معامله خداوند با مومنان در سوره توبه
فارسی 1849 نمایش |خداوند متعال در آیه 111 در سوره مبارکه توبه می فرماید:
«إن الله اشتری من المومنین أنفسهم و أمولهم بأن لهم الجنه یقتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون و عدا علیه حقا فی التوریه و الانجیل والقرءان و من أو فی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به وذلک هو الفوز العظیم»
ترجمه:
«خداوند از مومنان جانها و اموالشان را خریداری کرده است که در ]عوض[ بهشت برای آنان باشد؛ ]به این نحو که[ در راه خدا پیکار کنند؛ بکشند و کشته شوند. این وعده ی حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده است و چه کسی به عهدش وفادارتر از خداست. اکنون بشارت باد بر شما به معامله ای که با خدا کرده اید. و این پیروزی بزرگی است ]برای شما[.
معامله ی خدا با بندگان خویش
می دانیم که ارکان معامله و داد وستد پنج چیزاست: دو رکن اول، فروشند و خریدار. رکن سوم، متاع ( کالایی که در معرض فروش قرار می گیرد) رکن چهارم ثمن (یعنی بها و قیمتی که خریدار به فروشنده می پردازد) و رکن پنجم سند که برای تحکیم اساس معامله تنظیم می گردد. در معامله ای که آیه ی شریفه آن را طرح کرده، فروشنده انسان مومن است و خریدار خداست. متاعی که فروشنده تحویل می دهد مال و جان است. ثمن و بهایی که خدا می پردازد جنت و بهشت جاودان و سند معامله هم سه کتاب آسمانی تورات و انجیل و قرآن است.
شرایط معامله های دنیایی
آنچه جالب است، این که یکی از شرایط اساسی برای تحقق معامله، مالک بودن فروشنده نسبت به متاعی است که می فروشد و اگر مالک آن نباشد، معامله ای در کار نخواهد بود! شرط دیگر نیاز خریدار به آن متاع است زیرا اگر مورد نیازش نباشد آن را نمی خرد. شرط سوم اینکه باید توازن و تعادل میان متاع و ثمن برقرار باشد چرا که بدیهی است کسی متاعی را که ده ریال ارزش دارد به ده میلیون تومان نمی خرد. اما در معامله ی خدا با انسان، هیچکدام از این شرایط تحقق ندارد! چون فروشنده که انسان است اصلا مالک چیزی که به خدا می فروشد نیست، وجودش مال خودش نیست. حیات، بینایی، شنوایی، عقل و شعور و.....مال خودش نیست تا برسد به پول و لباس و خانه و فرش و... که مالک هیچکدام از اینها نیست زیرا او مخلوق است و مخلوق ذاتا معدوم است. تا از سوی حضرت خالق، افاضه ی هستی به او نشود، دارای هستی نخواهد بود؛ چه رسد به این که مالک چیزی بشود تا بفروشد! از آن طرف خریدار نیز که خداست نیاز به متاعی ندارد تا از انسان بخرد. او غنی مطلق است و هرگز احتیاج و نیاز، به ساحت اقدس او راه ندارد. دیگر اینکه توازن و تعادل هم میان ثمن و متاع برقرار نیست! بر فرض متاعی که انسان تحویل می دهد از آن خودش باشد، مال و جان است که در معرض زوال و فناست و به همین زودی خواهد پوسید و هیچ و پوچ خواهد شد. اما ثمن و بهایی که خدا در عوض می دهد، حیات ابدی و سعادت سرمدی است که قابل مقایسه با جان و مال فناپذیر آدمی نیست. بنابراین هیچ شرطی از شروط معامله در اینجا موجود نیست!
لطف و عنایت خدا به انسان
پس معلوم می شود اصلا میان خدا و انسان معامله و داد وستدی برقرار نیست! بلکه حساب (عطیه) و لطف و عنایت است. در واقع او می خواهد احسان و انعام کند و آدمی را در غرفات اعلای بهشتی به سعادت جاودان برساند؛ منتها برای اینکه احترام انسان مومن محفوظ بماند، می فرماید: آنچه از مال و جان داری از آن خود توست و به من بفروش. این کمال لطف و عنایت و تکریم و تجلیل از انسان مومن است. مثلا شما می خواهید به کسی صدقه ای بدهید، احتمال می دهید اگر بفهمد صدقه است، احساس حقارت کند بنابراین می گویید: این هدیه ی ناقابلی است. از من بپذیرید. یا می گویید: به شما قرض می دهم و هر وقت توانستید ادای دین کنید، این برای آن است که او آبرویش محفوظ بماند. خدا هم با این که بنده اش مالک چیزی نیست درعین حال احترامش می کند و او را مورد تکریم و تجلیل قرار داده و می فرماید من بهشت ابدی را به طور رایگان به تو نمی دهم که احساس حقارت کنی، بلکه با تو معامله می کنم و آنچه را که داری از تو می خرم و در عوض بهشت جاودان می دهم. گاهی تعبیر به فرض می کند و می فرماید: «من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا»(بقره/245) «کیست که به من قرض بدهد»؟
با این که همه چیز از آن اوست و خودش عطا کرده است؛ در عین حال می فرماید: من قرض می گیرم و بعد به اضعاف مضاعف به شما برمی گردانم. از من ربا بگیرید اشکالی ندارد. از یکدیگر ربا نگیرید؛ از من بگیرید! یک تومان می گیرم، صد میلیون به شما برمی گردانم. گاه تعبیر به تجارت می کند و می فرماید: «یاایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم» ( صف/10)، با من تجارت و داد وستد کنید. اینجا تعبیر به بیع کرده که می فرماید: «فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به»، «شما به من فروخته اید. بشارت باد بر شما سود بزرگی که از معامله می برید». پس معلوم شد در واقع معامله ای در کار نیست، بلکه حساب عنایت و لطف و مرحمت است و کرم! مومن را تکریم و تجلیل می کند تا احساس حقارت ننماید. چه کسانی طرف معامله با خدا هستند؟
حال آیه ی شریفه را می خوانیم: «إن الله اشتری من المومنین»
کلمه ی «إن» را بکار برده که نشان حتمیت و قطعیت مطلب است. «اشتری» هم به صیغه ی ماضی آمده و نفرموده: «یشتری»که در آینده می خرد. بلکه فرموده: خریدار است و، معامله تمام شده است. حالا این معامله با چه کسانی انجام شده است؟ «من المومنین»؛ با آدم های فهمیده و دارندگان سرمایه ی ایمان، نه موجودات دوپایی که اسمشان انسان است، اما در واقع انسان نیستند! انسان ها آن اندیشمندانی هستند که فهمیده اند از کجا آمده اند و به کجا می روند و از چه راهی و چگونه باید بروند. اینانند که طرف معامله ی با خدا هستند. پس مشتری؛ خدا و فروشنده، مومنانند. اما متاع چیست؟
« أنفسهم و أمولهم»
مال و جان مومنان است که در مورد فروش قرار گرفته و تحویل خدا می گردد. البته انفاق جان؛ منحصر در کشته شدن در میدان جهاد با کفار نیست! بلکه انسان آن چه از قوای جسمی و روحی خویش از اندیشمندان و فهمیدن وگفتن و نوشتن و ارشاد و هدایت نمودن و آموزش و پرورش دادن و....در راه خدا به کاربیفکند، در واقع از جان مایه گذاشته است؛ تا به آخرین مرحله اش که شهادت در راه خداست؛ نائل گردد. تمام اینها متاعی است که به خدا تحویل داده می شود.
ثمن معامله ی خدا با انسان چیست؟
اما ثمن چیست؟ ثمن: «بأن لهم الجنه»، «بهشت جاودان است».
آن چیزی است که خداوند متعال در مقابل این متاع به عنوان بها به انسان می پردازد،؛ یعنی همان چیزی که انسان فطرتا طالب آن است. انسان برحسب سرشت اولیه اش طالب حیات و ثروت و قدرت و امنیت نامحدود است. هرکسی دلش می خواهد برای همیشه زنده باشد و مرگ به سراغش نیاید. برای همیشه جوان باشد و هرگز پیر نشود. دارای ثروت و قدرت بی پایان باشد و فقر و ضعف و ناتوانی تهدیدش ننماید. زندگی اش پیوسته با امنیت و آرامش کامل توأم باشد و هیچگاه احساس ترس و وحشت و ناامنی از هیچ جهت نداشته باشد و این زندگی بهشتی است که خداوند علیم حکیم آن را به انسان مومن وعده داده و در یک جمله ی کوتاه و در عین حال جامع که شاید از آن جامعتر در توصیف بهشت در قرآن نیامده باشد، فرموده است: «هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون» (انبیاء/102)، «بهشتیان از آنچه که دلشان می خواهد، برای همیشه برخوردارند». نقطه ی مقابل، جهنمیانند که درباره ی آنها آمده: «وحیل بینهم و بین ما یشتهون» (سبا/54)، «از آنچه که دلشان می خواهد، برای همیشه محروم و ممنوعند». و براستی این معامله ی با خدا چه معامله ی پرسودی است! معامله ی فانی با باقی، معامله ی کلوخ با طلا! کدام عاقل است که اقدام به چنین معامله ای ننماید؟! تا اینجا چهار رکن معامله بیان شد؛ فروشنده و خریدار و متاع و بها.
نحوه ی پرداخت متاع از جانب انسان
حالا نحوه ی پرداخت متاع از ناحیه ی انسان به خدا چگونه است؟ می فرماید: «یقاتلون فی سبیل الله». نحوه ی پرداخت آن، مقاتله و نبرد با دشمنان حق در راه خداست. البته می دانیم که دشمن حق؛ منحصرا کفار و ملحدان نیستند بلکه فرموده اند: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک»، «سرسخت ترین دشمن در راه حق؛ نفس اماره ی توست که در درون توست»، و لذا مبارزه ی با آن دشمن درونی، تعبیر به جهاد اکبر فرموده اند اگر چه آیه به ظاهر، اشاره به مقاتله ی با دشمن بیرونی دارد و می فرماید: «فیقتلون ویقتلون». حال که مومنان به میدان جنگ با کفار رفته اند، چه بکشند و یا کشته شوند، به هرحال پیروزند. وقتی «فی سبیل الله» و در راه خدا شد دیگر فرقی نمی کند. کشتن و کشته شدن، هر دو، عمل به وظیفه ی بندگی است و معامله ی با خداست و اجرش بهشت جاودانه است.
اطمینان بخشی به اینکه وعده ی خدا حق است
سپس خداوند کریم تأکید می فرماید که مطمئن باشید من قطعیت معامله را به عهده گرفته ام.
«و عدا علیه حقا»
اگر آدم با شخص بزرگواری طرف معامله قرار گرفت، مطمئن می شود و دیگر به او نمی گوید: آقا! آیا تو متعهد می شوی که پای حرف خود بایستی؟! این جسارت و بی حرمتی است؛ همین که او خودش مقابل ما ایستاده و بگوید: من از شما خریدم، کافی است. ولی خدا اکرم الامین را بنگرید که چگونه خود را تنزل داده و نزد بندگانش اظهار کوچکی کرده است و می فرماید: من به شما وعده ی حق می دهم و به عهده می گیرم. «و عدا علیه حقا». من بدهکار به شما و شما از من طلبکار می شوید و من به طور حتم پای حرف و عهد خود می ایستم و بهشت تحویلتان می دهم. بعد سند هم می دهد و می فرماید: شما اسناد معاملات خود را در دفاتر رسمی اسناد می نویسید، من هم در دفاتر آسمانی به شما سند می دهد.
«فی التوریه و الانجیل و القرءان»
کدم سند از سه کتاب تورات و انجیل و قرآن معتبرتر است؟ دوباره تأکید می نماید: «و من أو فی بعهده من الله»، «چه کسی ممکن است به عهده و پیمانش وفادارتر از خدا باشد؟ ]تخلف از پیمان، کار کسی است که جاهل یا عاجز یا دروغگو باشد[».
«و تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا »؛
«إن الله ل یخلف المیعاد»، (آل عمران/9)، «همانا خداوند متعال خلف وعده نمی کند».
سرانجام این معامله ی سودمند
معامله تمام شد. فروشند، خریدار و متاع و ثمن و نحوه ی پرداخت مشخص گردید و سند هم در سه کتاب معتبر آسمانی ارائه شد. حالا وقتی معامله انجام گرفت، مردم معمولا چه می کنند؟ به یکدیگر می گویند: خیرش را ببینی. مبارکت باشد. خدا هم پس از پایان معامله می فرماید: «فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به»، «اکنون بشارت باد بر شما از این داد وستدی که با خدا کرده اید ]مبارکتان باشد[»، «وذلک هو الفوز العظیم»، «این رستگاری بزرگی است که نصیب شما گشته است».
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره توبه(جلد دوم) – از صفحه 371-379
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها