مقایسه نقش های زنان در اندیشه بودایی و ابن عربی (اهمیت به زنان)

با وجود انکار نقش های عرفانی و دینی در بسیاری از ادیان، نقش های مثل مادر و همزادی در فرهنگ ملل و ادیان همواره مورد توجه بوده است. نقش هم زادی زنانه در واقع معرف خلاقیت در عنصر مونث است. این کهن الگو از دیرباز تاکنون همواره به صورتی موثر میان ادیان حضور داشته است؛ چنانکه شیخنا در فرهنگ یهودی، سوفیا در فرهنگ مسیحی، باکره نورانی در مانویت، داکینی در آیین بودای و شکتی در فرهنگ هندی از نمونه های آن هستند. در فرهنگ اسلامی این وجه الاهی در کامل ترین شکل خود به صورت فاطمه فاطر ظهور می یابد. در فرهنگ بودایی این نقش در شکل داکینی ها در بودیزم تنتره یی شکل می گیرد که شباهت هایی با نوع نگاه ابن عربی به زن دارد. در عرفان اسلامی، اوج توجه به زن را می توان در اندیشه های ابن عربی یافت. در این تحقیق بهش بررسی این دو اندیشه و شباهت ها و تفاوت هایش پرداخته می شود.

زن در آیین بودایی
در زندگی بودا نیز چون دیگران نخستین نقش زن را مادرش ایفا کرد. اسطوره های به جا مانده از تولد با شباهت تولد او را به مهاویره و مسیح می رساند. گفته می شود که بودا از پهلوی مادرش از سطح چاکرای قلب به دنیا آمد. هرچند به نظر نمی رسد این مساله صحیح باشد، به هر جهت نشان از گونه ای نمادگرایی در تولد بودا است. مادر متوفای او، شش سال پس از ترک خانه به وسیله بودا، بار دیگر نقشی در زندگی اش می آفریند. بودا هنگامی که از فرط ریاضت مشرف به مرگ بود، مادر مرحومش ملکه مایا بر او ظاهر می شود و سرنوشت روحانی اش را به او گوشزد می کند و با تشویق او است که بودا این بار طریق میانه در پیش می گیرد و در همین زمان است که غذایی را که زنان روستایی به رهبری سوجاتا نامی به او تعارف می کنند، پس از ریاضت بسیار می خورد. در واقع می توان گفت که ریاضت او را زنان، با انگیزش مادرش می شکنند. با اینکه بودا ابتدا با ورود زنان به صف پیروان خود مخالفت کرد، استدعای زنی باعث شد که او اجازه ورود آنان را به سلک رهروان بودایی صادر کند. هر چند او برای آنان جایگاهی مشابه مردان ایجاد نکرد، موضع فکری او در مورد تساوی برخورد با مردان و نان، صریح و روشن است. او زنان را دارای همان ظرفیت مردان، برای رسیدن به اشراق دانست. خاله او مهاپراجاپتی در این جهت نخستین راهب بودایی است و ارتباطی مادام العمر با بودا داشته است. بودا ازدواج کرد؛ حتی گفته شده ممکن است بیش از یک همسر داشته باشد. آنچه مسلم است، او از همسرش پسری به نام رائول یا راهولا دارد. هرچند همسر او در انتخاب مسیرش در جایگاه بودا نقش چندانی نیافریده، از زن یا زنان او در مقام نمادی از زن بودن در گزارش های جاتکه سخن به میان آمده است.

نقش بانو ویزخارا
یکی از زنانی که نقش پررنگی در روایت های بودایی دارد، ویزخارا است. این بانو که از اشراف بود و فرزندان و نوادگان محترم بسیار داشت، هنگام ورود شاگردان بودا به ساواتی، به آنان نیکی های بسیار کرده است. او با بودا نشست و برخاست هایی داشته و بارها برای صرف طعام از شاگردانش دعوت به میان آورده است. او به بودا هشت آرزوی خود را چنین بیان می کند: «مولای من! میل دارم در تمام طول عمر خود، لباس های بارانی برای جامعه راهبان آماده سازم؛ برای راهبانی که از خارج به این جا می آیند، خوراک حاضر کنم؛ برای راهبانی که از این جا می گذرند، غذا تهیه کنم؛ برای برادران بیمار خود، خوردنی مهیا سازم؛ برای کسانی که بیماران را پرستاری می کنند، خوراک تهیه کنم؛ برای بیماران دارو مهیا کنم؛ خوراک برنج معمولی روزانه را تقسیم کنم، و جامه حمام برای جامعه راهبان زن آماده سازم». بودا نیز او را ستوده در پاسخ می گوید: «خانمی که شاگرد وجود مقدس بودا است، و خود منبع فضایل اخلاقی است، بدون این که مترصد پاداش آسمانی باشد، احسان می کند؛ از رنج مردم می کاهد؛ جز نیکی رساندن فکری ندارد؛ با رضای خاطر و از روی سخاوت، بین نیازمندان خوراک و آب تقسیم می کند؛ سهم خود را از نیکبختی و از زندگی سعادتمندانه دریافت می نماید؛ در راه باریک و طریق نورانی افتخار و شرافتمندی گام برمی دارد. این خانم در حالی که از رنج فارغ و از خرسندی و خوشبختی بهره مند است، در آن بالا، در اقلیم فرخنده آسمان، به روزگاران دراز، پاداش کارهای نیک خود را می یابد.

برخوردهای بودا و پیروانش با زنان
برخوردهای بودا و پیروانش با زنان ناگزیر بود. آنان هنگام پرسه زدن، جمع کردن صدقات، یا در مجالس مهمانی زنان را می دیدند. زن ها در زندگی عادی و کارهای مذهبی مردان شریک بودند. هندی ها به لطافت طبع زن اعتقاد داشتند و او را در این زمینه ارجمند می شمردند؛ اما بودا که ا جهان خاکی و زیبایی هایش گذشته بود، حضور زن ها را بین رهروانش دام های شیطان می دانست. چون زنان مورد توجه مردان قرار می گرفتند و آن ها را از طریق رهایی دور می کردند. در واقع گفته شد که بودا با اکراه، آن هم به اصرار خاله و نامادری اش، به ورود زنان به سلک روحانیان رضا اد. او در گفتاری با آناندا، شاگردش، او را در مورد زنان، به مراقبت توصیه می کند:
«آناندا از بودا چنین می پرسد: استاد گرامی با یک زن چگونه باید رفتار کرد؟
بودا: باید از دیدار او پرهیز کرد.
آناندا: استاد گرامی اگر او را دیدیم، چه باید کرد؟
بودا: در این صورت با او نباید حرف زد.
آناندا: اگر با او سخن گفتیم چطور؟
بودا: در این صورت باید کاملا مراقب خود بود».
در جایی دیگر بودا می گوید: «آناندا چنان چه زنان به این جماعت نمی پیوستند، دهرمه تا هزار سال باقی می ماند؛ اما با ورود زنان، دهرمه بیش از پانصد سال عمر نخواهد کرد».

قانون رهبانیت بودایی
میان شاگردان بودا زنان بسیاری بودند. عده ای از آنان از اعیان و ثروتمندان بوده و خوشی ها و لذایذ دنیا را ترک گفته، به او پیوسته بودند. بسیاری از همسر و فرزندان خویش برای پیوستن به بودا گذشته بودند. آنان سر خود را تراشیده، جامه مذهبی به تن کرده، و با کمال تقوا و تقدس در زندگی رهبانی شرکت می جستند. آنان جسما و روحا از مردان جدا نگه داشته می شدند. با این که بودا زن و مرد را در سلوک یکسان انگاشته بود، قوانین سنتی اجتماع در رهبانیت بودایی رعایت می شد و زنان همان طور که در جامعه تحت قیمومت شوهر یا پدر خویش بودند، در زندگی رهبانی، تحت قیمومت مردان جامعه رهبانی قرار گرفتند. در واقع می توان گفت، قانون رهبانیت بودایی به دو قانون مجزا برای زنان و مردان تقسیم می شد.

محدودیت های رهبانیت زنان
زندگی راهبه های بودایی مانند زنان معمول، محدودیت های بسیاری داشت. آنان نباید در صومعه های جنگلی یا به تنهایی زندگی می کردند. بیشتر اطلاعات مربوط به جامعه رهبانی زنان، در منابع قانونی به ویژه منابع پالی آمده است. اجازه اعطای مقام دینی به زنان وجود داشت؛ اما از هزار سال پیش در سری لانکا این اجازه از بین رفت که البته بیشتر به پیروان ترواده مربوط است؛ اما میان پیروانش تنتره و تا حدودی در مهایانه، رهبانیت زنان ادامه یافت. به دلیل محدودیت های رهبانیت زنان، تلاش های گسترده ای در این زمینه به وسیله زنان انجام شد، و یوگی نی های برجسته ای به ویژه میان زنان بودایی غربی پدید آمد. در سنت ذن بودایی، مقام روحانی به زن همچون مرد اعطا می شد. اکنون دیگر لاماهای زن به همان تعدا لاماهای مرد به نظر می رسند. از نگاه بودایی ها آن هایی که به زنجیر امیال کشیده شده اند نمی توانند به روشنگری دست یابند. این جا این روشن شدگی یا روشنی محض، به یگانگی ذهن اشاره دارد. امیال، ولع دست یافتن به آن ها را پدید می آورد. حتی میانه روی راه بودا نیز به وسیله امیال، تاریک می شود. در تفکر بودایی، زنان، به ویژه جسمشان، زنجیرهایی از امیال مادی به شمار می آید. این نگاه ضد چیزی است که در تنتره به آن ارج نهاده می شود. جسم خاکی و فیزیکی در نظر بودا و بسیاری از مکتب های بودایی فقط ماده ای بوی ناک بوند که از بین می رفت و زن و خواستن تن او بیش از هر چیز سمبلی از این جسم بوی ناک است؛ به همین دلیل، در بیشتر مکاتب بودایی ازدواج با این که نفی نمی شود، برای رهبانان ممنوع می شود. عموما در مکاتب بودایی پیران دین و راهبان، به ازدواج و پیش گرفتن زندگی خانوادگی مجاز نیستند؛ البته استثنائاتی نی زوجود دارد که می توان به دوره خاص از شریعت زرد، تنتره و فرقه شین ژاپنی اشاره داشت. در برخی شاخه های مکتب ذن نیز زنان مورد توجه بیشتری قرار می گیرند. حتی در فرقه ای مانند جودو، زنان اکثریت دارند.

بدبینی نسبت به زنان
در واقع باید گفت که اکثریت بودایی ها در مورد زنان دچار بدبینی بوده اند و علت آن هم ترس از آلوده شدن به امیال و شهوات بود. راهبه بودایی سوما در شعری می گوید: «جایگاه زن چه ضرری به ما می رساند. هنگامی که ذهن کاملا متمرکز شده است هنگامی که دانش برای کسی که به درستی به اصل اعتقادی بصیرت دارد بوجود می آید؟». این دیدگاه به زنان همچنین تاکید بر ضرورت مرد بودن برای رهایی، در برخی از مکاتب، در دوره هایی حتی سبب تغییر جنسیت بعضی از زنان شده است.

توجه مکتب تنتره نسبت به زنان
میان تمام مکاتب گوناگونی بودایی، تنتره بیش از دیگران به زنان توجه کرد و در مسیر سیر و سلوک به آنان نقش داد؛ البته این مکتب در واقع یکی از گرایش های هندوئیزم بود که کم کم وارد آیین بودا و با تغییراتی یکی از شاخه های آن شد. تنتره از دو واژه سانسکریت گرفته شده: Tanoti به معنای توسعه دادن (گسترش دادن) و Trayate به معنای آزاد کردن و رهایی بخشیدن، و تنتره که از این دو واژه گرفته شده، قدرت گسترش و توسعه شخصیت در جهت آزادگی و رهایی یافتن از بندهای دنیایی است. توسعه در این جا، گذشتن از مرزهای خود است. گسترش تا بی نهایت وجود؛ رسیدن خودآگاهی فردی به شعور و آگاهی جمعی برای کسب فردیتی برتر و متعالی و رهایی از انقیاد و بندگی گناهان بزرگ و مرگبار که شامل شهوت، حرص، خشم، حسادت، تنبلی، طمعکاری و وابستگی می شود که موانعی در مسیر تحقق بخشیدن به فردیت کمال یافته آدمی است. این هفت گناه بزرگ مکتب تنتره را می توان با پنج منشأ تموجات ذهنی که پتنجلی به آن اشاره می کند، یعنی نادانی، خودآگاهی یا احساس انیت، شهوت، تنفر و دلبستگی به حیات قیاس کرد. گناهان مرگبار و بزرگ تنتره، همان غرایز ابتدایی بشر، در حالت کنترل و مهار نشده هستند. همان طور که در اوپانیشاد از پنج قشر تعیانات جسمانی سخن به میان می رود، در تنتره توجه به چکره اولویت قرار می گیرد که توجه آیین تنتره به عالم صغیر یعنی انسان را نشان می دهد. اعتقاد پیروان تنتره بر این است که شناخت عالم کبیر در گرو شناخت انسان است؛ به همین علت در آیین هایی تنتره ای، شناخت جسم بر شناخت روح مقدم است.(ادامه دارد ...).


Sources :

  1. آزاده مدنی- فصلنامه قبسات- شماره 43- مقاله نقش های زنانه در اندیشه بودایی و ابن عربی

  2. ابن عربی- فتوحات مکیه- محمد خواجوی- انتشارات مولی

  3. طاهره توکلی- فصلنامه برهان و عرفان- دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات- سال دوم- شماره پنجم- 1384- مقاله نظام رهبانیت در آیین بودایی

  4. داریوش شایگان- ادیان و مکتب های فلسفی هند- انتشارات امیر کبیر

  5. فریده مهدوی دامغانی- زن در عرفان و تصوف اسلامی- نشر تیر

  6. کاظم محمدی- ابن عربی- انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

  7. ابوالفضل محمودی- فصلنامه برهان و عرفان- دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات- سال دوم- شماره پنجم- 1381- مقاله راه بدهیستوه

  8. جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- انتشارات علمی و فرهنگی

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114998