وضعیت مردم در زمان معاویه بعد از شهادت امام حسن

حکومت و خلافت بنی امیه (که به تعبیر امام حسن: از نظر اسلام حرام بود) در دوره یزید به نمونه کامل خود رسید، یعنی حکومت به تمام و کمال بیگانه با اسلام. این حکومت به هیچ روی، برای مسلمانان قابل تحمل نبود، تا چه رسد تنها نگهبان اسلام یعنی امام. اینجا بود که امام حسین به قیام خونین عاشورا دست زد. امام حسن در ضمن صلح شرط کرده بود که معاویه جانشین برای خود تعیین نکند. این شرط نقطه اتکایی بود برای پاک کردن جامعه اسلامی از حکومت ناحق. از سوی دیگر معاویه درک می کرد که اگر بخواهد این شرط را نیز چون دیگر شروط صلح، زیر پای نهد، حسن بن علی بر آن آرام نمی یابد، و صلح نقض می شود، و پیکار به راه می افتد، امری که خود معاویه از آن گریزان بود.
به این جهت، و هم به ملاحظه حشمت و جلال امام، و اقبال توده هایی از مسلمین به آن جناب و موقعیت والای پسر بزرگ پیامبر و باقیمانده دور خلافت در نظر عمم مسلمین، تا امام حسن زنده بود، معاویه از مطرح ساختن یزید خودداری کرد، و عازم از میان بردن و مسوم کردن امام حسن شد و بدینسان می نگریم که پذیرفتن صلح از ناحیه امام، به معنای رها کردن معاویه و دست او را باز گذاشتن در همه شئون ملت اسلامی نبوده است. بلکه پیوسته نوعی مراقبت دست و پا گیر نسبت به معاویه وجود داشته است، و سخنی از «تکلیف رهایی» و «کناره گیری سیاسی» و «عدم حضور اجتماعی» و امثال این پندارها که سست عنصران و عذر تراشان می پندارند، در کار نبوده است.
از اینجاست که معاویه بسیاری از جنایات خویش را در دوره ده ساله پس از شهادت امام حسن و رفع مانع انجام داد. امام برای او و خودسری های او مانعی بزرگ و سدی پولادین بود. چه قلوب دوست و دشمن، از حشمت و هبیت امام حسن (ع) آکنده بود. و چنان بود که شیعیان و خواص امام حسین، به شام سفر می کردند و به معاویه بد می گفتند و او را شتم می کردند و او تحمل می کرد، حتی حقوق آنان را از بیت المال می پرداخت.
این حال همینگونه بود تا سال 50 هجری، که امام حسن به شهادت رسید. از این سال به بعد معاویه بر مردمان سخت گرفت، از ذکر فضایل علی (ع) در مجالس و منابر، و از تلاوت و توضیح آیاتی که درباره آن حضرت بود. ممانعت کرد. کسانی چون قیس بن سعد عباده و عبدالله بن عباس را مورد عتاب و تهدید قرارداد. و به حاکمان و کارگزاران خود نوشت که نام شیعیان علی را از دفتر بیت المال حذف کنند و هزینه زندگی به آنان ندهند.
سپس نامه ای دیگر به والیان خویش نوشت که، هر کس به دوستی علی متهم است، اگرچه ثابت هم نشود، به صرف اتهام به این اعتقاد و موضع، او را بکشید و سر از تن دوستداران علی برگیرید. بدینگونه مردمان بسیار کشته شدند و خانه های بسیار ویران گشت.
شیعیان کوفه، در این میان، رنجی عظیمتر و بلایی سختتر دیدند، زیرا در آن روزگار، زیاد بن ابیه حکومت بصره و کوفه داشت. او شیعیان را، از کوچک و بزرگ، نیکو می شناخت و منزل و مسکن آنان را می دانست. این بود که آنان را دستگیرکرد و از دم تیغ گذرانید. گروهی را میل در چشمشان کشید و نابینا ساخت. و گروهی را دست و پا برید و از شاخه های درختان بیاویخت.
از سوی دیگر کسان بسیاری را واداشت، با زر و زور تا به جعل حدیث بپردازند، و نخست علی (ع) را متهم کنند و از مردم بخواهند تا او را دشمن بدارند سپس درباره عثمان از زبان پیامبر (ص) حدیث بسازند. قراء ریا کار و عالم نمایان دنیا پرست دست بدین کار زدند و به ساختن حدیث پرداختند، و این کار را وسیله نزدیک شدن به عمال دستگاه معاویه و جلب منافع قرار دادند.
مدتی کار بر این منوال می گذشت، تا اینکه معاویه به عمال خود نوشت که حدیث درباره عثمان بسیار شد و در همه جا منتشر گردید، اکنون مردم را وادارید به ساختن و جعل حدیث درباره من. از اینجا ساختن حدیث درباره خود معاویه آغاز گشت. سپس آن احادیث ساختگی را در شهرها و روستاها، به معلمان مکتبخانه می دادند تا به اطفال بیاموزند. بدینگونه فضای دنیای اسلام را بیالودند، و مقدمات بی دینی و شرک را فراهم آوردند، و فرهنگ والای قرآن و سنت را تباه ساختند. موضع حق را پوشاندند و موضع باطل را علم کردند. مشعل عدالت را خاموش کردند و آتش جهالت را دامن زدند. انتقام جاهلیت و دین آبا و اجدادی خویش را از اسلام گرفتند، و مردم را به سوی جاهلیت سوق و این همه کارهایی بود که معاویه پس از درگذشت امام حسن و رفتن آن امام از میان امت کرد. و کار پیوسته بدینگونه می رفت، و خود در کالبد حق می جوشید، آتش حماسه در پیکر عدل زبانه می کشید.


Sources :

  1. محمدرضا حکیمی- امام در عینیت جامعه- صفحه 154- 157

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210432