جایگاه الهیات یهودی در کتاب مقدس

مقدمه

از مشخصه های اصلی و اساسی تفکر یهودی، پرداختن به موضوع شریعت است، به گونه ای که یهودیت در مجموع دینی شریعت محور شناخته می شود تا آنجا که اگر موضوع شریعت و آداب را از دایره اندیشه یهودی حذف کنیم چیز چندانی برای آن باقی نمی ماند و از همین روست که گروهی از اندیشمندان یهودی اصلا با چیزی به نام «الاهیات یهودی» مخالفت ورزیده اند. در نتیجه، میراث یهودیت در باب الاهیات و نیز دستاوردهای آن در قیاس با دو دین دیگر ادیان ابراهیمی (مسیحیت و اسلام) چندان پر و پیمان نیست. البته در دوره متأخر، الاهیات مورد توجه متفکران یهودی قرار گرفته و شخصیت های برجسته ای از میان آنان برخاسته اند. به هر حال تاریخ اندیشه یهودی با ظهور عبرانیان به عنوان قومی مستقل در قرن سیزدهم قبل از میلاد آغاز شد. طبق اطلاعاتی که از تمدن بین النهرین در دست است به نظر می رسد نویسندگان کتاب مقدس عبرانی از عناصر اسطوره های باستانی خاور نزدیک بهره جسته و آنها را با توجه به اندیشه های مذهبی خاص خویش بازسازی کرده اند.

تعریف و موضوعات الاهیات
ریچارد هوکر، الاهیدان دوره رنسانس، الاهیات را این گونه تعریف کرده است: «دانش امور الوهی.» اصطلاح تئولوژی از دو واژه یونانی تئوس به معنای خدا و لوگوس به معنای کلام و آموزه گرفته شده و عبارت است از گفتمانی پیوسته و عقلانی درباره خدا، ماهیت او، ارتباط او با انسان و جهان، چگونگی ارتباط اراده او به آدمیان که شامل موضوعات مشابهی مانند تقدیر، معجزه، عبادت، دعا، اختیار، گناه، توبه، مسئله شر، جاودانگی و فرشته شناسی می شود. الاهیات در تفکر مسیحی اهمیت خاصی دارد و متفکران مسیحی تأملات بسیاری در باب پیامدهای ایمان خود داشته اند. به دلایل تاریخی (میراث کتاب مقدس با تأکید قوی آن بر موضوعات عملی، نفوذ تلمود که در آن آرمان شریعت اهمیت خاصی دارد، نداشتن آموزه هایی مانند تثلیث که تعریف دقیقی می طلبد، پراکندگی یهودیان در میان جوامع گوناگونی که الگوهای فکری متفاوتی داشتند) نبوغ یهودیان بیشتر به جنبه های عملی دین و ایمان معطوف شد تا به تأملات انتزاعی، یعنی بیشتر به ادای آنچه خدا از آدمیان می خواهد، نه اینکه خدا چیست; از این رو، به کرات گفته شده است که یهودیت فاقد الاهیات است.
کوشش ها برای ارائه الاهیات یهودی گاه با مخالفت شدید مواجه شده است; هم از جانب سکولارهایی که با تئوس در الاهیات سر ناسازگاری دارند و آن را امری ارتجاعی می دانند که به بدعتگذاری می انجامد و هم از سوی راست دینانی که با لوگوس در الاهیات مخالفند و آن را برای ایمان زیانبار می دانند; زیرا به ادعای آنان، ایمان تنها خواهان سرسپردگی به شریعت است و کاوش درباره ریشه های آن می تواند آن را بیاشوبد. از این رو، بعضی گفته اند که تمام کوشش های الهیاتی غیر یهودی است. ممکن است این سخن از واقعیت بی بهره نباشد که یهودیت از الاهیات نظام مند چیزی نمی داند; (گرچه شاید کوشش های متفکران یهودی قرون وسطا نافی این دیدگاه باشد) اما روشن است که از آغاز یهودیت، خدا در کانون زندگی و تفکر یهودی قرار داشته است. یهودیان عمیقا درباره خدا اندیشیده اند و چیزی به اسم الاهیات یهودی باید وجود داشته باشد، حتی اگر کسانی ترجیح دهند که بر آن نام دیگری نهند. نکته دیگر آنکه تنها با مبانی غیر هلاخایی می توان از رویکرد هلاخایی دفاع کرد. پان هلاخیسم (یکسره هلاخا)، تعبیری که ای. جی. هشل آن را ابداع کرد، متضمن نفی خویش است.

الاهیات یهود در کتاب مقدس

در سراسر کتاب مقدس عبری، خدا در کانون توجه قرار دارد. تنها بخش کتاب مقدس که در آن اشاره ای به خدا نشده، کتاب استر است. با این حال، کتاب مقدس در سنت یهودی تنها و متکی به خود نیست. تورات در واقع کتاب مقدسی است که در دل تجربه های تاریخی قوم اسرائیل و به وسیله آن تفسیر شده است. این مطلب می تواند توضیح خوبی در پاسخ به این پرسش ارائه کند که چرا در میان یهودیان تلاش جدی برای نوشتن الاهیات کتاب مقدس صورت نگرفته است. برای نمونه، در بحث از دشواری های الهیاتی مربوط به خدا، درباره این وعده خداوند در تورات که «انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سوم و چهارم می گیرد.» یک الاهیدان یهودی به صرف این متن رضایت نمی دهد بلکه می کوشد تا از عهده فهم این مطلب برآید که این سخن چگونه با سایر متون مانند تثنیه 24:16 و حزقیال 18 سازگار می شود.
از همه مهمتر، او می خواهد بداند که آموزه های کتاب مقدس در دستان مفسران یهودیشان در سراسر تاریخ یهودیت چه سرنوشتی داشته اند. الاهیدانان معاصر یهودی دستاوردهای نقادی کتاب مقدس، باستان شناسی و لغت شناسی را می پذیرند; شالوده الاهیات او کتاب مقدس است، اما از همه ابزارهایی که تحقیقات امروزی برای درک کتاب مقدس در اختیار می نهد نیز استفاده می کند. با این وصف، در نگاه او مطالعه الاهیات کتاب مقدس صرفا ابزاری برای یافتن سرنخ هایی روشن از دل متون خطاناپذیر نیست; بلکه راهی است برای کشف اینکه چگونه این امور شروع شد، چگونه تأثیر خدا برای اولین بار در زندگی جمعی بنی اسرائیل عیان شد، چگونه آدمی از خدا خواست و چگونه خدا اجازه داد که آدمیان او را بیابند.
با آنکه الاهیات مبتنی بر کتاب مقدس در تثبیت خود به مثابه شاخه ای مشروع از مطالعات کتاب مقدسی توفیق یافت، اما کسانی که با آن سر و کار داشتند همگی از محققان مسیحی بودند و به طور کلی به عهد عتیق از منظر «جدید» و تفسیرهای کلیسا می نگریستند. معیار تعیین «ارزش های دائمی» که ذاتی کتاب مقدس باشد و از سوی الاهیدانان یهودی نیز پذیرفته شده باشد، همان معیارهایی است که در سنت یهودی عرضه شده است.

مفهوم الهیاتی کتاب مقدس
در کتاب مقدس، خدا همچون خالق جهان و کسی که یهودیان را برگزید و آنها را به سوی سرنوشت نهاییشان هدایت کرد تصویر شده است. او پس از نجات آن قوم از اسارت در مصر، آنها را به سرزمینی هدایت کرد که به مشایخ وعده داده بود. اما به سبب بی عدالتی و ظلم قوم یهود، هم حکومت شمالی و هم جنوبی به واسطه تهاجم بیگانه ویران شد. مفهوم الهیاتی مهم کتاب مقدس قیومیت خداست. او «خدایی زنده» است که آفریدگار جهان و هر آنچه در آن است می باشد. یگانه، قادر مطلق، خیرخواه مطلق و قدوس که از مخلوقاتش می خواهد به عدالت و راستی رفتار کنند. او قوم اسرائیل را برگزید تا «نوری در میان ملت ها» باشد.
هم متعالی است و هم در همه جا حاضر. در فراخنای آسمان ها نمی گنجد; در عین حال خیمه نشین می شود و در میان فرزندان قوم اسرائیل قرار می گیرد. او نام های بسیاری دارد، اما نام خاص او یهوه است. بر خلاف خدایان مشرکان، اسطوره ها به ساحت او راه ندارند. شریکی از جنس مؤنث ندارند در کتاب مقدس نامی که معادل «الهه» باشد نیست. تولد، مرگ و هیچ جلوه مشابه بشری دیگری در او راه ندارد; گرچه بارها با تعبیرات انسان انگارانه توصیف شده است، این تعبیرها هیچ گونه ناسازگاری با چشم اندازی معنوی و متعالی ندارد.

خاستگاه الهیات یهود در کتاب مقدس

رشد تفکر مذهبی یهودیت در هزاره دوم ق. م آغاز گردید، و به دنبال امپراتوری های پیاپی دنیای قدیم، قوم یهود به عنوان قومی مستقل ظهور کردند. قوم یهود با فاصله گرفتن از ملل متمدن پیشین، که چندین خدا را عبادت می کردند، به خدای واحد نادیدنی که خالق آسمان و زمین بود گرویدند. چگونه چنین اندیشه دینی در یک جو چند خدایی مطرح شد؟ به نظر برخی از دانشمندان، این گسستگی بنیادی را می توان در کشف ابراهیم دنبال کرد که می گفت مفهوم عدالت جهانی باید مبتنی بر اعتقاد به خدای واحد متعال باشد.
دانشمندان دیگر موسی را معمار اصلی توحید اسرائیلی می دانند; به گفته این نویسندگان، قبل از موسی شواهدی حاکی از اعتقاد به خدای واحد، در اصلاحات دینی اخناتون، فرعون مصر، در قرن چهاردهم ق. م وجود داشت. در این دیدگاه، موسی دنباله رو راه این شخصیت انقلابی مصری دانسته شده است. تفسیر دیگر راجع به خاستگاه اندیشه های توحیدی این است که عقیده توحیدی از دل توحید نسبی (ایمان به یک خدا به رغم وجود خدایان دیگر) به وجود آمد.در هر حال، روشن است که در قرن نهم ق. م اسرائیلیان قدیم سایر خدایان کنعانی را خدایان ضعیف به حساب می آوردند، و این دقیقا همان دیدگاه ایلیای پیامبر بود که به هنگام مقابله با پیامبران بعل اعلام کرد که: «فقط ادونای، خدا است، فقط ادونای، خداست!» (اول پادشاهان، 18:39)
در زمان ارمیای نبی (چند دهه پیش از تبعید بابلی) ظاهرا توحید در جامعه اسرائیلیان اعتقادی قبیله ای محسوب می شد. به قول ارمیا، «آن بعل درست مانند مترسکی در جالیز است; نه حرف می زند و نه راه می رود، بلکه کسی باید آن را بردارد و جا به جا نماید، پس شما از چنین بتی نترسید! چون نه می تواند صدمه ای بزند و نه کمکی بکند.» (ارمیا، 10:5)
چنین اعتقادی در کتاب مزامیر هم وجود دارد. در آنجا سراینده اظهار می دارد که خداوند، خدایان دیگر را به سبب بی عدالتیشان ملامت می کند و آنها را از مقام الوهی و جاودانگی محروم می کند: خدا در دادگاه آسمانی ایستاده است و در میان خدایان داوری می کند. تا به کی به بی انصافی داوری خواهید کرد؟ تا به کی از مجرمین جانبداری خواهید کرد؟ از حقوق فقیران و یتیمان دفاع کنید; حق مظلومان و مسکینان را به ایشان رد کنید. ستمدیدگان و درماندگان را از چنگ ظالمان برهانید. نمی دانند و نمی فهمند و در تاریکی راه می روند. به همین جهت اساس اجتماع متزلزل است. من شما را «خدایان» خواندم و لقب «فرزندان خدای متعال» را به شما دادم، اما شما مانند هر انسان دیگر خواهید مرد و همچون سایر رهبران سرنگون خواهید شد. ای خدا، برخیز و بر جهان داوری کن! زیرا تو همه قوم ها را تحت سلطه در خواهی آورد. (مزامیر، 82)
طبق این نظر، خدای اسرائیل خدای واقعی است، خالق همه چیز، و راهنمای تاریخ است و عاقبت توسط همه شناخته خواهد شد.
طبق حکایات مبتنی بر کتاب مقدس در سفر پیدایش، ابراهیم پدر ملت یهود بود که در اصل ابرام نام داشت. او از شهر اور کلده، از شهرهای سومری بین النهرین در نزدیکی دهانه خلیج فارس بود. ابراهیم به همراه پدرش تارح، همسرش سارا و پسر برادرش لوط به حران واقع در شمال سوریه مسافرت کرد. خدا در آنجا به وی ندا داد که به سمت کنعان برو «و خداوند به ابرام فرمود: ولایت، خانه پدری و خویشاوندان خود را رها کن و به سرزمینی که من تو را بدانجا هدایت خواهم نمود برو. از تو امتی عظیم پیدا کنم.» (پیدایش، 12:1ـ2) در طی دوران قحطی در کنعان، او ابتدا به مصر و سپس به نقب و سرانجام به دشتی نزدیک حبرون فرود آمد. او در این مکان وحیی دریافت کرد که تأکید داشت رهاییش از شهر اور از موارد مشیت الاهی بوده است.
بعد خدا عهدی با ابراهیم بست که نشانه آن ختنه بود (پیدایش، 17:11). چند سال بعد، خدا با صدور فرمان قربانی کردن اسحاق به ابراهیم، ایثار و از خودگذشتگی او را آزمود و تنها در آخرین لحظه به او گفت از آن کار منصرف شود. به همین صورت، تجلیات الاهی بر بزرگان یهودی بعدی آشکار شد; برای مثال، یعقوب پسر اسحاق، رؤیایی دید که در آن نردبانی به سمت آسمان سر برکشیده بود و وعده خدا را شنید که به او می گفت اولادش وارث زمین می شوند و زمین از آنها مملو می شود: «و در خواب نردبانی را دید که پایه آن بر زمین و سرش به آسمان می رسد و فرشتگان خدا از آن بالا و پایین می روند و خداوند بر بالای نردبان ایستاده است. سپس خداوند گفت: من خداوند، خدای ابراهیم و خدای پدرت اسحاق هستم. زمینی که روی آن خوابیده ای از آن توست. من آن را به نسل تو می بخشم. فرزندان تو چون غبار بی شمار خواهند شد.» (پیدایش، 28:12ـ14)
تاریخ ابراهیم، اسحاق و یعقوب با مجموعه ای از داستان های یوسف، پسر یعقوب، که او را به غلامی خریدند و به مصر بردند، دنبال می شود. در آنجا قوم یهود توانست گسترش یابد، اما سرانجام فرعونی که یوسف را نمی شناخت (خروج، 1:8)، عبرانیان را تحت فشار و آزار و اذیت قرار داد. در واکنش، خدا با فرستادن موسی به عنوان منجی تصمیم گرفت قومش را نجات دهد. خداوند، خود را بر موسی متجلی ساخت و فرمان داد تا قوم برگزیده را از اسارت ناگوار فرعون نجات دهد: من خدای اجداد تو ابراهیم، اسحاق و یعقوب هستم... خداوند فرمود: «هر آینه مصیبت قوم خود را در مصر دیدم و ناله شان را برای رهایی از بردگی شنیدم، زیرا غم های ایشان را می دانم... حال تو را نزد فرعون می فرستم تا قوم مرا از مصر بیرون آوری.» (خروج، 3:6ـ7،10)

عدم شکل نظام مند در کتاب مقدس

کتاب مقدس هیچ گاه به شکلی نظام مند، مسائل الهیاتی را بررسی نکرده است; حتی کتاب ایوب و جامعه سلیمان نیز با آنکه به پرسش های مهمی درباره اینکه چرا افراد عادل رنج می کشند توجه کرده اند، چندان توجهی به این مسئله اساسی ندارد که اصلا چرا باید رنج و شر وجود داشته باشد. اینکه هیچ چیز برای خدا محال نیست، در کتاب مقدس بیان شده است (سفر خروج 18:24; ارمیا 32: 27)، اما بررسی این مشکل در کتاب مقدس موجود نیست; همان که متفکران قرون وسطا به شکل گسترده ای بدان پرداخته اند، چه بدان معنا باشد که خدا منطقا می تواند محالات را انجام دهد و چه به این معنا که چیزهایی که نوعی تضاد درونی دارد، در قلمرو قدرت مطلقه خدا قرار می گیرد.
کتاب مقدس به جز در مواردی بسیار استثنایی درباره موضوع پس از مرگ و آخرت ساکت است. تصویر کتاب مقدس حاکی از حضور همه جانبه خداست. صدای پای او به هنگام وزیدن باد و توفان شنیده می شود; وجود او در رفتارهای آدمی احساس می شود. با این حال، کتاب مقدس به باورداشتن او یا تحصیل گمانی الهیاتی درباره ماهیت واقعی او دستور نمی دهد. این امر بیشتر به سبب ماهیت حسی و پویای تفکر عبری باستانی است که هیچ شباهتی با تفکر فلسفی میراث یونانیان که الاهیات جهان غرب وامدار آن است ندارد. این امر کمابیش در مورد تفکر حاخامی نیز صدق می کند.


Sources :

  1. لوئیس جیکوبز- مقاله الاهیات یهودى- ترجمه بهروز حدادى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 38

  2. دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

  3. آدین اشتاین سالتز- سیری در تلمود- مترجم باقر طالبی دارابی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116787