مقدمه سبک شناسی (تاریخچه)

سبک

تعریف واژه ی سبک واژه ی «سبک» مصدر ثلاثی مجرد عربی است به معنی گداختن و ریختن و قالب گیری کردن زر و نقره، و «سبیکه» به معنی پاره ی زر و نقره ی گداخته و قالب گیری شده، مشتق از آن است. در کتاب الشعر و الشعراء ابن قتیبه (متوفای 270 ه. ق) این واژه به معنی «شیوه» و «روش» به کار رفته است اما در عربی امروز معمولا به جای آن واژه ی «اسلوب» را به کار می برند و آن را بر «اسالیب» جمع می بندند. و آن مشتق است از «استیلوس» یونانی که به معنی قلم حجاری بوده است. در زبان فارسی قدیم، واژه ی «سبک» به معنی مورد نظر ما، به کار نمی رفته است. ظاهرا استعمال آن بدین معنی، مربوط است به ادوار متأخر. به نظر ملک الشعراء بهار اولین متنی که این واژه در آن به این معنی به کار رفته است، «مجمع الفصحا» ی رضا قلی خان هدایت است. در شعر دوره ی سامانی تا قرن پنجم، اگر چه شاعران گاه گاهی درباره ی شعر یکدیگر سخن گفته اند و کلام خویش را به ترازوی نقد سنجیده اند، اما در اشاره به روش شاعری یکدیگر ظاهرا واژه ای مستقل به کار نبرده اند. عنصری در بیان این مفهوم از پسوند «وار» یاری گرفته و گفته است:
غزل رودکی وار نیکو بود *** غزلهای من رودکی وار نیست
اگرچه بکوشم به باریک وهم *** بدین پرده اندر مـرا بار نیسـت
و ناصر خسرو نزدیک بودن سبک شعر فارسی و عربی خود را به شیوه ی عنصری و بحتری و جریر، چنین بیان کرده است:
نظام سخن را خداوند دو جهان *** دل عنصری داد و طبع جریرم
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی *** یکی گشته با عنصری بحتری را
اما از قرن ششم، واژه های «طریق»، «شیوه»، «طرز» و امثال آن معادل «سبک» به معنی امروزین آن به کار می رفته است:
شیوه غریب است مشو نامجیب *** گـر بنوازیـن نبـاشد غریب
صفان استاد دانندم که از معنی و لفظ *** شیوه ی تازه نه رسم باستان آورده ام
«دیوان افضل الدین بدیل بن علی نجار خاقانی شروانی، دکتر سجادی، ص 258»
خاقانیا خسان که طریق تو می روند *** زاغند زاغ را روش کبک آرزوست
خاقانی شروانی در قطعه ای، در پاسخ به کسی که شعر عنصری را به تعریض بر شعر او برتر دانسته بود، گفته است:
مرا شیوه ی خاص و تازه است و داشت *** همان شیوه ی باستان عنصری
زده شیوه کان حلیت شاعری است *** به یک شیوه شد داستان عنصری
نه تحقیق گفت و نه وعظ و نه زهد *** که حرفی نـدانـست از آن عنصری
و در بیت دیگری گفته است:
جـز این طرز مدح و طراز غزل *** نکردی ز طبـع امتحان عنصری
مرحوم دکتر محمدجعفر محجوب، «شیوه» را در این ابیات خاقانی به معنی معانی و اغراض شعری دانسته و به جز این پنج مفهوم شعری دیگر نیز نام برده است. (سبک خراسانی در شعر فارسی، ص 7-8) اما از آنجا که هر یک از معانی شعری، شیوه ی بیانی خاص خود را دارد، می توان شیوه را در این قطعه ی خاقانی نیز مجازا به همان معنی سبک و طرز دانست.

تاریخچه و تعریف سبک

کهن ترین اشارات را در باب سبک، در آثار بازمانده از یونان باستان و در کتاب های مربوط به فن خطابه می توان دید. در مجموع، در مباحث سبکی در آثار اروپاییان، دو دیدگاه افلاطونی و ارسطویی قابل تشخیص است. بنابر دیدگاه افلاطونی، سبک، کیفیتی است که در بعضی از آثار ادبی وجود دارد و در بعضی وجود ندارد. از این دیدگاه، سبک به معنی هماهنگی کامل میان الفاظ و اندیشه است، بنابراین نویسنده یا شاعری صاحب سبک است که برای بیان اندیشه ی خود واژه های مناسب و شیوه ی بیان درست یافته باشد. در دیدگاه ارسطویی، سبک، محصولی از عوامل متعدد است که در اثری جمع می شود و آن را از سایر آثار مشابه متمایز می کند. بنابراین دیدگاه، به تعداد آثار، سبک وجود دارد. بسیاری از منتقدانی که درباره سبک سخن گفته اند، آنرا از همین دیدگاه نگریسته اند و از آن جمله است «بوفن» طبیعی دان فرانسوی. آنان که سبک را از دیدگاه ارسطویی نگریسته اند برآنند که سبک را می توان به انواع مختلف طبقه بندی کرد. اولین طبقه بندی که در آثار ادیبان یونان و روم قدیم دیده می شود تقسیم سبک به سه نوع عالی، خوب و معمولی است که درباره ی تعریف و حدود شرایط آن ها سخنان بسیار گفته اند. در دیدگاه ارسطو طبقه بندی سبک هفت نوع است که مهمترین طبقه بندی از دیدگاه ارسطویی به حساب می آید که در زیر به آن ها اشاره می شود.

مهمترین طبقه بندی سبک شناسی بنابر دیدگاه ارسطویی
1) نامگذاری سبک بر مبنای نام نویسنده یا شاعر، و آن زمانی است که سبک شاعر یا نویسنده ای خاص، مقبول طبع دیگران واقع شود و از آن تقلید کنند مانند سبک بیهقی و سبک نصرالله منشی و سبک سعدی و سبک نظامی.
2) سبکی که بنابر رواج آن در دوره ای معین، نامگذاری شده باشد، مانند سبک دوره ی مشروطه یا سبک عصر مغول.
3) سبکی که بر مبنای نوع ادبی یا ویژگی های لفظی اثر یا آثار، نامگذاری شده باشد مانند سبک حماسی و سبک مصنوع.
4) سبکی که بر اساس موضوع علمی نامگذاری شود مانند سبک علمی و سبک فلسفی.
5) سبکی که در منطقه ای جغرافیایی رایج شده باشد مانند سبک هندی یا اصفهانی، و سبک خراسان.
6) سبکی که بر اساس مخاطبان نامگذاری شده باشد مانند سبک درباری و سبک عامیانه.
7) سبکی که نامش از هدف و نیت نویسنده یا شاعر گرفته شده باشد مانند سبک ژورنالیستی.
ارسطو در رساله ی فن خطابه ی خویش معتقد است که به اندازه ی انواع ادبی، سبک وجود دارد. بدین ترتیب، وی میان سبک سخن حماسی و سبک سخن غنایی تفاوت قائل شده است. بر اساس دیدگاه ارسطویی است که بعدها منتقدان یونان و روم قدیم، سبک ها را طبقه بندی کرده اند و به سبک ساده یا مرسل و سبک بلند و عالی (خیال انگیز و مصنوع) و سبک معتدل (میانه ی سبک مرسل و عالی) قائل شده اند و از اینگونه است تقسیم بندی دیمتریوس منتقد و ادیب مجهول الهویه یونانی که پس از ارسطو می زیسته است. وی سبک ها را به عادی، مجلل آراسته و قوی تقسیم کرده است. به نظر وی هر یک از این سبک ها را ویژگی هایی است. از ترکیب این سبک ها، سبک های میانه پدید می آید و افراط یا تفریط در ویژگی های هر یک از این سبک ها، سبک را دگرگون می کند و از این رهگذر سبک های متضاد با تقسیم بندی مذکور به دست می آید. (شعر بی دروغ شعر بی نقاب، ص 164) روشن است که اینگونه تقسیم بندی ها مبنای علمی ندارد و حد و مرزی هم برای آن ها نمی توان تعیین کرد.

تعریف سبک از دیدگاه چند تن از منتقدان

در دوران رنسانس نخستین کسی که تعریفی علمی و دقیق از سبک به دست داده است بوفن (1707- 1788 م) طبیعی دان فرانسوی است. وی به سال 1753 م. خطابۀ خویش را در جلسه ی عمومی فرهنگستان فرانسه به «سبک» اختصاص داد. وی سبک را عبارت می داند از «نظم و تحرکی که مردم در اندیشه های خود پدید می آورند.» تکلف، و به کار گرفتن اندیشه ها و مفاهیم سست و سبک و پراکنده را دشمن سبک استوار و فصاحت و بلاغت می داند و زحمت شاعران و نویسندگان را در بیان کردن معانی مبتذل با الفاظ و واژه ها تسلط دارند اما فکرشان عقیم است. شرایط نیکو نوشتن به نظر وی عبارت است از تسلط کامل بر موضوع و بیش اندیشیدن درباره ی آن، آن چنان که نظم اندیشه ها بر گوینده روشن گردد و در نتیجه بتواند میان این افکار چون حلقه های زنجیر ارتباط برقرار کند و بر روی خطی واحد به پیش برود بی آنکه از این خط کوچکترین انحرافی بیابد.
این نظم قوی باعث ایجاد استحکام سبک و وحدت فکر و موضوع می شود. نیکو نوشتن آن است که نویسنده روح و ذوق و فکر را یکجا گرد آورده باشد. به جز اندیشه، هم آهنگی و یکنواختی سخن نیز جزء سبک است و این هماهنگی سخن با خواندن آثار فصیح حاصل می شود. کتابی که در بردارنده ی مفاهیم و دانش ها و کشف های تازه باشد زمانی باقی خواهد ماند که نیکو نگاشته شده باشد و صاحب سبک باشد. سبک، اثر شخصیت انسانی و بلکه عین نفس آدمی است. بسیاری از سخنانی که پس از «بوفن» درباره ی سبک گفته شده است، تعبیرهای دیگری است از سخنان او. آرتور شو (1860- 1788) سبک را «سیمای فکر انسان» می داند و آن را راهی مطمئن برای شناخت خلق و خوی انسان می شناسد. به نظر وی، تقلید از سبک دیگران در حکم نقابی است که شخص بر چهره ی خویش بسته است. شاعران و نویسندگانی که افکاری سست و ضعیف دارند اندیشه ی خود را به سبکی متصنع و پر از حشو و اطناب بیان می کنند تا سستی و حقارت اندیشه ی خود را در پوشش الفاظ و تصنعات ادبی پنهان کنند.
ویلیام امپسون هم گفته است که: «نهفته های ذهن انسان بر رغم میل او هم که باشد در طرز بیانش جلوه دارد.» پیشرفت دانش زبان شناسی از قرن هجدهم میلادی به بعد و پیدایش مکتبهای زبان شناسی، سبب آمده است که در علم سبک شناسی نیز تحولاتی رخ دهد. به همین سبب، امروز مطالعه ی سبک آثار ادبی بر مبنای مکاتب زبان شناسی پیشرفت فراوان کرده است اما در زبان فارسی این گونه مطالعات هنوز رواج فراوان نیافته است. دانشمندان عالم اسلام کم و بیش مانند علمای یونان و روم، مفهوم کلی از سبک در ذهن داشته اند. از کتاب های بلاغت نیز این اشارات کلی را می توان دریافت. عبدالقاهر جرجانی «اتساق بین لفظ و معنی را انعکاس نظم ذهنی می شمرد.»
ابن رشیق قیروانی در کتاب العمده نیز درباره ی شیوه ی شاعری عرب سخن گفته و کتاب او مأخذ ابن خلدون در مقدمه بوده است. ابن خلدون خود یکی از معدود دانشمندان مشرق زمین است که در کتاب خود، بحثی را به سبک اختصاص داده است وی گفته است: «اسلوب همچون نوردی است که ترکیب ها را بر آن می بافند یا مانند قالبی است که سخن را در آن قالب ریزی می کنند.» ابن خلدون این اسلوبها را قیاسی نمی داند، بلکه آن ها را قالب هایی ذهنی می داند که بر اثر مطالعه ی فراوان آثار فصحا، ملکه ی ذهن می شود آن چنان که شاعر یا نویسنده، وقتی می خواهد اندیشه ی خود را به عبارت در آورد در آن قالبها می ریزد و او نباید از این قالبها عدول کند زیرا عدول از آنها باعث فساد سخن اوست هم چنان که اگر بافنده از نورد و بنا از قالب عدول کند، باعث تباهی کار خواهد بود.

سابقه ی دانش سبک شناسی در ایران

توجه به روش و سبک سخن در ادب فارسی دری، سابقه ای کهن دارد. بعضی از تذکره نویسان دوره ی صفویه، در بحث از شیوه ی خیال بندی (که روش رایج در سبک هندی بوده است) به تفصیل و دقت بیشتری بحث کرده اند و این بیانگر آن است که آنان دریافتی دقیق تر از سبک داشته اند.
در دوران بازگشت ادبی و به ویژه از دوران فتحعلی شاه که گروهی از شاعران پی جویی در سبک خراسانی را آغاز نهادند، تأمل در زبان شاعران خراسانی مستلزم دقت و صرف وقت بیشتر بود. این گروه از شاعران مانند فتحعلی خان صبا و محمودخان صبا و سروش اصفهانی (و بیش از همه شاعر اخیر) توانستند بسیاری از ریزه کاریهای زبان شاعران خراسانی را کشف کنند و در زبان خود به کار ببرند. در اوایل قرن چهاردهم، ندیم باشی متخلص به خجسته، در مشهد، ویژگیهای سبک خراسانی را برای شاگردان خویش بیان می کرد. ملک الشعرای صبوری پدر محمدتقی بهار ملک الشعراء، از یک سوی با خاندان صبا که پیروان سبک خراسانی بودند نسبت داشت و از سوی دیگر شاگرد ندیم باشی بود و این تربیت سبک شناسی از طریق پدر، به ملک الشعراء بهار انتقال یافت و وی اولین کتاب سبک شناسی را در زبان فارسی تألیف کرد. سبک شناسی بهار، به بررسی سبک نثر فارسی پرداخته و بیشتر بر ویژگی های زبانی متکی است. ملک الشعراء بهار که تنها شاعر و ادیب بر جسته ای بود که می توانست سبک شناسی شعر فارسی را تألیف کند به سبب پرداختن به سیاست و روزنامه نگاری و امثال آن، توفیق این کار را نیافت و تنها بعضی مقالات در این زمینه از وی انتشار یافت.

کتاب های منتشرشده در زمینه ی سبک شعر فارسی
کتاب هایی که تا کنون در زمینه ی سبک شناسی شعر فارسی تألیف شده است عبارت است از سبک خراسانی در شعر فارسی تألیف دکتر محمدجعفر محجوب، سبک خراسانی در شعر فارسی تألیف دکتر پوران شجیعی، سبک شعر در دوره قاجار تألیف دکتر نصرت تجربه کار، سبک شناسی شعر تألیف دکتر سیروس شمیسا.

ادوار سبک شعر فارسی

سبک های شعر فارسی معمولا به سبک خراسانی یا ترکستانی، عراقی، هندی یا اصفهانی و دوره ی بازگشت تقسیم شده است. این تقسیم بندی از مرحوم ملک الشعرای بهار است و هنوز هم نزد ادبا رایج است و معتبر. تقسیم بندی های دیگر نیز می توان یافت. از جمله مرحوم سعید نفیسی در برابر این تقسیم بندی، سبکهای شعر فارسی را بر مبنای مکاتب ادبی اروپا طبقه بندی کرده است. به نظر آن مرحوم سبک شعر فارسی در آغاز رئالیسم بوده و سپس به ناتورالیسم گراییده است. پس از رواج تصوف و عرفان و توجه به رمز گرایی، دوران سمبولیسم آغاز گردیده است. پس از آن دوران امپرسیونیسم شروع شده است که برابر است با سبک هندی. در دوران بازگشت ادبی، شاعران ابتدا به دوران ناتورالیسم و سپس به دوران رئالیسم باز می گردند. این نامها به استثنای دوره ی بازگشت از مناطق رواج شعر گرفته شده است و دوره های بینانین را نیز دربرندارد. مطالعه دقیق تر در تحول شعر فارسی هم از دیدگاه لفظ و هم از دیدگاه معنی نشان می دهد که دوره های بینابین نیز در شعر وجود دارد. اگر بخواهیم با ریزبینی بیشتر، دوره های تحول شعر فارسی را طبقه بندی کنیم، این ادوار قابل تشخیص است:
1- شعر دوره ی صفاری و سامانی، که تقریبا تا اواخر قرن چهارم به طول می کشد و برابر است با آنچه سبک خراسانی یا ترکستانی گفته اند.
2- شعر قرن پنجم که میانه ای است از شعر دوره ی سامانی و شعر تحول یافته ی قرن ششم. در قرن ششم گروهی از شاعران هستند که از نظر زبان شعری، دنباله ی شاعران قرن پنجم هستند.
3- شعر قرن ششم مانند سنایی و خاقانی و انوری و رشید وطواط که می توان شعر آنها را «شعر فنی» خواند.
4- شعر قرن هفتم و هشتم برابر است با آنچه سبک عراقی گفته اند.
5- شعر قرن نهم که میانه ای است ازسبک عراقی و سبک هندی.
6- شعر دوره ی صفویه که برابر است با مکتب وقوع و سبک هندی و اصفهانی.
7- دوران بازگشت ادبی: خود به دو دوره قابل تقسیم است: اول دوره ی زندیه تا اوایل عصر قاجار که شاعران بیشتر به شیوه ی شاعران عراقی و بعضی شاعران قرن ششم نظر داشتند. و دیگر از پادشاهی فتحعلی شاه تا اواسط دوره ی ناصرالدین شاه که گروهی به شاعران دوره ی سامانی و غزنوی و قرن پنجم نظر داشتند و گروهی نیز به شاعران سبک عراقی.
8- شعر دوران مشروطه.
9- شعر معاصر.


Sources :

  1. محمد غلامرضایی- سبک شناسی شعر پارسی- انتشارات جامی- 1377

  2. محمدتقی (ملک الشعرا) بهار- سبک شناسی- جلداول- انتشارات مجید

  3. محمدجعفر محجوب- سبک خراسانی در شعر فارسی

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114806