صبر و استقامت در جهاد

فارسی 3004 نمایش |

 

اهمیت جهاد

جهاد یک قانون عمومى در عالم آفرینش است، و همه موجودات زنده جهان اعم از نباتات و حیوانات به وسیله جهاد موانع را از سر راه خود برمى دارند، تا بتوانند به کمالات مطلوب خود برسند. و به عنوان مثال، ریشه درختى را مى بینیم که براى بدست آوردن غذا و نیرو، بطور دائم در حال فعالیت و حرکت است، و اگر روزى این فعالیت و کوشش را ترک گوید، ادامه زندگى براى او غیرممکن است. به همین دلیل در هنگامى که در حرکت خود در اعماق زمین با موانعى برخورد کند، اگر بتواند آنها را سوراخ کرده و از آنان مى گذرد، عجیب این است که ریشه هاى لطیف گاهى همانند مته هاى فولادى با موانع به نبرد برمى خیزند، و اگر احیانا این توانائى را نداشت، راه خود را کج کرده و با دور زدن از آن مانع مى گذرد در وجود خود ما در تمام شبانه روز حتى در ساعاتى که در خوابیم نبرد عجیبى میان گلبولهاى سفید خون ما و دشمنان مهاجم وجود دارد، که اگر یک ساعت این جهاد خاموش گردد و مدافعان کشور تن دست از پیکار بکشند، انواع میکروب هاى موذى در دستگاههاى مختلف رخنه کرده، و سلامت ما را به مخاطره خواهند افکند. و عین همین مطلب در میان جوامع انسانى و اقوام و ملل عالم وجود دارد، آنانى که همیشه در حال جهاد و مراقبت به سر مى برند، همواره زنده و پیروزند، و دیگرانى که به فکر خوشگذرانى و ادامه زندگى فردى هستند، دیر یا زود از بین رفته و ملتى زنده و مجاهد جاى آنها را خواهند گرفت.

بخاطر همین است که پیامبر اکرم (ص) مى فرماید: «فمن ترک الجهاد البسه الله ذلا و فقرا فى معیشته و محقا فى دینه ان الله اعز امتى بسنابک خیلها و مراکز رماحها؛ آن کس که جهاد را ترک گوید، خدا بر اندام او لباس ذلت مى پوشاند، و فقر و احتیاج بر زندگى، و تاریکى بر دین او سایه شوم مى افکند، خداوند پیروان مرا به وسیله سم ستورانى که به میدان جهاد پیش مى روند و به وسیله پیکانهاى نیزه ها، عزت مى بخشد». و به مناسبت دیگرى مى فرماید: «اغزوا تورثوا ابنائکم مجدا؛ جهاد کنید تا مجد و عظمت را براى فرزندانتان به میراث بگذارید!» و امام علی (ع) در ابتداى خطبه جهاد چنین مى فرماید: «فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اولیائه و هو لباس التقوى و درع الله الحصینة و جنته الوثیقة، فمن ترکه رغبة عنه البسه الله ثوب الذل و شملة البلاء و دیث بالصغار و القماءة...؛ جهاد درى است از دربهاى بهشت، که خداوند آن را به روى دوستان خاص خود گشوده است، جهاد لباس پرفضیلت تقوى است، جهاد زره نفوذناپذیر الهى است، جهاد سپر محکم پروردگار است، آن کس که جهاد را ترک گوید خداوند بر اندام او لباس ذلت و بلا مى پوشاند، و او را در مقابل دیدگاه مردم خوار و ذلیل جلوه مى دهد...».

پیروزى کوچک بر بزرگ
یکى از قواعد مسلم نزد دانشمندان علوم طبیعى آن است که هیچ قوه اى نمى تواند نیرویى بزرگ تر از خود ایجاد نماید و صدور قوه بزرگ تر از کوچک تر را محال و غیرممکن مى دانند؛ بنابراین اگر ماشینى داراى صد نیروى اسب باشد، نمیتواند دویست اسب نیرو ایجاد کند؛ پیشینیان نیز گفته اند: «دو صدمن استخوان باید که صد من بار بردارد» مثلا اگر ده تن را یک طرف قراردهیم و صدنفر را در طرف دیگر -در صورتى که نیروى هریک از افراد طرفین با هم متساوى باشند- به طور قطع، نیرویى که جمعیت صد نفرى داراست ده برابر نیرویى است که آن ده نفر دارا هستند و اگر این دو دسته با یکدیگر به نبرد بپردازند، به یقین فتح با آن صد نفر خواهد بود؛ چون پیروزى ده تن بر صد تن مستلزم آن است که داراى نیرویى باشند که از نیروى صد نفر بیش تر باشد و این محال است؛ زیرا مستلزم صدور قوه بزرگ تر از کوچک تر خواهد بود.

خداى تبارک و تعالى بر خلاف این اصل مسلم طبیعى چنین مى فرماید که: «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله؛ چه بسیار دسته هاى کم و کوچک که بر دسته هاى پرجمعیت و بزرگ به اذن خدا پیروز شدند» (بقره/ 249). خداوند مى فرماید: مسلمانان، هر گاه دیدند شماره دشمن از شماره ایشان افزون است، نترسند و پایدارى کنند؛ زیرا چه بسیار جمعیتى که عددشان نسبت به دشمن ناچیز بوده ولى بر دشمن غلبه یافته اند. این سخن، به حسب ظاهر با گفته دانشمندان علوم طبیعى مخالفت دارد و مشکل ایجاد مى کند؛ زیرا مستلزم صدور نیروى بزرگ از قوه کوچک خواهد بود و محال بودن آن مسلم است. حل این مشکل چنین است که باید در دسته کوچک نیرویى موجود باشد که به مراتب از نیروى افراد دسته بزرگ و قوى تر و بزرگ تر است و روى همان اصل مسلم طبیعى، فتح و پیروزى دسته کوچک در این صورت، قطعى است، آن نیرو چیست و آن صفت کدام است؟ خداى تعالى در آخر آیه شریفه، بدان اشاره فرموده است که: «و الله مع الصابرین؛ خدا همیشه با استقامت کنندگان و صابران است» (بقره/ 249)؛ پس آن نیرو، عبارت از نیروى استقامت و پایدارى است که هر گاه در دسته کوچک یافت شود، بر دسته بزرگ غلبه خواهد کرد، دسته هاى بزرگ اتکاى به کثرت افراد خود دارند، ولى در برابر، دسته هاى کوچک به استقامت و ایمان خود اتکا دارند؛ پس مسلمانان نباید از کمى شماره خود ناامید شوند و دست از جهاد در راه خدا بردارند و از مبارزه با دستگاه فساد، دست بکشند و ضعف ایمان بر آن ها مستولى شود، بلکه باید اقدام کنند و در راه خدا بکوشند، هر چند شماره ایشان اندک باشد و دشمنانشان بسیار.

یاران رسول خدا این دستور بزرگ الهى را به کار بستند و با وجود کمى تعداد خود، در مدت بسیار کوتاهى، بر بیش تر نقاط آباد عالم تسلط یافتند، در صورتى که عدد مسلمانان نسبت به دشمنانشان به قدرى ناچیز بود که نسبتى میان آن ها تصور نمى شد. حبیب بن مظاهر، یکى از یاران امام حسین (ع) در میدان جنگ، دشمنان اسلام را مخاطب قرار داده چنین مى گوید: «انتم اعد عدة واکثر ونحن اوفى منکم و اصبر؛ هر چند شماره شما از ما بیش تر و تجهیزات جنگى شما کامل تر است، ولى وفا و استقامت ما از شما افزون تر مى باشد». آن گاه بر سپاه دشمن مى تازد و بیش از صد تن از مردان کار آمد را مى اندازد و جان خود را در راه خدا مى بازد. در نتیجه، مرام و مذهب او تاکنون بر پا و نیک نامى اش جاویدان است؛ زیرا جان خود را فداى حق و حقیقت کرد، ولى از دشمنانش جز ننگ و عار چیزى باقى نماند.

خداوند خطاب به پیامبر گرامی خود چنین مى فرماید: «یا ایها النبى حرض المؤمنین على القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین وان یکن منکم مائة یغلبوا الفا من الذین کفروا بانهم قوم لا یفقهون؛ اى پیامبر! مؤمنان را بر کشتار و جهاد برانگیز، اگر از شما بیست تن پایدار باشند، بر دویست تن پیروز مى شوند و اگر از شما صد تن باشند، بر هزار تن از کافران پیروزى مى یابند؛ زیرا کافران مردمانى نفهم هستند (چون براى خدا نمى جنگند بلکه در اثر تعصب و لجاج، نبرد مى کنند)» (انفال/ 65). در این آیه شریفه، خداى تبارک و تعالى، ملاک فتح و ظفر را بیان فرموده که همان استقامت و پایدارى است، نه کثرت عدد، استقامت هر طرف بیش تر باشد، ظفر از آن او خواهد بود، گویا ناپلئون این سخن را از قرآن گرفته که مى گوید در جنگ پیروزى از آن طرفى است که استقامتش از دشمن بیش تر باشد، قرآن، استقامت را نردبان پیروزى قرار داده است. امیرمؤمنان على (ع) موقعى که از عدم استقامت یارانش به تنگ آمد، چنین فرمود: حاضرم شماها را با معاویه معامله کنم، ده تن از شما کوفیان بدهم و یک تن بگیرم؛ شامیان در باطل خودشان، پایدارى و وفادارى مى کردند، ولى کوفیان نه وفا داشتند و نه استقامت، مرد باایمان اگر استقامت نداشته باشد نمى تواند در برابر حوادث، پایدارى کند، ایمان خود را نگاه دارد و دین حق را به جهانیان تبلیغ کند.

خداى تعالى مى فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! بردبارى کنید و بر دشمنان، در پایدارى پیشى گیرید و عزم راسخ و استوار داشته باشید و تقوا پیشه کنید، امید است که رستگار بشوید». این دستور بزرگ و بى نظیر که بهترین راه رستگارى و کامیابى را نشان مى دهد، مشتمل بر چهار فرمان است که اگر مسلمانان آن ها را اطاعت کنند، کامیابى در دنیا و آخرت را دارا خواهند شد. در آغاز امر به صبر و شکیبایى است، مى فرماید: در زندگانى که سراسر سختى و مشقت است، جز پایدارى در برابر آن ها، راه دیگر براى موفقیت نیست، کسى که نتواند در برابر فشارها و سختى هاى زندگى بردبارى کند در مبارزه زندگى خورد خواهد شد.

فرمان دوم، آن است که در صبر و پایدارى، از دشمنان خود پیشى بگیرند (البته در مورد این آیه تفسیرهای دیگری نیز وجود دارد). به عبارت دیگر؛ مسلمانان در جهاد باید پایدارى و استقامتشان بیش از دشمنانشان باشد تا بر آن ها پیروزى یابند؛ قرآن کریم در جاى دیگر مى فرماید: «ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله؛ اگر بر شما زخمى و جراحتى رسید، بر دشمنانتان نیز مانند آن رسیده است» (آل عمران/ 140). یعنى باید استقامت شما از آنان بیش تر باشد. باز هم قرآن مى فرماید: «ان تکونوا تالمون فانهم یالمون کما تالمون و ترجون من الله ما لایرجون؛ اگر شما درد مى کشید، دشمن نیز مانند شما درد مى کشد، ولى شما امید پاداش از خدا دارید ولى آنان ندارند» (نساء/ 104). یعنى با آن که مسلمانان در رنج بردن با دشمنانشان یکسانند، ولى مسلمانان امید کامیابى و خوش بختى دارند، ولى کفار چنین امیدى ندارند؛ زیرا کفار براى تعصب و لجاجت مى جنگند؛ ولى شما مسلمانان براى خدا نبرد مى کنید؛ پس، کفار هم در دنیا رنج بیهوده مى برند و هم در آخرت مى سوزند: «خسر الدنیا و الاخرة ذلک هو الخسران المبین؛ بدبختى و زیان هر دو جهان، نصیب آن ها خواهد بود، این، همان زیان و خسران آشکار است» (حج/ 11).

در فرمان سوم، فرموده است: «رابطوا» که از ریشه مرابطه است. مرابطه به معنى مراقبت از مرزها آمده است، زیرا سربازان و مرکب ها و وسائل جنگى را در آن محل نگاهدارى میکنند. این جمله به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات کشورهاى اسلامى میدهد، تا هرگز گرفتار حملات غافلگیرانه دشمن نشوند، و نیز به آنها دستور آماده باش و مراقبت همیشگى در برابر حملات شیطان و هوسهاى سرکش میدهد، تا غافلگیر نگردند، خلاصه اینکه مرابطه معنى وسیعى دارد که هر گونه آمادگى براى دفاع از خود و جامعه اسلامى را شامل میشود.

فرمان چهارم دعوت مسلمانان به تقوا و پرهیزکارى است. تقوا عبارت است از: انجام دادن اوامر و دورى کردن از مناهى حضرت بارى تعالى است. در آخر این آیه مبارکه، با جمله طلایى و زرین «لعلکم تفلحون» پایان مى یابد. آرى، مسلمانانى که این فرمان هاى چهار گانه حضرت حق را اطاعت کنند، امید رستگارى و کامیابى در دنیا و آخرت براى ایشان خواهد بود.
 

جنگ هاى رسول خدا (ص)

در جنگ هایى که مسلمانان در زمان رسول خدا مى نمودند خواه جنگ هایى که خود آن وجود مقدس در جبهه جنگ تشریف داشتند که آن ها را غزوه نامند و خواه جنگ هایى که مسلمانان را مى فرستاد که آن ها را سریه نامند؛ همیشه عدد مسلمانان اندک و نیروى دشمن بسیار بوده است؛ در نبرد اتکاى مسلمانان به استقامت خود و نیروى ایمان بود و اتکاى دشمن به کثرت عدد، از این جهت، بیش تر در جنگ ها مسلمانان پیروز مى شدند؛ قرآن کریم مى فرماید: «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة؛ خدا شما را در موارد بسیارى یارى کرده» (توبه/ 25). یارى کردن خداى تعالى از دسته اى شاید همان استقامت بخشیدن و تقویت نیروى ایمان و پایدارى آن ها باشد.

ماجرای جنگ حنین
در جنگ حنین که پس از فتح مکه انجام گرفت، مسلمانان در ابتدا با حمله ناگهانی دشمن غافلگیر شدند و اکثر آنها پا به فرار گذاشتند ولی در اثر ندای پیامبر اکرم (ص) به جنگ بازگشتند و شکست ابتدایی را جبران کردند. قرآن کریم در این مورد، مى فرماید: «ثم انزل الله سکینته على رسوله وعلى المؤمنین وانزل جنودا لم تروها؛ سپس خداوند آرامش خود را بر رسول خود و بر مسلمانان با ایمان نازل کرد و سپاهیانى به کمک شما (مسلمانان) فرستاد که آن ها را نمى دیدید» (توبه/ 25).

مسلمانان دسته دسته از فرار باز مى گشتند و با شدتى هر چه تمام تر به جنگ مى پرداختند تا بلکه فرار خود را جبران کرده و نزد خدا و رسول خدا روسفید شوند. کفار هم حد اعلاى کوشش را به خرج مى دادند؛ زیرا نمى خواستند پیروزى خود را به این زودى از دست بدهند؛ شدیدترین جنگى که کم تر دیده شده بود در گرفت، جز صداى تیر و چکاچک شمشیر و بانگ سپاهیان و ناله زخمیان چیزى شنیده نمى شد، بازگشت مسلمانان از فرار و سرنگون شدن پرچم کفار به دست امیرمؤمنان على (ع) کم کم بیم و هراسى در دل کفار انداخت و تزلزلى در روحیه آنان ایجاد کرد، وضعیت جنگ برخلاف اول شد؛ زیرا در ابتداى جنگ، کفار به همت و پایدارى خود متکى بودند و مسلمانان به کثرت عدد خویش، ولى مسلمانان پس از بازگشت، از طرف حضرت حق به نیروى استقامت متکى شدند و ایمان از دست رفته ایشان باز آمد و کفار به فتح ابتدایى خود امید داشتند؛ در نتیجه در سپاه آن ها تزلزل و بیم راه یافت و امید به پیروزى مبدل به یاس گردید؛ فکر فرار در مغز آن ها جانشین پایدارى و استقامت شد، آثار فتح و ظفر در نیروى اسلام آشکار گشت، کفار از زیر ضربات مسلمانان راه فرار مى جستند.

نیروى نامرئى
اکنون باید دید آن نیرویى که دیده نمى شود و خداوند پیامبر خود را بدان تایید فرموده و به وسیله آن بر دشمنان پیروز گردانیده چه بوده است؟ آیا توانایى و قدرت اصحاب رسول خدا بسیار بود؟ یعنى آنان پهلوان تر از کفار بودند؟ چنین نیست؛ زیرا یاران پیامبر از همان مردمى بودند که با آن حضرت به نبرد مى پرداختند، بلکه در بیش تر میدان هاى جنگ، یاران رسول خدا با دشمنان، قرابت و خویشى نزدیک داشتند، عمو و عمو زاده یا پسر و پدر هم بودند، فقط اسلام سبب شده بود که یاران رسول خدا بر خویشان کافر خود امتیاز پیدا کردند، با آن که شجاعت را نمى توان عامل مؤثر پیروزى گفت چون مرد دلیر ممکن است به زودى از جنگ خسته شود و تا ضرباتى چند از دشمن بر او وارد آمد از نبرد منصرف شود، یا آن که نتواند با تشنگى ها و گرسنگى ها و خستگى ها و بى خوابى هاى جنگ بسازد، یا در برابر مرگ عزیزان، پایدارى کند و دست از جنگ نکشد.

چیزى که نیروى ناپیدا و عامل مؤثر فتح و پیروزى در جنگ است و خداوند رسول خود را به این ابزار بزرگ جنگى مجهز فرمود، همان روح استقامت و خستگى ناپذیرى است که رسول خدا دارا بود و هیچ پیش آمدى هرچند سهمگین و خطرناک، آن حضرت را از مقصد خود باز نمى داشت. طبق تفسیر دیگری این نیروی نامرئی فرشتگان الهی بوده اند ولی نزول آنها براى تحکیم و تقویت روح مسلمانان و ایجاد نیروى ثبات و استقامت در جان و دل آنان بود، نه اینکه فرشتگان و نیروهاى غیبى در جنگ شرکت کرده باشند. یاران آن حضرت که استقامت را از آن بزرگوار یاد گرفته بودند و روح خستگى ناپذیرى ایشان را براى خود سرمشق قرارداده بودند، در شداید جنگ نه از پایدارى دست مى کشیدند و نه از تشنگى مى هراسیدند و نه از گرسنگى بیم داشتند و نه از شمشیر و تیر و نیزه مى گریختند، بلکه آن ها را با جان استقبال مى کردند شعارشان این بود: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی یاسیوف خذینی؛ اگر دین محمد جز با کشته شدن من استوار نمى گردد هان اى شمشیرها مرا بگیرید». خستگى و بى خوابى و تحمل مشقات، آنان را منصرف نمى کرد، از مرگ عزیزان و نور چشمان خود روى گردان نبودند، ثابت و پایدار بر جاى خود مى ماندند. استقامت سلاحى است که سرباز را به کار مى برد، روح دلیرى را در او ایجاد مى کند که با تمام وسایل ممکن با دشمن بستیزد، گرسنگى ها و تشنگى ها و زخم هاى سخت و مهیب را بر خود هموار سازد، استقامت، روح شجاعت و مردانگى را در سرباز نگاه مى دارد و او را خستگى ناپذیر مى کند. یاران رسول خدا چنین بودند و همان یک مشت عرب بدوى که پیش از اسلام پست ترین ملل عالم بودند، به وسیله ایمان و استقامت، امپراتورى هاى بزرگ را به زانو در آوردند و عزیزترین مردم روى زمین شدند. بر تمام مشکلات و سختى ها فایق آمدند، سعادتمندى و خوشبختى دنیا و آخرت را با روح پایدارى و خستگى ناپذیرى خریدند و نزد خدا و خلق سرافراز شدند. در ابتدا هیچ نداشتند، ولى سرانجام داراى همه چیز شدند.

منـابـع

سید رضا صدر- استقامت

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 3 صفحه 234 و ج 4 صفحه 81-82 و ج‏ 7 صفحه 338

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد