عذاب الهی و آتش دوزخ

قرآن میان حضار در قیامت و جهان آخرت به جداسازى می پردازد؛ کسى که در دنیا پرهیزگارى کرده و خدا او را از عذاب دوزخ مى رهاند و کسى که تقوا نکرده و در آن عالم چیزى نمى یابد که بدان آتش را از خود دور سازد، و او را مى بینى که در قیامت با چهره خود آتش را از خود باز مى دارد: «أ فمن یتقی بوجهه سوء العذاب یوم القیامة؛ آیا کسى که روز قیامت [به خاطر بسته بودن دست هایش مى کوشد که] با صورت خود عذاب دردناک الهى را دور مى سازد، همانند کسى است که در آن روز در نهایت امنیت به سر مى برد و هرگز آتش دوزخ به او نمى رسد.» (زمر/ 34)
چه عذاب هولناکى است آن عذاب، هنگامى که جهنم از خشم برشکافته، و آتشها در آن به حالت انفجار درآمده، و گناهکاران را مى آورند که هیچ ثوابى ندارند که آتش را از آنها دور بدارد، و چهره هایشان در معرض آتش قرار مى گیرد، همان چهره هایى که بدانها و به گناهش در دنیا مى نازیدند، و با دستهاى خود و آنچه داشتند از آن چهره ها مواظبت و نگهدارى مى کردند.
استفهام در این آیه انکارى و خبر "من" در کلام نیامده و نفرموده: "کسى که روى خود از عذاب به قیامت نگه مى دارد" چه کرده و یا چه مى کند، و تقدیر آن این است: "آیا کسى که روى خود از عذاب بد قیامت نگه مى دارد، مثل کسى است که از آن ایمن است؟" و کلمه ی "یوم القیامة" متعلق است به کلمه ی "یتقى" و معنایش این است: "آیا کسى که تلاش مى کند روى خود از عذاب بد قیامت نگه بدارد، چون با دست نمى تواند، زیرا دستهایش را به گردنش بسته اند، مثل کسى است که اصلا مکروهى به او نمى رسد؟" این معنایى است که دیگران براى آیه کرده اند. بعضى هم گفته اند: جمله "یتقی بوجهه" به آن معنایى که کرده اند درست نیست، زیرا "وجه" (روى) از چیزهایى نیست که آدمى با آن مکروهى را از خود دور کند، بلکه مراد آن است که کلیه اعضا و یا فقط صورت خود را در دنیا از عذاب قیامت حفظ کند، و قید "یوم القیامة" قید عذاب است، نه قید حفظ کردن، در نتیجه منظور عکس وجه سابق است براى اینکه در وجه قبلى جمله "أ فمن یتقی" وصف دوزخیان بود و در این وجه وصف اهل نجات است و معنایش این است که: آیا کسى که در دنیا به وسیله تقوى خود را از عذاب روز قیامت حفظ مى کند، مثل کسى است که بر کفر خود اصرار مى ورزد؟" لیکن این تفسیر خالى از تکلف نیست.
نکته اى که توجه به آن در اینجا ضرورت دارد، این است که مى گوید: "با صورت خود عذاب را از خویش مى راند" این تعبیر به خاطر آن است که "وجه" (صورت) اشرف اعضاى انسان است، و حواس مهم انسان (چشم و گوش و بینى و زبان) در آن قرار گرفته، و اصولا شناسایى انسانها از طریق صورت انجام مى گیرد، و روى این جهات هنگامى که خطرى متوجه آن مى شود دست و بازو و سایر اعضاى پیکر خود را سپر در مقابل آن قرار مى دهند تا خطر را دور سازند. اما حال ظالمان دوزخى در آن روز به گونه اى است که باید با صورت از خود دفاع کنند، چرا که دست و پاى آنها در غل و زنجیر است، چنان که در آیه 8 سوره یس مى خوانیم: »ما در گردن آنها غلهایى قرار دادیم (که دستهایشان نیز در وسط آن قرار دارد) این غلها تا چانه هایشان ادامه دارد لذا سرهاى آنها به بالا نگاه داشته شده است.»
بعضى نیز گفته اند این تعبیر به خاطر آن است که آنها را به صورت در آتش مى افکنند، لذا نخستین عضوى از آنها که به آتش مى رسد همان صورت است چنان که در آیه 90 سوره نمل آمده: «من جاء بالسیئة فکبت وجوههم فی النار؛ کسانى که کار بدى انجام دهند به رو در آتش افکنده مى شوند.» گاه نیز گفته شده است که این تعبیر تنها کنایه از عدم توانایى آنها بر دفاع از خویشتن در مقابل آتش دوزخ است. این تفسیرهاى سه گانه منافاتى با هم ندارند و ممکن است در مفهوم آیه جمع باشند. سپس در پایان آیه مى افزاید: «و قیل للظالمین ذوقوا ما کنتم تکسبون؛ در آن روز به ظالمان گفته مى شود: بچشید آنچه را به دست مى آوردید.»
همانا گناهان زشتى که ستمکاران در دنیا مرتکب شده اند به صورت آتشهاى برافروخته و کژدمها و ماران مجسم مى شود. آیا به کسى که با دست خود بمبى هسته اى مى سازد و سپس خود و سرزمینها را منفجر مى سازد توجه کرده اى که چگونه هنگام ساختن آن بمب سهولت هول عذاب آن را به تصور نمى آورد، گناهکاران نیز چنینند و هنگامى که زنا یا غیبت مى کنند یا اموال یکدیگر را به باطل مى خورند یا از طاغوت پشتیبانى مى کنند تصور نمى کنند که چه عذاب شدیدى به دست آورده و براى خود در روز قیامت آماده کرده اند. آرى فرشتگان عذاب این واقعیت دردناک را براى آنها بیان مى کنند که اینها همان اعمال شما است که در کنار شما قرار گرفته، و آزارتان مى دهد، و این بیان خود شکنجه روحى دیگرى براى آنها است. قابل توجه اینکه نمى گوید: کیفر اعمالتان را بچشید، بلکه مى گوید: اعمالتان را بچشید، و این خود شاهد دیگرى بر مساله "تجسم اعمال" است.


Sources :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 437

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 391

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏11 صفحه 464

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115900