توحید و عدم امکان رویت خداوند در کلام شیعه

اعتقاد به توحید یا وحدانیت خداوند پایه اسلام است، و قرآن در صدها آیه به این موضوع پرداخته است. توحید همه واقعیت های مربوط به خدا را به عنوان تنها خدای واحد شامل می شود. خداوند نظیر و رقیب و شریک ندارد، او ازلی است و هیچ چیز شبیه او نیست. او تنها خدای شایسته پرستش است و ثانی ندارد. مسلمانان در باب ایمان به این موضوع اتفاق رای دارند.

توحید ذات و صفات
توحید دو گونه است. اول اینکه الله تبارک و تعالی از حیث ذات و از حیث ضرورت وجودش واحد است. او واجب الوجود است. فراتر از همه اجسام است و بالقوه از هیچ چیز ترکیب نشده است. او از حیث هستی و از حیث مفهوم یا از حیث واقعیت به موجودات دیگر منسوب نمی شود. دوم، صفات خدا نیز مثل ذات او هستند. اهل کلام و فلسفه عقلانی می گویند که صفات خدا دو گونه است، ایجابی و سلبی. بعضی از صفات ایجابی عبارتند از، حیات ازلی، علم مطلق، قدرت مطلق، ابدیت. بنابراین می گویند که خدا زنده جاویدان و عالم مطلق و قادر مطلق ابدی و عادل و سمیع و علیم است. در خصوص صفات سلبی، تاکید می کنند که خداوند متعالی از هر گونه محدودیت است. این صفات را هم چنین صفات جلال نیز نامیده اند که به معنای سلب امکان مخلوق بودن او است، یعنی این صفات ثابت می کنند که او واجب الوجود است، و از هر گونه ترکیب و جسمانیت و داشتن مکان و فقر و تجسد، متعالی است. بنابراین می گویند خداوند جسم ندارد، شک ندارد، نقص ندارد. از هیچ چیز مرکب نیست. او را نمی توان مجسم کرد. خلاصه اینکه او از هر گونه صفات موجود امکانی متعالی است. عقیده شیعه در باب توحید، خالص ترین عقیده است. شیعه بر آن است که خداوند از هر گونه عناصر تشبیه ای مربوط به تصور داع که ممکن است هم چون شرک و جسمانی دانستن او از الوهیت متعالی او تعدی کند، متعالی است. اراده الهی او از هر گونه ستم و شرارت به دور است، و در هستی ازلی و ابدی اش هیچ شریکی ندارد.

دیدگاه شیعه
مسلمانان شیعه معتقدند که صفات خدا عین ذات است، و غیر ممکن است که خدا صفتی زاید بر ذات داشته باشد. بحث صفات خدا به فلسفه اسلامی نیز کشیده شده است. فیلسوفان شیعه به طور گسترده در این باب بحث کرده اند. فیلسوف صدرالمتالهین شیرازی، در المشاعر، صفحه 54 می گوید، صفات خداوند عین ذات متعال او است، نه آن گونه که پیروان ابوالحسن اشعری در اثبات تعدد وجود آن ها می گویند تا تعدد قدما لازم آید، و نه آن گونه که معتزله در باب نفی مفهوم آن ها و اثبات آثارشان می گویند و ذات را نائب صفات می دانند، بلکه همان گونه که راسخان در علم می گویند وجود خداوند متعال که عین ذات و حقیقت است، عینا مصداق صفات کمالی و مظهر نعوت جمالی و جلالی اوست. متکلمان شیعه و معتزله تا اندازه زیادی از دیدگاه های امام علی (ع) بهره برده اند. امام در خطبه نخست نهج البلاغه می فرماید، سرلوحه دین، شناختن او است، و درست شناختن او، باور داشتن او، و درست باور داشتن او، یگانه انگاشتن او، او را به سزا اطاعت نمودن، و به سزا اطاعت نمودن او، صفت ها را از او زدودن، چه هر صفتی گواه است که با موصوف دوتاست و هر موصوف نشان دهد که از صفت جداست، پس هر که پاک خدای را با صفتی همراه داند او را با قرینی پیوسته، و آن که با قرینش پیوندد، دوتایش دانسته، و آن که دوتایش خواند، جزء جزءاش داند، و آن که او را جزء جزءاش داند، او را نداند. در قسمت های بعدی به دیگر مسائل کلامی این فرقه اشاره خواهد شد.

خداوند غیر جسمانی است
امامیه و معتزله در این اعتقاد توافق دارند که خداوند فراتر از جسمانیت است. بنابراین، نمی توان او را به زمان و مکان محدود دانست. اما حنبلیان و اشعریان و کرامیان معتقدند که می توان خدا را به جایگاه تعالی اش که مجاور جزء فوقانی عرش است محدود دانست. آن ها این اعتقادشان را بر معنای باطنی بعضی آیات مبتنی می سازند، مانند: «الرحمن على العرش استوى»؛ «خدای رحمان بر عرش استیلا دارد»، (طه/5). و «بل یداه مبسوطتان»؛ «بلکه دو دست او گشوده است»، (مائده/64). در نتیجه اشعری در مقالات الاسلامیین می گوید، خدای سبحان بر عرش خود است. او دو دست بی کیفیت دارد، او دو چشم بی کیفیت دارد، او دارای وجه است، چنان که خودش می فرماید: «و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الإکرام»؛ «و ذات پرورگار تو، آن خداوند شکوه و ارجمندی، بماند»، (رحمن/27)، (مقالات الاسلامیین، ص290). علی بن ابیطالب (ع)، سر مشق مسلمانان شیعه، فرمایشی خیره کننده دارد که در آن دیدگاه جسمانیت خدا را رد می فرماید و او را متعالی از هر صفتی می داند که می توان به مخلوقات اش نسبت داد، دروغ گفتند مشرکان، که تو را همانند کردند به بتان، و گفتند که پیکری دارد چون آفریدگان، و چون جسم ها جزء جزء کردند از روی گمان، (نهج البلاغه، خطبه اشباح، ص76).

اتهام به هشام بن حکم در خصوص جسمانیت خداوند
بعضی از نویسندگان کتاب های مربوط به ملل و نحل و مذاهب فکری، هشام بن حکم (وفات 198هـ یا 812م)، یکی از متکلمان بزرگ و شخصیت برجسته زمان خود و مشهورترین شاگرد امام جعفر صادق (ع)، را به اعتقاد به جسمانیت خدا متهم کرده اند. جاحظ و نظام و اشعری با نقل این سخن او که خدا، همانند سایر موجودات مادی، جسم است، در نسبت دادن آن اعتقاد به او افراط کرده اند. با این همه، پژوهش ما نشان داده است که چنین اتهامی درست نیست. حسادت باعث این تهمت شده است، دشمنان او، که در برابر صحت و استقامت استدلال هایش تاب نمی آوردند، در صدد بر آمدند تا شهرت او را خدشه دار کنند، به ویژه معتزله که هشام در مجادلات اش بر ضد تعلیمات آن ها ادعاهای شان را رد می کرد. ابوالقاسم خویی (وفات 1371 هـ.ش یا 1992م)، در کتابش معجم رجال الحدیث، جلد 18، در شرح زندگی هشام به داستان هایی درباره او اشاره می کند و نتیجه می گیرد: «من معتقدم که همه داستان های مربوط به متهم کردن هشام به اعتقاد به جسمانیت خدا ساختگی است. این اتهام از حسادت سرچشمه گرفته است، چنان که از این سخن ابوالحسن اشعری نیز چنین بر می آید، خداوند هشام را رحمت کند، زیرا انسان خوبی بود، و حسودان انصاف را درباره او رعایت نکردند. مخالفان او مدعی اند که هشام خداوند را هفت وجب توصیف کرده است. این سخن شایسته هشام نیست حتی اگر معرفت و تجربه او را بسیار معمولی فرض کنیم. زیرا هشام کسی است که امام و معلم او حضرت امام جعفر بن محمد صادق (ع) به او فرمود: «ای هشام، تو هنوز از سوی روح القدس حمایت می شوی». امام صادق (ع)، به رغم سن کم هشام، او را بر همه هم قطاران اش مقدم می داشت. علاوه بر این، اگر هشام آن کلمات را بر زبان آورده باشد، از این بر نمی آید که او آموزه جسمانیت را تعلیم کرده است. آن کلمات ادعایی شبیه کلماتی که فیلسوفان و متکلمان در زمینه رساله ها و مباحث شان گفته اند، مبنی بر اینکه خداوند، شیئی است شبیه اشیای دیگر. هم چنین عباراتی که مدعی اند بر اساس نظر هشام بازسازی شده است، نمی تواند ثابت کند که او به جسمانیت خداوند عقیده داشته است، زیرا آنچه به هنگام بحث در مقام استدلال و نقض استدلال و تمثیل گفته می شود ضرورتا نشان دهنده باور واقعی یا دیدگاه های شخصی که بحث را به پیش می برد نیست. هشام در حال بحث با علاف بود که گفت، شما می گویید که آفریننده به واسطه علم خویش به همه چیز علم دارد، و علم او شبیه علم مخلوقات نیست. پس چرا به طریق مشابه نمی گویید که او جسمی است که شبیه اجسام مخلوقات خویش نیست؟

شواهد قرآنی بر عدم جسمانی بودن خداوند
مسلمانان شیعه امامیه خداوند را از هر آنچه شایسته و یا لازمه اشیای مادی است، از قبیل جسمانیت و مکان و زمان و ترکیب، متعالی می دانند. آن ها آیاتی از قبیل آیه 10 سوره مبارکه فتح و آیه 5 سوره مبارکه طه را، که معنای ظاهرشان معنای باطنی آن ها را آشکار می کند، ولی بر حسب ظاهر از آن ها بر می آید که خداوند دارای صورت و دست است و از مکانی به مکان دیگر می رود، به گونه ای معنا می کنند که با عقل سلیم هماهنگ باشد. آنچه در همه اینها مهم است حفظ شخصیت متعالی خداوند از هر گونه نقصی است که در خور شباهت و قوه است. صدرالمتالهین، فیلسوف مشهور، با توجه به همین نقل قول، درباره آیات متشابه قرآن و درباره چگونگی برخورد مذاهب مختلف سنی و شیعه امامیه و هم چنین مکاتب عرفانی با این گونه آیات، رساله ای نوشت.

عدم امکان رویت و ادراک حسی خداوند
آیا ممکن است کسی خدای متعال را در این دنیا یا در جهان آخرت با چشم سر ببیند؟ اشاعره با توسل به معنای ظاهر بعضی از آیات قرآن کریم معتقد بودند که رویت خداوند ممکن است. اشعری می گوید، خدای سبحان در روز قیامت با چشم دیده می شود همان گونه که ماه شب بدر دیده می شود. مومنان او را می بینند اما کافران نمی بینند، زیرا کافران از خداوند در پرده اند، (مقالات الاسلامیین، ص 292). اما امامیه اجماع دارند که رویت خداوند، چه در این دنیا و چه در جهان آخرت، غیر ممکن است. ادراک حسی خدا غیر ممکن است، زیرا این عمل بر خلاف منطق است، آنچه جسم یا جسمانی نیست، مکان ندارد و در زمان نیست، و نظیر ندارد، نمی تواند دیده شود. دیدن آفریدگار با چشم سر نیز به همین اندازه نامقبول است. عقل این واقعیت را تایید می کند و قرآن بر آن تاکید دارد، چنان که احادیث دارای سلسله سند که از امامان هدایت، که فرزندان رسول (ص) هستند، به ما رسیده است نیز بر این مطلب تاکید دارند. کل امامیه و اکثریت متکلمان همین اعتقاد را دارند. کلینی در کتاب جاویدانش کافی دوازده حدیث از امامان (ع) ضبط کرده است که در آن ها به عدم امکان رویت خدا در این جهان یا در جهان آخرت تصریح شده است. صدرالمتالهین این احادیث را به صورت آشکار و بسیار عالی تفسیر می کند و نتیجه می گیرد که عقول کامل که مجرد از ماده اند می توانند خدا را از راه ادراک عقلانی، و نه از طریق چشم سر، ببینند. او این دیدگاه غزالی را به شدت رد می کند که در کتابش الاقتصاد فی الاعتقاد نوشته است که دیدن خداوند ممکن است. محور استدلال اشاعره در باب امکان رویت خدا این استدلال است، خداوند موجود است، و هر موجودی را می توان دید، زیرا مصحح رویت، وجود است، از طریق سمع هم وارد شده است که مومنان او را در آخرت می بینند، (شهرستانی، ملل و نحل، ص131). امامیه و عدلیه بر عدم امکان رویت خداوند بر اساس این واقعیت استدلال می کنند که جواز رویت خدا ضرورتا مستلزم جسم و موجود جسمانی بودن او و مکان داشتن و قابل تشخیص بودن اوست، و این مستلزم محدودیت و محدود بودن اوست، (کلینی).


Sources :

  1. نصر- تاریخ فلسفه- صفحه 223 تا 237

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/118073