دوره های مختلف تاریخی تفکر معتزله (پیدایش)

مقدمه
معتزله عنوان جنبشی مذهبی است که واصل بن عطا (م 131ق) در نیمه اول قرن دوم هجری در بصره آن را بنیان گذاشت و بعدا یکی از مهم ترین مکاتب کلامی اسلام شد. منشأ این اصطلاح (که به معنای کسانی است که عزلت اختیار می کنند و در کناری می ایستند) هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد. بنا به تبیینی سنتی (که گاهی اوقات خود معتزله نیز بدان اقرار دارند) این کلمه درباره واصل یا جانشینش عمرو بن عبید (م144ق) به کار می رفته است؛ زیرا در بحث مربوط به تعریف مسلمان مرتکب کبیره، واصل (یا عمرو بن عبید) از حسن بصری (یا قتاده) جدا شده است. تبیینی که به صورت آشکارتری خصمانه است و به طور مشخص ابن راوندی آن را مطرح کرده، این است که در همان مسئله، نظر واصل در مورد عنوانی که باید بر مسلمان گناهکار اطلاق کرد (که طبق نظر او چنین شخصی را باید فاسق، یعنی «مرتبه ای میانه» بین مؤمن و کافر دانست) مخالف اجماع مسلمانان بود؛ چرا که بنابر اجماع، مسلمان گناهکار در هیچ حالی نمی تواند نه مؤمن باشد و نه کافر. معتزلیان به این سخن پاسخ داده اند که برعکس، واصل در حقیقت در پی آن بود که صرفا آنچه را که میان مسلمانان مورد اتفاق است حفظ کند؛ زیرا اگرچه مسلمانان در مؤمن یا کافر نامیدن مسلمان گناهکار اختلاف نظر داشتند، از دیگر سو همگی در فاسق نامیدن وی هم رأی بودند. به عبارت دیگر، در این بحث واصل به همان اندازه از هم رأی شدن با مرجئه (صاحبان راه حل نخست) ناخشنود بود که از همسو شدن با خوارج (صاحبان راه حل دوم)؛ او ترجیح می داد که خود را از این نزاع «کنار بکشد».

پیشینه اصطلاح اعتزال در منازعات سیاسی صدر اسلام

امروزه به ویژه در نتیجه مطالعاتی که انجام شده این تبیین را عموما پذیرفته اند که عنوان اعتزال مشخص کننده موضعی بی طرفانه در قبال دسته بندی های متضاد است. محققان برای تأیید این استدلال از این واقعیت بهره می گیرند که در اولین جنگ داخلی، بعضی از اصحاب پیامبر (عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقاص و دیگران) که ترجیح داده بودند نه در کنار علی باشند و نه همراه دشمنان او، معتزله نامیده شدند. ایشان حتی نتیجه گیری کرده که اعتزال گرایی کلامی واصل و پیروان وی صرفا استمرار این اعتزال گرایی سیاسی اولیه است؛ البته به واقع به نظر نمی رسد که کمترین رابطه ای بین این دو نوع اعتزال وجود داشته باشد. اما کلیت این توجیه محتملا موجه است.

خاستگاه اولیه جنبش معتزلی

در مورد خاستگاه این جنبش مطلب زیادی نمی دانیم. ظاهرا این امر پذیرفته شده است که واصل (که در ابتدا شاگرد حسن بصری بود) در واقع یگانه مؤسس این حرکت، آن هم در زمان حیات حسن بصری است. تنها در پایان دوره ای نسبتا طولانی و پس از مرگ حسن بصری (م 110ق) است که عمرو بن عبید، دیگر شاگرد حسن، که چهره ای بسیار سرشناس بود، تصمیم گرفت به واصل ملحق شود. پس از مرگ واصل در 131ق، عمرو بن عبید رهبری گروه را به عهده گرفت. به دشواری می توان گفت که در همین مرحله اولیه جنبش، آموزه های معتزله، آن گونه که چندین دهه بعد، ابوهذیل آنها را مدون ساخت، به طور کامل بسط یافته بود. بدون تردید نظریات مورد حمایت در این مرحله، در اصل همان هایی بود که قبلا در محیط اجتماعی قدریه معمول بود و حسن به آنها تعلق خاطر داشت؛ یعنی رد آموزه قضا و قدر جبر، اعتقاد به مسئولیت کامل هر شخص نسبت به گناهانش، و اینکه این افعال به هیچ وجه نمی تواند فعل خدا باشد. در بحث مربوط به عنوانی که باید بر مرتکب کبیره اطلاق شود، ظاهرا حسن عقیده «المنزله بین المنزلتین» را پذیرفته بود، هر چند او به جای «فاسق»، «منافق» را پیشنهاد می کرد. به همین قیاس حسن با این اصل که هر گناهکار غیر تائب، برای همیشه عذاب جهنم را خواهد چشید، موافق بود؛ و این نکته مؤلفه اساسی آموزه ای است که بعدها «الوعد و الوعید» نام گرفت. با این مقدمه و در ادامه به بررسی دوره های مختلف فکری معتزله خواهیم پرداخت.

دوره های مختلف فکری

معتزله نیز همانند دیگر فرق اسلامی در حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود با فراز و نشیبهای مختلفی روبرو بوده اند. پژوهشگران عموما در گزارش و بررسی خود، تاریخ و اندیشه ها و سیر تطوری (بیش از پنج قرن) این گروه را به دوره های مختلفی چون پیشرفت، اقتدار و تجربه دوران طلایی و نیز ضعف و افول و شکست تقسیم کرده و محدوده زمانی آن را نیز مشخص ساخته اند. وجود این دوره های تاریخی مختلف برای معتزله را باید معلول مجموعه ای از عوامل بیرونی و درونی دانست. با این همه، نویسندگان عموما بیشترین تأثیر در این مهم را اقبال و ادبار حاکمان و خلفا (عوامل بیرونی) می دانند. از این روست که دوران تاریخی این گروه بعد از پیدایش رسمی به دوره های مختلفی تقسیم شده است.

دوره کمون: دوران رشد تدریجی و شکل گیری فرقه ای (از آغاز تا خلافت مأمون)

دوره کمون که از اعتزال واصل در اوائل قرن دوم هجری آغاز شده و تا به قدرت رسیدن خاندان برامکه طول می کشد در این دوره معتزله به آرامی افکار و عقاید خود را پیش می بردند. با پیروان و مدافعان مذاهب مختلف، اعم از فرق اسلامی یا مذاهب غیر اسلامی مباحثه می کردند. در این دوره، معتزله با فلسفه یونان و معارف ایرانی آشنا شدند. معتزله، یا عموما تاجر بودند و یا آنکه با تجار ارتباط داشتند.
به همین دلیل به بازارهای مختلف بلاد اسلامی و حتی غیر اسلامی رفت و آمد می کردند و ضمن انجام امور تجاری، افکار و عقاید خودشان را نیز تبلیغ می کردند. در این دوره چهره های معدودی از معتزله چون عمرو بن عبید با دستگاه حکومت عباسی مراوده داشتند. البته این ارتباط در حدی نبود که بتوان آنها را کارگزار حکومت و از عوامل آن شمرد.
معتزله در این دوره توانستند در یک سیر و رشد تدریجی ادامه حیات دهند و در نهایت به اوج و اقتدار اجتماعی (و به تعبیری عصر طلایی) برسند. پیروان این مکتب در این دوران با گسترش و میدان داری مباحث کلامی و ارائه دیدگاههای معتدل و میانه در موضوعات اخلاقی جامعه، به همراه دفاع پرحرارت خود از عقاید دینی، نه تنها جای خود را در میان قشر قابل توجهی از مردم باز کردند، بلکه در نهایت توانستند حمایت قاطع سه خلیفه آخر دولت عباسی را به مکتب خود جلب کنند. البته در این دوره روابط معتزله با خلفای اموی و نیز عباسی (تا آغاز خلافت مأمون) در مجموع خوب نبود. سرنوشت مرگبار امثال غیلان دمشقی و جعد بن درهم، که از اسلاف و زمینه سازان اندیشه اعتزال شمرده شده و به دست خلفای اموی کشته شده اند، گواه بر این مطلب است. (زهدی جارالله، معتزله، ص44)
اساسا اندیشه معتزله نخستین و بعدیها مبنی بر آزادی اراده انسان، دعوت به برابری عرب و عجم و بی توجهی به شروط خانوادگی در خلافت و نیز تأکید آنان بر عنصر امر به معروف و نهی از منکر، موضوعی نبود که در مجموع با ذائقه صاحبان قدرتهای سیاسی سازگار باشد و مورد استقبال آنان قرار گیرد. فاصله فکری و روش معتزله در ارائه تعالیم دینی، با راه و رسم غالب بر توده های اجتماعی و نیاز صاحبان قدرت به حفظ پایگاه اجتماعی و ملاحظه گرایش عمومی به تقویت سنت و تعالیم ظاهری نیز در مخالفت خلفا با این تفکر تأثیر قابل توجهی داشت. از این روست که در میان خلفای عباسی این دوره، از مواضع مثبت و مؤثر منصور (158 ـ 136ق) در تأیید تفکر اعتزال اثری در دست نیست. پس از او مهدی عباسی (169 ـ 158ق) نیز نه تنها روی خوشی به اعتزال نشان نداد، بلکه به تعقیب و آزار آنان پرداخت. (بنگرید به: حسین عطوان، فرقه های اسلامی در سرزمین شام، ترجمه حمیدرضا شیخی) در روزگار هارون الرشید (193 ـ 170ق) نیز هر چند برخی از معتزله مورد احترام وی بودند و گاهی به مناصب حکومتی نیز رسیدند و راه قصر خلیفه برای بعضی از آنها باز بود و حتی این مهم موجبات توسعه و نفوذ بعدی معتزله را فراهم ساخت، با این همه و با توجه به اهتمام این خلیفه به امر دین و تعالیم ظاهری شریعت و سنت گرایی وی، معتزله نتوانستند از حمایت عمومی و مستقیم او برخوردار شوند. بنابر گزارش ها برخورد امین، پسر هارون (198 ـ 193ق)، نیز با معتزله و گروههای همسو با آنان از خلفای پیش از خود شدیدتر بوده است. (ادب المعتزله، ص142)
شاید با توجه به برخوردهای سرد این خلفا به ویژه با توجه به شرکت برخی از آنان در شورشهای سیاسی بود که در میان معتزله تا روزگار مأمون شخصیتهای پرنفوذی به جز واصل، عمرو بن عبید و خالد بن صفوان خود را ظاهر نکردند. بنابراین اگر از برخی گزارشهای موردی که حاکی از روابط دوستانه و همکاری و حتی همفکری برخی از آنان با صاحبان این تفکر است صرف نظر کنیم، در می یابیم که زمامداران عموما به مقابله با این گروه می پرداختند. بعید نیست که بتوان همکاری ها و خوشرویی موردی برخی از آنان را مصلحت اندیشیهای زمانی و مکانی به حساب آورد. هرچند نمی توان در این باره یکسان داوری کرد.

عوامل بسط معتزله در دوران کمون

با این همه، گرفتاری این خلفا به رقیبان قدرتمندتر و خطرناک تری چون علویان، به همراه دل مشغولی برخی از آنان به دشمنان خارجی از یک طرف و بی نشاطی و عدم رویکرد صاحبان و بزرگان این مکتب به مبارزه سیاسی، نظامی (خاصه با توجه به فقدان پایگاه توده ای) از سوی دیگر موجب شد تا آنان بتوانند با امنیت خاطر بیشتری به ترویج مکتب خود بپردازند. نیاز مقطعی برخی از خلفا در استفاده از آنان، برای رقابت و احتجاج فرهنگی و مذهبی با مخالفان خارجی نیز امنیت بیشتری برای آنها فراهم ساخت.
از این جهت و به رغم مخالفتهایی که اشاره شد، معتزله توانستند تا زمان رسیدن به عصر طلایی به ترویج مکتب خود بپردازند و خود را از دیگران متمایز کنند. در این مقطع زمانی بود که به عنوان نمونه واصل بن عطا گروهی از دعات و شاگردان خود را برای مبارزه با مخالفان عقاید اسلام و تبلیغ عقاید دینی، از جمله عقیده «تنزیه»، و مبارزه با تشبیه و تجسیم به مناطق مختلف فرستاد. این دسته، علاوه بر مبارزه با عقاید انحرافی، ترویج تفکر اعتزال را نیز ادامه دادند. (بنگرید به: المعتزله، زهدی جارالله، ص170 ـ 166) از آن پس بود که معتزله جای خود را به عنوان یک فرقه مستقل در میان فرق اسلامی باز کردند. در این عصر ترجمه کتابهای فلسفی به عربی نیز آغاز شده بود و متکلمان معتزلی توانستند به تدریج با آرای فلسفی آشنا شوند.

دوره رونق: دوران نفوذ و اقتدار سیاسی ـ اجتماعی (از مأمون تا متوکل 232 ـ 198ق)

این دوره از به قدرت رسیدن برامکه آغاز و به اواسط خلافت متوکل، و تصفیه احمد بن ابی داود و خاندانش، ختم می شود. در این دوره معتزله به شدت به مراکز قدرت و مخصوصا خلفای عباسی نزدیک شدند. در امور سیاسی فعال بوند و خط مشی فکری و سیاسی جامعه را تعیین می کردند. تندرویهای معتزله پس از تسلط بر قدرت در این دوره به حدی بود که مردم را نسبت به آنان بدبین کرده، زمینه را برای اضمحلال و انحطاطشان فراهم کرد. این دوره با توجه به حمایت دستگاه عباسی از معتزله دوره اوج و عزت و عصر طلایی معتزله نامیده شده است. اندیشمندان این گروه در این دوره نه تنها توانستند با آزادی کامل به نشر باورهای کلامی خود بپردازند و عقاید خود را در جامعه و مراکز قدرت رسمیت ببخشند، بلکه با ترغیب و تشویق و همراهی با خلفا تلاش کردند تا رقبای فکری خویش را که عموما اهل حدیث بودند، از صحنه های سیاسی- اجتماعی دور سازند. سیاست خشونت، سخت گیری، حبس و تحمیل عقاید بر محدثان و فقیهان و حتی قتل بعضی از آنها، و از همه بیشتر جریان محنت و تفتیش عقاید درباره موضوع قرآن، در این دوره با همکاری و همراهی و تشویق معتزله رقم خورد. (المینه والامل، ص20 به بعد)
هرچند دوران طلایی این گروه در عصر خلافت مأمون (218 ـ 198ق) و واثق (232 ـ 227ق) از سه دهه تجاوز نکرد، اما معتزله در این عصر توانستند تا حدود زیادی مکتب خود را ترویج کنند و شمار زیادی را به افکار خود جلب بنمایند. رونق و اقتدار و استقرار فکری معتزله در این دوران موجب شد که حتی تصمیم متوکل به حذف این گروه و اعلامیه شدید و غلیظ قادر در ممنوعیت اعتزال نتواند آنان را از صحنه حذف کند. در همین زمان بود که معتزله با برخورداری از شخصیتهای متنوع به طرح آموزه های مختلف و مباحث دقیق کلام و موضوعاتی چون جوهر و عرض، جسم، اراده و متولدات و مباحثی که رنگ و بوی فلسفی داشت پرداختند. تقسیم معتزله به دو مکتب بصره و بغداد نیز در همین دوره بود. (بنگرید: فضل الله زنجانی، تاریخ علم کلام، ص179 ـ 156)

مکاتب معتزله در دوران رونق

معتزله، در عراق و در بصره پای به عرصه حیات نهادند. اما حوزه عملشان، محدود در همان شهر نشد و هم از طریق تجارت و هم پس از نزدیک شدن به مراکز قدرت، با اعمال سیاست ها و خط مشی های فکریشان، در مراکز عمده جهان اسلام آن روزگار، به بسط نفوذ خود پرداختند. از جمله در بصره، بغداد، ری، مرو، شام، مغرب، فارس، کرمان، و خوزستان دارای جایگاه و پایگاه شدند. در هر یک از این مناطق و شهرها، مدارس و مکاتبی بنیان نهادند. اما در میان همه این مکاتب بیش از همه دو مکتب بصره و بغداد از اعتبار و اهمیت برخوردار بودند.
البته پر واضح است که، وقتی از مکاتب بغداد، بصره و مرو، و ری سخن می گوئیم، منظور این نیست که همه ی شخصیت ها، در این شهرها زاده شدند. بلکه نگرش و گرایش متفکران، تعیین کننده وابستگی آنها به هر یک از این مکاتب است. البته رشد در یک شهر و حشر و نشر داشتن با بزرگان آن، می تواند در تعیین مشی فکری افراد موئثر باشد. بارزترین مشخصه مکتب بصره، ضدیت آن با شیعه و مشخص ترین خصوصیت مکتب بغداد تمایل آن به تشیع است.
برجسته ترین شخصیت های مکتب بصره عبارتند از: ابوحذیفه واصل بن عطاء عزال (متوفی 131ه)، عمرو بن عبید بن باب، (متوفی 144ه) عثمان بن خالد طویل (شاگرد واصل و استاد ابوالهذیل بنابراین در طول قرن دوم می زیسته است) ابواسحاق ابراهیم بن سیار بن هانی نظام (متوفی 231) ابوعثمان عمرو بن بحربن محبوب جاحظ (متوفی 255) ابوالهذیل حمدان بن هذیل علاف (متوفی 277) معمر بن عباد (متوفی 215) ابوعلی محمد بن عبدالوهاب جبائی (متوفی 295) ابوهاشم عبدالسلام جبائی (متوفی 295) عبدالرحمان بن کیسان ابوبکر الاصم ابوبکر احمد بن علی بن معجور الاخشاذ (معروف به ابن اخشیذ) (متوفی 326).
برجسته ترین شخصیت های مکتب بغداد عبارتند از: ابوسهل بشرین معتمر هلالی (متوفی به 210ه') بنیانگذار معتزله بغداد، ابوموسی عیسی بن صبیح مردار (متوفی به 226ه.) جعفر بن مبشر (متوفی به 234ه') ابوالفضل جعفر بن حرب همدانی (متوفی به 236ه') ابوجعفر محمد بن عبدالله اسکافی (متوفی به 240 ه) احمد بن ابی داود (متوفی به 240 ه) ابوالحسین بن عمرو الخیاط (متوفی به 300 ه) ابوالقاسم بن محمد بلخی (کعبی) (متوفی به 319 ه') در شهرهای دیگر، معتزله مکاتب و مدارسی به وجود آوردند که معروفتر از همه شهرهای مرو و ری می باشد. شاخصترین چهره مکتب مرو، ثمامه بن اشرس و مکتب ری (که در دوره افول و فترت معتزله تشکیل شد.) قاضی عبدالجبار است. البته با اندکی وسعت نظر می توان ثمامه را از نمایندگان مکتب بغداد و از همراهان بشربن معتمر و قاضی عبدالجبار را دنبال کننده مکتب بصره دانست.
 


Sources :

  1. محمد عبده- المعتزلة بین القدیم والحدیث

  2. جرحی زیدان- تاریخ تمدن اسلام- جلد 3

  3. مسعودی- مروج الذهب- جلد 4

  4. ماجد فخری- سیر فلسفه در جهان اسلام- ترجمه: نصرالله پورجوادی- نشر دانشگاهی

  5. حنا الفاخوری- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی

  6. مدخل «معتزله» در دائرةالمعارف اسلام- ترجمه حمید ملک مجله- هفت آسمان- ش2

  7. محمدحسین ذهبی- التفسیر والمفسرون- جلد 1

  8. فضل‌الله زنجانی- تاریخ علم الکلام فی ‌الاسلام

  9. حسین عطوان- فرقه‌های اسلامی در سرزمین شام- ترجمه حمیدرضا شیخی

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114489