زقوم درخت جهنمی

خداوند در آیاتی از قرآن به مقایسه نعمتهای بهشتی با عذابهای وحشتناک جهنم می پردازد. خداوند تعالى جل جلاله پس از آنکه طرفى از احوال بهشت و بهشتیان که براى مؤمن خالص مهیا گردانیده به خردمندان و دانشمندان اشاره نموده که آیا به دلیل عقل چنین نعمت هایى براى پیشکشى و جلو قدم نیکوکاران و وارسته گان مهیا گردیده بهتر است یا درخت زقوم که ما آن را بلاء و آفت قرار دادیم براى کسانى که ظالم به نفس خود خواهند بود: اى غافلان بنگرید و اندیشه کنید تا آن رزق معلوم که انواع نعمت و اصناف فواکه است بهتر است که نزل و روزى باشد یا درخت زقوم، حاصل رزق معلوم لذت و سرور است و حاصل درخت زقوم محنت و رنج و ثبورست: «أ ذلک خیر نزلا أم شجرة الزقوم* إنا جعلناها فتنة للظالمین؛ آیا این [بهشت جاودان پر نعمت] براى پذیرایى بهتر است یا درخت زقوم؟ ما آن را براى ستمکاران مایه شکنجه و عذاب قرار داده ایم.» (صافات/ 62- 63)
(نزلا) اول کرامتى است که در حین نزول بهشتیان در جلو آنها نهاده شده لکن براى مؤمنین مخصوصا اهل خلوص از آنها نعمت ها و کراماتى تهیه شده چنانچه در آیات دیگر تذکر داده که (نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه به خاطر احدى خطور نموده) آیا چنین کراماتى بهتر است یا درخت زقوم؟ «إنها شجرة تخرج فی أصل الجحیم؛ آن درختى است که در قعر دوزخ مى روید.» (صافات/ 64) گویند درخت زقوم درختى است در تهامه که برگ هاى ریز دارد و میوه آن بسیار تلخ و بدمزه است این است که میوه جهنمیان را تشبیه به درخت زقوم نموده. اشاره به اینکه همین طورى که پیشکشى و اول قدم اهل بهشت چنین انعام و کراماتى خواهد بود که جلو قدم آنان نهاده شده پیش قدمى کفار و اهل جهنم نیز درخت زقوم است.
بعد در مقام معرفى و اوصاف درخت زقوم بر آمده که ریشه و بنیاد درخت ز قوم از حقیقت جهنم روئیده شده چه جهنم همان جهنمى که در باطن کفار افروخته شده و آن آتشى خواهد بود که آتش گیرانه آن انسان و دل سنگ او است که سخت تر از سنگ کبریت به شمار می رود، و آن از اخلاق نکوهیده مثل عصبیت جاهلیت و حسد و تفرعن و غیر آن ناشى گردیده و سر چشمه گرفته. «طلعها کأنه رؤس الشیاطین؛ شکوفه هایش مانند سرهاى شیاطین [بسیار بدنما و زشت] است.» (صافات/ 65) خلاصه در مقام اصل و فرع درخت زقوم برآمده که ریشه آن از کجا سر می زند و میوه آن چیست و تذکر مى دهد که ریشه آن از جهنم دل کافر سرزده و شاخه ها و ثمره آن سرهاى شیاطین خواهد بود که از درخت جحیم دل کافر سر در آورده.
سرانجام قرآن مى گوید: از آن جا که دوزخیان رنج گرسنگى را مى کشند و چیزى نمى یابند که بخورند، بساک و میوه زقوم را مى خورند: «فإنهم لآکلون منها فمالؤن منها البطون؛ این ظالمان مغرور مسلما از این گیاه مى خورند و شکم را از آن پر مى کنند.» (صافات/ 66) حرف "فا" که در آغاز جمله است، فاى تعلیل است و بیان مى کند که درخت مزبور وسیله پذیرایى از ستمگران است که از آن مى خورند. و در اینکه فرمود: "پس شکم ها را از آن پر خواهند کرد" اشاره است به گرسنگى شدید اهل دوزخ، به طورى که آن قدر حریص بر خوردن مى شوند، که دیگر در فکر آن نیستند چه مى خورند. خوراک اهل جهنم از همان درخت زقوم تلخ و بدبو و بدمزه خواهد بود که خود آنان در حیات دنیویشان ریشه آن را در قعر قلبشان غرس نموده و در روز موعود میوه و ثمره آن عاید خودشان خواهد گردید و همین طورى که در دنیا به انکار پیمبران و اعمال نکوهیده آن را آب داده و پروریده اند در آنجا به ثمر رسیده و خوراک آنها همان میوه آن است که در اثر حرصى که از اخلاق دیرینه دنیویشان پدید گردیده به قدرى در خوردن آن حریص می گردند و اسراف می نمایند که شکم آنها پر می گردد و تشنه می شوند.
این همان فتنه و عذابى است که در آیات قبل به آن اشاره شد، خوردن از این گیاه دوزخى با آن بوى بد و طعم تلخ با آن شیره اى که تماسش با بدن مایه سوزندگى و تورم است، آن هم خوردن به مقدار زیاد، عذابى است دردناک.

گوشت صورت دوزخیان از شدت حرارت پخته خواهد شد
مالک میوه درخت زقوم با برگهاى آن به خورد ایشان دهد، و آنها از غایت گرسنگى شکمها را پر می کنند. بدیهى است خوردن از این غذاى ناگوار و تلخ تشنگى آور است، از این جهت تشنگى بر آنها غالب شود، طلب آب کنند، اما به هنگامى که تشنه مى شوند چه مى نوشند؟ قرآن پاسخ می دهد که : «ثم إن لهم علیها لشوبا من حمیم؛ این دوزخیان بعد از این زقوم آب داغ و کثیفى خواهند داشت.» (صافات/ 67) کلمه ی "شوب" به معنى چیزى است که با شى ء دیگر مخلوط شود، و کلمه ی "حمیم" به معناى آب داغ و بسیار سوزنده است. و معناى جمله این است که: ستمگران نامبرده علاوه بر عذابهایى که گفته شد، مخلوطى از آب داغ و بسیار سوزنده مى نوشند، و آن آب با آنچه از درخت زقوم خورده اند مخلوط مى شود.
مجمع: «یعنى براى مردم جهنم روى درخت زقوم آمیخته اى است از آب داغ که آمیخته می شود این خوراک به آن آب.» طبرى: «ابن عباس گفته است: یعنى نوشیدن آب داغ روى زقوم.» ابوالفتوح: «شربتى دارند آمیخته از حمیم و حمیم آبى است که گرمى آن سوزان است و مردم روى آن طعام از این شراب می خورند.»
روایت شده که خداى تعالى آنها را گرسنه می کند تا عذاب آتش را از شدت گرسنگى فراموش می کنند، پس داد می زنند سر مالک دوزخ پس آنها را می برد به سوى آن درخت و در میان ایشان ابوجهل است، پس می خورند از آن، پس شکمشان به جوش مى آید مثل جوش آمدن آب جوش، پس اظهار عطش می کنند، پس به آنها شربتى از آب داغى می دهند که به نهایت حرارت و گرمى رسیده، و جرعه اى آب جوشان که حرارتش به منتهى درجه رسیده مى نوشند و چون آن را نزدیک چهره هایشان مى برند، رخسارشان کباب مى شود. و این است قول او که مى فرماید: «یشوی الوجوه؛ آبى چون مس گداخته كه چهره ‏ها را بريان مى‏ كند.» (کهف/ 29) پس وقتى به شکمهایشان رسید هر چه در جوف ایشان است گداخته می شود، چنانچه فرمود: «یصهر به ما فی بطونهم و الجلود؛ گداخته می شود هر چه در شکم ایشان است، پس این است طعام و شراب ایشان.» (حج/ 20) پس این قول اوست.
مضمون این آیه شریفه نظیر قسمتى از آیه 18 سوره محمد (ص) است که درباره کافران مى فرماید: «و سقوا ماء حمیما فقطع أمعاءهم؛ هنگامیکه کافران در دوزخ تشنه مى شوند یک نوع آب جوشى به آنان داده مى شود که چون به شکمها برسد، روده هاى آنان را قطعه قطعه خواهد کرد.» و توصیف این شجره زقوم و حمیم را در بسیارى از آیات فرموده مثل قول خداوند تعالی «لآکلون من شجر من زقوم* فمالؤن منها البطون* فشاربون علیه من الحمیم* فشاربون شرب الهیم؛ از درختان زقوم خواهید خورد. و شکمهاى خود را از آن پر خواهید کرد. و بر سر آن آب جوشان خواهید نوشید. چنان مى نوشید که شتر تشنه آب مى نوشد.» (واقعه/ 52- 55) و مثل «إن شجرة الزقوم* طعام الأثیم* کالمهل یغلی فی البطون* کغلی الحمیم؛ هر آینه درخت زقوم، طعام گناهکاران است. همانند مس گداخته در شکمها مى جوشد. همانند جوشیدن آب جوشان.» (دخان/ 43- 46)

آب، غذا و مسکن دوزخیان
آنها مى پندارند آبى که مى طلبند آنها را از عذاب و سوزش خلاص مى کند ولى باز به همان عذاب دچار مى شوند. آن غذاى دوزخیان، و این هم نوشابه آنان، اما بعد از این پذیرایى به کجا مى روند، قرآن مى گوید: «ثم إن مرجعهم لإلى الجحیم؛ سپس بازگشت آنها به سوى جهنم است!» (صافات/ 68) آرى غذا و خوراکى مهمانان نامحترم دوزخ را که درخت زقوم است در آیه ی 66 صافات خواندیم، نوشابه آن کوردلان که آب جوش جهنم مى باشد در آیه 67 از نظرمان گذشت، اکنون محل استراحت و آسایشگاه نامبارک ایشان را در آیه مورد بحث مى خوانیم و آن اینکه: حتما مرجع و توقف گاهشان در جهنم خواهد بود. شاید این حالتشان از آزمندى به زقوم و آب سوزان در دوزخ تجسمى از آزمندى آنها در دنیا به خوردن مالهاى حرام و استمرار نوشیدن شراب حرام باشد، که از این دو به خدا پناه مى بریم.
سؤال: چرا گفت: «ثم ان مرجعهم لالى الجحیم» مگر آنها خود در دوزخ نیستند؟
جواب: بعضى از مفسران از این تعبیر چنین استفاده کرده اند که این آب داغ آلوده از چشمه اى در بیرون دوزخ است، دوزخیان را قبلا براى نوشیدن آن همچون حیواناتى که به آبگاه مى برند به آنجا مى خوانند، و بعد از نوشیدن از آن بار دیگر بازگشتشان به سوى دوزخ است. اینها اول داخل در جحیم می شوند پس از آن از حمیم می آشامند. حمیم چشمه آبی است جوشیده خارج از جهنم، اینها از جهنم بیرون می آیند و به طرف آن چشمه می روند براى شرب باز آنها را برمی گردانند در جحیم که ناری افروخته است و شعله می زند. به دلیل فرموده خداوند تعالی که : «هذه جهنم التی یکذب بها المجرمون یطوفون بینها و بین حمیم آن؛ آنان در میان آتش و آب جوشان رفت و آمد مى کنند.» (الرحمن/ 43) و معنى آن این است که زقوم و حمیم خوراک و نوشابه ایشان و دوزخ برافروخته جایگاه ایشان است. علامه طباطبایی می گوید: «تازه بعد از آنکه شکمها را از درخت "زقوم" و آب "حمیم" پر کردند، به سوى دوزخ برمى گردند، و در آنجا مى مانند تا عذاب ببینند. در این آیه اشاره است به اینکه حمیم مذکور در داخل جهنم نیست.» بعضى دیگر گفته اند این اشاره به مواقف و جایگاههاى مختلف دوزخ است که ظالمان و مجرمان را از منطقه اى به منطقه دیگر مى برند تا از آن آب سوزان بنوشند و بعد آنها را به جایگاه اصلیشان باز مى گردانند، بعضی گفته اند معنای پس بدان یا محمد که مرجع کافران با دوزخ است با چنین عذاب که یاد کردیم. اما تفسیر اول مناسبتر به نظر مى رسد.
باید گفت که نه ترسیم نعمتهاى بهشتى آن چنان که هست در این دنیا براى ما ممکن است و نه عذابهاى دوزخیان. تنها شبحى از دور با عباراتى کوتاه از آن در ذهن ما ترسیم مى شود (پروردگارا ما را در پناه لطفت از این عذابها محفوظ دار).
در آخرین آیات مورد بحث قرآن دلیل اصلى گرفتارى دوزخیان را در چنگال این مجازاتهاى دردناک در دو جمله کوتاه و پرمعنى بیان مى کند، و مى گوید: «إنهم ألفوا آباءهم ضالین؛ آنها پدران خود را گمراه یافتند.» (صافات/ 69) «فهم على آثارهم یهرعون؛ اما با این حال با سرعت و بى اختیار به دنبال آنها مى دوند.» (صافات/ 70) معناى آیه این است که علت خوردنشان از درخت "زقوم" و نوشیدنشان از "حمیم" و برگشتن به سوى "دوزخ" این است که اینان پدران خود را گمراه یافتند، و با اینکه مى دانستند ایشان گمراهند، با این حال از ایشان که ریشه و مرجع آنان بودند تقلید کردند. و به همین جهت دنبال پدران خود به سرعت به سوى دوزخ مى روند، نخست به خوراکیهاى مذکور برمى خورند، و سپس به سوى دوزخ برمى گردند. درست جزاى آخرتشان مطابق رفتار دنیایشان است.


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 210

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 69

  3. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏20 صفحه 490

  4. ملا فتح الله كاشانی- تفسیر منهج الصادقین- جلد ‏7 صفحه 471

  5. میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد ‏16 صفحه 199

  6. حسین‌بن‌حسن جرجانی- جلاء الأذهان و جلاء الأحزان- جلد ‏8 صفحه 111

  7. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد ‏5 صفحه 291

  8. ابوبکر عتیق بن محمد- تفسیر سور آبادى- جلد ‏3 صفحه 2095

  9. حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد ‏12 صفحه 225

  10. علی‌اکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد ‏9 صفحه 148

  11. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏11 صفحه 159

  12. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏11 صفحه 231

  13. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏14 صفحه 32

  14. شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد ‏7 صفحه 290

  15. سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد ‏5 صفحه 504

  16. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏11 صفحه 92

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116007