش دارند تغییر حال داده ام، و هر گروه و خانواده ای که به خاطر معصیت گرفتار ناراحتی بوده اند، سپس از آنچه موجب عدم رضایت من است تغییر موضع داده اند من هم آنها را به آنچه دوست دارند رسانده و تغییر موضع داده ام».

منـابـع

مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 141-140

علی بن جمعة العروسی- تفسیر نورالثقلین- جلد 2- صفحه 163

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد