حشر حیوانات و مسأله اختیار

حیوانات مختار

مى توان گفت حیوانات هم تا اندازه اى مختار هستند و احتمالا به تکالیفى مناسب با افق فهم و اختیارشان مکلف هستند. آیه 38 سوره انعام آدمى را مطمئن و جازم مى کند به اینکه حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه اى از موهبت اختیار بهره دارند، البته نه به آن قوت و شدتى که در انسانهاى متوسط هست: «و ما من دابة فی الأرض و لا طائر یطیر بجناحیه إلا أمم أمثالکم ما فرطنا فی الکتاب من شی ء ثم إلى ربهم یحشرون؛ و هیچ جنبنده اى در زمین و هیچ پرنده اى که با دو بال خویش پرواز مى کند نیست، مگر این که آنها [نیز] گروه هایى مانند شما هستند. ما در این کتاب از [توضیح] چیزى فروگذار نکرده ایم، آن گاه [همه] به سوى پروردگارشان محشور مى گردند.» (انعام/ 38)
شاهد روشن این مدعا این است که ما به چشم خود بسیارى از حیوانات و مخصوصا حیوانات اهلى را مى بینیم که در بعضى از موارد که عمل مقرون با موانع است. حیوان از خود حرکاتى نشان مى دهد که آدمى مى فهمد این حیوان در انجام عمل مردد است، و در بعضى از موارد مى بینیم که به ملاحظه نهى صاحبش و از ترس شکنجه اش یا به خاطر تربیتى که یافته از انجام عملى خوددارى مى کند. اینها همه دلیل بر این است که در نفوس حیوانات هم حقیقتى به نام اختیار و استعداد حکم کردن به سزاوار و غیر سزاوار، هست. او نیز مى تواند یک جا حکم کند به لزوم فعل و جایى دیگر حکم کند به وجوب ترک، ملاک اختیار هم همین است، ولو اینکه این صلاحیت بسیار ضعیف تر از آن مقدارى باشد که ما آدمیان در خود سراغ داریم. و وقتى صحیح باشد که بگوییم حیوانات هم تا اندازه اى خالى از معناى اختیار نیستند و آنها هم از این موهبت سهمى دارند، هر چه هم ضعیف باشد، چرا صحیح نباشد احتمال دهیم که خداى سبحان حد متوسط از همان اختیار ضعیف را ملاک تکالیف مخصوصى قرار دهد که مناسب با افق فهم آنان باشد، و ما از آن اطلاعى نداشته باشیم؟ و یا از راه دیگرى با آنها معامله مختار بکند و ما به آن معرفت نداشته باشیم، و خلاصه راهى باشد که از آن راه پاداش دادن به حیوان مطیع و مؤاخذه و انتقام از حیوان سرکش، صحیح باشد. و جز خداى سبحان کسى را بر آن راه آگهى نباشد؟. و جمله "ما فرطنا فی الکتاب من شیء" جمله اى است معترضه، و ظاهرش این است که: مراد از آن چیز، که در آن تفریط و کوتاهى نشده، همان کتاب است، و مراد از "شى ء" کوتاهیهاى گوناگونى است که نفى شده، و خلاصه معنا اینکه: چیزى نیست که رعایت حال آن واجب و قیام به حق آن و بیان آن لازم باشد، مگر اینکه ما آن را در این کتاب رعایت نموده و در امر آن کوتاهى نکرده ایم، پس کتاب ما تام و کامل است.

احتمالات در "ما فرطنا فی الکتاب من شیء"

در معناى "کتاب" دو احتمال هست: یکى اینکه مراد از آن لوح محفوظى باشد که خداى سبحان در مواردى از کلام خود آن را کتابى نامیده که تمامى اشیایى که بوده و هست و خواهد بود، در آن نوشته شده است. بنابراین احتمال، معناى آیه چنین مى شود: این نظامها که در حیوانات جارى است و نظیر نظام انسانى است، نظامى است که عنایت خداى سبحان واجب دانسته که انواع حیوانات را بر طبق آن ایجاد نماید، تا برگشت خلقتش به عبث نبوده و وجود حیوانات عاطل و بى فایده نباشد، و تا آنجا که مى توانند و لیاقت قبول کمال را دارند از موهبت کمال بى بهره نمانند. و بنابراین احتمال، آیه شریفه آن معنایى را به طور خصوص مى رساند که آیه شریفه «و ما کان عطاء ربک محظورا؛ و عطای پروردگارت چنان نیست که از محل قابلى دریغ شود.» (اسراء/ 20) و آیه شریفه «ما من دابة إلا هو آخذ بناصیتها إن ربی على صراط مستقیم؛ هیچ جنبده اى نیست مگر اینکه او قاهر بر او و مالک او است، به درستى که پروردگار من بر صراط مستقیم است.» (هود/ 56) آن را به طور عموم مى رساند.
دوم اینکه مراد از آن، همین قرآن باشد، به شهادت اینکه در چند جا از کلام مجیدش قرآن را کتاب نامیده است. و در این صورت معناى آیه چنین مى شود: قرآن مجید از آنجایى که کتاب هدایت است و بنایش بر اساس بیان حقایق و معارفى نهاده شده که چاره اى در ارشاد به حق صریح جز بیان آن نیست، از این جهت، در این کتاب، در بیان جمیع آنچه که در سعادت دنیا و آخرت آدمى دخیل است دریغ و کوتاهى نشده است. هم چنان که آیه «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء؛ ما نازل کردیم کتاب را بر تو در حالى که براى هر حقیقتى بیان است.» (نحل/ 89) هم همین مضمون را افاده مى کند.

معاد

از جمله مطالبى که آگهى بر آن براى مردمى که مى خواهند از امر معاد مطلع شوند، لازم و ضرورى است، این است که چگونگى ارتباط حشر و بعث دسته جمعى را با تشکلشان در صورت امت در دنیا بدانند، چنان که این حال را در خودشان و در سایر حیوانات نیز مى بینند، و دقت در این امر علاوه بر کمک در فهم معاد آدمى را در توحید خداى تعالى و قدرت و عنایت لطیف حضرتش نسبت به امر مخلوقات و نظام عامى که در عالم جارى است نیز بینا و هوشیار مى سازد، مهم ترین فایده اش این است که آدمى را به این جهت آشنا مى کند که موجوداتى که در سلسله نظام عمومى قرار گرفته اند، به طور کلى از نقص رو به کمال مى روند، بعضى از قسمتهاى این سلسله و زنجیر را که خود مشتمل بر حلقه هایى است، انسان و حیوان تشکیل مى دهد، البته پائین تر از انسان و حیوان مراتب مختلف دیگرى است که هر کدام پس از دیگرى قرار گرفته اند، و از پست ترین مراتب نباتى شروع شده به آخرین مرحله حیوانیت که بعد از آن، مرتبه انسانیت است و از آنجا به خود انسانیت ختم مى شود.
خداى تعالى هم در خصوص دقت و سیرى که گفتیم سفارش کرده و مردم را با تاکید هر چه بیشتر به مطالعه و دقت در امر حیوانات و آیاتى که در آنها به ودیعه سپرده شده است، دعوت فرموده، و مطالعه در آن را وسیله رسیدن بهترین نتائج علمى دانسته، و آن ایمان و یقین به پروردگار است که خود مایه سعادت انسانى است. از آن جمله فرموده: «و فی خلقکم و ما یبث من دابة آیات لقوم یوقنون؛ و در خلقت شما و جنبدگان که خداوند منتشر مى کند آیاتى است براى مردمى که یقین داشته باشند.» (جاثیه/ 3) و آیات مشابه این آیه که مردم را به مطالعه و تفکر در امر حیوانات توصیه مى کند، در قرآن کریم بسیار است. این بود آن دو معنایى که درباره معناى "کتاب" احتمال مى دادیم. و نیز ممکن است آیه را طورى معنا کنیم که هر دو قسم کتاب را شامل شود، چنان که گفته شود: معناى آیه این است که خداى سبحان در آنچه که مى نویسد (چه در کتاب تکوین و چه در قرآن که کلام او است) تفریط و کوتاهى نمى کند.
اما اینکه نسبت به نوشته شده هاى در کتاب تکوین کوتاهى نمى کند؟ براى اینکه در این کتاب آن مقدار کمال را که هر نوعى از انواع موجودات استحقاق رسیدن به آن را دارند، براى آن نوع مقدر فرموده است، از آن جمله براى حیوانات هم تا آنجا که ظرفیت و لیاقت دارند از نعمت سعادت در زندگى اجتماعى، چیزى مقدر کرده است. و اما اینکه در کتابى که کلام او است و بر بشر وحى شده، تفریط نکرده؟ براى اینکه در آن کتاب هر چیزى را که معرفتش براى بشر نافع و موجب سعادت دنیا و آخرت آنان است، بدون هیچ مسامحه و کوتاهى بیان فرموده. و از جمله چیزهایى که دانستنش براى بشر مفید است این است که خداى تعالى در باره امت ها و انواع حیوانات هم کوتاهى نکرده است و در آیه مورد بحث هم همین معنا را تذکر مى دهد، و حقیقت آنچه را که خداوند از سعادت وجود به حیوانات بخشیده و آنها را امت هاى زنده اى قرار داده که با هستى خود به سوى خدا در حرکت و تکاملند، و سرانجام هم مانند انسان به سوى او محشور مى شوند، بیان مى کند.
جمله "ثم إلى ربهم یحشرون" عمومیت حشر را به حدى که شامل حیوانات هم مى شود، بیان مى کند، و از آن برمى آید که زندگى حیوانات، نوعى از زندگى است که مستلزم حشر به سوى خداوند است، همانطورى که زندگى انسانى مستلزم آن است، و لذا ضمیر "هم" را که مخصوص ذوى العقول و صاحبان شعور است درباره حیوانات به کار برده و فرموده: "الى ربهم" و نفرموده: "الى ربها". و این خود اشاره است به اینکه ملاک اصلى رضاى خدا و سخطش و ثواب و عقابش در حیوانات نیز هست. در این آیه شریفه التفات از غیبت به تکلم مع الغیر (ما) و از متکلم مع الغیر به غیبت به کار رفته، و دقت در آن این معنا را به خوبى مى رساند که اصل در این سیاق همان سیاق غیبت بوده و اگر در جمله "ما فرطنا فی الکتاب من شی ء" سیاق برگشته و متکلم مع الغیر شده براى این بوده است که این جمله، جمله معترضه اى است و خطاب در آن، مخصوص به رسول خدا (ص) است، پس وقتى که جمله معترضه تمام شد به سیاق اصلى که غیبت بود برگشته مى فرماید: "ثم إلى ربهم یحشرون".

امت بودن حیوانات

سخنان نادرستى که در معناى آیه مربوط به "امت بودن" و "محشور شدن" حیوانات غیر انسانى گفته شده است. درباره معناى این آیه، دیگران حرفهاى عجیبى زده اند، از آن جمله، استدلالى است که بعضى از علما با این آیه براى مساله تناسخ کرده، و گفته اند که روح آدمى پس از مرگ و مفارقت از بدن، متعلق به بدن حیوانى مى شود که طبع آن با فضائل و رذائل اخلاقى وى متناسب باشد، مثلا شخص مکار و حیله گر وقتى مى میرد روحش به کالبد روباهى منتقل مى شود و شخص فتنه انگیز و کینه توز جانش در بدن گرگ حلول مى کند، و آن دیگرى که در زندگى کارش دنبال کردن لغزش ها و معایب مردم بوده، پس از مرگ جانش به بدن خوک، و آنکه شهوت پرست و پرخور بوده، جانش به بدن گاو منتقل مى شود، و همچنین از این بدن به آن بدن انتقال یافته و به همین وسیله عذاب مى بیند.
اگر مرد با سعادت و داراى فضائل نفسانى باشد روحش به بدن نیکانى از افراد انسان که از سرمایه سعادت خویش متنعمند، متعلق مى شود و روى این حساب معناى این آیه چنین مى شود: هیچ حیوانى از حیوانات نیست مگر اینکه امت هایى از انسان، مانند خود شما بوده اند، و بعد از مرگ هر کدام همینطورى که مى بینید به صورت حیوانى درآمده اند. این است آن معناى عجیبى که براى آیه شریفه کرده اند، ولیکن از گفته هاى قبلى ما بطلان این حرف به خوبى روشن مى شود، و خواننده خود قضاوت مى کند که معناى آیه، با این معنایى که کرده اند، فرسنگ ها فاصله دارد.
علاوه بر آنچه گفته شد، ذیل آیه شریفه که مى فرماید: "ثم إلى ربهم یحشرون" با این معنا مخالفت دارد، زیرا انتقال به بدنهاى دیگر، حشر به سوى خدا نیست، از اىن هم که بگذریم اصل این سخن بطلان و فسادش به حدى واضح است که هیچ حاجت به تعرض آن و بحث در صحت و فسادش نیست. و از آن جمله این است که مراد از حشر حیوانات، مرگ آنها است، نه اینکه بعد از مرگ دوباره زنده مى شوند، و یا مراد از آن مجموع مرگ و بعث است. این دو معنا نیز باطل است، اما اولى به دلیل اینکه ظاهر "الى ربهم" آن را نفى مى کند، زیرا اگر این سخن صحیح باشد معناى "إلى ربهم یحشرون" این خواهد بود که: "به سوى پروردگار خود مى میرند" و این معناى غلطى است. و اما دومى براى اینکه هیچ دلیلى بر التزام به آن نیست، و هیچ عنایت و جهتى ایجاب نمى کند که مرگ را ضمیمه بعث بگیریم. در آیه هم چیزى که مستوجب آن باشد نیست.


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏7 صفحه 114

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/119077