ویژگیهای یهودیان مدینه در زمان پیامبر
فارسی 9750 نمایش |بشر برای تکامل خود نیاز به راهنما دارد، لذا خداوند متعال پیامبرانی را برای هدایت بشر در طول تاریخ برگزیده است، تا آنان را به سعادت برسانند. حضرت موسی (ع) هم به همین دلیل مبعوث شد، اما پیروان او در طول تاریخ برای سود دنیوی خود این دین را تغییر داده و تحریف کردند، حتی یهودیان با آنکه نشانه های پیامبر اکرم (ص) را در تورات خوانده بودند و منتظر ظهور او بودند، ولی بعد از بعثت، دست به کارشکنی زدند، چون آرمانها و دستورات اسلام با منافع دنیوی آنها مخالف بود.
یهود در حجاز
در مورد این که یهود مدینه بومی هستند یا اصیل، روایات، مغشوش و پراکنده است، اما به نظر می رسد از هر دو گروه بومی (عرب یهودی شده) و اصیل (از نژاد بنی اسرائیل) در مدینه ساکن بوده اند. گروهی عقیده دارند؛ یهودیان مدینه به این طریق یهودی شده اند که زنان جاهلی برای فرزنددار شدن نذر می کردند، فرزندانشان را یهودی کنند، البته این گروه پس از بعثت بعد از مسلمان شدن، فرزندانشان را مجبور می کردند مسلمان شوند. در این هنگام آیه «لا اکراه فی الدین قد تبین الرشدمن الغی؛ در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است.» (بقره / 256) نازل شد و به آنها تذکر داد که در دین هیچ اجباری نیست.
البته اوضاع سیاسی و اجتماعی یهود در مدینه به این صورت بود که قبل از اینکه قبایل اوس و خزرج از سرزمین سبا وارد مدینه شوند، یهودیان به تنهایی کنترل اوضاع سیاسی و اقتصادی مدینه را در دست داشتند، اما بعد از آمدن قبایل اوس و خزرج به مدینه، یهودیان موقیعت خود را در خطر دیدند، ناچار با این قبایل پیمان بستند، البته یهود در این پیمان از موقعیت پایین تری نسبت به اوس و خزرج برخوردار بودند. از نظر فرهنگی یهودیان شبیه اعراب بودند. افراد باسواد آنها از علمای مذهبی بودند. یهودیان برای اینکه کنترل اقتصادی را در دست بگیرند بین دو قبیله اوس و خزرج تفرقه می افکندند. رسول خدا (ص) هم که وارد مدینه شد، از موضع سیاسی یهود اطلاع داشت، به همین علت با یهودیان داخل و خارج مدینه پیمان صلح بست تا برای مبارزه با مشرکین نیروی خود را متمرکز کند.بر اساس پیمان نامه یهودیان در دین خود آزاد بودند، اما موظف به پرداخت جزیه بودند، همچنین یهودیان و مسلمانان موقع حمله دشمن باید با هم متحد می شدند.
بر اساس مدارک و اسناد معتبر، یهودیان در طول تاریخ، پیامبران زیادی را آزار رسانده و کشته اند، حتی آنان پیمان خود با پیامبر (ص) را شکستند و برای حفظ منافع دنیوی خود به کارشکنی پرداختند، عده ای ظاهرا مسلمان شدند ولی به جاسوسی پرداختند و از کمک رساندن مسلمین به پیامبر جلوگیری کردند. در این موقع آیه 118 سوره آل عمران نازل شد. «یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یألونکم خبالا ودوا ما عنتم قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أکبر قد بینا لکم الآیات إن کنتم تعقلون؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد از غير خودتان [دوست و] همراز مگيريد [آنان] از هيچ نابكارى در حق شما كوتاهى نمی ورزند آرزو دارند كه در رنج بيفتيد دشمنى از لحن و سخنشان آشكار است و آنچه سينه هايشان نهان می دارد بزرگتر است در حقيقت ما نشانه ها [ى دشمنى آنان] را براى شما بيان كرديم اگر تعقل كنيد.»
خداوند در این آیه دستور می دهد مسلمانان راز خود را در بین بیگانگان افشا نکنند، خداوند در این آیه از باطن دشمنان خبر می دهد و یادآوری می کند که آنها شایسته دوستی نیستند، و به این صورت نقشه یهود بر هم ریخت. نمونه ای از جاسوسی یهودیان در جنگ احزاب است. آنها با وجود داشتن پیمان با مسلمانان به صورت ستون پنجم، سپاه ده هزار نفری احزاب (قبایل چندگانه عرب و یهود) را یاری کردند. وقتی احزاب شکست خوردند، پیامبر (ص) بر اساس مفاد پیمان نامه با آنها رفتار نمودند.
رفع اختلافات بین دو قبیله اوس و خزرج (اختلافات 20 ساله) از مشکلات رسول خدا (ص) بعد از هجرت به مدینه بود. بعد از صلح این دو، یهود شروع به تفرقه افکنی کردند، اما پیامبر مردم را هوشیار نمودند و دوباره صلح را برقرار کرد. آیه 100 سوره آل عمران در این باره است و مسلمانان را از اطاعت از اهل کتاب منع می کند. «یا أیها الذین آمنوا إن تطیعوا فریقا من الذین أوتوا الکتاب یردوکم بعد إیمانکم کافرین». این آیه خطاب به تمام مسلمانان در همه زمانهاست و آنها را از توطئه دشمن آگاه می کند. اما مصداق این آیه در اوایل هجرت مسلمانان به مدینه، مشرکان و یهودند. آنها از راههای مختلف به پیامبر فشار می آوردند، از جمله جنگهای بدر و احد با مشرکین و درگیری با قبایل بنی قینقاع و بنی قریظه و یهود خیبر، مقاومت در برابر این فشارها فقط با الطاف الهی و کمکهای غیبی ممکن شد.
از جمله کارهای که یهود برای کارشکنی انجام دادند ایجاد ناامنی و فتنه بود. بعد از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر یهود بنی قینقاع از شدت ناراحتی شروع به فتنه انگیزی و گفتن شعارهای توهین آمیز کردند. رسول خدا (ص) در پاسخ، نشانه های پیامبری خود در تورات را گوشزد نموده و آنها را بیم داد، بنی قینقاع به جای عبرت گرفتن، قدرت نظامی خود را به رخ پیامبر کشیدند و او را تشویق به جنگ کردند، پیامبر (ص) سکوت کرد،اما مسلمین منتظر فرصت انتقام بودند. آیات 12 و 13 سوره آل عمران نازل شد و شکست زود هنگام یهودیان و محشور شدن آنها در جهنم را خبر داد. یهودیان بنی قینقاع به فتنه انگیزی ادامه دادند چنانکه در شوال سال دوم هجری جوانی از بنی قینقاع به زنی مسلمان توهین کرد، زن مسلمان تقاضای کمک نمود. مردی مسلمان آن جوان یهودی را کشت، در عوض یهودیان نیز او را به قتل رساندند، در ادامه یهودیان به قلعه های خود رفته و آماده جنگ شدند. پیامبر (ص) پس از فتح قلعه دستور داد آنها از مدینه خارج شوند.
قبیله دیگر یهودیان بنی نضیر با طرح نقشه قتل پیامبر پیمان را شکستند. خداوند پیامبر را از نقشه آنان آگاه کرد و توطئه آنها بی نتیجه ماند. یکی از یهودیان به نام کنانة بن صویرا گفت: قسم به تورات او پیامبر خداست که نشانه هایش در تورات آمده است، یهودیان به سخنان او توجهی نکردند، به این صورت قبیله ای دیگر از یهودیان دشمنی خود را با پیامبر آشکار کرد. پیامبر (ص) در پاسخ به این خیانت قصد جنگ با آنها را داشت، در نتیجه آنها یا باید مسلمان می شدند و یا وطن خود را ترک می کردند، آنها از شدت تعصب ترک وطن را انتخاب کردند.
بعضی از مفسرین شأن نزول سوره حشر را این اتفاق می دانند. خداوند در این سوره مجازات این عده را ترک وطن معرفی می کند و می فرماید: اگر خداوند این مجازات را تعیین نکرده بود علاوه بر عذاب دنیا در آخرت هم مجازات می شدند. در ادامه کارشکنی های سران یهود با قبایل دیگر و بت پرستان، احزابی را تشکیل دادند و در مقابل مسلمانان قرار گرفتند و مخالفان را از نظر نظامی و اقتصادی یاری کردند. سران یهود مردم عادی یهودی را با حیله تحریک به مخالفت و کارشکنی کردند. سران قبیله بنی نضیر که در اثر خیانت اخراج شده بودند عده ای به شام و گروهی به خیبر رفتند سپس این دو دسته به مکه رفته و قریش را بر ضد پیامبر شورانیدند. در نتیجه می توان گفت، سران بنی نضیر و عده ای از بنی وائل زمینه جنگ احزاب را ایجاد کردند.
نقشه جنگ احزاب که برای نابودی اسلام طراحی شده بود در تاریخ اعراب بی نظیر است. سران بنی نضیر با تطمیع و تحریک قبایل مختلف یهودی و بت پرست، سپاه ده هزار نفری گرد آوردند که به صورت سه لشکر به طرف مدینه حرکت کردند. وقتی به مدینه رسیدند، خندقی اطراف شهر دیدند که هیچ کس نمی توانست از آن عبور کند. بعضی ها می گفتند این طرح عرب نیست، پیشنهاد یک ایرانی است. وقتی دیدند عبور غیر ممکن است، اردو زدند، چند بار حمله کردند، اما مسلمانان مقابله کردند. آنها یک ماه بی نتیجه آنجا ماندند، در نتیجه با سران بنی قریظه ارتباط برقرار کردند و آنها را تحریک به پیمان شکنی کردند تا از داخل مدینه با مسلمانان درگیر شوند و سپاه کفر بتواند از خندق عبور کنند. ابتدا بنی قریظه قبول نمی کردند، اما با پافشاری مداوم سران کفر و یهود پذیرفتند. از بین آنها پیرمرد یهودی تذکر داد که: اگر این محمد (ص) همان پیامبری باشد که در تورات وعده داده شده، هیچ سپاهی توان مقابله با او را ندارد. اما حی بن اخطب (یکی از سران یهود) گفت محمد (ص) از فرزندان اسماعیل است، اما آن پیامبر که در تورات نام برده شده از بنی اسرائیل می باشد. بنی قریظه بعد از پیمان شکنی چاره ای جز جنگ با پیامبر نداشتند، پس به وسایل مختلف کار شکنی کردند.
پیامبر (ص) به مسلمانان مژده پیروزی داد. بنی قریظه نقشه کشیدند که با دو هزار نفر به شهر حمله کنند و آن را غارت کنند. پیامبر (ص) پانصد نفر را مأمور کرد در شهر بگردند و تکبیر بگویند تا زنان و کودکان آرامش یابند. خداوند در آیه 10 سوره احزاب این حادثه را وصف می کند و می گوید که از شدت ترس مسلمانان چشمانشان خیره و جانهایشان به لب رسیده بود. «إذ جاوءکم من فوقکم و من أسفل منکم و إذ زاغت الأبصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا». در این موقع نعیم ابن مسعود که یک یهودی تازه مسلمان شده بود، یک نقشه تاکتیکی ارائه داد. به وسیله این نقشه بین گروههای یهودی و بت پرستان درگیری ایجاد شد، هر گروه از جنگ صرف نظر کردند و عقب نشینی نمودند. خداوند به وسیله جبرئیل به پیامبر وحی کرد که بنی قریظه را تنبیه کند. پیامبر هم طبق پیمان نامه با آنها رفتار کرد.
از برنامه های دین اسلام، کنترل افراد سودجو و منفعت طلب است برای همین، این افراد برای شکست اسلام به کارشکنی فرهنگی پرداختند، به طور مثال در مسائل اعتقادی، یهودیان از بی نیازی خداوند آگاهی داشتند با این وجود نسبت فقر به خدا دادند که این کار جزو گناهان بزرگ هم ردیف قتل انبیاء است، لذا خداوند وعده عذاب سوزان را به آنها می دهد. «لقد سمع الله قول الذین قالوا إن الله فقیر و نحن أغنیاء سنکتب ما قالوا و قتلهم الأنبیاء بغیر حق و نقول ذوقوا عذاب الحریق؛ خداوند، سخن آنها را که گفتند: خدا فقیر است و ما بی نیازیم، شنید. به زودی آنچه را گفتند، خواهیم نوشت و (همچنین) کشتن پیامبران را به ناحق (می نویسیم) و به آنها می گوییم: بچشید عذاب سوزان را در برابر کارهایتان.» (آل عمران/ 181)
در شأن نزول این آیه آمده است که وقتی خداوند مردم را دعوت به خواندن نماز و دادن زکات کرد، یهودیان گفتند خدا فقیر و تنگدست است؛ اما ما که روزی را بر اهل خود توسعه دادیم غنی هستیم. این تهمت ها و توهین ها از طرف مردمی که انبیاء را کشته اند، دور از ذهن و عجیب نیست. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می گوید: شاید این سخنها به علت دیدن فقر عمومی مسلمانان و برای طعنه و زخم زبان به آنها بوده است.
حیله فرهنگی دیگر این بود که یهودیان گفتند: قرآن همان مطالب تورات است که تحریف شده و دیگر اینکه در قرآن تناقضهایی وجود دارد. آنها با این شبهات می خواستند مؤمنین را گمراه کرده و اعتقاداتشان را سست کنند، در حالی که خودشان گمراه شدند و لذا وقتی که به این کار شوم سرگرم شدند، دیگر نتوانستند در حق و حقیقت به جستجو بپردازند. عده ای از بزرگان انصار که قبل از بعثت با یهودیان رابطه دوستی داشتند به آنها گفتند: شما قبل از بعثت نشانه های پیامبر و ظهورش را به ما می گفتید پس دست از مخالفت با پیامبر بردارید و از عذاب خدا بترسید، اما یهودیان گفتند: هرگز بعد از موسی پیامبری مبعوث نشده و کتابی نازل نشده است. وقتی عده ای از مشرکین از یهودیان درباره دین جدید یعنی اسلام راهنمایی خواستند آنها به علت کینه و دشمنی با پیامبر گفتند: دین شما بهتر و قدیمی تر است و شما هدایت یافته ترید. حتی خود یهودیان اعتراف می کنند که این لکه ننگ بر دامان یهود است. نویسنده یهودی کتاب تاریخ یهود و عربستان می گوید: هرگز ارزش نداشت یهود چنین خطایی را مرتکب شوند، هر چند قریش با تقاضای آنان موافقت نکنند. هرگز صحیح نبود ملت یهود به بت پرستان پناه ببرند، زیرا این رفتار با تعلیمات تورات موافق نیست.
از دیگر کارهای یهود این بود که عده ای را مامور کردند، تا صبح، ایمان بیاورند و شب از ایمان خود بازگردند، زیرا تازه مسلمانان می دانستند که علمای یهود با ادیان الهی و پیامبران آشنایی کامل دارند. با این وسیله می خواستند در دل کسانی که ایمانشان سست بود، تردید به وجود بیاورند. در تفسیر قمی از امام باقر (ع) نقل شده است؛ وقتی قبله مسلمانان از بیت المقدس به مکه تغییر کرد، یهودیان خشمگین شدند و گفتند شما ای یهودیان به آنچه در آخر روز نازل شده است (تغییر قبله به طرف کعبه) کافر شوید، تا شاید مسلمانان به قبله ما برگردند. نقشه دیگر یهودیان این بود که خواستند خود پیامبر را منحرف کنند. آنها نزد پیامبر رفته و گفتند: بین ما و قبیله دیگر اختلافی افتاده است اگر از ما، حمایت کنی مسلمان می شویم.
اما پیامبر (ص) بر اساس دستور خداوند در آیه 49 سوره مائده، این هنگام نازل شد عمل کرد. در این آیه، چند نکته وجود داشت:
1ـ هشدار به پیامبر برای پیروی نکردن از یهود.
2ـ افشای توطئه یهودیان.
3ـ اشاره به مجازات بعضی از گناهان اهل کتاب در آخرت، چون جزای همه گناهان در دنیا داده نمی شود، بلکه بعضی از گناهان در آخرت مجازاتشان داده می شود.
وقتی رؤسای یهود از اجرای این نقشه نا امید شدند، تلاش کردند مسلمانان دیگر را از حق منحرف کنند، حتی یاران بسیار نزدیک پیامبر، مثل معاذ بن جبل، حذیفه و عمار بن یاسر. اگر در این کار موفق می شدند، ضربه سنگینی به اسلام وارد می شد. در این هنگام آیه 69 سوره آل عمران نازل شد. در این آیه خداوند می فرماید: یهودیان می خواستند شما را گمراه کنند، اما با نسبت دادن خلافها به رسول خدا، روح تنفر و بدبینی را در خود پرورش دادند و نقاط مثبت را نادیده گرفتند و هر روز بیشتر از اسلام فاصله گرفتند. از دیگر اعمال یهود، تخریب شخصیتهای مسلمان بود. آنها سعی کردند شخصیتهای دینی یعنی پیامبر و پیروانش را در نظر مردم حقیر جلوه دهند و نسبتهای ناروا به آنها بزنند تا اعتبار آنها در بین مردم از بین برود.
حتی عده ای شاعر ماهر را اجیر کردند، یکی از این شاعران کعب ابن اشرف بود، که بسیار بد زبان و کینه توز بود. او زشتی را به جایی رساند که پیامبر دستور قتل او را صادر کرد. مفسرین عقیده دارند آیه 186 سوره آل عمران در این باره نازل شده است. «لتبلون فی أموالکم و أنفسکم و لتسمعن من الذین أوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین أشرکوا أذی کثیرا و إن تصبروا و تتقوا فإن ذلک من عزم الأمور؛ قطعا در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [نيز] از كسانى كه به شرك گراييده اند [سخنان دل] آزار بسيارى خواهيد شنيد ولى اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد اين [ايستادگى] حاكى از عزم استوار [شما] در كارهاست.»
خداوند در این آیه زخم زبانها را آزمایش از طرف خداوند معرفی می کند. یهودیان حتی حقایق روشنی را که در کتابهای آسمانی از جمله تورات درباره پیامبر وجود دارد را آگاهانه مخفی کردند، با این کار بزرگترین خیانت را به بشریت کردند. خداوند در آیه 159 سوره بقره این کتمان کنندگان حقیقت را لعنت می کند. خداوند در آیه 146 سوره بقره می فرماید: آنها (یهودیان) پیامبر را مثل فرزندان خود می شناختند، منظور عبدالله بن سلام است؛ یهودی که مسلمان شد و می گفت: من پیامبر را بهتر از فرزندان خود می شناسم.
علمای یهودی قبل از بعثت پیامبر، نشانه های او را (که در تورات آمده بود) برای مردم عادی بازگو می کردند و این مردم عادی هم، وقتی مسلمانان را می دیدند، این نشانه ها را بازگو می کردند، اما بزرگان یهودی که موقعیت خود را در خطر می دیدند، به علت خودخواهی و دنیا طلبی آنها را از این کار منع می کردند، در حالی که علمای یهود حقیقت را می دانستند و آن را پنهان می کردند. آیات 76، 77 و 89 سوره بقره در این باره نازل شد. خداوند در این آیات می فرماید: آنها می گفتند اگر این نشانه ها را بازگو نکنیم، در قیامت مسلمانان علیه ما دستاویزی نخواهند داشت. هم چنین می فرماید: آیا آنها نمی دانند که خداوند از پنهان و آشکار آنها مطلع است؟
یهودیان در زمینه اعتقادی هم مشکلاتی ایجاد کردند، مثلا، یهودیان یکی از علل سرگردانی خود را یکتا پرستی خود می دانند، اما یهود عصر پیامبر به علت لجاجت و دشمنی با پیامبر، اساس دین خود را فراموش کردند و به شرک تمایل پیدا کردند. آنها ترجیح دادند بگویند: خدای دیگری با آنها است. آنان عزیر را فرزند خدا می دانستند، چون او تورات را بعد از نابودی از قلب خود بیان کرد و جبرئیل به او آموخت، به همین دلیل او را پسر خدا نامیدند. عده کمی از یهودیان این را گفتند، اما خداوند در آیه 30 سوره توبه این سخن را به همه یهودیان نسبت داد. یهودیان دیگر، این سخن عده کم را انکار نکردند و این نشانه شرک آنان بود. در مورد یکی بودن اعمال عوام و عالمان یهود، امام صادق (ع) می فرماید: عوام یهود احبار و راهبان را اطاعت می کردند با اینکه آنها حرامها را حلال و بعضی حلالها را حرام می کردند. پس بدون اینکه متوجه شوند آنها را می پرستیدند.
دلیل دیگر بر شرک یهود دوران پیامبر این بود که آنان می گفتند ما فرزندان خدا هستیم و وقتی پیامبر آنان را از عذاب خدا آگاه کرد، آنها با این گمان که برگزیده خدا هستند می گفتند: ما را از چه می ترسانی، ما فرزندان خداییم. سوره مائده آیه 18 مربوط به این دعای یهود است.
به نظر نویسنده کتاب این ادعای یهودیان به دلیل نژادپرستی و خودپرستی و خود برتربینی آنان است. یهودیان برای اینکه پیامبر بودن رسول خدا را زیر سؤال ببرند گفتند: بعد از حضرت موسی پیامبری نیامده است. گروهی از سران یهودی نزد پیامبر خدا رفتند و پرسیدند که ایشان به کدام پیامبران معتقد هستند؟ پیامبر (ص) آیه 84 سوره آل عمران را تلاوت نمود و حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) را در یک ردیف نام برد. یهودیان از جواب پیامبر (ص) خشمگین شدند و گفتند: ما به مسیح و هر که به او مؤمن باشد، ایمان نمی آوریم. خداوند در آیه 59 سوره مائده از ایشان به نام خارج شدگان از راه حق یاد می کند. به علاوه بیشتر یهودیان به قیامت اعتقاد ندارند. آنها به دو گروه فریسیون و صدوقیون تقسیم می شوند. فریسیون به قیامت اعتقاد دارند، اما صدوقیون به قیامت معتقد نیستند و همه چیز را در جهان مادی خلاصه می کنند. خداوند در آیه 13 سوره ممتحنه مؤمنین را از دوستی با این گروه منع می کند. ویل دورانت در این باره می گوید: یهود به جهان پس از مرگ اعتقاد ندارد و پاداش و کیفر را فقط برای این دنیا می داند.
مدت کوتاهی بعد از هجرت پیامبر، سران یهود نزد پیامبر رفته و سعی کردند با مطرح کردن سوالاتی عجز و ناتوانی ایشان را در پاسخ دادن به سوالات نشان دهند. وقتی از پاسخهای پیامبر نا امید شدند، برای آخرین سؤال پرسیدند: کدام فرشته برای تو وحی آورده است؟ پیامبر پاسخ داد جبرئیل. آنها گفتند جبرئیل دشمن ماست او ویرانگر و خونریز است، او همیشه دستورات سخت و مشکل، همینطور دستور جهاد می آورد، پس ما به تو ایمان نمی آوریم. اگر میکائیل بود ایمان می آوردیم، میکائیل همواره برای رفع گرفتاری و آوردن خوشی نازل می شود. علامه طباطبایی در المیزان این ادعا را رد می کند و می گوید: اولا جبرئیل به دستور خدا نازل می شود. ثانیا انسان عاقل پیام هدایت را حتی از دشمن می پذیرد.
یهودیان در ادامه مخالفت خود به کارشکنی اقتصادی نیز پرداختند. مهاجران در مدینه با سختی معیشتی روبرو بودند، چون تمام اموال خود را در مکه باقی گذاشته بودند. پیامبر شخصی را فرستاد تا از یهودیان وام بگیرد. یهودیان با آنکه با مسلمانان پیمان صلح داشتند، به تمسخر و طعنه پرداختند. در این موقع وحی الهی نازل شد و به آنان وعده عذاب سوزان را داد. آنها حتی اموالی از مسلمانان را که نزد آنان امانت بود، پس ندادند و گفتند: چون شما از دین خود خارج شده اید، پیش ما امانتی ندارید. از آیات و تفاسیر نتیجه می شود که صفت پیمان شکنی در یهود سابقه تاریخی دارد به جز اقلیتی اندک مثل عبدالله بن سلام، که تعهدات خود را انجام می دادند. خداوند در آیه 57 سوره آل عمران، بین این دو گروه فرقی می گذارد. در ادامه کارشکنیهای اقتصادی، یهود مدینه نزد انصار رفتند و آنها را از کمک به مهاجرین نهی کردند. آنها به انصار گفتند: به مهاجرین کمک نکنید زیرا فقیر خواهید شد.
علل کارشکنی یهود
بررسی عوامل کارشکنی یهودیان چهره واقعی این قوم را نشان می دهد، و باعث عبرت افراد حقیقت جو می شود. در تبیین این سخن باید گفت که قوم یهود از اولین کسانی بودند که برای دیدن پیامبر آخرالزمان به مدینه هجرت کردند، آنها سختیهای زیادی را تحمل کردند؛ اما هنگام بعثت پیامبر (ص) خلاف جهت اولیه حرکت کردند و گمراه شدند. عالمان یهودی برای تامین دنیای خود و خوشایند سلاطین یهود دین را تحریف کردند، این دنیادوستی امروز هم ادامه دارد. آنها با در اختیار داشتن بیشتر تبلیغات جهان، مواد مخدر و اسلحه های فرسوده انبارهایشان را می فروشند، تا هم فکر ملل دیگر را از کار بیاندازند و هم فریاد عدالت خواهی را خاموش کنند.
ژرژلامبن در کتاب اسرار سازمان مخفی یهود به توطئه های یهود اعتراف می کند و می گوید: ما با جنگ داخلی که به تدریج به جنگهای اجتماعی تبدیل می شوند، ملتها را ضعیف می کنیم، تا حس احترام آنان نسبت به خودمان را افزایش دهیم و قراردادهای مالی و اقتصادی خود را بر آنان تحمیل کنیم. یهودیان عصر حاضر هم این جنایتها را انجام می دهند.
خداوند در آیه 96 سوره بقره درباره دنیاطلبی یهود می فرماید: آنها را حریصترین مردم حتی حریصتر از مشرکان در زندگی خواهی یافت، که هر یک از آنها آرزو دارد، هزار سال عمر به او داده شود، در حالی که این عمر طولانی او را از کیفر الهی باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بیناست. از صفات ناپسند یهود، مقام پرستی وجاه طلبی است. زمامداران یهود وقتی دیدند صفات پیامبر با صفاتی که در تورات آمده یکی است برای حفظ مقام و منصب خود آن حقایق را تغییر دادند و وارونه در تورات نوشتند.
مرحوم طبری در تفسیر قسمتی از آیه 78 سوره آل عمران (یقولون علی الله الکذب و همیعلمون) می گویند منظور این است که دروغ گفتن بر خداوند و گواهی دادن به باطل و ملحق کردن چیزی به آن که جزو آن نیست، از روی عمد بوده و یهود برای ریاست طلبی و دنیا خواهی این کار را انجام داده اند. این دنیا پرستیها و ناجوانمردیها تا عصر ما نیز ادامه دارد. به طوری که آدولف هیتلر در کتاب نبرد من میگوید: اعمال یهودیان به طور آشکار نشان می داد که غیر از خراب کاری، نظری ندارند.
یکی دیگر از علل کارشکنی یهود نفاق و دورویی آنان بود که در آنها ریشه دوانیده بود و باعث دوری آنها از رحمت الهی بود. درباره نفاق و دورویی یهود، امام حسن عسگری (ع) در روایتی می فرمایند: وقتی پیامبر (ص) با معجزه حقانیت خود را اثبات نمود، یهود که بهانه ای نداشتند، ظاهرا ایمان آوردند. اما وقتی نزد قوم خود می رفتند، می گفتند، همانا ما اظهار ایمان نزد او می کنیم، برای اینکه با این وسیله هر شری از جانب او بر خودمان را بهتر بتوانیم دفع کنیم و با آگاهی از اسرارشان دشمنانشان را یاری دهیم. نفاق و دورویی یهود فقط مربوط به عصر پیامبر (ص) نیست، بلکه امروزه هم ادامه دارد. یهود در هر جامعه ای خود را در ظاهر با آن هماهنگ می کند، اما در باطن فقط به هدفهای شوم خود می پردازد. کتاب پروتکلهای دانشوران صهیون که اسرار یهود را فاش می کند، این موضوع را ثابت می کند.
عیاشی و شهوت رانی هم علت دیگر مخالفت یهود با اسلام است، زیرا اسلام در این زمینه محدودیت ایجاد می کند. اولین برخورد فیزیکی یهود با پیامبر (ص) هم به علت همین اعمال منافی علت بود. صفت بد دیگر یهود حسادت آنها بود. آنها وقتی دیدند پیامبر (ص) از نژاد یهود نیست، بلکه از غیر یهود است، نتوانستند تحمل کنند. در آیه 109 سوره بقره، خداوند درباره بسیاری از اهل کتاب می گوید: آنها از روی حسادت آرزو می کردند که مسلمانان بعد از ایمان به کفر برگردند. بعضی از مفسران می گویند: علت حسادت یهود این بود که نبوت از خاندان اسرائیل به خاندان اسماعیل تغییر کرده بود. حسادت امروزه نیز در میان یهود وجود دارد. در پروتکل شماره 5 دانشوران صهیون آمده است: «بذر دشمنی، کینه توزی و حسد را در همه خانه ها کاشته و در این زمینه از تعصبات مذهبی، قبیله ای و غیره استفاده می کنیم.»
از صفات دیگر یهود لجاجت آنها بود، به طوری که ابن صوریا (یکی از یهودیان) از روی لجبازی گفت: تو (پیامبر اکرم) چیزی را که برای ما مفهوم باشد، نیاوردی و خداوند نشانه روشنی بر تو نازل نکرده است. بعضی از مفسرین می گویند: آیه 99 سوره بقره در این باره است. خداوند در این باره می فرماید: ما نشانه های روشنی برای تو فرستادیم و جز فاسقان کسی به آنها کفر نمی ورزد.به علاوه، علت دیگر کارشکنی یهود این بود که به جهان آخرت ایمان نداشتند. حتی امروزه هم در کتاب توراتی که در دست یهودیان است، اشاره ای به جهان آخرت نشده است. یهودیان چون فقط به جهان مادی اعتقاد دارند، برای رسیدن به آن هر کاری می کنند.
کینه توزی به خاطر تغییر قبله، علت دیگر کارشکنی یهود بود. پیامبر اسلام (ص) 13 سال در مکه و 17 ماه در مدینه به طرف بیت المقدس نماز خواند، در این مدت یهودیان، مسلمانان را سرزنش می کردند چرا که قبله مستقلی ندارند؟
وقتی قبله مسلمانان به طرف کعبه تغییر کرد، یهودیان خشمگین شدند. خداوند در آیه 142 سوره بقره می فرماید: «بگو مشرق و مغرب از آن خداست، خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.» این آیه قبل از بهانه جویی یهود نازل شده است و معجزه بودن قرآن را نشان می دهد. از آیات قرآن نتیجه می گیریم که تغییر قبله، دو نشانه داشته است: یکی آزمایش مسلمانان و دیگر پاسخ به بهانه جویی یهودیان. داشتن روحیه نژادپرستی علت دیگری بود که آنها را وادار به مخالفت و دشمنی می کرد. آنها بین مردم فاصله طبقاتی ایجاد می کردند تا اشراف دارای امتیاز شوند و حتی حدود الهی در مورد آنها اجرا نشود. مثلا در زمان پیامبر (ص) زن و مردی مرتکب زنای محصنه شدند، چون از طبقه اشراف بودند، یهودیان می خواستند حکم سنگ باران که در تورات آمده، برایشان اجرا نشود، حتی آنها پیامبر (ص) را برای داوری انتخاب کردند تا شاید حکم خفیفتری صادر کند، پیامبر با وجود حیله های آنها مطابق دستور الهی فرمان داد، آنها سنگ باران شوند. خداوند علت این تمرد را خیال باطلی می داند و می گوید، این، آرزویی بیش نیست.
منظور این است که یهودیان از روی خودخواهی بهشت را هم مخصوص خود می دانند. آنها معتقدند خداوند کارهای ناشایست آنها را می بخشاید. قرآن در پاسخ یهودیان می فرماید: «اگر شما این ادعا را دارید، پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست می گویید.» یهودیان که می دانستند دروغ می گویند دیگر چنین ادعایی نکردند. یهودیان در ابتدا فکر نمی کردند اسلام با این سرعت پیشرفت کند، در ضمن آنها می خواستند از اسلام برای منافع خود بهره برداری کنند، برای همین بعد از مشاهده پیروزیهای مسلمانان به خصوص پیروزی در جنگ بدر خشمگین شدند و از آن به بعد مخالفت خود را علنی کردند. بنابراین بیشترین دلیل انحراف و گمراهی یهود خودبرتر بینی و نژادپرستی آنان است که باعث شد، چشم خود را روی حقیقت ببندند و واقعیتهای مسلم را نادیده بگیرند و انکار کنند.
دنیاپرستی آنان دلیل دیگری برای سقوط آنها در دره گمراهی بود. عده ای از آنها سختیهای زیادی کشیدند تا پیامبر آخرالزمان را ببینند اما اطاعت از هوای نفس تمام زحمات آنها را به باد داد. می توان از تغییر رویه ناگهانی یهود اینطور نتیجه گرفت که عده ای از آنها منتظر پیامبر خدا نبودند، بلکه کسی را می خواستند که در دنیاطلبی و خودخواهی، فرصت بیشتری به ایشان بدهد و ثابت کند آنها قوم برگزیده هستند. با توجه به آنچه گفته شد با وجودی که یهود پیمان نامه ها را نقض کردند، نتایج مثبتی هم به بار آمد. از این موضوع می توان فهمید باید در برخورد با افراد یا دسته های کارشکن ابتدا از راه صلح و مدارا وارد شد.
با کمی دقت می توان دریافت عملکرد یهود در برابر مسلمین و اسلام در عصر حاضر مانند عملکرد آنان در عصر رسول خداست. با این تفاوت که حوزه فعالیت آنها وسیعتر و امکاناتشان عظیمتر شده است. آنها بیش از پیش، از راه حق فاصله گرفته اند و مانند کسی که در مردابی در حال غرق شدن است، دیگر ملتها را نیز می خواهند با خود غرق کنند، اما هر چقدر آنها قدرت بگیرند پیروزی نهایی از آن حق و حقیقت است و هرگز حقیقت برای همیشه پنهان نمی ماند و عاقبت چهره واقعی آنها برای مردم جهان آشکار خواهد شد.
منـابـع
مرتضى شيرودى- مقاله دينگريزان عصر نبوى- مجله رواق انديشه- شماره 46
على جدید بناب- تحليلى بر عملكرد يهود در عصر نبوى
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها