آموزش فلسفه نظر به روح حاکم بر تعلیم و تربیت اسلامی (اختلافات)

اختلاف

در ادامه در قسمت دوم بررسی آموزش فلسفه با توجه به روح حاکم بر تعلیم و تربیت اسلامی به مطالب چون توجه به ما با اختلاف تفکر اسلامی و تفکر متجدد غربی، توجه به هستی شناسی توحیدی اسلام در مطالعه مسائل روز، توجه به منطق و معرفت شناسی اسلامی، توجه به فلسفه طبیعت و روانشناسی اسلامی، توجه به هنر و فلسفه اخلاق در تفکر اسلامی، لزوم توجه به ابعاد مختلف فلسفه اسلامی و برنامه های لازم جهت آموزش فلسفه اسلامی در دوران متوسط و دانشگاهی، در نهایت به لزوم توجه به تصحیح و تدوین کتب مرتبط با فلسفه اسلامی اشاره خواهد شد.

توجه به سرشت متفاوت اختلاف میان مکاتب اسلامی و مکاتب متجدد غربی
اختلاف سنتی میان مکاتب مختلف اندیشه ی اسلامی نیز باید به منزله ی اختلافاتی مابین نظرگاه های مختلف و متعددی که همه رو به سوی حقیقت دارند بیان شیوع اختلافاتی که در مقایسه با اختلافات موجود در میان مکاتب فلسفی معارض در دنیای متجدد سرشت بسسیار متفاوتی دارند، زیرا در مورد اول همیشه اصول متعالی سنت اسلامی وجود دارد که بالمال وحدت بخش است، در حالی که در مورد دوم چنین اصول وحدت بخش در کار نیست. آری، اشاعره با معتزله مخالف بودند، متکلمین به طور کلی در مقابل فیلسوفان مشائی بودند، سهروردی، مؤسس مکتب اشراق، منطق و الاهیات مشائی را به نقد کشید، ابن تیمیه علیه منطق صوری و تصوف دست به قلم برد و موارد دیگری از این قبیل. اما اگر این اختلاف همانند اختلافات موجود در اندیشه متجدد می بود سنت اسلامی تداوم نمی یافت. ولی همیشه اصل وحدت بخش توحید و مفهومی از سلسله مراتب در درون خود سنت اسلامی وجود داشت که امکان می داد هر از چندگاهی شخصیت هایی فکری ظهور کنند که در آن واحد متکلم، فیلسوف و مابعدالطبیعه دان مکتب معرفت بودند، و وحدت باطنی این نظرگاه ها را در وجود خویش محقق ساخته بودند. بنابراین، این واقعیت که مکاتب متعدد و نه فقط یک مکتب فکری وجودداشته است نباید به دانشجویان به عنوان نشانه ای از تشتت یا ضعف معرفی شود، بلکه به عنوان ثمره ی غنای سنت اسلامی که می توانست نیازهای سنخ های مختلف فکری را برآورد و در نتیجه این تعداد کثیر از انسان ها با پیش زمینه ها و قابلیت های فکری متفاوت را در دامان خود نگه دارد.
این گوناگونی مکاتب می بایست به منزله ی نتیجه ی کاربست های متعدد تعالیم اسلامی معرفی شود، که بعضی ناقص تر و برخی کامل تر صورت گرفته بود و با وجود این، همه تدوین تنسیق شده بودند تا مانع از این ساختار خود سنت اسلامی در طلب معرفت برانید و عطش خود برای یافتن پاسخ برخی مسائل را فرو نشانند، همان چیزی که در دوره ی رنسانس در غرب مسیحی اتفاق افتاد. این کثرت و تنوع مکاتب، که با وجود داشتن اختلاف همگی از وحی قرآن و توحید سرچشمه گرفته بودند، ابزاری بود که به واسطه ی آن، اسلام موفق شد خصلت قدسی معرفت را حفظ کند و در عین حال، تمدن عظیمی بیافریند که در آن، پرورش و بسط اشکال مختف معرفت و علوم گوناگون اجتناب پذیر باشد.

لزوم مطالعه مسائل امروز دین با تکیه بر وجود شناسی توحیدی تفکر اسلامی

خواندن فلسفه ی اسلامی بدین شیوه باید با مطاله ی مسائل و موضوعات مختلفی که دانشجوی امروز معمولا با آن ها مواجه است، تکمیل شود. برای دانشجویان رشته های مختلف، نظیر حقوق، پزشکی و مانند آن، مسائلی از قبیل ماهیت جهان، علیت، ربط و نسبت میان عالم خلقت نو خداوند.... را می توان در یک برنامه عمومی برای مطالعه ی فلسفه در چارچوب مکاتب مختلفی که شرحشان گذشت، جای داد. اما برای کسانی که در خود رشته فلسفه، یا از یک سو علوم دینی از سوی دیگر برخی رشته ها نظیر فیزیک، تحصیل می کنند، بسیار مفید و چه بسا حتی ضروری خواهد بود که به این مسائل جداگانه و به روش ساختارشناسانه بپردازند. حتی در برنامه درسی فلسفه در غرب، دانشجویان خود مستقلا منطق، زیبایی شناسی، اخلاق، فلسفه ی اجتماعی و سیاسی و، در بسیاری از موارد، مابعدالطبیعه، جهان شناسی و روان شناسی فلسفی [یا علم النفس فلسفی] می خوانند.
از منظر آموزشی مهم است که گروه های خاصی از دانشجویان که به موضوعات مذکور علاقه مند هستند، در کنار گذراندن دوره های عمومی مربوط به حیات عقلی اسلام بر اساس طرحی که خطوط کلیش قبلا تشریح شد، جداگانه به این رشته ها بپردازند. هم چنین آموختن مبسوط تر و کامل تر فلسفه ی سیاسی اسلامی به دانشجویان علوم سیاسی، فلسفه هنر و زیبایی شناسی به دانشجویان هنر و معماری، فلسفه ی علم اسلامی به دانشجویان تمامی شاخه های مختلف علوم طبیعی و ریاضی، و مواردی از این قبیل، به وضوح ضروری است. در این گونه موارد، هر رشته ای باید ابتدا از منظر اسلامی تدریس شود و آن گاه دیدگاه های مکاتب غربی یا شرقی غیر اسلامی نیز مطرح شود، و هر کجا که این دیدگاه ها با تعالیم اسلامی مغایرت داشت، نقد شده و تبیین گردد.
تقریبا در همه ی شاخه های فلسفه، سنت اسلامی غنایی باورنکردنی دارد، تنها به این شرط که منابع و مأخذ آن شناخته شود. این سخن به طور خاص در مورد مابعدالطبیعه صادق است. در این جا باید مابعدالطبیعه اسلامی را به عنوان علم ناظر به واقعیت غایی [یا حقیقه الحقایق]، که همان احد یا الله است که خدا در قرآن منکشف ساخته، معرفی کرد. هیچ یک از مکاتب اسلامی نبوده که بنیان تعالیم آن بر آموزه ی احد، که هم مطلق و هم نامتناهی است، استوار نباشد. حکیمان مسلمان، در جریان پژوهش پیرامون این مبدأ اعلی (the Sublime Principle) شیوه های بیان مختلفی را بسط داده اند که برخی از آن ها مبتنی بر وجود محض یا صرف الوجود دانستن احد و وجود شناسی برخاسته از آن است، وجود شناسی ای که با آن دیدگاه هماهنگ است اما همیشه وجود محض را نه به عنوان نخستین حلقه ی «زنجیره ی عظیم وجود»، بلکه به منزله ی اصلی می نگرد که به کلی ورای وجود ظهور یافته (existence) است.
دیگرانی، بر اساس آیه ی قرآنی «الله نورالسموات والارض؛ خدا نور آسمان و زمین است.» (نور/ 35) احد را نور قلمداد کرده اند؛ و باز هم عده ی دیگری او را «حقی» دانسته اند که حتی ورای وجود محض است، مبدأ ماورای وجودی که در حقیقت نخستین تعین یا فعل او وجود است؛ چرا که خداوند فرمود باش (کن) و بود. این محققان غربی فلسفه ی اسلامی هستند که ابن سینا را «نخستین فیلسوف وجود» نامیده اند؛ بی هیچ مبالغه یا تعصب میهنی می توان گفت که، به یک اعتبار، بسط و گسترش وجودشناسی در غرب نوعی تفسیر یا حاشیه بر آثار ابن سینا است، اما به صورتی که رو به سوی فهم محدود و محدودتری از وجود پیش می رود، تا جایی که سرانجام یا به غفلت از وجودشناسی و یا به تقلید مضحکی از آن منتهی می شود. حتی فلسفه وجودی (Existenz Philosophie) روزگار ما، که با نام افرادی نظیر هایدگر پیوند خورده است، وقتی با فلسفه ی وجود (Philosophy of Being) شخصیتی نظیر صدرالدین شیرازی مقایسه شود که تنها پس از غرقه شدن در اقیانوس وجود محض درباره ی وجود دست به قلم می برد و پس از تصفیه ی باطن (Purification)، از موهبت عقل شهودی مقدسی برخوردار شده که یگانه مرجع ذیصلاح سخن گفتن از این اقیانوس است، همانند بحثی ابتدائی از عشق به نظر می رسد آن هم توسط شخصی که خود هیچ گاه آن را تجربه نکرده است.

لزوم مطالعه منطق و معرفت شناسی اسلامی برای نقد مکاتب جدید منطقی
در دیگر مباحث فلسفی، نظیر منطق و معرفت شناسی، نیز سنت اسلامی غنای بسیاری دارد که نخست باید آن را احیاء نمود و سپس به دانشجویان منتقل کرد. تنها پس از انجام این کار باید مکاتب مختلف و جدید منطقی و بحث های مربوط به مسأله ی شناخت را مطرح کرد. مسلما این مسائل پاره ای از مسائل مورد علاقه ی عصر ماست که در اندیشه اسلامی هیچ سابقه ای نداشته و نوعی تحریف حقیقت یا در واقع، خیانت به سنت اسلامی خواهد خواهد بود، اگر منابع اسلامی را به گونه ای تفسیر کنیم که این مسائل و پاسخ آن ها را از دل این منابع استنباط و استخراج کنیم و در آن ها اشاراتی به سیبرنتیک، (cybernetics) فضای ریمان یا نظریه ی جدید اطلاعات ببینیم در حالی که در واقع هیچ یک از این مسائل در آن ها وجود ندارد.
اما حتی در این گونه موارد، یک ذهن متوغل در علوم اسلامی قادر خواهد بود که از منظر اندیشه ی اسلامی به این قبیل مسائل نزدیک شود، نه مانند یک لوح سفید نانوشته. البته موضوعات مورد علاقه ی دیری با ماهیتی خاصتا مدرن وجود دارد، از قبیل معناشناسی و مسأله علیت که سنت اسلامی در زمینه آنها غنای چشم گیری دارد. در مواردی از این دست، ابتدا می توان تعالیم اسلامی را مطرح کرد و تنها پس از آن نظریه ها و دیدگاه های متداول جدید را (که صدالبته دائما در حال تغییرند) به دانشجویانی که ناگزیر با این حیطه ها سر و کار دارند، آموخت.

لزوم نقد جهانشناسی متجدد در پرتو مطالعه جهان شناسی اسلامی

دنیای متجدد واجد جهان شناسی (cosmology) به معنای حقیقی کلمه نیست، ولی نظریه های متعددی درباره ی جهان وجود دارد که مبتنی بر تعمیم دادن فیزیک جدید به کل جهان است، اما در تمدن اسلامی اشکال متعددی از جهان شناسی بسط و پرورش یافت که همه با تعالیم اساسی قرآن درباره ی آفرینش جهان توسط خداوند، مراتب اعلای وجد که با ملکوت مذکور در قرآن مرتبط است و تعالیمی از این دست ارتباط دارند. باید نخست این جهان شناسی ها را، که سرشتی بسیار رمزی و نمادین داند و هیچ شکلی از فیزیک یا نجوم جدید نمی تواند آن ها را ابطال کند، به همراه معنا و مدلول مابعدالطبیعی و دینی کامل آن ها که رویدادهایی نظیر معراج شبانه ی پیامبر اکرم (ص) را نیز تبیین می کنند، به دانشجویان آموخت. تنها پس از آن که دانشجو به «احساسی» نسبت به جهان مورد نظر اسلام دست یافت و فهمی عقلی از آن حاصل کرد باید در معرض اشکال مختلف به اصطلاح جهان شناسی های مدرن قرار گیرد، و همه ی این جهان شناسی ها را باید دقیقا به همان صوتی که هست معرفی کرد، یعنی به عنوان نظریه هایی مبتنی بر پیش فرضهای قابل تردید و اغلب از نظر تجربی غیر قابل اثبات.

لزوم آشنایی و مطالعه فلسفه های طبیعت و روانشناسی
دانشجو باید با مکاتب مختلف «فلسفه طبیعت» اسلامی، که ارتباط تنگاتنگی با جهان شناسی دارد، آشنا شود. این مکاتب دیدگاه هایی پیرامون زمان، مکان، ماده، تغییر، علت و معلول و بسیاری از موضوعات دیگر دارند که شکل دهنده ی مبنای علوم طبیعی است و در واقع، توجه چندتن از دانشمندان و فیلسوفان علم معاصر غربی را به سوی خود جلب کرده است. نظر به اینکه فیزیک جدید به دنبال نوعی «فلسفه طبیعت» جدید است، تعالیم اسلامی مربوط به این موضوع برای دانشجویان مسلمان رشته های علوم طبیعی، و حتی می توان گفت در شکل گیری نوع جدیدی از فیزیک یا علم طبیعی که امروزه بسیاری از اذهان تیزهوش به دنبال آن هستند، نهایت اهمیت را دارد. این سخن را عینا می توان درباره ی آثار اسلامی راجع به فلسفه ریاضیات، که در دوران متجدد به ندرت مورد بررسی قرار گرفته اند، تکرار کرد.
به همین ترتیب در روان شناسی یا علم النفس فلسفی، منابع اسلامی سرشار از تعالیمی است که در مواجهه با مسائل مطرح شده در روان شناسی امروز ارزش و اهمیت بسیاری دارند. در این زمینه مطالب مورد نیاز تماما از تفاسیر قرآن، احادیث، رساله های اخلاقی و روان شناختی اهل تصوف قابل استخراج است، و صد البته از علم النفس فلسفی خود فیلسوفان مانند ابن سینا، و آثار مربوط به طب اسلامی، که محتاج به یادآوری نیست.

لزوم آشنایی و مطالعه فلسفه هنر اسلامی
در فلسفه هنر یا زیبایی شناسی تعلیم دیدگاه اسلامی به دانشجویان، نه فقط از منظر آموزشی، بلکه به جهت تأثیری که آموختن شیوه های غربی توسط دانشجویان مسلمان رشته های هنر و معماری بر از بین رفتن خصائص اسلامی شهرهای جهان اسلام و زندگی مردم ساکن آن ها گذاشته است، مهم است. هنر اسلامی تصادفا و بالعرض اسلامی نیست، بلکه تبلور مستقیمی از روح و ظاهر وحی اسلامی است که شریعت را تکمیل می کند. از این دو یکی عهده دار نحوه ی رفتار اسلامی و دیگری فراهم آورنده ی محیطی اسلامی است که روح اسلام در آن جریان دارد و بستر لازم را برای اسلامی زیستن مهیا می کند. اگر هنر اسلامی تصادفا و بالعرض به اسلام مربوط و منتسب بود، ممکن نبود رایحه ی وحی اسلامی را (که از روز روشن تر است) در مساجد یا صنایع دستی سرزمین هایی به دوری بنگال شرقی (بنگلادش) و سنگال، درک و استشمام کرد.
تا همین چندی پیش به دلیل وجود سنت های شفاهی و هم گونگی محیط اسلامی، لزومی به تدوین و تنسیق صریح و روشن فلسفه هنر اسلامی نبود. اما اکنون، در کنار آموزش فنون هنر اسلامی، ضروری است که اصول فلسفه یا حکمتی که در بن و بنیاد هنر اسلامی نهفته است، تدوین گردد و آموزش داده شود، تا از یاد نرود که این شکل از هنر ثمره وصفت میان فن و حکمت است. این کار امروزه به طور خاص ضرورت دارد؛ چرا که نظریه های هنری و زیبایی شناختی مدرن و اثار مبتنی بر آن ها بخش اعظم جهان اسلام را در قبضه ی خود گرفته اند و آنچنان مستقیم موجب فرسایش جان و تضعیف ایمان مسلمانان می شوند که تأثیرشان اغلب پنهانی تر و فراگیرتر از تأثیر ایدئولوژی های ضددینی است. در واقع، کثیری از مسلمانان از خطری که اشکال و صور هنری ضد سنتی برای دین آن ها دارد بی خبرند و به همین دلیل در برابر آنها انفعالی عجیب از خود نشان می دهند.

لزوم آشنایی با فلسفه عملی و اخلاق در سنت اسلامی

در جنبه های عملی فلسفه مانند جنبه های سیاسی و اجتماعی و اخلاق، باز هم منابع اسلامی بسیار غنی هستند. در این حیطه نیز هم چون حیطه های دیگر باید مکاتب مختلف را به عنوان صورت های مبسوط و شروح متعددی از مضامین قرآن و حدیث معرفی کرد برای مثال، اخلاق اسلامی مسلما خود بر این منابع دوگانه ی وحی اسلامی مبتنی است؛ اما صورت های مبسوط و مروحی از اخلاق به عنوان یک علم یا شاخه ای از فلسفه در آثار متفاوتی نظیر الرساله القشیریه امام قشیری، بخش های مربوط به اخلاق المغنی نوشته قاضی عبدالجبار، بسیاری از آثار ادبیات اسلامی نظیر کلیله و دمنه، گلستان سعدی، احیاء علوم الدین غزالی و اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی، وجود دارد که همه به دنبال القاء فضایل مورد تعلیم اسلام در درون نفس انسان هستند، اما هر یک نوع متفاوتی از نظریه و روش اخلاقی را ارائه می کنند و بر جنبه های متفاوت از اخلاق تأکید دارند. حتی در چنین حیطه ای نسبت به سایر زمینه هایی که در بالا به آن ها اشاره شد، با سهولت بیشتری می توان ابتدا اندیشه های مکاتب مختلف اخلاق اسلامی را تعلیم داد و سپس به طرح نظریه های اخلاقی فیلسوفان غربی، یا حتی اندیشه های اخلاقی کنفوسیوسی و بودایی، که مسلما آن ها را نیز باید مورد بررسی قرار داد، پرداخت.

لزوم مطالعه فلسفه های سیاسی و اجتماعی سنت اسلامی
اما فلسفه های سیاسی و اجتماعی؛ در این دو حیطه نیز منابع اسلامی بسیار متنوعند و نه تنها شامل کتب فلسفی به معنای دقیق کلمه می شوند، بلکه کتاب های مربوط به تاریخ و ادبیات و نیز به طور قطع آثار مربوط به فقه شاخه های مختلف شریعت را دربر می گیرند. قبلا در این زمینه ها کارهایی صورت گرفته تا پیش از آن که به آموزش نظریه های غربی به دانشجویان مبادرت شود، دانشجویان با دیدگاه های مکاتب اسلامی مختلف آشنا شوند، اما متأسفانه در بسیاری از موارد به جای معرفی بی طرفانه و منصفانه ی مکاتب اسلامی مختلف با همه ی تنوع و غنای آن ها، غالبا اوضاع و احوال سیاسی محلی و منطقه ای به عنوان معیارهایی آموخته شوند، انتخاب شده است، و حتی از میان ایدئولوژی های غربی، آن ایدئولوژی هایی مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرند که به موضع سیاسی حکومت آن کشور خاص مسلمان نزدیک ترند، در حالی که باید همه ی مکاتب مختلف غربی فلسفه سیاسی و اجتماعی که مهم و با نفوذ بوده یا کماکان هستند از موضع سنت اسلامی بررسی و به نقد کشیده شوند. بدین ترتیب، دانشجوی مسلمان فارغ از این که با کدام نوع فلسفه متجدد روبرو شود، در درون سنت خود احساس امنیت خواهد کرد. مثلا چنانچه فلسفه سیاسی و اجتماعی از نوع اقتصاد آزاد بررسی شده و از منظر اسلامی رد شود، اما با سکوت از کنار نوع مارکسیستی آن بگذرند، چه بسا دانشجوی مسلمان هنگام مواجهه با آن، از جهت فکری کاملا بی سلاح باشد و لذا نتواند در برابر ادله آن و ادله آن دسته از تلفیق های دروغینی که می کوشند میان دیدگاه های اسلامی و مارکسیستی جمع کنند، گویی که می توان یخ و آتش را به زور در کنار هم نگاه داشت بی آن که خللی به هیچ یک وار شود، از موضع خویش دفاع کند.

تمهیدات لازم جهت آشنایی با ابعاد مختلف فلسفه اسلامی
عملی ساختن برنامه ای که در صفحات گذشته رئوس کلی آن بیان شد به طور قطع مستلزم برنامه ریزی آموزشی، تربیت افراد شایسته هم به عنوان معلم و هم به عنوان محقق، گردآوری نسخ خطی و تألیف کتب و رسائل در سطوح مختلف است. در مورد برنامه ریزی آموزشی در همین ابتدا نباید گفت پرواضح است که فلسفه ی اسلامی باید به دانشجویانی آموخته شود که قبلا اصول و مبانی اسلامی، قرآن، حدیث، تارخی مقدس اسلام و لااقل برخی جنبه های فقه واصول فقه را، ولو به صورت مقدماتی، خوانده اند. بدین ترتیب ذهن دانشجو آکنده از ارزش ها و هنجارهای اسلامی خواهد شد و او می تواند بر این اساس به مواجهه ی اندیشه ها و ایدئولوژی های بیگانه برود. اما چنان چه فلسفه به شیوه ای که به طور خلاصه ذکرش رفت آموزش داده شود این کار توسط خود مکاتب مختلف فلسفه ی اسلامی نیز انجام خواهد گرفت.
ابن سینا پیش از آن که با مابعدالطبیعی ارسطویی مواجه شود، علوم اسلامی محض را به طور کامل تحصیل کرده بود؛ لذا آثار او می تواند به دانشجو کمک کند و موجب تقویت شاکله ی اسلامی فکر او شود پیش از آن که او با آثار هگل و هایدگر، که فلسفه ی اسلامی سنتی به دلائل معلوم و آشکار سر و کاری با آن ها نداشته است، رو در رو شود. ولی اگر سنت عقلی اسلامی نادیده گرفته شود و دانشجو تنها با قرآن و حدیث که وی توقع دارد «فلسفه ی اسلام» خودش را از آن ها استخراج کند، آشنا شود، در این صورت چنین کاری هرگز با موفقیت به سرانجام نخواهد رسید. دانشجویی که این گونه تربیت شود، در بهترین حالت برای حفظ ایمان خویش از رو در رو شدن با مسائلی که به واسطه ی اندیشه ی متجدد مطرح شده می گریزد و در بدترین حهالت مغلوب چیزی خواهد شد که، برای شخصی تعلیم یافته؛ چالشی در هم شکننده است. در نتیجه، یا ایمانش را از کف می دهد و نحوه ی نگرشی عقل ستیزانه را پرورش می دهد که جایگزین عطش مست کننده ی او برای پاسخ های عقلی خواهد شد، یا سر از نوعی تلفیق دروغین میان اسلام و ایدئولوژی های مختلف مدرن درخواهد آورد که اغلب موذیانه تر و خطرناک تر از بی ایمانی کامل است.

کیفیت آموزش فلسفه اسلامی در دوران متوسطه
در برنامه ریزی تحصیلی، آموزش فلسفه ی اسلامی را باید از مقطع متوسطه یا حتی پیش از آن آغاز کرد و آن را تنها به دانشگاه محدود نکرد. از همان سال های نخست، ارجاعات کتب درسی دانش آموزان مسلمان باید در درجه ی اول به عالمان و دانشمندان مسلمان باشد. پس از خواندن زندگی پیامبر، صحابه، امامان مذاهب و، برای دانش آموزان شیعه، ائمه شیعه، و مواردی از این دست، درس تاریخ و برنامه های فرهنگی مقرر شده برای سال های نخست تحصیل می بایست آکنده از شرح حال حکیمان و اندیشمندان بزرگ مانند غزالی، عبدالقادر جیلانی، فارابی، ابن سینا، بیرونی، ابن خلدون و... باشد. علاوه بر این باید آثار عمومی وسیعی درباره ی شخصیت های فکری پرشمار جهان اسلام در این برنامه گنجانده شود.
در سال های بعدی آموزش متوسطه نام کتب اصلی مربوط به اندیشه ی اسلامی، و پاره ای از مفاهیم و بحث های اساسی، از قبیل آن چه پیش تر ذکر شد، باید افزوده شود. سرانجام برای دو سال آخر، باید برنامه هایی با موضوعات مابعدالطبیعه، اخلاق، تاریخ فکری مختصری از مکات مختلف و... بر اساس طرحی کاملا اسلامی در نظر گرفته شود، همانند برنامه هایی که، مثلا، نظام های آموزشی فرانسه و آلمان، اگر چه با طرحی کاملا اروپایی، برای دبیرستان های خود طراحی کرده اند. تنها در این هنگام است که باید در برنامه ی در نظر گرفته شده برای دانش آموزان مسلمان چیزی درباره ی فلسفه های غربی و احیانا شرقی گفته شود، اما بحث از اندیشه ی غربی هرچند در این مرحله بسیار ابتدایی است، باز هم باید نقادانه باشد نه همراه با توجیه یا دفاع.

برنامه های لازم جهت آموزش فلسفه در تحقیقات عالیه
اما در مورد آموزش دوره ی دانشگاهی در این مرحله باید چند نوع برنامه وجود داشته باشد: برنامه ای برای آنان که در رشته ی فلسفه تحصیل می کنند؛ برنامه ای برای کسانی که رشته تحصیلیشان به فلسفه نزدیک است مانند الاهیات، فقه و حقوق اسلامی، دین شناسی تطبیقی، یا یکی از رشته های دیگر مرتبط با دین؛ برنامه ای برای کسانی که در علوم پایه، مثل فیزیک و ریاضی، تحصیل می کنند؛ برنامه ای برای کسانی که در یکی از رشته های علوم توصیفی (descriptive sciences) مانند زیست شناسی، بوم شناسی یا زمین شناسی تحصیل می کنند؛ برنامه ای برای دانشجویان علوم اجتماعی؛ برنامه دیگری برای رشته های هنری، و قس علی هذا. جزئیات این برنامه ها محتاج پژوهش دقیق است و در این فصل قابل ارائه نیست، اما هدف کلی اسلامی کردن نظام آموزشی از طریق اسلامی کردن کامل نظرگاه عقلی و جهان بینی آن را می توان حتی پیش از بررسی جزئیات عملی اجرای چنین برنامه ای، متذکر شد و مورد تأکید قرار داد.

لزوم تربیت نیروی کارآمد جهت آموزش و انتقال فلسفه اسلامی

تربیت نیروی کارآمد برای اجرای چنین برنامه ای، در وضعت فعلی مشکل مهمی را پیش می نهد که البته مشکل لاینحلی نیست. امروز تنها تعداد انگشت شماری از اساتید سنتی فلسفه ی اسلامی هستند که نسل حاضر را به روزگار سهروردی و ابن سینا پیوند می دهند. سنت های شفاهی ای که هنوز در اختیار این عده است و تکمیل کننده ی متون مکتب است، گنجینه ی بس ارزشمندی از حیات عقلی اسلام است. پیش از آن که چنین افرادی از صفحه زمین به کلی محو شوند، ضروری است که تعدادی از دانشجویان خوش استعداد انتخاب شده و ابزار و امکانات لازم برای اساتید و دانشجویان فراهم شود تا این تربیت نیرو و انتقال سنت (که جنبه ی حیاتی دارد) میسر گردد. گذشته از این، تعداد محققانی که تحصیلاتشان به روز باشد و در عین حال، در علوم عقلی اسلامی تبحر و تخصص داشته باشند، بسیار محدود است.
تعداد افراد موجود حتی برای تکمیل کادر علمی دانشگاه های بزرگ جهان اسلام هم کفایت نمی کند. لذا باید تمام تلاش ممکن صورت بگیرد تا تعدادی مؤسسه، انجمن آکادمیک و مانند آن ایجاد شود که این قبیل متخصصان و دانجشویان صاحب صلاحیت را گرد هم آورد. برای تربیت چنین دانشجویانی هم باید فضای مناسب ایجاد شود و هم کمترین تعداد اساتید صاحب صلاحیت موجود که در واقع به واسطه حضور خود دانشجویان خوب را جذب می کنند، به کار گرفته شوند. تلاش های راقم این سطور (سیدحسین نصر) در این جهت نتایج رضایت بخشی در گذشته به بار آورده است. با همه ی ذخایر طبیعی ای که امروزه در جهان اسلام وجود دارد، تأمین هزینه اش برای از این مراکز، که دانشجویان آن ها بتوانند بعدا در سمت استادی دانشگاهها زنان و مردانی را تربیت کنند که به نوبه ی خود بعدها در سطوح متوسط و پایین تر تدریس کنند نباید دشوار باشد.

لزوم جمع آوری و محافظت از نسخ خطی فلسفه اسلامی
اقدام عاجل بسیار مهمی که باید برای به وجود آوردن فهم و شناخت کامل تری از ابعاد مختلف اندیشه اسلامی و غنای آن انجام گیرد، جمع آوری و محافظت از نسخ خطی مربوط به فلسفه ی اسلامی، مابعدالطبیعه و موضوعات مرتبط است. اکثر این نسخه های خطی به زبان عربی است، ولی شمار فراوانی نیز به زبان فارسی و تعدادی نیز به دیگر زبان های اسلامی نظیر ترکی، اردو و مالایایی وجد دارد. علی رغم تلاش های درخور تحسین کتابخانه های مختلف دولتی نیمه دولتی، به ویژه در ترکیه و ایران، و مرکز اتحادیه ی عربی نسخه های خطی عربی (Arab League Center for Arabic Manuscriipts) در قاهره و مجموعه کتب مربوط به طب اسلامی و رشته های مرتبط که توسط مؤسسات همدرد در دهلی و کراچی جمع آوری شده است، باز هم برای جمع آوری نسخ خطی مجموعه های خصوصی که در معرض خطر مفقود شدن یا از بین رفتن هستند کارهای فراوانی باید انجام گیرد.
این امر به طور خاص در شبه قاره ی هند- پاکستان مشکل است؛ زیرا این منطقه در عین حال که از نظر نسخه های خطی اسلامی بسیار غنی است، آب و هوای گرم مرطوبی دارد که، در صورت عدم نگهداری و محافظت مطلوب از نسخ خطی، به سرعت موجب پوسیدگی و از بین رفتن آنها خواهد شد. به موازات این تلاش ها باید از نسخ خطی مربوط به فلسفه ی اسلامی و موضوعات مرتبط کپی هایی تهیه شود و آنها را در چند مرکزی که برای تحقیقات پیش رفته در زمینه فلسفه ی اسلامی و به طور کلی اندیشه اسلامی، ایجاد شده است، گردآوری کرد. تا جایی که به کتاب ها و رسائل مربوط می شود، کار انجام نشده به قدری است که حتی برای بیان کلیتی از کارهای مورد نظر پژوهشی جداگانه لازم است.

لزوم تصحیح متون و تدوین فرهنگ های فلسفی به زبان های اسلامی
در این جا کافی است بعضی از برنامه های عمده ای که در پیش گرفتن آنها لازم است را یادآوری کنیم. نخست آنکه، کارهای بی مزد و منت گروه مرکب از محققان مسلمان و غربی در تصحیح متون موجود در زمینه اندیشه ی اسلامی باید با قوت تمام دنبال شود، به طوری که در ظرف چند سال تصحیح انتقادی کامل یا opera omnia (= مجموعه آثار) دست کم شخصیت های فکور مهم عالم اسلام، مانند غزالی، ابن سینا و ابن خلدون، فراهم شود. تمدن اسلامی در این جهت به مراتب کندتر از سایر تمدن ها مانند ژاپن و هند پیش می رود و حتی امروزه یک شخصیت فکری مهم مسلمان هم نیست که بتوان تمام آثار او را به صورت تصحیح شده یافت.
در کنار این تلاش های باید فرهنگ هایی از اصطلاحات فلسفی و علمی به زبان های اسلامی تدوین کرد. برای نیل به این مقصود، محققان این زبان ها باید بیش از پیش با یکدیگر همکاری کنند. در این زمینه با حمایت و سرپرستی فرهنگستان عربی و چند سازمان ایرانی، فعالیت های صورت گرفته است، اما پیش از آن که بتوان فلسفه، و از جمله اندیشه ی غربی، را به زبان خود دانشجویان مسلمان به آنها آموخت به نحوی که وفاداری به روح آن زبان و ریشه های سنتیش حفظ شود، راه درازی در پیش است. سکولار شدن اندیشه همواره پیوستگی تنگاتنگی با سکولار شدن زبان دارد.

لزوم بازنویسی آثار کلاسیک فلسفه اسلامی به شیوه و زبان امروزی
مسأله زبان چنان اساسی است که در بعضی موارد لازم است آثار کلاسیک به شیوه ای امروزی، به ویژه برای دانشجویان، از نو نوشته شوند و در عین حال، اصطلاحات تخصصی کلاسیک، تا به سر حد امکان، حفظ شود. نه تنها ترجمه شاهکارهای عمده ی مابعدالطبیعه و فلسفه ی اسلامی، مانند کتاب الحروف فارابی، النجاه ابن سینا، تهافت الفلاسفه غزالی، حکمه الاشراق سهروردی، فصوص الحکم ابن عربی، الانسان الکامل عبدالکریم جیلی و الشواهد الربوبیه صدرالدین شیرازی از زبان عربی به زبان های مختلف اسلامی نیازی فوری و فوتی است. بلکه این قبیل آثار می بایست به زبان عربی معاصر «از نو نوشته شوند» به گونه ای که اصطلاحات تخصصی اصلی آن ها حفظ شده در عین حال، فهم محتوایشان برای دانشجوی عرب امروز آسان تر شود. بسیاری از نسخه های بازنویسی شده یا «تحریر» ها در ایام قدیم در واقع، همین نقش را برای افراد سده های دیگر ایفا می کرد.
آموزش فلسفه هم چنین ایجاب می کند که آثاری با ابتنای بر این منابع سنتی، البته با موضوعاتی خاص تر، مانند مابعدالطبیعه، اخلاق، زیبایی شناسی و... تألیف شود. چنین رساله هایی که از منظر اسلامی نوشته شده باشند، حقیقتا بسیار نادرند، هرچند معدودی نمونه های عالی به عربی، فارسی و حتی اردو می توان یافت. رسائلی از این دسته باید در سطوح مختلف نوشته شود تا کل طیف دانشجویان را دربر گیرد. در آثار سطح بالاتر از این قبیل می توان مقایسه ها و تطبیق این با اندیشه های غیر اسلامی انجام داد هرچند ضرورت وجود آثاری مجزا درباره ی «فلسفه تطبیقی» به قوت خود باقی است.

لزوم تدوین تاریخ فلسفه و دایره المعارف های فلسفی

اگر با ملاک کمیت به داوری بنشینیم، مسلمانان در نوشتن تاریخی فلسفه تا حدودی موفق تر بوده اند. چنین آثاری، که غالبا نمونه های غربی را سرمشق قرار داده اند، شامل طیفی است که از تاریخ دو جلدی و مفصلی که به ویراستاری میان محمد شریف و با حمایت مالی دولت پاکستان انتشار یافته تا تلاش های انفرادی در ابعاد بسیار کوچک تر را دربر می گیرد. ولی هنوز هم جهان اسلام نتوانسته است آثاری روشن گر و جامع، همانند آن چه محققان هندی، چینی و ژاپنی راجع به سنت خویش نوشته اند، درباره تاریخ اندیشه اسلامی پدید آورد. آن چه در مورد اندیشه ی اسلامی مورد نیاز است، تعداد بیشتری مطالعات موردی است که قلمروهای متعدد دانش را که هنوز ناشناخته اند، از پرده ی ابهام بیرون آورد. تا چند سال پیش به سختی می شد تصور کرد که مجموعه منتخبات جمع آوری شده توسط هانری کربن و سیدجلال الدین آشتیانی، که فقط به فلسفه اسلامی در ایران آن هم از دوره ی صفویه به این سو اختصاص یافته است، به هفت جلد حجیم بالغ شود و این در حالی است که در این اثر به ناچار از بسیاری از متون انتخاب شده ی اصلی، به دلیل بزرگی بیش از حد هر مجلد آن صرف نظر شده بود.
در نهایت، آموزش فلسفه اسلامی این چنین ایجاب می کند که دائره المعارف ها و فرهنگ هایی فلسفی، نظیر آن چه برای سنت غربی و نیز هندی و ژاپنی موجود است، فراهم گردد. در حال حاضر اطلاعات مربوط به جوانب بسیار از اندیشه اسلامی به آسانی قابل دسترسی نیست و یقینا دسترسی به آن ها از وسع اغلب دانشجویان، ولو اینکه رد سطوح عالیه تحصیل کنند، خارج است. با توجه به اینکه در میان مسلمانان، تدوین دائره المعارف هایی با موضوعات مختلف، نظیر دائره المعارف معتزلی المغنی اثر قاضی عبدالجبار، شفا ابن سینا در باب فلسفه ی مشائی یا بحارالانوار ملامحمدباقر مجلسی در تشیع، مرسوم بود، فهم اینکه چرا این سنت در روزگار ما دنبال نشده است حتی دشوارتر به نظر می رسد. بی تردید در حیطه های گوناگون حیات عقلی، چنین دائره المعارف هایی که به روشی امروزی تدوین شده و دسترسی به آنها آسان باشد، شدیدا مورد نیاز است.

لزوم درک زمان در آموزش فلسفه اسلامی
صد البته جهان اسلام نمی تواند منتظر بماند تا پس از آنکه تمامی این کارها انجام گرفت، فلسفه اسلامی به صورت جدی در نظام آموزشی تدریس شود. زمان در واقع، ناز مهمترین عوامل است؛ زیرا تأثیر تباه کننده ی ایدئولوژی های دین زدا و فلسفه های باطل هم چنان بنیان های سنت اسلامی را درست در مقابل چشمانمان تخریب خوهد کرد. لذا باید تمام تلاش ممکن صورت بگیرد تا هر آنچه نقدا و فی الحال مقدور است انجام شود. همیشه باید به یاد داشت که بزرگترین وظیفه ی مسلمانان در قبال حق (یا: حقیقت) است، که خود نام دیگری است از الله. از این حق، یا حقیقت، نه تنها شریعت، که ضامن سعادت انسان در ساحت عمل است، بلکه حکمتی نشأت گرفته که یگانه تضمین کننده ی معرفت صحیح است و از دست رفتن این حکمت لاجرم بر فهم و نحوه ی دلبستگی و پایبندی انسان به شریعت تأثیر می گذارد و آموزش فلسفه ی اسلامی به همان معنایی که تعریفش گذشت، وسیله ی صیانت از حق است و شیوه هایی برای دفع حملاتی که از هر سو علیه آن، به یک معنا، وظیفه ای دینی است؛ زیرا هر گامی که در جهت فهم حقیقت، و نیز فراهم کردن وسیله صیانت از آن در برابر قداست زدایی (profanation)، تحریف و امحاء برداشته شود، در کانون دغدغه های اسلام به عنوان پیام و تجسمی از حق جای دارد، حقی که انسان ها فقط به خاطر او خلق شدند و به عنوان خلیفه خداوند بر روی زمین قرار گرفتند.


Sources :

  1. سیدحسین نصر- اسلام سنتی در دنیای متجدد- مترجم محمدصالحی- دفتر پژوهش و نشر سهروردی- تهران- 1386- صفحه 365- 348

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116842