راهکارهای صیانت فرهنگ اسلامی در برخورد با فرهنگ های بیگانه

صیانت

بررسی کتاب و سنت نشان می دهد که اسلام از یک سو، با راهبرد فرهنگی «تولی» (به مفهوم گسترده آن) در صدد تغذیه سالم فکری و ایجاد همگرایی، یگانگی، انسجام، همبستگی و مصونیت کامل فرهنگی مسلمانان است و از سوی دیگر، در کنار تأکید بر اقتباس عناصر مفید دیگر فرهنگ ها، پذیرش باورها و اندیشه های غیر توحیدی و ارزش ها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادهای برخاسته از آن را به شدت نهی می کند. این مهم که صیانت از فرهنگ دینی جوامع مسلمان در برخورد با فرهنگ های بیگانه هدف آن است، در قالب راهبرد اجتماعی و فرهنگی «تبری» و همراه با راهکارهای مناسب ارائه شده است.

راهکارهای صیانت از فرهنگ اسلامی
راهکارهای گوناگون روانی، اجتماعی و فرهنگی که برای عملیاتی شدن راهبرد «برائت فرهنگی» و به شکل بسیار منطقی و حکیمانه پیش بینی شده اند، به روشنی نشان می دهند که راهبرد مذکور همه حوزه های مربوط به روابط با بیگانگان را شامل شده و هرگونه زمینه فرهنگ پذیری از بیگانگان در مؤلفه های مورد نهی اسلام را از بین می برد. عمده ترین راه کارهای مذکور عبارتند از: مبارزه مستقیم (جهاد)، انواع تحریم های اجتماعی، تحریم فرهنگی، مقاومت فرهنگی و مهاجرت فرهنگی.

مبارزه مستقیم (جهاد)
این راهکار، که از فروع و ضروریات دین است و جایگاه بلندی در بین احکام اجتماعی دارد، از عمده ترین شیوه های برائت از بیگانگان در جهت حفظ و گسترش فرهنگ اسلامی به شمار می رود. شکل ابتدایی آن مشروط به حضور پیشوای معصوم (ع) و بسط ید اوست. در جهاد ابتدایی، همه اصناف کافران، نخست به پذیرش اسلام دعوت می شوند; اهل کتاب می توانند در صورت عدم پذیرش آن، با شروط «اهل ذمه» در قلمرو حاکمیت اسلامی زندگی کنند. اما مشرکان و پیروان ادیان غیرتوحیدی، راهی جز پذیرش اسلام و یا جنگ ندارند، خداوند درباره مشرکان مکه می فرماید: «فإذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فإن تابوا و أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة فخلوا سبیلهم إن الله غفور رحیم؛ پس چون ماه‏های حرام سپری شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و به محاصره درآوريد و در هر كمينگاهی به كمين آنان بنشينيد پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات دادند راه برايشان گشاده گردانيد زيرا خدا آمرزنده مهربان است.» (توبه/ 5)
این برخورد شدید برای برائت از آنان است و این که از هر طریق ممکن باید همگی منقرض شوند تا مردم از اختلاط و معاشرت با آنان رهایی یابند و از تأثیرپذیری از باورها و ارزش های شرک آلود و کفر آمیزشان در امان بمانند. (تفسیر المیزان، ج 9، ص 151ـ 152) اما جهاد دفاعی مشروط به حضور معصوم نیست، بلکه هنگامی که اساس اسلام، شعائر و ارزش های آن و یا جان، مال و سرزمین مسلمانان از سوی کفار تهدید شوند، مبارزه با آن ها بر هر مسلمان واجد شرایطی واجب است.خداوند در این مورد می فرماید: «و إن نکثوا أیمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فی دینکم فقاتلوآ إئمة الکفر إنهم لا أیمان لهم لعلهم ینتهون؛ و اگر سوگندهای خود را پس از پيمان خويش شكستند و شما را در دينتان طعن زدند پس با پيشوايان كفر بجنگيد چرا كه آنان را هيچ پيمانی نيست باشد كه [از پيمان‏ شكنی] باز ايستند.» (توبه/ 12)
دقت در آیات مربوطه نشان می دهد که هدف اصلی از این راه کار از یک سو، نابودی کامل باورها و ارزش های کفرآلود و شرک آمیز و از سوی دیگر، حفظ هویت فرهنگی مسلمانان و باورها و ارزش های توحیدی است.

تحریم های اجتماعی ـ سیاسی
اسلام با تحدید روابط اجتماعی و سیاسی پیروان خود با بیگانگان، از یک سو، بر آن است که با منزوی کردن مشرکان و کافران، زمینه گرایش به اسلام و هدایت آنان را فراهم سازد و از سوی دیگر، با پیش گیری از نفوذ آن ها و فرهنگ جاهلی در جامعه، هویت فرهنگی مسلمانان را حفظ کند. برای این هدف، راه کارهای ذیل را ارائه کرده است.

الف. حکم به نجاست
نفرت و پرهیز از پلیدی ها که به نوعی آسیب های جسمی، روانی و اجتماعی را در پی دارند، از ویژگی های روحی و روانی انسان است. بر این اساس، خداوند نظر به آگاهی کاملی که به چند و چون تأثیر برخی باورها، رفتارها، اشیا و انسان ها در سلامت جسم، جان و جامعه انسانی و مهم تر از همه، در فرایند تکامل الهی انسانها دارد، آن ها را «پاک» یا «پلید» نامیده است تا گرایش فطری انسان به پاکی ها و گریز از پلیدی ها را جهت داده، آن ها را از همدیگر تفکیک نماید. از این رو، قرآن با پلید (رجس/ نجس) خواندن بی ایمانی کفر، شرک و نفاق،مشرکان و نیز اموری همچون شراب، قمار، بت ها و ازلام (نوعی بخت آزمایی)، مردار، خون، گوشت خوک و مانند آن بر آن است تا به تأثیر ویرانگر آن ها در جسم، جان، جامعه و فرهنگ بشری توجه داده، با ایجاد نفرت شدید، مسلمانان را به پرهیز از آن ها وادارد. بر همین اساس، اکثریت قاطع فقهای شیعه نیز با استناد به کتاب، سنت و اجماع، فتوا به نجاست ذاتی مشرکان و نیز اهل کتاب داده اند، با این تفاوت که گروهی از فقهای متأخر و معاصر دلایل نجاست ذاتی اهل کتاب را ناتمام دانسته اند، اما به سبب فتوای مشهور، حکم به احتیاط واجب و یا نجاست عرضی و حکمی آن ها داده اند. (محمدحسن زمانی، طهارت و نجاسات اهل کتاب در فقه اسلامی، ص 65) این حکم نشان می دهد که اسلام، پرهیز از کفار و مشرکان را فرمان می دهد تا زمینه همگرایی با آنان و در نتیجه، نفوذ اندیشه ها، باورها و ارزش های غیر توحیدی در جامعه اسلامی و اذهان مسلمانان از بین برود.

ب. تحریم ازدواج
بدون شک، خانواده با وجود دیگر نهادهای آموزشی گوناگون، هنوز هم نقشی مهم و اساسی در جامعه پذیری و اجتماعی شدن فرزندان ایفا می کند. بسیاری از باورها، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی، از راه آموزش مستقیم و غیرمستقیم خانواده به فرزندان منتقل می شوند. در این میان، پدر و بیش از او مادر در شکل گیری شخصیت پایه فرزندان نقشی کارساز دارند و بسیاری از ویژگی های فرهنگی را از راه ارتباط مستمر (همانند ویژگی های جسمی و روانی از راه وراثت) به فرزندان منتقل می نمایند. از این رو، سلامت جسمی، روانی و فرهنگی، همواره به عنوان یکی از اصلی ترین معیارها در گزینش همسر، مورد توجه افراد در فرهنگ های گوناگون بوده و هست. در بسیاری از فرهنگ ها و ادیان همانند آیین یهود، مسیح و زرتشت، ازدواج با پیروان ادیان، افراد نژادها و قبایل دیگر با چند و چونی متفاوت، ممنوع بوده است تا افزون بر حفظ هویت دینی، اصالت نژادی و خانوادگی نیز مصون بماند.
اسلام هرچند در مقایسه با ادیان و فرهنگ های دیگر، انعطاف بیشتری در این مسئله از خود نشان داده و به ویژه معیارهای نژادی، خانوادگی و امتیازات اجتماعی را لغو کرده است، اما نظر به این که هدف اصلی خود را تعلیم و تزکیه انسان ها و اکمال ارزش های والای اخلاقی می داند، با اذعان بر تأثیر فکری و رفتار پدر و مادر بر فرزندان، ایمان را شرط صحت ازدواج دانسته و پیروان خود را از ازدواج با مشرکان و کافران نهی نموده است، هرچند امتیازاتی همچون زیبایی و موقعیت برتر اجتماعی نیز داشته باشند. قرآن درباره حکمت این حکم می فرماید: «اولئک یدعون الی النار؛ آنان [شما را] به سوی آتش فرا می‏ خوانند.» (بقره/ 221) آنان به خاطر باورها و ارزش های شرک آلودی که دارند، دیگران را به سوی آتش جهنم فرا می خوانند، اما خداوند با دعوت به ایمان، موجب رستگاری، آمرزش و بهشتی شدن انسان ها می شود. بنابراین، خداوند مؤمنان را از اختلاط و معاشرت با مشرکان، که نتیجه ای جز دوری از خدا در پی ندارد، بر حذر داشته و به اختلاط با مؤمنان، که زمینه تقرب الهی است، فرا می خواند. (المیزان، ج 2، ص 205)
از سوی دیگر، خداوند زن و شوهر را مایه آرامش روانی یکدیگر می داند که بین آنها پیوند قلبی و مودت آمیزی بر قرار کرده است. ادامه این پیوند برای استمرار زندگی زناشویی ضروری است. حال اگر چنین پیوندی بین زن و شوهری که یکی مسلمان و دیگری کافر است برقرار شود، از یک سو، آنان به ویژه زن را در معرض فرهنگ پذیری از یکدیگر قرار داده و از سوی دیگر، با نهی از دوستی و مودت کافران در تضاد خواهد بود; و اگر این رابطه برقرار نباشد، زندگی دوام نخواهد یافت. دلیل دیگر آنکه ازدواج با بیگانگان در دراز مدت موجب حضور گسترده غیر مسلمانان در جامعه اسلامی و تغییر ترکیب جمعیت، گسترش فرهنگ بیگانه و اضمحلال فرهنگ اسلامی می گردد. از این رو، ازدواج با پیروان دیگر ادیان، جز در موارد خاص، تحریم شده است.

ج. تحریم سلطه اجتماعی ـ سیاسی
از دیگر راهکارهای مهم صیانت از فرهنگ جامعه اسلامی، تحریم هرگونه تسلط و ولایت کفار بر مؤمنان و جامعه اسلامی است که در اصطلاح فقها، به قاعده «نفی سبیل» معروف و به عنوان یکی از اصول حاکم بر روابط اجتماعی و بین الملل مسلمان ها با بیگانگان مطرح است. مراد از این قاعده این است که خداوند در تشریع احکام اسلامی، حکمی را که به واسطه آن سلطه و برتری کافر بر مسلمان تثبیت گردد، جعل نکرده است. بر فرض ثبوت این قاعده، حکومت آن بر همه عمومات و اطلاقات اولیه ثابت می گردد; بدین معنا که نقش محدودکننده ای در استنباط احکام مربوط به روابط اجتماعی ـ سیاسی مسلمانان با بیگانگان دارد. از این رو، اگر عموم و یا اطلاق آیه و روایتی مقتضی حکمی باشد که زمینه ساز سلطه کافر بر مسلمان است، به وسیله این قاعده تخصیص خورده، حجیت خود را برای اثبات نظر شارع از دست می دهد. براساس این قاعده، که در اثبات آن به قرآن،سنت، عقل و اجماع استناد شده است:
اولا، برقراری هرگونه رابطه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی کشورهای مسلمان با بیگانگان در صورتی که موجب استیلای سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی بیگانگان بر جوامع اسلامی شود، حرام است و نه تنها دولت ها و ملل مسلمان حق برقراری چنین روابطی ندارند، بلکه باید با ابزارها و راه کارهای گوناگون از جمله مقاومت منفی به مقابله با بیگانگان برخیزند.
ثانیا، هیچ کافری نمی تواند در جامعه اسلامی عهده دار منصبی از مناصب سیاسی و قضایی، که لازمه اش تسلط و برتری بر مسلمانان است، بشود. مسلمان بودن از شرایط حاکمان، والیان و قضات جامعه اسلامی است.
ثالثا، کافر، بر کودکان بی سرپرست (لانه لا یؤمن مخادعته عن الدین)، دیوانه و خردسالان مسلمان (هرچند فرزندان خود او باشد) و نیز بر تزویج دختر مسلمان خود، تجهیز میت مسلمان (حتی پدر و فرزند او باشند) و برده مسلمان، حق ولایت و سرپرستی ندارد. همچنین حق شفعه بر مسلمان ندارد. برخی از فقها حق مالکیت وی بر قرآن و حتی کتب روایی و فقهی را نیز رد کرده اند. (جواهر الکلام، ج 22، ص 338)

د. تحریم فراورده های گوشتی
در ذبح یا شکار حیوانات، علاوه بر شرایطی همچون رو به قبله بودن و ذکر نام خدا، مسلمان بودن ذابح یا شکارچی نیز شرط است. از این رو، اگر یکی از اصناف کافران (اعم از مشرک، بت پرست، مادی گرا، اهل کتاب و نیز مرتد و ناصبی) حیوانی را سر ببرند و یا به وسیله سگ شکاری، تیر و تفنگ شکار کنند، آن حیوان، غیر مذکا و در حکم مردار است و استفاده از گوشت، پوست و چربی آن بر مسلمان حرام می باشد. به همین دلیل، گوشت، پوست، چربی و مواد غذایی گوشتی، که از کشورهای غیر مسلمان وارد می شوند و یا در بازار غیر مسلمانان و یا به وسیله غیر مسلمانی که در کشور اسلامی زندگی می کند، فروخته می شوند، محکوم به حرمت و نجاست می باشند; البته نصوص مربوط به ذبایح اهل کتاب، قدری متفاوت است; لذا برخی برای جمع بین ادله، حکم به کراهت کرده اند; اما مشهور فقها ذبایح اهل کتاب را نیز غیر مذکا دانسته اند حتی در برخی روایات، از ذبایح جبریه و مجسمه نیز نهی شده است. (شیخ حر عاملی، وسایل الشیعة، ح 9 و10) همچنین بر اساس نجاست کفار، دیگر مواد غذایی آنان، که مایع و یا مرطوب باشد، نیز همین حکم را دارد، هرچند برخی در صورت عدم علم به نجاست، پرهیز از آن را لازم نمی دانند. این راهکار نیز در جهت منزوی ساختن بیگانگان و واگرایی از آن ها قابل ارزیابی است تا یکی دیگر از زمینه های فرهنگ پذیری از بیگانگان از بین برود.

هـ. تحریم تسلیحاتی
قدرت برتر نظامی از ابتدایی ترین اشکال آن تا برخورداری از فناوری و تجهیزات بسیار پیشرفته نظامی، همواره (به ویژه در جهان معاصر) یکی از عناصر قدرت و برتری طلبی های بین المللی بوده است. از این رو، اسلام از یک سو، مسلمانان را به داشتن قدرت برتر نظامی برای دفاع از خویش و مقابله با دشمنان فرا می خواند و از سوی دیگر، هرگونه ارتباط تجاری، از جمله فروش سلاح و فناوری نظامی به دشمنان را، در صورتی که موجب تقویت بنیه نظامی آنان و در نتیجه، تهدید مسلمانان شود، تحریم نموده، آن را جزو «مکاسب محرمه» می شمارد. این سیاست در روابط تجاری، به ویژه تجارت نظامی، به مرور زمان می تواند بیگانگان را به انزوای بین المللی کشانده، آن ها را از تلاش، تهدید و اعمال فشار بر ضد جوامع مسلمان و در نتیجه، تسلط و تأثیرگذاری بر آن، باز دارد. فقهای مسلمان با استناد به کتاب و سنت، دیدگاه های ارزشمندی در این باره ارائه کرده اند.

و. تحریم اطلاعاتی
قرآن هرچند با خطاب عام، مسلمانان را از برقراری ارتباط ولایی با بیگانگان نهی می کند. اما به سبب اهمیت فراوانی که حفظ اسرار جامعه اسلامی دارد، به طور خاص بر آن تأکید کرده و مسلمانان را از اینکه بیگانگان را محرم راز خود دانسته واطلاعات و اسرار گوناگون نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در اختیار آنان قرار دهند و یا به آن ها بفروشند، نهی می کند: «یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یألونکم خبالا ودوا ما عنتم قد بدت البغضآء من أفواهم و ماتخفی صدورهم أکبر قد بینا لکم الآیات إن کنتم تعقلون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید. آن ها از هرگونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند و دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانه های) دشمنی از دهان (و کام) شان آشکار شده و آنچه در دل هایشان پنهان می دارند، از آن مهم تر است. ما آیات (و راههای پیشگیری از شر آن ها) را برای شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید.» (آل عمران/ 118) این آیه در شأن عده ای از مسلمانان نازل شد که به سبب خویشاوندی، همپیمانی، همسایگی و حق رضاعی که پیش از اسلام با یهودیان داشتند، به قدری روابط دوستانه و صمیمانه با آنان برقرار کرده بودند که پس از اسلام، اسرار مسلمانان را به آن ها بازگو می کردند و آن ها در مواقع لزوم، از آن اطلاعات علیه مسلمانان بهره می گرفتند، یا آن را در اختیار مشرکان مکه قرار می دادند. از این رو، آیه نازل شد و آنان را از این کار نهی کرد. (طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 371)

ز. تحریم وابستگی به بیگانگان
قرآن پیامبر و مسلمانان را از تکیه کردن و وابستگی به بیگانگان در امور دینی و اجتماعی نهی می کند: «و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار؛ و به كسانى كه ستم كرده ‏اند متمايل مشويد كه آتش [دوزخ] به شما مى‏ رسد.» (هود/ 113) مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر «رکون»، «الذین ظلمو» و اموری که اتکا به ظالمان در آن ها نهی شده است، می فرماید: «با توجه به آیات قبلی، روشن می شود که مراد از ظالمان، کافران و مشرکان و هر جائر و ستمگری است که از پذیرش آیین توحیدی سرباز زده، از گسترش و پیاده شدن آن جلوگیری نموده و مؤمنان را به خاطر باورها و ارزش هایشان مورد آزار و شکنجه قرار می دهد. بنابراین، حتی جائران مسلمان نما را نیز شامل می شود و «رکون» به هر تکیه کردنی گفته نمی شود، بلکه به آن وابستگی که برخاسته از گرایش و تمایل باشد، اطلاق می گردد. قرآن، پیامبر (ص) و مسلمانان را از این وابستگی به ظالمان در امور دین نهی می کند; یعنی باید از بیان و یا پیاده کردن حقایقی از دین که به ضرر آن هاست، پرهیز کنند و نباید آنان را در اداره امور اجتماعی خویش دخالت دهند و یا با استفاده از امکانات آنان به حفظ، تبلیغ، اجرای دین، اخلاق و سنن اسلامی اقدام نمایند; چرا که این کار، استقلال دینی و اجتماعی مسلمانان را خدشه دار کرده، احیای حق از راه توسل به باطل به شمار می رود که سرانجام، موجب از بین رفتن حق بر اثر تلاش برای احیای آن می شود.» (المیزان، ج 11، ص 51)
بر همین اساس، اسلام نظام های اجتماعی و سیاسی را که مبتنی بر فرهنگ اسلامی نباشند و نیز حاکمانی را که بر مبنای معیارهای اسلامی سر کار نیامده باشند، «غاصب» و «طاغوت» می نامد. ائمه معصوم (ع) نیز همواره نسبت به این نظام ها و حاکمان جور، موضع منفی داشته و با آنان درگیر بوده اند و به همین دلیل نیز از سوی آنان مسموم و مقتول شده اند. آن بزرگواران هرگونه همکاری با آن ها و مراجعه به آنان، حتی برای گرفتن حق مسلم خویش، را نهی کرده اند; چرا که این گونه وابستگی ها و مراجعه کردن ها به معنای به رسمیت شناختن آنان بوده و به مرور زمان مشروعیت آن ها را نهادینه کرده و در نتیجه، باعث انزوا و خاموشی فرهنگ توحیدی می شود.

ح. عدم تکریم اجتماعی
در بینش اسلامی، میزان ارزش و کرامت حقیقی انسان در گرو میزان تکامل الهی اوست که تنها از راه پای بندی به باورها، ارزش ها و هنجارهای توحیدی میسر است; از این رو، کافران را بدترین جنبندگان نامیده و برای آنان ارزشی قایل نیست. به همین دلیل، فقها با استناد به کتاب و سنت، احکامی را صادر کرده اند که به نوعی، تحقیر اجتماعی کفار بوده و از راه های مؤثر برائت و بیزاری از آنان است; مانند جواز هجو، لعن، نفرین و غیبت مشرکان،عدم جواز غسل و نماز بر جنازه آنان، عدم وجوب کفن و دفن، عدم قبول شهادت، منع وصیت و وقف برای آن ها، محرومیت از ارث، زکات، عدم وجوب دیه قتل آن ها و عدم جواز استغفار برای مردگان آن ها. خداوند می فرماید: «و ما کان للنبی و الذین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولی قربی من بعد ماتبین لهم أنهم أصحاب الجحیم؛ بر پيامبر و كسانى كه ايمان آورده ‏اند سزاوار نيست كه براى مشركان پس از آنكه برايشان آشكار گرديد كه آنان اهل دوزخند طلب آمرزش كنند هر چند خويشاوند [آنان] باشند.» (توبه/ 113) البته در برخی موارد، بین فقها اختلاف نظرهایی وجود دارد.

ط. محدودیت های اجتماعی فرهنگی
از دیدگاه فقه اسلامی، پیروان ادیان آسمانی و اهل کتاب حکمشان با مشرکان و بی دینان یکسان نیست. از این رو، آن ها می توانند تحت شرایط «ذمه» با حفظ عقیده و مذهب خویش در حوزه حکومت اسلامی، زندگی کنند. این شرایط عبارتند از: پرداخت جزیه (مالیات سرانه)، پرهیز از اقداماتی که به نوعی امنیت اجتماعی مسلمانان را به خاطر انداخته یا موجب آزار و اذیت آنان می شود (مثل همکاری با بیگانگان و جاسوسی برای آن ها، ایجاد مزاحمت برای زنان و دختران مسلمان و دزدی اموال آنها) پرهیز از شکستن هنجارها و بی اعتنایی نسبت به ارزش های اسلامی در ملأعام، اجتناب از احداث معابدی همچون کلیسا، صومعه، کنشت و آتشکده، خودداری از احداث بناها و ساختمان های مشرف بر خانه های مسلمانان، به صدا درآوردن ناقوس، ورود به مساجد مسلمانان، فروش کتب دینی خود و صلیب در بازار مسلمانان، تبلیغ باورها و ارزش های خود، و انجام معاملاتی که در اسلام حرامند. این محدودیت ها از جمله برای آن هستند که به مرور زمان، فرهنگ جامعه اسلامی با تأثیرپذیری از باورها و ارزش های آنان، دگرگون نشود. (جواهر الکلام، ج 21، ص 289 ـ 227، باب الجهاد) از سوی دیگر، زمینه انزوای اجتماعی و فرهنگی آنان فراهم شده، به مرور زمان، باورها و ارزش های شرک آلود از بین بروند.

تحریم فرهنگی
از منظر اسلام، جامعه در سلامت و آلودگی فکری و رفتاری افراد بسیار مؤثر است. برای همین، از یک سو با سازوکارهای گوناگونی همچون تبلیغ، ترویج و تعمیق باورها، اندیشه ها، ارزش ها، و هنجارهای اسلامی و اصل امر به معروف بر آن است که آن ها را تبدیل به فرهنگ عمومی کرده و با اصلاح ناهنجاری های فکری و رفتاری به سالم سازی فرهنگی بپردازد و از سوی دیگر، با ارائه راه کارهای مناسبی همچون تحریم محصولات فرهنگ غیر دینی، نفی نمادهای کفرآلود، تحریم تشابه فرهنگی به بیگانگان و «نهی از منکر» به مبارزه با فرهنگ جاهلی و در نتیجه، اصلاح مداوم افراد و نهادهای اجتماعی همت گمارد تا فضای فرهنگی جامعه به عناصر فرهنگ غیر توحیدی آلوده نشود. احکام مربوط به مرتد شدگان، بدعت گذاران در دین، تحریفگران و مفسران به رأی و چگونگی برخورد با آنان نیز دقیقا در همین جهت و برای صیانت از فرهنگ دینی و پیشگیری از تزلزل اعتقادی و استحاله و اضمحلال فرهنگی جامعه قابل ارزیابی است.

مصادیق تحریم فرهنگی

سه نمونه از مصادیق تحریم فرهنگی عبارتند از:

الف. تحریم فراورده های فرهنگی
از نگاه اسلام، هر کسی می تواند برای خود هرگونه باور و اندیشه ای داشته باشد و در خلوت خانه خود، هر رفتاری انجام دهد. وی هرچند در نزد خداوند مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، ولی کسی حق تجسس و دخالت در کار او را ندارد. اما اگر همین فرد در مقام ترویج همان باورها و ارزش های غیر دینی برآید، چون جنبه اجتماعی پیدا می کند، اسلام دستور برخورد شدید با وی را می دهد; چرا که موجب آلودگی فرهنگ عمومی جامعه و افول آن می شود. بر همین اساس، اسلام آن دسته از محصولات فرهنگی را که به نوعی باورها، اندیشه ها و ارزش های غیر اسلامی را ترویج و یا در باورها و ارزش های دینی القاء شبهه و تردید می کنند، تحریم و امحای آن را واجب کرده است. این راه کار از دیر باز تحت عنوان «حرمت کتب ضاله» مطرح بوده و فقها بالاتفاق، نگه داری، چاپ، تکثیر، خرید و فروش، خواندن، تدریس و درس گرفتن این گونه کتاب ها و نیز کسب درآمد از راه های مذکور را حرام دانسته اند، جز برای اهل فن و برای نقد و بررسی آن ها. روشن است که انواع مطبوعات، نشریه ها، روزنامه ها و نیز امواج و تصاویر ضاله نیز، که از ماهواره و اینترنت دریافت می شوند، همین حکم را دارند. فقها برای این حکم به کتاب، سنت و عقل استناد کرده اند. (وسائل الشیعه، ج 17، ص 85 / جواهرالکلام، ج 22)

ب. نفی نمادهای فرهنگی
نمادها به عنوان ابزار ارتباط اجتماعی، نقش انتقال فرهنگی را بین افراد، نسل ها و جوامع بشری ایفا می کنند. از این رو، اسلام بسیاری از باورها و ارزش های بنیادین خود را در قالب های گوناگونی از رفتارها و گفتارهای نمادین و یا ترکیبی از هر دو ریخته و با عناوین گوناگون کوشیده است که آن ها را جزئی از رفتارها و گفتارهای روزمره مسلمانان قرار دهد تا از این راه، وارد حوزه فرهنگ عمومی کرده و به هدایت فکری، رفتاری آن ها بپردازد. برای مثال، نماز و حج سرشار از این گفتارها و رفتارهای نمادین و دربر گیرنده عمیق ترین مفاهیم توحیدی اند.«توحید» بنیادی ترین باوری است که اسلام می خواهد آن را در تمام اندیشه ها، باورها، رفتارها، گفتارها، و عواطف فردی و اجتماعی انسان منعکس نماید و در یک کلام، قبله نمای فرهنگ و جامعه کند. از این رو، از یک سو «قصد قربت» را در همه رفتارها، گفتارها و عواطف، شرط لازم و یا شرط کمال دانسته است; چنان که رو به قبله و یا پشت به قبله بودن در بسیاری از حالات، واجب، حرام، مستحب و یا مکروه است; یعنی انسان باید هنگام عبادت، در نهان و آشکار، قیام و قعود، خواب و بیداری، متوجه خدا بوده و حتی هنگام انجام حیوانی ترین رفتارها نیز نباید از خدا و جهت توحیدی غافل شود.
از سوی دیگر، رفتارها، گفتارها و نمادهایی را که به نوعی تداعی گر و دربردارنده باور و یا ارزشی از فرهنگ جاهلی اند، مورد نهی تحریمی و یا تنزیهی قرار داده است تا همه روزنه های نفوذ فرهنگ بیگانه به حوزه فرهنگی مسلمانان را مسدود نماید. برای مثال به موارد ذیل توجه کنید.

قبله
بدون شک، رو به سوی معبود بودن، جان مایه اصلی عبادت و بندگی است، اما چون خداوند فراتر از افق ادراک حسی بشر است و مکان مشخصی ندارد (همه جا هست و هیچ جا نیست) اگر قرار باشد در رفتار، گفتار و اندیشه های آدمی تجلی کند، قطعا باید یک جهت نمادین و محسوس و مشخصی داشته باشد تا همه بندگان بدان سمت روی کنند. از این رو، «کعبه» از دیرباز به عنوان برجسته ترین نماد توحید، قبله خداپرستان بوده است تا آنان با همه تفاوت ها، یگانگی و همبستگی فرهنگی و اجتماعی خود را حفظ نمایند. برای همین، از یک سو، نمازگزاردن به سوی کعبه واجب است و از سوی دیگر، اقامه آن در برابر مجسمه، تصویر، قبر، آتش روشن، و نیز در آتشکده، با لباس، انگشتری و روی فرشی که دارا ی تصویر ذی روحی باشد، نهی شده است. حکمت این حکم را پرهیز از تشبه به بت پرستی و عبادت اهل ضلال دانسته اند; چرا که هر یک از موارد مذکور نمادی از یک باور غیرتوحیدی است.

اذان
پیش از وضع حکم اذان، مسلمانان با ندای «الصلاة جماعة» وقت نماز را اعلان می کردند و در سال نخست هجرت، پیامبر (ص) برای تعیین نشانه ای برای اعلام وقت نماز، با یارانش به مشورت نشست. برخی «بوق زدن» (نماد عبادی یهودیان) و برخی دیگر برافروختن آتش و بعضی نیز صدای «ناقوس» را پیشنهاد کردند. اما چون هر یک از آن ها نمادی از باورها و ادیان شرک آلود بودند، رسول خدا (ص) هیچ یک را نپذیرفت، تا آنکه روزی جبرئیل نازل شد و حکم اذان را ابلاغ کرد; اذانی که عمیق ترین و بنیادی ترین باورها و ارزش های توحیدی را در بر دارد و به حق می توان آن را بلندترین سرود توحید و زیباترین شعار یگانه پرستی دانست.

ج. تحریم تشابه فرهنگی
تقلید و الگو پذیری از ویژگی های روانی انسان بوده و از زمینه های مهم اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری به شمار می رود. این پدیده ریشه در انگیزه هایی همچون گرایش به برتری و توانمندی، برخوردار شدن از پذیرش اجتماعی و دور ماندن از فشارهای اجتماعی دارد که فرد را وادار به پذیرش ارزش های حاکم بر محیط زندگی و یا مورد قبول الگوی مورد نظر می کند. اسلام با توجه به این مهم و با تأکید بر این نکته که تقلید و تشابه به هر فرد و گروهی، پیامد همگرایی و همسان شدن با آنان را در پی دارد، از یک سو، الگوهای سالم فکری و رفتاری را معرفی کرده و از سوی دیگر، با مذموم خواندن تقلیدهای کورکورانه و عاری از تفکر و تأمل و نفی الگوهای ناشایست و تقلید از آن ها، تشابه به بیگانگان و تقلید از آن ها را تحریم می کند تا مسلمانان به مرور زمان و در اثر همگرایی با آن ها به فرهنگ پذیری و در نتیجه، استحاله فرهنگی گرفتار نشوند. این مهم از دیرباز و تحت عنوان «حرمت تشبه به کفار» در کتب فقهی مطرح بوده است و فقها تشابه به کفار را در لباس پوشیدن، آرایش کردن، غذا خوردن، روش زندگی و هرچیزی که از ویژگی های اختصاصی آن ها باشد، حرام دانسته اند. (المحاسن، ح 624/ وسایل الشیعه، ج 4، ص 383، ح 1/ بحارالانوار، ج 10، ص 100، ح 18 و ج 76، ص 112، ح 14)

مقاومت فرهنگی
پایبندی به باورهای اسلامی در زندگی فردی و اجتماعی، ناگزیر یک سلسله ناملایمات، محدودیت ها و محرومیت های ظاهری به دنبال دارد. اسلام مقاومت در برابر این امور و دیگر فشارهای اجتماعی برای صیانت از فرهنگ اسلامی و عدم پذیرش فرهنگ جاهلی را از مصادیق بارز «صبر در طاعت» و «جهاد فی سبیل الله» می داند و از مسلمانان می خواهد هرگز به دلایلی همچون حاکمیت فرهنگ جاهلی بر جامعه و پیروی اکثریت از آن، اندک بودن رهروان طریق هدایت و وجود فشارهای گوناگون اجتماعی، دست از باورها و ارزش های خود برنداشته، به رنگ جماعت درنیایند; چرا که پس از هدایت سبیل و تبیین رشد از غی، حجت بر همه تمام است و باید برای حفظ باورها و ارزش ها توحیدی پایداری کرد. مقاومت فرهنگی و جان بازی در راه باورها و ارزش های توحیدی، جلوه های با شکوهی در تاریخ ادیان الهی داشته است و انبیا، خود طلایه داران این حرکت بوده اند.
از این رو، قرآن کریم علاوه بر انبیا، از افراد و گروه های مؤمنی نام می برد که علی رغم حاکمیت فرهنگ و نظام اجتماعی ـ سیاسی طاغوت بر جامعه و تحمل سختی های فراوان، دست از باورها و ارزش های توحیدی بر نداشته و با به جان خریدن انواع فشارهای اجتماعی، آزارها و اذیت ها سر بر سرآیین و ایمان خود نهادند. این کار آنان چنان بزرگ و با شکوه است که خداوند آن را به غایت ستوده و آن ها را برای همیشه تاریخ و به عنوان الگوی سرمد مؤمنان معرفی کرده است. قرآن با بیان این قبیل داستان ها، بر آن است که از یک سو، مسلمانان را، که همواره با این فشارها مواجه بوده اند، دلداری دهد تا هرگز موعوب جوامع و فرهنگ های طاغوتی نشده، بر صیانت از باورها و ارزش های توحیدی پای داری کنند و از سوی دیگر، سرانجام دردناک کافران را، که دست به آزار مؤمنان زده اند، برای عبرت همه کافران تاریخ گوشزد نماید. برخی از جلوه های این نوع مقاومت ها در قرآن در زیر بیان می شود.

مقاومتهای قرآنی

الف. ساحران فرعون
هنگامی که ساحران به حقانیت رسالت موسی (ع) پی برده و به خدای یگانه ایمان آوردند، فرعون سخت برآشفت و آن ها را به شدیدترین شکنجه ها و فجیع ترین نوع قتل (بریدن یکی از دو دست و پای دیگر و آویزان کردن از تنه درخت نخل) تهدید کرد، تا دست از ایمان خود بردارند، اما ساحران بدون اینکه مرعوب این تهدیدها شوند، بر ایمان خود پایداری کرده، گفتند: «سوگند به خدایی که ما را آفریده، هر گز با وجود این دلایل روشن، تو را بر خدای یگانه مقدم نخواهیم داشت. هرکاری که دوست داری انجام بده، فرمان تو تنها در این دنیا نافذ است و تنها می توانی ما را از پاداش ها و امتیازاتی که داده بودی محروم کنی و با بریدن دست و پایمان و آویختن به دار، ما را از زندگی دنیا محروم سازی، اما اگر کسی در گرداب شرک و گناه غرق شود، برای همیشه در آتش قهر خدا دچار خواهد شد; چنان که اگر کسی به وادی ایمان و عمل صالح گام نهد از نعمت های بی شمار و بهشت جاودان خدا بهره مند می شود.»
خداوند می فرماید: «إنه من یأت ربه مجرما فإن له جهنم لایموت فیها و لا یحیی* و من یأته مؤمنا قد عمل الصالحات فأولئک لهم الدرجات العلی؛ ما به پروردگار خویش ایمان آوردیم تا گناهان و جادوگری مان را، که تو ما را برای مقابله با موسی بدان واداشتی، بیامرزد; که او بهتر و ماندگارتر است.» (طه/ 74- 75) تو به سبب این که ما با دیدن نشانه های آشکار الهی به خدا ایمان آوردیم، می خواهی از ما انتقام بگیری، و ما از خداوند می خواهیم که به ما صبر و استقامت عنایت کرده، ما را مسلمان و با ایمان از این دنیا ببرد. قرآن با بیان این فراز از داستان حضرت موسی (ع) یکی از زیباترین صحنه های توحیدی را ترسیم کرده، قدرت شگفت انگیز ایمان راسخ و یقین به خدا و باورهای توحیدی را به نمایش می گذارد که چگونه می تواند با شکوه ترین جلوه های پایداری و مقاومت فرهنگی را بیافریند.

ب. مؤمن آل فرعون
وی را از نزدیکان فرعون دانسته اند و ظاهرا پس از ایمان آوردن ساحران، به حضرت موسی (ع) گروید، اما ایمان خود را از فرعونیان پنهان می داشت. قرآن وی را با نام «مؤمن آل فرعون» معرفی می کند; نامی که دنیایی از پیام است. «مؤمن» تجسمی از باورها و ارزش های توحیدی است که در میان اجتماعی (آل فرعون) می زیست که زمامدار آن نماد برجسته کفر، شرک و طغیان بود. سوره ای از قرآن نیز به این نام، نام گذاری شده است و بیش از بیست آیه به شرح مقاومت و بیانات وی در دفاع مستدل و حکیمانه از باورها و ارزش های توحیدی و نکوهش شرک و بت پرستی و پیروان آن می پردازد.از آیات قرآن بر می آید که وی مردی هوشمند، موقع شناس، دارای منطقی استوار و نیز آگاه به معارف توحیدی بوده است.
او برای آگاهی از نقشه فرعونیان و در حمایت از حضرت موسی (ع)، ایمان خود را پنهان می داشت; اما هنگامی که دید خشم شدید فرعون جان موسی (ع) را تهدید می کند، قدم پبش نهاد و با به خطر انداختن جان خویش و بیانات مستدل و منطقی، جان موسی را از خطر رهانید. (غافر/ 26- 44) قرآن درباره فرجام وی به طور سر بسته می گوید: «خداوند او را از توطئه های آنان رهانید، ولی فرعونیان را در گرداب هلاکت و عذاب الهی غرق کرد.» (غافر/ 45) اما از اینکه چه توطئه ای علیه او چیدند، چیزی نمی گوید. بخشی از آن توطئه می تواند تحمیل بت پرستی بر وی باشد، اما خداوند چنان قدرت روحی و استقامتی به او داد که از این دام مهلک رها شد.
امام صادق (ع) نیز در تفسیر جمله «فوقاه الله سیئات ما مکرو» به آن اشاره کرده، می فرماید: «والله لقد قطعوه اربا اربا و لکن وقاه الله أن یفتنوه فی دینه؛ به خدا سوگند، او را قطعه قطعه کردند، ولی هرگز نتوانستند وی را به دست برداشتن از دین و آیین خود وادار نمایند.» (بحارالانوار، ج 38، 162، ح 5)

ج. آسیه همسر فرعون
آسیه نیز پس از غلبه حضرت موسی بر ساحران، به خدای یگانه ایمان آورد، ولی آن را پنهان می داشت، اما سرانجام رازش برملا شد. فرعون بارها از وی خواست دست از آیین یکتاپرستی بردارد و از موسی (ع) و خدای یگانه بیزاری جوید، اما وی به شدت پایداری کرد. هنگامی که فرعون از ارتداد او ناامید شد، دستور داد وی را در زیر آفتاب سوزان به چهار میخ کشیده، سنگ بزرگی بر روی سینه اش قرار دهند، اما او آن قدر در زیر شکنجه تاب آورد که جان به جان آفرین تسلیم کرد. خداوند او را به عنوان الگوی ابدی برای همه مؤمنان تاریخ معرفی می کند; زنی که در متن یک محیط آکنده از کفر و شرک و در خانه سرسخت ترین دشمن خدا زندگی می کرد، اما به سبب پایبندی به باورها و ارزش های توحیدی، نه تنها از جان خود گذشت، بلکه به همه جلال و جبروت فرعونی و زرق و برق دنیا و ناز و نعمت زندگی پشت پا زد و با آرزوی همجواری با خدای مهربان، از فرعون و پیروان ستم کار او و نیز باورها و ارزش های جاهلی آنان بیزاری جست. از این رو، پیامبر گرامی (ص) وی را یکی از چهار زن برتر بهشت معرفی کرد.

د. اصحاب اخدود
در داستان موسوم به «اصحاب اخدود»، از جباران ستمگری یاد می شود که گودال عظیمی پر از آتش انبوه فراهم آورده، مؤمنان را تنها به دلیل اینکه دست از آیین یکتا پرستی برنداشتند و به آیین شرک آمیز گردن ننهادند، درون آتش انداخته، سوزاندند. آنان با تمام قساوت و بی رحمی، در کنار گودال می نشستند و سوختن مؤمنان را تماشا می کردند.خداوند می فرماید: «قتل أصحاب الأخدود* النارذات الوقود* إذ هم علیها قعود* و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود* و ما نقموا منهم إلا أن یؤمنوا بالله العزیز الحمید؛ مرگ بر آدم ‏سوزان خندق همان آتش مايه‏ دار [و انبوه] آنگاه كه آنان بالاى آن [خندق به تماشا] نشسته بودند و خود بر آنچه بر [سر] مؤمنان مى ‏آوردند گواه بودند و بر آنان عيبى نگرفته بودند جز اينكه به خداى ارجمند ستوده ايمان آورده بودند.» (بروج/ 4- 8)

هـ. اصحاب کهف
اصحاب کهف گروه دیگری از قهرمانان مقاومت در راه حفظ فرهنگ و آیین توحیدی هستند که خداوند به سبب عظمت کاری که انجام دادند، آنان را «جوانمرد» می نامد، با اینکه همه از مرز جوانی گذشته بودند. آنان شش نفر از مشاوران و نزدیکان دقیانوس طاغوت زمان به همراه یک چوپان بودند و در جامعه ای می زیستند که شرک و بت پرستی و باورها و ارزش های برخاسته از آن بر سراسر زندگی مردمان سایه گستر بود و حاکمان ستمگر طاغوت، یکی پس از دیگری بر گرده جامعه سوار شده، به پاس داری از فرهنگ کفر و نظام اجتماعی سیاسی می پرداختند. اصحاب کهف از پیروان آیین نوظهور حضرت مسیح (ع) بودند که سران کفر به سختی در برابر آنان واکنش نشان دادند و برای جلوگیری از گسترش دین آنان، مؤمنان را به شدت مورد آزار و شکنجه قرار داده، به قتل می رساندند.
خداوند می فرماید: «إنهم إن یظهروا علیکم یرجموکم او یعیدوکم فی ملتهم ولن تفلحوا إذا ابدا؛ چرا كه اگر آنان بر شما دست‏ يابند سنگسارتان مى‏ كنند يا شما را به كيش خود بازمى ‏گردانند و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد.» (کهف/ 20) اصحاب کهف در آغاز، ایمان خود را پنهان می ساختند، اما یکی از روزها و در حضور امپراتور و درباریان، بپا خاسته، با بیزاری جستن از خدایان دروغین و آیین بت پرستی، ندای توحید سر داده، پرده از ایمان خود برداشتند. اما فرهنگ جاهلی چنان در تار و پود جامعه و هزار توی اذهان حاکمان و مردم ریشه دوانده بود که نه تنها آوای توحید، ذره ای گوش جان آنان را ننواخت، بلکه آن ها کمر به قتل اصحاب کهف بستند، ولی آنان در فرصتی و با دست کشیدن از آن همه زرق و برق و نازو نعمت شاهانه به غاری پناه بردند تا با کناره گیری از جامعه و فرهنگی آلوده، هویت و سلامت فرهنگی خویش را حفظ نمایند.

مسلمانان صدر اسلام

تاریخ اسلام، به ویژه تاریخ سرخ تشیع، بیش از هر آیین و مذهب دیگری شاهد مقاومت فرهنگی، پایداری و جان فشانی در راه حفظ باورها و ارزش های اسلامی بوده است. نمونه بارز آن مقاومت مسلمانان صدر اسلام می باشد که قرآن در کنار ستایش آنان به سبب مقاومت و مهاجرت فرهنگی و نیز جهاد در راه حفظ باورها و ارزش های توحیدی، این مهم را نیز گوشزد می کند که گمان نکنید آزارها و شکنجه ها و در نتیجه، مقاومت به پایان رسیده است، بلکه تا زمانی که شما بر سر باورها و ارزش های الهی پافشاری کنید، آزارها و شکنجه ها ادامه دارد و شما نیز باید همواره مقاومت و پایداری نمایید. دو نمونه از مقاومت فرهنگی مسلمانان صدر اسلام عبارتند از:
1- خداوند در آیه 110 سوره نحل می فرماید: «ثم إن ربک للذین هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا إن ربک من بعدها لغفور رحیم؛ اما پروردگار تو نسبت به کسانی که پس از آزار و شکنجه هجرت کردند، سپس جهاد نموده و (در راه خدا) استقامت ورزیدند، پروردگارت پس از انجام این کارها، آمرزنده و مهربان است.» (و آن ها را مشمول رحمت خود می سازد.) مفسران، آیه یاد شده را در شأن افرادی همچون بلال حبشی، صهیب رومی، خباب بن منذر، یاسر، سمیه و عمار نازل دانسته اند که مورد سخت ترین آزارها و شکنجه های مشرکان قرار گرفتند تا دست از اسلام برداشته، بار دیگر جامه کفر و بت پرستی بر تن کنند.
بلال حبشی را گاه در زیر آفتاب سوزان حجاز، زرهی آهنین بر تن می کردند و گاه سنگ بزرگی را روی سینه اش قرار می دادند، اما او با مقاومتی مثال زدنی، آوای «احد، احد» و «صمد، صمد» سر می داد. خباب بن منذر را با تنی عریان بر روی خارهای بیابان می کشاندند. سمیه را به چهار میخ کشیدند و پس از آزار فراوان، نیزه ای در شکم وی فرو بردند و به شهادتش رساندند. یاسر نیز در زیر شکنجه جان باخت. (تفسیر طبری، ج 14، ص 240/ مجمع البیان، ج 6، ص 203/ المیزان، ج 12، ص 355)
2- در سوره آل عمران آیه 186 می فرماید: «لتبلون فی أموالکم و أنفسکم و لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین أشرکوا أذی کثیرا و إن تصبروا و تتقوا فإن ذلک من عزم الأمور؛ به یقین، (همه شما) مورد امتحان مالی و جانی قرار می گیرید، و از کسانی که پیش از شما به آن ها کتاب (آسمانی) داده شده (یهود) و (همچنین) از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید. و اگر استقامت و تقوا پیشه سازید، (شایسته تر است; زیرا) این از کارهای مهم و قابل اطمینان است.» در شأن نزول آیه گفته اند مسلمانان که پس از آزار فراوان، خانه و کاشانه خود را وانهاده و به مدینه هجرت کردند، از سوی مشرکان به غارت خانه و دارایی و نیز آزار بستگان آنان در مکه پرداختند و نیز در مدینه با بدگویی، شماتت و زخم زبان یهودیان، به ویژه شاعر بدزبان و کینه توزی به نام کعب بن اشرف، مواجه شدند. او پیوسته پیامبر و مسلمانان را در اشعار خود، هجو می کرد و مشرکان را علیه آنان بر می انگیخت. حتی نام دختران و زنان مسلمان را در اشعار خود آورده، موضوع غزل های عاشقانه قرار می داد. سرانجام، فشار روانی بر مسلمانان را به جایی رساند که رسول خدا (ص) دستور قتل او را صادر کرد و وی به دست مسلمانان کشته شد.
آیه مزبور با اشاره به همه این ناملایمت ها، مسلمانان را به پایداری، گذشتن از جان و مال و آسایش خویش در راه اسلام فرا می خواند و اینکه مبادا آزارها و اذیت ها موجب دست کشیدن آنان از اسلام شود و نیز گمان نکنند که با کشته شدن کعب بن اشرف و رفع دیگر مشکلات، گرفتاری ها و نیز پایداری ها نیز رو به پایان است. (تفسیر طبری، ج 4، ص 267 / مجمع البیان، ج 2، ص 465)

مهاجرت فرهنگی

مهاجرت به عنوان یک اصل رفتاری، همواره به مثابه راهی برای حفظ حیات و یا رسیدن به شرایط بهتر آن بر زندگی بسیاری از حیوانات و انسان ها حاکم بوده است. از این رو، بسیاری از پرندگان و چرندگان و نیز برخی گروه های انسانی با عنوان «مهاجر» و کوچندگان شناخته می شوند. پیشرفت شگفت فناوری های گوناگون و گسترش روز افزون جوامع شهری، هر چند بسیاری از زمینه های مهاجرت را از بین برده، اما اصل این رفتار، همچنان با قدرت تمام بر زندگی بشر حاکم است و بسیاری از انسان ها برای دست یابی به شرایط بهتر زندگی، تجارت و یا تحصیل، از شهری به شهری و یا از کشوری به کشور دیگر مهاجرت می کنند.اسلام، که حیات و تکامل حقیقی انسان را در گرو حیات معنوی او می داند، گستره مهاجرت را به محدوده ای فراتر از قلمرو زندگی مادی توسعه و به آن صبغه توحیدی داده است. از این رو، «مهاجرت فرهنگی» یکی از مفاهیم عمیق اسلامی و بهترین نوع هجرت به شمار می رود; حرکتی زنده و پویا که همواره انسان را به سوی نقطه کمال آفرینش سوق می دهد. این هجرت دو نوع است: هجرت درونی; یعنی ترک دیار آلودگی ها و زشتی ها و خیمه زدن در سرزمین پاکی ها و زیبایی ها; و هجرت بیرونی; یعنی ترک دارالکفر، خارج شدن از ولایت طاغوت و سکنی گزیدن در دارالایمان و قلمرو ولایت خدا.
در بینش اسلامی، باید همه استعدادها و توانمندی های انسان و جامعه در مسیر بندگی خدا و رشد و تکامل الهی به کار گرفته شوند و تمام باورها، ارزش ها و رفتارهای فردی و اجتماعی صبغه توحیدی داشته باشند. از این رو، در یک جامعه طاغوتی (غیر دینی)، که نظام سیاسی اجتماعی و فرهنگ جاهلی بر آن حاکم است، باورها، اندیشه ها، ارزش ها و رفتارهای افراد آن جامعه نیز صبغه طاغوتی پیدا کرده، توانمندی های گوناگون فردی و اجتماعی در مسیر طاغوت قرار گرفته، انسان ها دچار انحطاط و تباهی می شوند. در چنین جامعه ای، بندگی خدا برای اکثریت قریب به اتفاق انسان ها امکان پذیر نیست; چرا که جریان تند اجتماعی، همانند سیلی بنیان کن، افراد را با خود می برد و با کوبیدن به صخره ها و کناره ها نابودش می کند. بر همین اساس، اگر مسلمانی نتواند در یک جامعه طاغوتی دارالکفر، هویت فرهنگ دینی خود را حفظ کرده و با برخورداری از آزادی های اجتماعی، آزادانه و آشکارا به باورها و ارزش های اسلامی پای بند باشد، باید از آنجا کوچیده، در جامعه اسلامی، دارالایمان زندگی کند; زیرا «نتوان مرد به ذلت که در اینجا زادم.»
هجرت برای حفظ حیات معنوی و فرهنگ اسلامی چنان حایز اهمیت است که مهاجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه مبدأ تاریخ مسلمانان شد، در حالی که در تاریخ زندگی ایشان حوادث مهم دیگری همچون ولادت، بعثت، فتح مکه و رحلت رسول خدا (ص) نیز وجود داشتند. خود پیامبر اکرم (ص) نیز درباره اهمیت مهاجرت فرهنگی می فرماید: «من فر بدینه من أرض و إن کان شبرا من الارض، استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمد.» (بحارالانوار، ج 19، ص 31 / مجمع البیان، ج 3، ص 98)
در این زمینه، خداوند کسانی را که به سبب زندگی در سرزمین بیگانگان (غیر مسلمان) و عدم مساعد بودن شرایط اجتماعی برای فراگیری معارف دینی و پایبندی به آن، از دین خدا روی بر تافته اند، ستمگرانی می نامد که بر خود ستم روا داشته اند. هنگامی که پس از مرگ، فرشتگان وضع نامساعد دینی آنان را مشاهده می کنند، از وضعیت دینی آنان در زمان حیات، پرسش می کنند. آنان می گویند: ما در جامعه ای زندگی می کردیم که حاکمیت و قدرت اجتماعی سیاسی در دست مشرکان بود و ما اقلیت ناتوانی بیش نبودیم. آن ها ما را از پایبندی به باورها و ارزش های دینی و شعائر الهی باز می داشتند و هیچ کاری از ما ساخته نبود. (کنا مستضعفین) فرشتگان با رد ادعای استضعاف آنان می گویند: زمین خدا که بسیار گسترده بود; اگر آنجا تحت فشار، محدودیت و آزار و شکنجه بودید، چرا به سرزمین دیگری هجرت نکردید تا آزادانه به فراگیری معارف دینی پرداخته، شعائر الهی را بر پای دارید و از استضعاف فرهنگی رهایی یابید؟ بلکه مستضعف واقعی مردان و زنان و کودکانی هستند که نه می توانند چاره ای برای رهایی از فشارها و محدودیت های اجتماعی و حفظ هویت دینی خویش در آن جامعه پیدا کنند و نه می توانند آن سرزمین را ترک کرده و جای دیگری بروند.
«إن الذین توفاهم الملائکة ظالمی أنفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الأرض قالوا ألم تکن أرض الله واسعة فتهاجروا فیها فأولئک مأواهم جهنم وسآءت مصیرا* ألا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیلة ولا یهتدون سبیلا* فأولئک عسی الله یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا؛ كسانى كه بر خويشتن ستمكار بوده‏ اند [وقتى] فرشتگان جانشان را مى‏ گيرند مى‏ گويند در چه [حال] بوديد پاسخ مى ‏دهند ما در زمين از مستضعفان بوديم. مى‏ گويند مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد پس آنان جايگاهشان دوزخ است و [دوزخ] بد سرانجامى است. مگر آن مردان و زنان و كودكان فرودستى كه چاره ‏جويى نتوانند و راهى نيابند پس آنان [كه فى الجمله عذرى دارند] باشد كه خدا از ايشان درگذرد كه خدا همواره خطابخش و آمرزنده است.» (نساء/ 97- 99) (المیزان، ج 5، ص 49 ـ 50) قرآن همچنین در سوره عنکبوت آیه 56 با اشاره به موضوع یاد شده، می فرماید: «یا عبادی الذین ءامنوا إن أرضی واسعة فایای فاعبدون؛ اى بندگان من كه ايمان آورده ‏ايد زمين من فراخ است تنها مرا بپرستيد.»
امام باقر (ع) در تفسیر این آیه می فرماید: «لا تطیعوا اهل الفسوق من الملوک فإن خفتموهم أن یفتنوکم علی دینکم فإن أرضی واسعة و هو یقول: «فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الأرض» فقال: «ألم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها.» همچنین از امام صادق (ع) در تفسیر آیه فوق نقل شده است: «إذا عصی الله فی ارض أنت فیها فاخرج منها إلی غیرها.» افزون بر آیات یاد شده، قرآن با گزارش نمونه هایی از مهاجرت فرهنگی افراد و گروه های خداپرست، بر آن است تا الگوی رفتاری مناسبی در این زمینه ارائه نماید. از جمله:

الف. هجرت بنی اسرائیل
هنگامی که بنی اسرائیل پس از سال ها آزار و شکنجه و کشتار از سوی فرعونیان، نتوانستند آزادانه به بندگی خدا بپردازند و براساس باورها و ارزش های الهی زندگی کنند، خداوند فرمان هجرت شبانه به سوی سرزمین فلسطین را صادر کرد: «و لقد أوحینا إلی موسی أن أسر بعبادی فأضرب لهم طریقا فی البحر یبسا ولا تخاف درکا و لا تخشی؛ ما به موسی وحی کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر و برای آنان راهی خشک در دریا بگشا، که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهی ترسید و نه از غرق شدن در دریا.» (طه/ 77)

ب. هجرت اصحاب کهف
آنان شماری از خداپرستان بودند که پس از سال ها مقاومت فرهنگی، آن گاه که در حضور پیشوایان کفر، از باورها و ارزش های شرک آلود بیزاری جستند، دست به مهاجرت فرهنگی زدند. آن ها با ایمانی راسخ، خانه و کاشانه، زن و فرزند و زندگی شاهانه را رها کردند و با به جان خریدن تمام محرومیت ها، برای حفظ ایمان و آیین خود به سوی سرنوشتی نامعلوم روانه شدند، اما خداوند، آغوش رحمت خود را به روی آنان گشود و آن ها را جاودانه تاریخ کرد. (کهف/ 13- 16)

ج. هجرت حضرت ابراهیم و یارانش
حضرت ابراهیم (ع) سال ها با فرهنگ کفرآلود و شرک آمیز جامعه خویش مبارزه کرد و برای توحیدی کردن آن کوشید، اما هنگامی که کافران در صدد کشتن و سوزاندن وی برآمدند، خداوند با گلستان کردن آتش، او را رهایی بخشید. (عنکبوت/ 24) وی به همراه پیروان اندک خویش، سرزمین بابل را به سوی فلسطین ترک کرد تا در آنجا بدون آزار و اذیت مشرکان، به گسترش دعوت حق همت گمارد و بندگی خدای یکتا را به جای آورد. (المیزان، ج 16، ص 122) قرآن این هجرت را از زبان ابراهیم (ع)، «هجرت به سوی خد» می خواند.

د. هجرت مسلمانان صدر اسلام
هنگامی که جمعیت تازه مسلمان در مکه رو به فزونی نهاد و افراد زیادی از قبایل گوناگون به اسلام گرویدند، پیشوایان گمراهی از گسترش اسلام در هراس شده و رسول خدا (ص) و پیروان او را مورد شدیدترین آزارها و اذیت ها قرار دادند تا آنان دست از باورها و ارزش های توحیدی برداشته، دوباره به شرک و بت پرستی روی آورند. از این رو، پیامبر اکرم (ص) دستور مهاجرت به سوی حبشه را صادر کرد و یک گروه هفتاد نفری به سرپرستی جعفر بن ابی طالب روانه آن دیار شدند تا در سایه حکومت نجاشی، که پیرو آیین مسیح (ع) بود، آزادانه به زندگی بر اساس فرهنگ اسلامی ادامه دهند. این گروه پس از چندی به مکه بازگشتند، اما به سبب آنکه مشرکان بر شدت آزار و اذیت خود افزودند، دوباره و در یک گروه یکصد و یک نفری به سوی حبشه مهاجرت کردند. آنان پس از هجرت رسول خدا به مدینه و در سال فتح خیبر، به مدینه بازگشتند. (تفسیر علی ابن ابراهیم قمی، ج 1، ص 176 / الطبقات الکبری، ج 1، ص 203)
گروه دیگری از مسلمانان همراه پیامبر (ص) و به فرمان الهی به مدینه مهاجرت کردند. خداوند این مهاجران و صبر پیشگان در راه خدا و نیز پناه دهندگان به آن ها را مؤمنان راستین خوانده است و به آن ها مغفرت، رزق کریم، جایگاه خوب در دنیا و پاداشی در آخرت می دهد تا از جلای وطن و زندگی در سرزمین دیگر در غم و اندوه نباشند: «و الذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فی الدنیا حسنة و لأجر الآخرة أکبر لو کانوا یعلمون؛ و كسانى كه پس از ستم ديدگى در راه خدا هجرت كرده ‏اند در اين دنيا جاى نيكويى به آنان مى‏ دهيم و اگر بدانند قطعا پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود.» (نحل/ 41)
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر آیه فوق می فرماید: «خداوند به آنان که برای خدا، نه اهداف دیگری از شهر و دیار خویش هجرت کردند، وعده یک جامعه سالم و عاری از شرک و بت پرستی می دهد که در آن جا خدای یگانه پرستش می شود و عدالت بر روابط افراد آن حاکم است. هر چند این در برابر نعمت های بی شمار آخرتی، سعادت و جاودانگی و لذت های عاری از رنج، فنا، نیستی و درد و رنج آن دنیا، چیزی به شمار نمی آید.» (المیزان، ج 12، ص 244، 245)


Sources :

  1. على اسدى- مقاله راهكارهاى صيانت فرهنگ جامعه اسلامى در برخورد با فرهنگ هاى بيگانه- مجله معرفت- شماره 77

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/111192