درخواست دوزخیان

عذاب اخروی

در جایی از قرآن، بخشی از عذابها و جایگاه دوزخیان فرض شده و سپس طبق آن فرض، گفتگو و خواسته ای که در آن موقعیت از سوی دوزخیان صادر خواهد شد را بیان می کند. خداوند روى سخن را به مشرکان کرده و از راه دیگرى براى توحید و یگانه پرستى، در برابر آنها، استدلال مى کند، به این طریق که لحظات فوق العاده سخت و دردناک زندگى را به خاطر آنها مى آورد، و از وجدان آنها استمداد مى کند که در اینگونه لحظات که همه چیز را به دست فراموشى مى سپارند پناهگاهى جز "خدا" براى خودشان فکر مى کنند! «قل أ رأیتکم إن أتاکم عذاب الله أو أتتکم الساعة أ غیر الله تدعون إن کنتم صادقین؛ اى پیامبر به آنها بگو اگر عذاب دردناک خداوند به سراغ شما بیاید و یا قیامت با آن همه هول و هیجان و حوادث وحشتناک برپا شود، راست بگوئید آیا غیر خدا را براى برطرف ساختن شداید خود مى خوانید؟» (انعام/ 40)
روح معنى این آیه نه تنها براى مشرکان، براى همه کس به هنگام بروز شدائد و حوادث سخت، قابل درک است، ممکن است در حال عادى و در حوادث کوچک انسان به غیر خدا متوسل گردد، اما هنگامى که حادثه فوق العاده شدید باشد انسان همه چیز را فراموش مى کند ولى در همین حال در اعماق دل خود یک نوع امیدوارى به نجات که از منبع قدرت مرموز و نامشخصى سر چشمه مى گیرد احساس مى کند این همان توجه به خدا و حقیقت توحید است. حتى مشرکان و بت پرستان در چنین لحظاتى سخنى از بتها به میان نمى آورند و همه را به دست فراموشى مى سپرند.
در آیه بعد مى فرماید: «بل إیاه تدعون فیکشف ما تدعون إلیه إن شاء و تنسون ما تشرکون؛ بلکه تنها او را مى خوانید، او هم اگر بخواهد مشکل شما را برطرف می کند، و شریکهایى که براى خدا درست کرده بودید همه را فراموش مى کنید.» (انعام/ 41) در این آیه احتجاج علیه مشرکین تجدید شده، مجددا به وجه دیگرى بر بطلان شرکشان اقامه حجت شده است، و آن وجه این است که آیه شریفه عذاب و یا قیامتى را فرض کرده که از جانب خدا خواهد آمد، آن گاه چنین فرض مى کند که مشرکین در آن عذاب معذبند و بر طبق ارتکازى که دارند کسى را مى خوانند که نجاتشان دهد، چون ارتکازى انسان این است که وقتى در شداید کاردش به استخوان رسید به کسى که قادر بر رفع پریشانى او است روى آورده تقاضا کند. سپس در چنین فرضى از آنان مى پرسد اگر راست مى گویید دست به دامان چه کسى خواهید شد؟ و درخواست خود را از چه کسى خواهید نمود؟ آیا جز خدا کسى از بت هاى شما هست که به داد شما برسد؟ و شما آن را به فریادرسى خود بخوانید؟ حاشا که غیر خداى را به فریادرسى خود بخوانید، چطور چنین چیزى ممکن است و حال آنکه بت ها را مى بینید که مانند خود شما محکوم جریان جبرى جهان هستند؟
بلکه از شدت گرفتارى، بت ها را که خدا و شرکاى خدا نامیده بودید فراموش خواهید کرد. آرى، انسان وقتى که از چهار طرف هدف تیر بلا و مصیبت واقع مى شود و هجوم گرفتارى او را از جایش مى کند غیر خود هر چیزى را فراموش مى کند، الا اینکه در عین حال امیدى بر رفع پریشانیش دارد، و معلوم است آن کسى که مى تواند پریشانى او را برطرف سازد همانا پروردگار او است، البته خداى تعالى هم اگر چنانچه مشیتش تعلق گرفت، آن پریشانى را بر طرف مى سازد، و چنان هم نیست که محکوم به استجابت دعاى او و مجبور به رفع پریشانیش باشد، بلکه قدرت او در همه احوال محفوظ است. وقتى خداى قادر سبحان پروردگارى باشد که انسان هر چیز را هم فراموش کند او را فراموش نخواهد کرد، و نفسش او را مجبور مى سازد که در شدائد و گرفتارى هاى خرد کننده به سوى او توجه کند نه به سوى شرکایى که مشرکین خدایشان نامیده اند، پس بنابراین، همان خداى سبحان معبود و پروردگار مردم است، نه آن شرکائى که اله نامیده شده اند.

چند نکته در مورد درخواست دوزخیان

اول اینکه: مساله آمدن عذاب و یا قیامت و همچنین دعا براى نجات از عذاب، هر دو در برهان، طورى فرض شده اند که خود مشرکین هم آن را قبول دارند، و تنها مقصود از برهان این است که ثابت کند در چنین فرضى تنها کسى که به فریادرسى خوانده مى شود، خداى (عز اسمه) است و بس، نه بت ها. و اما اصل دعا کردن در شداید و مصیبتها و جبلى بودن آن خود برهان دیگرى است که اصل وجود صانع با آن اثبات مى شود، به خلاف برهانى که در آیه است، که غرض از آن اثبات توحید صانع است، اگر چه این دو نتیجه ملازم همند.
دوم اینکه: مقید کردن جمله «فیکشف ما تدعون إلیه؛ اگر او بخواهد رنج و بلا را از شما دور مى‏ گرداند.» (انعام/ 41) به جمله "إن شاء" براى این بود که قدرت مطلقه خداى سبحان را برساند، و بفهماند که براى خداى متعال چنین قدرتى هست که حتى گرفتاریهاى اخروى را هم که در آن تردیدى نیست رفع کند، زیرا درست است که قضاى حتمى خدا، وقتى امرى را واجب نمود حتمى مى شود، ولیکن آن طور هم نیست که قدرت بر ترک را هم از خود سلب نماید، پس قدرت او در هر چیز، چه مورد قضایش باشد و چه نباشد مطلقه است و این نه تنها قیامت است که قدرت خداوند برآوردن و نیاوردنش مطلقه است، بلکه هر عذاب حتمى و هر امر حتمى دیگرى هم حالش همین است، اگر خدا بخواهد آن را ایجاد مى کند وگرنه، نه، گرچه عملا همیشه ایجاد و آوردن چیزهایى را مى خواهد که قضاى حتمى بر آنها کرده و وعده جزمى به آوردن آنها داده و هرگز خلف وعده نمى کند، ولیکن در عین حال قدرت بر نخواستن هم دارد.

دوزخیان مأیوس از اجابت

همچنین در مساله استجابت دعا، زیرا خداى سبحان در عین اینکه در آیه «و إذا سألک عبادی عنی فإنی قریب أجیب دعوة الداع إذا دعان؛ و وقتى که بندگان من از تو سراغم را گرفتند من به آنان نزدیکم، اجابت مى کنم و جواب مى دهم دعاى دعا کننده را هنگامى که مرا بخواند.» (بقره/ 186) خود را جوابگوى دعا خوانده است، مى تواند دعاى احدى را جواب نگوید، در عین اینکه در آیه «ادعونی أستجب لکم؛ بخوانید مرا تا دعایتان را مستجاب کنم.» (مؤمن/ 60) وعده قطعى داده که دعاى هر کسى که او را بخواند مستجاب مى کند. و نیز مى تواند دعاى کسى را اجابت نکند، براى اینکه گرچه دائما استجابت مى کند ولیکن چنان هم نیست که این وعده استجابت، قدرت بر ترک استجابت را از حضرتش سلب نموده و دست بندى به دست قدرتش زده باشد، نه، بلکه باز هم قدرت بر ترک دارد، ولیکن این قدرت را به کار نمى زند و روشش به طور یک نواخت بر این جارى است.
از این بیان فساد اشکالى که بر آیه شده است روشن مى گردد، و آن این است که از آیه مورد بحث استفاده مى شود که خدا اگر بخواهد دعاى کفار را مستجاب نموده و عذاب را از آن برمى دارد، و حال آنکه این سخن مخالف است با مطلبى که نصوص کتاب و سنت بر آن دلالت دارد، و آن این است که تردیدى در قیامت نبوده و چاره اى جز وقوعش نیست، و همچنین چیزى از عذاب استیصال جلوگیرى نمى کند، چنان که آیه «و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال؛ و دعاى کفار جز در ضلالت نیست.» (مؤمن/ 50) بر آن دلالت دارد. فساد این اشکال از این جهت است که آیه مذکور، بیش از این دلالت ندارد که خداى سبحان بر هرچه بخواهد قادر است، و اما اینکه هر کارى را هم مى خواهد و مى کند، در آیه دلالتى بر آن نیست، و شکى نیست در اینکه وقتى خداى تعالى به وقوع قیامت و عذاب استیصال، حکم حتمى کرد موجب نمى شود که قدرتش بر خلاف آنچه که حکم کرده، باطل شده و از او سلب شود، بلکه در عین اینکه خلف وعده و نقض اراده نمى کند، اگر بخواهد مى تواند خلاف آنچه حکم کرده عمل نماید.
اما آیه «و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال» مراد از آن دعائى است که کفار در جهنم به منظور رفع عذاب و تخفیف آن مى کنند، و معلوم است که با قطعى بودن حکم و حتمى بودن قضا دیگر دعاى واقعى محقق نمى شود، زیرا از خدا خواهش کردن اینکه: خدایا مخلوقات را از قبرها مبعوث مکن و یا اهل جهنم را در جهنم عذاب مفرما. به منزله این است که از خدا خواهش شود که: اى خدا تو خدا مباش!! براى اینکه معناى الوهیت خدا همین است که خلق بر طبق اعمالشان به سوى او بازگشت کنند.
بنابراین چنین دعاهایى فقط صورت دعا را داشته و از حقیقت معناى آن خالى است، وگرنه اگر حقیقت دعا محقق شود، و همانطورى که از آیه «أجیب دعوة الداع إذا دعان» استفاده مى شود، صاحب دعا راستى بخواهد و آنچه مى خواهد راستى از خدا بخواهد، البته چنین دعائى رد نخواهد شد، و دعائى که داراى چنین اوصافى باشد یقینا نمى گذارد که کافر به کفر خود باقى بماند، ولو براى همان لحظات دعا هم که شده او را از کفرش بر کنار نموده، مصداق این آیه اش مى سازد که خداى تعالى مى فرماید: «فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم إلى البر إذا هم یشرکون؛ و هنگامى که بر کشتى سوار مى شوند، خدا را با اخلاص در دین مى خوانند، و آن گاه که نجاتشان داد و به خشکى آورد، به ناگاه همانها شرک مى ورزند.» (عنکبوت/ 65)
از این روى دعائى که در جمله «و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال» است، دعائى است که کفار در عین کفر کرده اند. آرى، گرچه ممکن است در دنیا با توبه و ایمان به خدا ملکه کفر را از دل پاک کنند، ولیکن روز قیامت ممکن نیست بتوانند آن را از دلها زایل گردانند. پس اینکه در قیامت و یا در جهنم از خدا مى خواهند که عذاب را از آنان برطرف سازد این دعایشان نظیر همان دروغهایى است که در قیامت به خداى خود مى گویند و خداوند از آنان چنین حکایت کرده: «ثم لم تکن فتنتهم إلا أن قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکین؛ سپس پاسخ و عذر آنها جز این نیست که بگویند: به خدایى که پروردگار ماست [سوگند] ما مشرک نبودیم.» (انعام/ 23) همانطورى که چنین دروغهایى را در عین اینکه مى دانند فایده ندارد، مى گویند، و نمى توانند نگویند، زیرا رذیله دروغ در دنیا ملکه آنان شده، و در دلهایشان رسوخ کرده، و لذا در قیامت هم که روز افشاء و بیرون ریختن اسرار درونى است، از آن چشم نمى پوشند، همچنین است درخواست رفع عذابشان، و همچنین خوردن و آشامیدن و سر و صدایى که در جهنم با یکدیگر دارند و نمى توانند نداشته باشند.

درخواست رفع عذاب

چنان که خداى تعالى هم مى فرماید: «تسقى من عین آنیة لیس لهم طعام إلا من ضریع لا یسمن و لا یغنی من جوع؛ آب داده مى شوند از چشمه بسیار گرمى و خوراکى ندارند جز از خار خشک (اشترخواره) نه فربه مى کند و نه از گرسنگى کفایت مى نماید.» (غاشیه/ 7) و نیز مى فرماید: «ثم إنکم أیها الضالون المکذبون لآکلون من شجر من زقوم فمالؤن منها البطون فشاربون علیه من الحمیم فشاربون شرب الهیم؛ پس آن گاه شما اى گمراهان تکذیب کننده، از درخت زقوم خواهید خورد، و شکمها را از آن پر خواهید ساخت، سپس روى آن غذا، آب جوشان خواهید نوشید، چنان که اشتران تشنه خورند.» (واقعه/ 55) و نیز مى فرماید: «إن ذلک لحق تخاصم أهل النار؛ به درستى که آن راست است و شدنى، نزاع اهل آتش.» (ص/ 64) همه اینها از قبیل ظهور و بروز ملکات درونى است.
بنابراین روشن شد که این آیه هیچ منافاتى با آیه مورد بحث ندارد، بلکه جمله هاى ما- قبل آن هم این معنا را که دعاى کفار از روى حقیقت نیست، تایید مى کند. زیرا در آن جمله ها مى گویند: «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب قالوا أ و لم تک تأتیکم رسلکم بالبینات قالوا بلى قالوا فادعوا و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال؛ کافران به خازنان دوزخ گفتند که از خدایتان بخواهید تا یک روز عذاب را از ما تخفیف دهد، گفتند: مگر فرستادگان خدا و پیغمبرانش به سوى شما نمى آمدند؟ گفتند چرا. جواب دادند حال که چنین است پس دعا کنید که دعاى گمراهان جز در ضلالت نیست.» (مؤمن/ 50) و این کلام ظهور در این دارد که کفار از استجابت دعاى خودشان مایوسند، و لذا به خازنان دوزخ مى گویند: شما دعا کنید. و معلوم است که دعاى از روى نومیدى دعاى حقیقى نیست، زیرا دعا عبارت است از طلب کردن، و چیزى که یقین داریم واقع نمى شود، طلبش معنا ندارد.
سوم اینکه: مقصود از نسیان در جمله "و تنسون ما تشرکون" هم ممکن است معناى حقیقى آن باشد و هم معناى مجازیش، و چنان نیست که نشود معناى حقیقیش مراد باشد زیرا ما آدمیان خود، حال خود را خوب درک مى کنیم، و مى دانیم که در مواقع غرق شدن در شداید و گرفتاریها چگونه متوجه خود و خداى خود شده و هر چیزى را از یاد مى بریم. بنابراین هیچ حاجت به این نیست که مانند بعضى ها ملتزم شویم به اینکه مراد از جمله مزبور معناى مجازى آن است و مقصود این است که "از شرک خود اعراض خواهید کرد، مانند اعراض کسى که چیزى را فراموش کرده باشد." گرچه مانعى هم از التزام معناى مجازى آن نیست، زیرا اینگونه مجازات براى کلمه "نسیان" زیاد است، حتى در قرآن کریم هم نسیان در معناى اعراض و بى اعتنایى مجازا استعمال شده است، از آن جمله آیه: «و قیل الیوم ننساکم کما نسیتم لقاء یومکم هذا؛ به آنان گفته مى شود: امروز ما شما را فراموش مى کنیم هم چنان که شما در دنیا لقاى ما را فراموش و از آن اعراض کردید.» (جاثیه/ 34) است و همچنین آیاتى دیگر. لیکن خواستیم بگوئیم مجبور به چنین التزامى نیستیم، بلکه اگر نسیان را به همان معناى حقیقیش هم بگیریم صحیح است.


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏7 صفحه 121

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏5 صفحه 230

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115868