نگرشی به مراحل تطور علم اخلاق اسلامی

علم اخلاق شاخه ای از علوم انسانی است که در آن از فضایل و رذایل اخلاقی و از خصلت ها و رفتارهای آدمیان سخن به میان می آید. متفکران مسلمان در علم اخلاق میراثی ماندگار از خود به یادگار گذاشته و ضمن بهره گیری از میراث اخلاقی پیشینیان، مبانی اخلاقی خود را بر پایه تعالیم مکتب اسلام استوار کرده اند.
در گذشته همه علوم و معارف بشری زیر پوشش فلسفه بود و از فلسفه به عنوان «علم به حقایق اشیا، چنان که هستند، به قدر طاقت بشری» یاد و اشیا به دو دسته تقسیم می شد:
اشیایی که هستی آن ها مقدور آدمیان نیست و درپی علل خود پدید می آیند یا معدوم می شوند؛ (هستی های غیر مقدور)
اشیایی که هستی آن ها در حوزه اختیار آدمیان قرار دارد؛ (هستی های مقدور)
اشیای دسته نخست در حوزه حکمت نظری یا فلسفه نظری و اشیای دسته دوم در حوزه حکمت عملی بحث می شود.
پس حکمت نظری عبارت است از علم به احوا اشیاء آنچنان که هستند یا خواهند بود و حکمت عملی عبارت است از علم به اینکه افعال بشر (افعال اختیاری او) چگونه و به چه منوال خوب است و باید باشد و چگونه و به چه منوال بد است و نباید باشد و به عبارت دیگر حکمت عملی از هست ها سخن می گوید و حکمت عملی از باید و نبایدها.
حکمت نظری دارای سه شاخه اصلی طبیعیات، ریاضیات و فلسفه است. حکمت عملی نیز سه شاخه دارد: اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن.

نگاه کوتاهی به اندیشه اخلاقی عرب پیش از اسلام
هر چند در عصر جاهلیت، بنیادهای اخلاقی در جوامع بشری به ویژه در جزیرة العرب، فرو ریخته بود، ولی پاره ای فضایل اخلاقی از قبیل: سخاوت، شجاعت و میهمان نوازی هم چنان در جزیرة العرب رواج داشت. اسلام در آغاز شکل گیری نظام اخلاقی، نقشی اصلاح گرانه در برابر نظام پیشین اخلاقی ایفا کرد و به جای تخریب کامل نظام پیشین با بهره گیری از عناصر مثبت اخلاقی آن، به نوسازی پرداخت.
پیامبر خدا (ص) به جای بهره گیری از واژه «تأسیس» بنیاد ارزش ها از تتمیم و تکمیل مکارم اخلاقی سخن گفت و فلسفه بعثت خود را تتمیم و کامل سازی بنیاد مکارم اخلاقی معرفی کرد «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ من فقط برای کامل کردن سجایای اخلاقی مبعوث شدم» بزرگ ترین شاگرد مکتب اخلاقی پیامبر، یعنی حضرت علی (ع) نیز عدم رعایت ارزش های اخلاقی را حتی اگر هم امید ثواب و عقابی در کار نمی بود شایسته انسان نمی داند و تأکید می کند: «لو کنا لا نرجوا جنه، و لا نخشی نارا و لا ثوابا و لا عقابا، لکان ینبغی ان نطلب مکارم الاخلاق، فانها تدل علی سبیل النجاح؛ اگر ما امید به بهشت نداشتیم و از آتش جهنم نمی ترسیدیم و نه پاداشی بود و نه عقابی، سزاوار بود که سجایای اخلاقی را طلب می کردیم چون این اخلاق به راه موفقیت و رستگاری راهنمایی می کنند».
از این رو عرب حتی پس از ظهور اسلام از آثار سودمند شاعران و حکمت ها و سفارش های بزرگان پند می گرفت و ادب می آموخت.
مقایسه نظام اخلاقی ای که در کتاب و سنت ارائه گردیده، با نظام اخلاقی عرب پیش از اسلام، بیانگر این است که برخی دستورهای اخلاقی اسلام، مهر تأییدی بر آداب و اخلاق پسندیده نظام پیشین اخلاقی است و فقط در موارد لازم، عناصر جدیدی جایگزین عناصری از نظام پیشین یا عناصری از نظام پیشین، اصلاح و نوسازی شده است. در حوزه فقه و حقوق نیز همین شیوه برخورد با نظام پیشین حقوقی به چشم می خورد و احکام به دو دسته تأسیسی و امضایی، تقسیم می شود.
اخلاق رایج میان عرب های شهرنشین، از اخلاق اعراب بادیه نشین نسبتا متکامل تر بوده است و در عین حال هر دو در چارچوب نظام قبیله ای تفسیر می شده است. کشتن، به بردگی گرفتن افراد قبیله متخاصم و به یغما بردن اموال آنان، امری غیر اخلاقی تلقی نمی شده است. در نظام اخلاقی قبیله، حمایت از عضو قبیله در برابر بیگانه، هر چند این عضو متجاوز و ظالم بود، امری اخلاقی به شمار می آمد. اسلام این مضمون را بدین شکل اصلاح و نوسازی کرد که «یاری برادر ظالم، جلوگیری او از ارتکاب ظلم است.»
در آستانه ظهور اسلام، حرکتی فرا قبیله ای ازسوی رجال صاحب نام و نیک نفس جامعه مکه با نام «حلف الفضول» یا پیمان جوانمردان برای حمایت از مظلوم، از هر تیره و تباری، آغاز گردید که پیامبر گرامی اسلام (ص) خود از مؤسسان آن بود و آن را پس از بعثت نیز تأیید کرد. حلف الفضول، جنبشی جوانمردانه برای شکستن «حمیت جاهلیت» و جانبداری کورکورانه و بی قید و شرط از اعضای قبیله نبود.
درست است که پاره ای عناصر اخلاقی تا حدودی در جامعه جاهلی دیده می شد، ولی نخست این عناصر در مقابل عناصر غیر اخلاقی رایج، بسیار اندک و نادر بود و دوم این که بر انگیزه الهی استوار نبود و اغلب در خودخواهی و شهرت ریشه داشت. انحطاط اعتقادی و اخلاقی جامعه جاهلی بدان پایه بود که از نگاه قرآن کریم بر لبه پرتگاه قرار داشت؛ پرتگاهی پر از آتش که اگر پیامبر (ص) به عنوان منجی آسمانی آنان را نجات نمی داد، در آن فرومی افتادند. «و کنتم علی شفا حفرﺓ من النار فانقذکم منها؛ و شما بر لبه پرتگاهی پر از آتش بودید پس شما را از آن نجات داد.» (آل عمران/ 103)

مراحل تطور علم اخلاق اسلامی
علم اخلاق اسلامی در بستر تاریخی خود، مراحل گوناگونی را درنوردیده و در قالب ها و چهره های مختلف ارائه شده است. غالبا این تطور از سیستمی ساده و بسیط به سوی سیستمی پیچیده صورت می گرفته است. حرکت از ساده به پیچیده، منحصر به علم اخلاق اسلامی نیست؛ زیرا این علم در مسیحیت نیز همین روند را پشت سر نهاده است. در اخلاق مسیحی به رغم عقاید گوناگون و عدم وجود فلسفه ای مشترک که بتوان آن را بدون قید و شرط اخلاق مسیحی نامید، سه جریان اصلی اندیشه اخلاقی را می توان به عنوان اخلاق مسیحی نام برد که بیانگر تطور این اخلاق از ساده به پیچیده است:
1. اخلاق مسیحی روستایی (Pastorial christian ethics) یا شبانی.
این اخلاق از فرقه های نخستین مسیحی نشأت گرفته است و بر احکام ده گانه و اعمال و شعائر دینی مانند: غسل تعمید، تعالیم اخلاقی مسیح و جملاتی از قبیل «هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت» تأکید دارد؛ به سبب این که این اخلاق ارتباط بسیار اندکی با تفکر نظری پیچیده فلسفی دارد، روستایی خوانده می شود.
2. اخلاق کلیسایی در مقایسه با نوع پیشین بیشتر جنبه تحلیلی دارد. این نوع اخلاق محصول هنگامی است که کلیسا علاوه بر جنبه دینی به عنوان یک مؤسسه سیاسی نیز گسترش یافت. این اندیشه اخلاقی دستخوش دگرگونی های فراوانی شده است و آبای کلیسا از افلاطون و ارسطو تأثیر گرفتند.
3. اخلاق پروتستانی ره آورد نهضت مذهب پروتستان بود و در بسیاری جهات با نظریات اخلاقی مذهب کاتولیک تناقض داشت.
با تأمل در تاریخ علم اخلاق اسلامی، مراحل تطور آن را می توان به چهار مرحله کلی تقسیم کرد؛ اما این تطور همواره از ساده به پیچیده نبوده و گاه به عکس بوده است. این چهار مرحله عبارت است از:
1 - اخلاق نقلی
2- اخلاق فلسفی
3- اخلاق عرفانی و صوفیانه
4- اخلاق مزجی (مرکب از نقل، عقل و عرفان)

مرحله یکم: اخلاق نقلی
تفکر اخلاقی مسلمانان پیش از نهضت ترجمه و آشنایی با فلسفه یونان، بیشتر متأثر از قرآن و حدیث بود؛ ولی مایه هایی از تعالیم تورات و انجیل، آداب و حکم عربی، فرهنگ یونانی که به حکم اختلاط در لابه لای تفکر اسلامی راه یافته بود به ویژه آداب و حکم فارسی و هندی نیز با آن در آمیخته بود؛ زیرا بیشتر حکم فارسیان در قالب کلمات قصار ریخته شده بود و این امر بیش از فلسفه یونان که نیازمند بررسی تحلیلی عمیق بود با ذهنیت و طرز تفکر عرب سازگاری داشت و عرب با این گونه ادب و حکمت بیشتر مأنوس بود تا ادب و حکمت یونانیان.
البته ارتباط و اختلاط عرب و مسلمانان با فرهنگ فارسی را نیز نباید فراموش کرد. فرهنگ و ادب فارسی و هندی از راه کتاب های کسانی چون ابن مقفع به میان مسلمانان عرب راه یافت.
در طول تاریخ اسلام، بزرگان دانش و اخلاق کتاب های اخلاقی بسیاری با الهام گیری از قرآن و روایات تألیف کرده اند و متفکران اسلامی، توجه ویژه ای به اخلاق داشته اند؛ زیرا اخلاق یکی از ارکان سه گانه آموزه های اسلامی یعنی عقاید، احکام و اخلاق به شمار می آید. در عین حال کوششی در خور و متناسب با مقتضیات زمان برای استخراج و استنباط نظام اخلاقی اسلام از منابع غنی اسلامی به ویژه کتاب و سنت صورت نگرفته است.
کتاب های اخلاقی سامان یافته به سبک نقلی، برگرفته از آیات اخلاقی قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم (ص) و جانشینان بر حق آن بزرگوار است؛ اما ضعف این گونه کتاب ها به رغم نورانیت و تأثیرگذاری عملی این است که از ساختار علمی مستحکمی برخوردار نیست؛ از این رو برخی پنداشته اند که «علم» اخلاق به معنای دقیق کلمه وجود ندارد و اخلاق چیزی جز مجموعه ای از نصیحت های پراکنده نیست.

مرحله دوم: اخلاق فلسفی
اخلاق فلسفی یکی از سه شاخه حکمت عملی است. بعضی شکل گیری این گونه اخلاق را در جهان اسلام همزمان با نهضت ترجمه آثار فلسفی یونان به زبان عربی دانسته اند که در مسیر شکل گیری خود، بیشترین تأثیر را از فلاسفه نامدار یونان و تا حدودی نیز از حکمت فرزانگان ایران پذیرفته است؛ اما نگارنده بر این باور است که چرخش اخلاق اسلامی به سوی سیستم فلسفی یا عقلی یا صناعی از مدت ها قبل آغاز شده است.
با اوج گیری بحث های کلامی، اخلاق نیز به سوی صبغه و سیستم عقلی و نظری گام برداشت و مایه ور از تعقل و نظر گشت؛ به گونه ای که می توان این عصر را حلقه واسطه ای میان عصر اخلاق فلسفی و عصر پس از ظهور اسلام که صبغه قرآنی و حدیثی داشت قلمداد کرد. در این مرحله، معتزله قهرمان این تفکر بود.
متکلمان معتزلی اخلاق را از دیدگاه عقلی مورد بحث قرار دادند و به حسن و قبح افعال قائل شدند و مهم ترین صفت فعل الاهی را «عدل» دانستند که مربوط به رابطه خدا با انسان و مقدمه اخلاق است. با توجه به این نکته که در بزرگ ترین مکاتب فلسفی اخلاق، عدل به عنوان رأس فضایل مطرح است، رابطه نظر معتزله با اخلاق فلسفی آشکار می شود.
در جهان اسلام علاوه بر کسانی که از دیدگاه عقل به مباحث اخلاق نگریسته اند، عده ای به سیر و سلوک عملی و مجاهدت با نفس و ریاضت و تطهیر سر و نفس همت گماشته و نظام اخلاقی خود را بر شناخت مهلکات و منجیات بنا نهاده اند. اخوان الصفا -جماعتی که در قرن چهارم می زیسته اند و دارای مشرب فلسفی بوده اند- نظام اخلاقی خود را بر عقل و ذوق عرفانی پایه گذاری کرده اند.
فیلسوف بلند آوازه ایرانی، «ابوالحسن عامری نیشابوری» (متوفای 381 هـ.ق) از نخستین کسانی است که کوشید کتابی مستقل بر پایه اخلاق فلسفی بنگارد. کتاب وی موسوم به «السعاده و الإسعاد» با تکیه بر آرا و آثار حکمای یونان به ویژه افلاطون و ارسطو به رشته تحریر در آمده است. این کتاب مشتمل بر اصول اخلاقی و تدابیر عملی برای دستیابی به سعادت است. «این اصول و تدابیر را مولف کتاب از ترجمه های عربی مولفات افلاطون و ارسطو و سایر فلاسفه یونان استخراج کرده و با نکات، تعلیمات و حکایات که در کتب ایران و هند و عرب یافته و مناسب و مؤید گفته های یونانیان تشخیص داده است، در آمیخته و کتابی در سیرت و اخلاق انسانی، قوانین سیاست، اصول تربیت و تدبیر منزل از آن ترتیب داده است.»
به نظر نگارنده، «عامری» را نمی توان صاحب نظام اخلاقی مستقل و مبدع نظام اخلاق فلسفی به شمار آورد؛ زیرا سراسر کتاب او مشحون از اقوال ارسطو، افلاطون و دیگران است و فقط توضیح اندکی بر بعضی موارد آن افزوده است. به نظر می رسد «ابن مسکویه» (متوفای 421 هـ. ق) نخستین کسی است که می توان او را پایه گذار اخلاق فلسفی- عقلی در جهان اسلام به شمار آورد. کتاب مستقلی که وی بر مبنای فلسفه و عقل تصنیف کرد، «تهذیب الأخلاق و تطهیر الأعراق» نام دارد و از کتب معتبر و مشهور در علم اخلاق است و تقریبا شهرت جهانی دارد. این کتاب که گاه از آن به «طهاره الأعراق» نیز یاد می شود، سالیان متمادی در حوزه های علمیه شیعه رواج و رونق داشته و مدار تدریس و تدرس بوده است. «ابن مسکویه» با آن که در فلسفه اخلاق پیرو ارسطو و متأثر از افلاطون است، دارای نظام اخلاقی است. این کتاب مشتمل بر اخلاق فردی و فاقد دو بخش دیگر حکمت عملی، یعنی تدبیر منزل و سیاست مدن است.
این اثر گرانمایه از همان آغاز مورد توجه متفکران مسلمان بوده است. خواجه نصیر طوسی در مقدمه کتاب «اخلاق ناصری»، ضمن بیان انگیزه خود از نگارش این کتاب از «ابن مسکویه» به عنوان «استاد فاضل و حکیم کامل» یاد می کند و کتاب او را با سرودن اشعاری می ستاید و بهره گیری خود را در بخش نخست کتاب خود از کتاب «ابن مسکویه» خاطر نشان می کند.
آن گاه خواجه با کمال ادب و تواضع و با ستایش فراوان از کار ابوعلی مسکویه، پیشنهاد ترجمه را رد می کند و جامه لطیف عربی را از پیکر معانی بدیع برآوردن، از بین بردن آن معانی می داند و طرحی دیگر را پیشنهاد می کند و به آن جامه عمل می پوشاند و کتاب اخلاق ناصری را به نام پیشنهاد کننده ترجمه تهذیب الاخلاق، ناصرالدین عبدالرحیم بن ابی منصور، حاکم اسماعیلی مذهب قلعه سر تخت قهستان آن روزگار و قاینات امروز، می نگارد. اخلاق ناصری صبغه اخلاق فلسفی دارد و مشتمل بر هر سه شاخه حکمت عملی است.
هرچند اخلاق فلسفی در مقایسه با اخلاق نقلی ساختارمند و صناعی است و می کوشد به شکل اساسی، ریشه ای و فنی به معرفت نفس (روح) و قوای آن بپردازد و فضایل و رذایل را طبقه بندی و شیوه معالجه بیماری های اخلاقی را مشخص کند؛ اما گیرایی ندارد؛ در دل ها نفوذ و رسوخ نمی کند و آب در هاون کوبیدن است.

مرحله سوم: اخلاق عرفانی و صوفیانه
شاید همین چهره عبوس اخلاق فلسفی بود که «ابوحامد غزالی» (450-505 هـ.ق) را بر آن داشت، تا دو کتاب مهم و قابل اعتنا در اخلاق اسلامی تصنیف کند و روح جدیدی در اخلاق بدمد و به تعبیر خودش «عزم من جزم شده است که در زنده گردانیدن علم های دینی و تازه کردن بحث های یقینی کتابی نویسم» یکی از این دو کتاب، اثر گران سنگ و جهانی او موسوم به «احیاء علوم الدین» است و دیگری کتاب «کیمیای سعادت» که زبده اولی است و برای فارسی زبان ها به نثری شیوا و دلکش نگارش یافته است. «احیاء العلوم» از آثار دوره کمال و پختگی غزالی است. وی توجه به فرمان حق مبنی بر تزکیت نفس و تحلیت دل و تدارک و جبران اضاعت و اتلاف عمر را ضرورت می داند.
انگیزه دیگر غزالی این است که علم را از انحصار در سه قسم خارج کند: یکی فتوای احکام که به نظر وی به کار قضاوت و حکام می آید تا دفع منازعات و مخاصمات کنند؛ دوم جدل که به زعم او، جویندگان مباهات و تفاخر و خواهندگان غلبه و تکاثر را به کار آید تا خصم را ملزم و چالشگر را درمانده گردانند و سوم سجع آراسته با تصنع و تکلف که به اعتقاد وی، مذکران را به کار آید تا با آن بتوانند عوام را بفریبند.
غزالی این سه فن را شبکه جلب حطام دنیا و دام طلب حرام دانسته است؛ از این رو بر آن می شود تا سکه به نام علم طریق آخرت زند؛ علمی که سلف صالح بر آن بوده اند و خداوند سبحانه و تعالی آن را در تنزیل رحمانی و منشور آسمانی، «فقه، حکمت، علم، ضیا، نور، هدایت و رشد» خوانده و از میان خلق رخت بربسته و سکه آن از رواج افتاده است.
غزالی کتاب خود را براساس چهار بخش و به تعبیر خودش ربع ساماندهی کرده و در هر بخش ده کتاب گنجانده است. این چهار بخش عبارتند از:
1.عبادات 2. عادات 3. مهلکات 4. منجیات
بیش از نه سده از عمر «احیاء العلوم» می گذرد و دانشوران مسلمان از آن بهره می گیرند و کار سترگ غزالی را در پی افکندن این دانشنامه بزرگ علوم دینی می ستایند و در عین حال کاستی های آن را بر او خرده می گیرند.
نقاط قوت کار غزالی در مقایسه با کار دیگر نویسندگان کتب اخلاقی فراوان است از جمله:
1- حل مسائل معضل و کشف مطالب مجمل (مبهم).
2- ساختارمند سازی، تنظیم حقایق اخلاقی.
3- رعایت ایجاز در مواردی که دیگران به تفصیل بدان پرداخته اند.
4- حذف مکررات و اثبات اندیشه های اخلاقی پیشینیان.
5- تحقیق و تبیین مسائلی که دیگران بدان ها پرداخته اند.
تبویب و ساختار «احیاء العلوم»، که قالب این اثر ارجمند را تشکیل می دهد، نیکو، همگن و متوازن است، سخن غزالی روان و دلنشین و تحلیل او، عمیق و وزین است. هنوز دو قرن از برافروخته شدن این مشعل معنویت نمی گذشت که «جلال الدین مولوی» با زیت عشق، آن را در شبستان مثنوی با فروغی صدچندان برافروخت و چندی بعد، «فیض کاشانی» آن را در غالب معارف شیعی نهاد و جامه تهذیب بر آن پوشاند.
موارد فراوانی از دیدگاه های اخلاقی غزالی در «احیاء العلوم» مورد انتقاد قرار گرفته و بر وی خرده گرفته اند که پرداختن به آن ها از حوصله این مقال بیرون است. «زکی مبارک» در کتاب «الاخلاق عندالغزالی» به بیست مورد اشاره کرده است. وی نیز فصل چهارم این اثر را به دو اشکال عمده بر غزالی اختصاص داده است: یکی «غفلت» غزالی و آوردن حدود ششصد حدیث ضعیف و جعلی در کتاب خود و دیگری «عناد» او و اصرار بر باقی گذاردن اشتباهاتی که در کتب او آمده است و انتقادناپذیری و وارد آوردن اتهام کودنی، حسد و کذب به منتقدان خود.
از جمله منتقدان برجسته غزالی می توان از فیلسوف شهیر، «ابن رشد» (520-595 هـ)، «ابن تیمیه» (661 - 728 هـ.) و «ابن قیم» (571 - 691 هـ.) نام برد.
«محمدبن مرتضی»، مشهور به «فیض کاشانی» (1007 ـ 1091 هـ.ق) از عالمان بزرگ شیعه در قرن یازدهم، عزم خود را جزم می کند تا کتابی در تهذیب احیاء العلوم به رشته تحریر در آورد. وی در بیان غرض از تألیف کتاب، چنین می گوید: «...بیشتر احادیثی که در آن (احیاء علوم الدین) نقل گردیده، به افرادی اسناد داده شده که به دروغ و افترا بستن بر خدا و رسولش شهرت دارند. کسانی که به سخنانشان اعتمادی نیست، هر چند با عقل و دین مطابقت داشته باشد. در حالی که در احادیث ما که از امامان معصوم و خاندان وحی (ع) نقل شده است، بیانی نیکوتر و شیوه ای محکمتر یافت می شود. همچنین در آن کتاب، حکایت هایی عجیب و داستان هایی شگفت انگیز از اهل تصوف و امور دیگر نقل شده است که دل های حق جویان از اهل تشیع از آن آ‍زرده می گردد. پس بر آن شدم تا آن کتاب را تهذیب نمایم و نقص و عیب را از دامان آن بزدایم و مطالب آن را بر پایه های استوار بنا سازم، تا هیچ گونه شک و تردیدی در مورد آن روا نباشد و در بعضی از ابواب، مطالبی را که از امامان بزرگوار شیعه (ع) و پیروان آنها در خصوص اسرار و رموز، نقل شده است، بدان بیفزایم..».
«محقق فیض» پس از ذکر این سه ایراد اساسی، یعنی ابتنای احیاءالعلوم بر 1. اصول عامه (اهل سنت) 2. روایات ضعیف و مستند به راویان نا موثق 3. حکایات و قصص غریب از کرامات صوفیه می کوشد «جامه تهذیب بر تن إحیاءالعلوم» بپوشاند و ضمن بهره گیری از ساختار «احیاءالعلوم» و تحقیقات عمیق و بدیع فراوانی که در این دانشنامه بزرگ علوم دین به ودیعت نهاده شده است، حقایق و معارف ناب مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را جایگزین اصول عامی و روایات ضعیف و حکایات و قصص غیر قابل باور سازد.
بدین سان «فیض کاشانی»، جامه تهذیب و تشیع بر اندام «احیاء علوم الدین» می پوشاند و راهی روشن (المحجه البیضاء) فرا روی سالکان قرار می دهد.
برخی از منتقدان غزالی به گردآوری و سوزاندن نسخه های احیاء العلوم فتوا داده اند. چنین داوری هایی ناصواب و دور از منطق خرد است. داوری درست از آن محقق فیض است که آن را کتابی قابل اعتنا، سودمند و با قدر و قیمت می داند و به پالایش آن از نقاط ضعف و تکمیل و تهذیب آن می پردازد و با حفظ چارچوب اصلی مباحث این اثر و حذف احادیث و روایاتی که غزالی از راه اهل سنت در کتاب آورده است و جایگزین کردن روایات وارده از طرق شیعه، به احیا و نوسازی آن پرداخته و بر رواج و رونق آن در میان شیعیان افزوده است تا آن جا که بعضی از علمای شیعه آن را بهترین کتاب موجود در اخلاق اسلامی دانسته اند.

مرحله چهارم: اخلاق ترکیبی (نقلی- فلسفی- عرفانی)
گام چهارمی که علم اخلاق اسلامی در بستر تاریخی خود برداشته و چهارمین مرحله از مراحل تطور علم اخلاق اسلامی می تواند به شمار آید، در کار سترگ علامه ذو فنون «ملامحمد مهدی نراقی» متبلور شده است. اثر بزرگ و گران سنگ او، «جامع السعادات»، ترکیبی از اخلاق نقلی، فلسلفی و عرفانی است. این کتاب ارجمند، بر خلاف کتاب هایی مانند «السعاده و الإسعاد» ابوالحسن عامری نیشابوری، و «تهذیب الاخلاق» ابن مسکویه و «اخلاق ناصری» خواجه نصیر طوسی که عمده مباحث آن ها صرفا جنبه عقلی و فلسفی دارد و نیز بر خلاف کتاب هایی مانند «احیاء العلوم» و «کیمیای سعادت» غزالی و «المحجه البیضاء» محقق فیض که در آن ها جنبه دینی و عملی بر جنبه عقلی و نظری غلبه دارد، مشتمل بر هر دو جنبه است. «محقق نراقی» با اسلوبی بدیع، میان عقل و نقل و نظر و عمل الفت برقرار کرده و کوشیده است تا با رعایت جانب اعتدال، از فلسفه، عرفان و شریعت در تبیین اخلاق اسلامی بهره گیرد. در این جهت، او گوی سبقت را از دیگران ربوده و مرحله جدیدی در علم اخلاق اسلامی پدید آورده است. وی در مقدمه کتاب خود به جامعیت آن اشاره می کند و می گوید:
«… فجمعت فی هذا الکتاب خلاصه ما ورد من الشریعه الحقه مع زبده ما اورده اهل العرفان و الحکمه علی نهج تقر به اعین الطالبین و تسر به افئده الراغبین؛ پس در این کتاب خلاصه آنچه در شریعت حق همراه با آنچه که اهل عرفان و فلسفه بیان کرده اند، را جمع کردم به گونه ای که چشم های جویندگان را روشن می کند و دل های مشتاقان را روشن می کند.»
شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعه می گوید: «آن جامع ترین کتابی است که در علم اخلاق به وسیله علمای متأخر نوشته شده است و ترجمه فارسی آن با تغییرات اندک، توسط فرزند مؤلف، مولی احمد بن مهدی نراقی (م 1245 ه. ق) صورت گرفته و با نام معراج السعاده انتشار یافته است.»
«محقق نراقی» در آغاز درباره نفس انسان و قوا و غرایز او سخن می گوید و هر یک از فضایل اخلاقی را به یکی از قوای نفس نسبت می دهد و هر یک از رذایل اخلاقی را به غریزه ای مربوط می کند. آن گاه به شناساندن هر یک از فضایل و رذایل اخلاقی می پردازد و با استفاده از آیات و روایات و تعالیم اخلاقی اسلام، آن ها را تبیین و راه های درمان و معالجه هر رذیلتی را به شیوه ای حکیمانه و به سبکی صناعی بیان می کند و به مناسبت در میان مباحث، موعظه و نصیحت می کند.
ایرادی که می توان بر محقق نراقی وارد آورد، این است که ساختار و چارچوب کار او برگرفته از اخلاق ارسطو است. استاد محمد رضا مظفر، رییس دانشکده فقه در نجف اشرف، در مقدمه ای که بر کتاب مزبور نگاشته، چنین آورده است: «شیوه علمی ای که مؤلف، مباحث خود را از ابتدا تا انتها بر آن بنا نهاده، بر اساس نظریه وسط و افراط و تفریط در اخلاق می باشد. این نظریه، میراثی از فلسفه یونانی است که نویسنده در جزء اول کتاب خود، درباره آن بحث نموده است و شایسته نیست که ما در این امر مناقشه کنیم و این امر امتیازی برای این کتاب محسوب نمی شود، زیرا ویژگی این کتاب در تکیه کردن بر این نظریه اساسی، همچون ویژگی سایر کتاب های علمی است، که در زمینه اخلاق اسلامی نوشته شده است».
نظام اخلاقی ارسطو به گونه ای پایه ریزی شده است که می توان خدا را از آن برگرفت؛ بی آن که زیانی در آن پدید آید. هر چند نراقی می کوشد با بهره گیری از پاره ای آیات و روایات، میان مبانی ارسطویی و اسلامی توفیق و تلائم برقرار کند؛ اما ناهمخوانی میان قالب و محتوا و نظام اخلاقی و مضامین مندرج در آن، کاملا آشکار است.


Sources :

  1. حسین روحانی نژاد- نگرشی ‎به‎ مراحل ‎تطور علم ‎اخلاق ‎اسلامی

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/112339