برخورد مسلمین با روش تعقلی در الهیات
فارسی 3155 نمایش |در نهج البلاغه مسائل الهی به دو گونه مطرح شده است: در یک گونه آن جهان محسوس با نظاماتی که در آن به کار رفته به عنوان آئینه ای که آگاهی و کمال پدید آورنده خود را ارائه می دهد مورد تأمل و جستجو قرار گرفته است. در گونه دیگر اندیشه های تعقلی محض و محاسبات فلسفه خالص وارد عمل گردیده است. بیشترین بحث های الهی نهج البلاغه را، تفکرات عقلی محض و محاسبات فلسفی خالص تشکیل می دهد. درباره شؤون و صفات کمالیه و جلالیه ذات حق تنها از شیوه دوم استفاده شده است. در ارزش این گونه بحث ها و در به کار بردن این شیوه تفکر، شک و تردیدهائی هست، همواره افرادی بوده و هستند که این گونه بحث ها را از نظر عقلی و یا شرعی و یا هر دو ناروا می دانند. در عصر ما گروهی ادعا می کنند که روح اسلام با این چنین تجزیه و تحلیل ها ناسازگار است و مسلمین تحت تاثیر فلسفه یونان، نه به هدایت و الهام قرآن کریم، وارد این گونه مباحث شدند، و اگر دقیقا تعلیمات قرآن را مد نظر قرار می دادند، خود را گرفتار این مباحث پر پیچ و تاب نمی کردند. این افراد به همین جهت در اصالت انتساب این قسمت از مباحث نهج البلاغه به علی (ع) تشکیک می کنند.
در قرن دوم و سوم هجری گروهی از نظر شرعی با این گونه بحث ها مخالفت کردند. این گروه مدعی بودند که بر مسلمانان فرض است که به آنچه از ظواهر الفاظ در همان حدی که عامه مردم فهم می کنند، فهمیده می شود متعبد باشند و هر گونه سوال و جواب و چون و چرائی بدعت است. احیانا اگر فی المثل کسی درباره آیه قرآن کریم: «الرحمن علی العرش استوی»؛ «خداوند رحمان بر عرش استیلا یافت». (طه/ 5). پرسش می کرد اخم می کردند و ناراحت می شدند و طرح چنین سؤالی را ناروا می دانستند و می گفتند: الکیفیة مجهوله و السؤال بدعه؛ یعنی حقیقت مطلب بر ما مجهول است و پرسش ممنوع! در قرن سوم این گروه که بعدها اشاعره نامیده شدند بر معتزله که اینگونه تعقلات را جایز می شمردند، پیروز شدند و این پیروزی ضربه بزرگی بر حیات عقلی اسلام وارد آورد. اخباریین خود ما در قرن های دهم تا چهاردهم و مخصوصا در قرن های دهم و یازدهم دنباله رو افکار اشاعره بودند. این از جنبه شرعی.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 46-45
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها