ابومستهل کمیت (قصیده)

شعر کمیت

ابومستهل کمیت در سال 60 ه ق به دنیا آمده و در سال 126 ه ق درگذشت. بخشی از اشعار او به این شرح است:
نفی عن عینک الأرق الهجوعا *** و هم یمتری منها الدموعا
دخیل فی الفؤاد یهیج سقما *** و حزنا کان من جذل منوعا
و توکاف الدموع علی اکتئاب *** أحل الدهر موجعه الضلوعا
ترقرق أسحما دررا و سکبا *** یشبه سحها غربا هموعا
لفقدان الخضارم من قریش *** و خیر الشافعین معا شفیعا
لدی الرحمن یصدع بالمثانی *** و کان له أبو حسن قریعا
حطوطا فی مسرته و مولی *** إلی مرضاة خالقه سریعا
و أصفاه النبی علی اختیار *** بما أعیا الرفوض له المذیعا
و یوم الدوح دوح غدیر خم *** أبان له الولایة لو أطیعا
و لکن الرجال تبایعوها *** فلم أر مثلها خطرا مبیعا
فلم أبلغ بها لعنا و لکن *** أساء بذاک أولهم صنیعا
فصار بذاک أقربهم لعدل *** إلی جور و أحفظهم مضیعا
أضاعوا أمر قائدهم فضلوا *** و أقومهم لدی الحدثان ریعا
تناسوا حقه و بغوا علیه *** بلا ترة و کان لهم قریعا
فقل لبنی أمیة حیث حلوا *** و إن خفت المهند و القطیعا
ألا أف لدهر کنت فیه *** هدانا طائعا لکم مطیعا
أجاع الله من أشبعتموه *** و أشبع من بجورکم أجیعا
و یلعن فذ أمته جهارا *** إذا ساس البریة و الخلیعا
بمرضی السیاسة هاشمی *** یکون حیا لأمته ربیعا
و لیثا فی المشاهد غیر نکس *** لتقویم البریة مستطیعا
یقیم أمورها و یذب عنها *** و یترک جدبها أبدا مریعا

ترجمه شعر

ترجمه: «شب زنده داری، خواب را از دیده ات برد و غمی اشگ آور که درد انگیز و آنچنان ماتم زاست، که شادی را از یاد می برد، بر دل نشست. ریزش اشکها، بر اندوهی است که از درد روزگار بر دل نشسته است. باران اشکی، از دیده روان و ریزان است که در ریزش به دلوی پر آب می ماند. (این اندوه و اشک) برای از دست دادن بزرگان قریش و بهترین پایمردان (رسول اکرم (ص)) است که همگان در پیشگاه خدای رحمان شفاعت گرند. پیغمبری که آشکارا «مثانی» (سوره حمد) خوان است و ابوالحسن علی (ع)، برگزیده اوست. علی: مولائی که از شادی گریزان و به خشنودی خالق خویش شتابان است. و پیغمبر چنان او را برگزید که کسانی را که از ذکر این گزینش گریزان بودند، به زانو در آورد. و در روز دوح (روزی که پیغمبر اکرم (ص) برای تبلیغ ولایت در سرزمینی که درختان کهن و انبوه داشت، فرود آمد)، دوح غدیر خم، ولایت وی را آشکار فرمود، که ای کاش اطاعت می شد، لیکن آن کسان پیمان ولایت را شکستند و من پیمانی به این خطیری ندیدم. من به آنها لعنت نمی فرستم ولی اولی بدکاری کرد. و با این کار دومی نیز که از دیگران به عدل و داد نزدیکتر و پاسدارتر می نمود، ستمگر و تبهکار شد. اینها، فرمان پیشوای خویش، و مردی را که در حوادث روزگار از همه استوارتر بود، ضایع گذاشتند و به گمراهی فتادند. حقش را از یاد بردند و به وی با آنکه بر همه آنها سرور بود، بی آنکه اندک گناهی کرده باشد، ستم کردند. به «بنی امیه» در هر جا فرود آیند هر چند از شمشیر و تازیانه آنها بترسی، بگو: هان! بیزارم از روزگاری که در آن بیمناک و به فرمانبری و فرمانبرداری از شما، ناچارم. خدا گرسنه دارد، آنکه شما سیرش کردید و سیر کناد آن را که به ستم شما گرسنه ماند و بی پرده نخستین مرد مردمتان (معاویه) و خلیع (ولید بن عبدالملک) را لعنت کناد، چه، اینها به جای سیاستمدار دلخواه هاشمی نسبی، بر مردم حکومت کردند که او برای امت وجودی با برکت و بهاری شکوفا بود. در نبردگاهها، شیری شکست ناپذیر و در به راه راست آوردن مردم، پرتوان بود. امور امت را به پا می داشت و از آنان دفاع می فرمود و خشکسالی ها را برای همیشه به فراوانی نعمت می سپرد.»

سخنی در پیرامون شعر

این ابیات از قصائد درخشان کمیت (هاشمیات) است که شماره آن، چنانکه صاحب کتاب «حدایق الوردیه» تصریح کرده است، به 578 بیت می رسد، لیکن دست نشری که باید امین برو دایع علم باشد، ویران گری کرده و ابیات بسیاری از آن را که ناچیز هم نیست، حذف نموده است. و مانند این گناه را در چاپ دیوان «حسان» و «فرزدق» و «ابی نواس» و غیر آن، نیز مرتکب شده است. اینک وقت آن است که دست جستجوگر، پرده از چهره این جنایتهای پنهانی بردارد. چاپ لیدن این قصیده که در سال 1904 به انجام رسیده متضمن 536 بیت است و در شرحی که به قلم استاد محمد شاکر خیاط است 560 بیت آمده و شرحی که به خامه استاد رافعی از این قصیده شده است، 458 بیت دارد و ترتیب آن این چنین است: قصیده ای (که به این بیت آغاز می شود):
من لقلب متیم مستهام *** غیر ما صبوة و لا احلام
در طبع لیدن و خیاط 103 و در شرح رافعی 102 بیت است. و قصیده ای که مطلع آن این بیت است:
طربت و ما شوقا الی البیض اطرب *** و لا لعبا منی و ذو الشیب یلعب
در چاپ لیدن و خیاط 140 و در شرح رافعی 138 بیت است. و آنکه با:
انی و من این آبک الطرب *** من حیث لا صبوة و لا ریب
آغاز می شود، در طبع لیدن 133 و در مشروحه خیاط 132 و در مشروحه رافعی 67 بیت دارد و قصیده:
الاهل عم فی رأیه متأمل *** و هل مدبر بعد الاسائة مقبل
در طبع لیدن و خیاط 111 و در شرح رافعی 89 بیت است. و آنکه به مطلع زیر است:
طربت و هل بک من مطرب *** و لم تتصاب و لم تلعب
در طبع لیدن و خیاط 33 و در شرح رافعی 28 بیت دارد. و قصیده:
نفی عن عینک الارق الهجوعا *** و هم یمتری منها الدموعا
در چاپ لیدن 20 و در مشروحه خیاط 21 و در مشروحه رافعی 19 بیت دارد.
و آنکه با:
سل الهموم لقلب غیر متبول *** و لارهین لدی بیضاء عطبول
آغاز می شود): در چاپ لیدن و خیاط 7 بیت و در شرح رافعی 5 بیت دارد. و قصیده:
اهوی علیا امیر المؤمنین و لا *** ارضی بشتم ابی بکر و لا عمرا
در چاپ لیدن و خیاط 7 بیت دارد و رافعی یک بیت آن را حذف کرده است. شش بیت فائیه و قافیه و نونیه نیز هست که رافعی، دو بیت نونیه را یاد نکرده است. و چون غدیریه عینیه ای که ثبت افتاد از هاشمیات است، نخست ویژگیهای این قصیده را ذکر می کنیم و سپس آنچه را که راجع به همه هاشمیات است یادآور می شویم و آنگاه به ذکر مطالبی درباره قصائد غیر عینیه می پردازیم.

قصیده عینیه هاشمیات

شیخ ما، «مفید» در رساله اش در معنی کلمه مولی، گفته است: «کمیت» از شخصیتهائی است که به شعر او در (فهم معانی) قرآن استشهاده کرده اند و دانشمندان به فصاحت و لغت شناسی و سر آمدی او در شعر، و بزرگواریش در عرب، اجماع نموده اند و چنین کسی آنجا که می گوید:
و یوم الدوح، دوح غدیر خم *** ابان له الولایة، لو اطیعا
امامت «علی» را به خبر غدیر واجب دانسته و حضرتش را، از سوی کلمه مولی به ریاست ستوده است. و بر کمیت با آن جلالتی که در لغت و عربیت دارد، روا نیست که وضع عبارت در معنی کند که در لغت هیچگاه بدان معنی به کار نرفته و پیش از او عربی دان دیگری استعمال نکرده و آن را آنچنان که یکی از اعراب دریافته است درنیافته باشد. چه، اگر چنین کاری بر کمیت روا بود، بر دیگری جز او که همانند او و یا بالاتر و پائین تر از وی بود، نیز، روا می نمود و سرانجام به فساد تمام لغت می گرائید و راهی در شناخت حقیقت لغت عرب برای ما نمی ماند و این در بسته می شد. «کراجکی» در صفحه 154 «کنزالفوائد» به اسناد خود از «هناد بن سری» روایت کرده است که گفت: امیر مؤمنان «علی بن ابی طالب» را در خواب دیدم به من فرمود: ای هناد! گفتم لبیک، ای امیر مؤمنان! فرمود: آن شعر کمیت را برایم بخوان که: با این بیت شروع می شود: و یوم الدوح دوح غدیر خم....، من خواندم. و او فرمود: ای هناد! گوش فرا ده، گفتم: بفرما سرور من، فرمود:
و لم ار مثل ذاک الیوم یوما *** و لم ار مثله حقا أضیعا
«شیخ ابوالفتوح» در صفحه 193 جلد دوم تفسیرش گفته است: از کمیت روایت کرده اند که گفت: امیر مؤمنان (ع) را در خواب دیدم به من فرمود قصیده عینیه ات را برایم بخوان. من خواندم تا به این شعر رسیدم که:
و یوم الدوح دوح غدیر خم *** ابان له الولایة لو اطیعا
و او (که درود پیوسته خدا بر او باد) فرمود: درست گفته ای و خودش (ع) چنین خواند:
و لم ار مثل ذاک الیوم یوما *** و لم ار مثله حقا اضعیا
«سید» در «الدرجات الرفیعة» و «عقیلی» به نقل از «منهاج الفاضلین» و «مرآت الزمان» «ابن جوزی» این روایت را آورده اند و «سبط ابن جوزی حنفی» نیز در صفحه 20 «تذکره اش» از شیخ خود «عمرو بن صافی موصلی» از دیگری نقل کرده است و «مرزبانی» در صفحه 348 «معجم الشعراء» گفته است: مذهب کمیت در تشیع و ستایش او از خاندان پیغمبر (ص) در روزگار بنی امیه مشهور است و از سخنان او درباره آنهاست که:
فقل لبنی امیة حیث حلوا *** و ان خفت المهند و القطیعا
اجاع الله من اشبعتموه *** و اشبع من بجورکم اجیعا
و آورده اند که چون کمیت این قصیده را برای ابی جعفر محمد بن علی الامام الطاهر (ع) خواند، حضرت درباره او دعا کرد. و در «الصراط المستقیم» «بیاضی عاملی» است که فرزند کمیت روایت کرده است که: پیغمبر را در خواب دیده و به وی فرموده اند: قصیده عینیه پدرت را برایم بخوان و او خوانده و چون به این جا رسیده است که: و یوم الدوح دوح غدیر خم.... پیغمبر (ص) به سختی گریسته و گفته اند: پدرت درست گفت، خدایش رحمت کناد، آری به خدا سوگند: لم ار مثله حقا اضیعا.


Sources :

  1. عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 2 صفحه 265، جلد ‏4 صفحه 4

  2. حمید بن احمد- الحدائق الوردیّة- جلد 2 صفحه 200

  3. شیخ مفید- رسالة فی معنى المولى- المطبوع ضمن مصنّفات الشیخ المفید- جلد 8 صفحه 18

  4. محمد بن علي الكراجكى- کنز الفوائد- جلد 1 صفحه 333

  5. ابن‌ابی‌حاتمِ رازی‌- الجرح و التعدیل- جلد 9 صفحه 119 رقم 501

  6. ابن حجر عسقلانی- تهذیب التهذیب- جلد 11 صفحه 71، 62- 63 رقم 109

  7. ابوالفتوح رازی- تفسیر أبی الفتوح الرازی- جلد 4 صفحه 280

  8. سیدعلی‌خان مدنی شیرازی- الدرجات الرفیعة- صفحه 579

  9. یوسف بن قزاوغلی- تذکرة الخواص- صفحه 33- 34

  10. محمد بن عمران مرزبانی- معجم الشعراء- صفحه 239

  11. علی بن یونس- الصراط المستقیم- جلد 1 صفحه 310

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/118326