بررسی کتب معتزله در کتاب تاریخ فلسفه اسلامی

کتاب «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» به دست دو استاد عرب مسیحی حنا الفاخوری و خلیل الجر تألیف یافته، و به وسیله مترجم توانا، استاد عبدالمحمد آیتی به فارسی ترجمه شده، و سپس استاد علامه طباطبایی آن را ویرایش کرده، و تعلیقات و توضیحاتی بر آن نوشته اند.
مکتب کلامی اعتزال، در تاریخ اندیشه اسلامی، مقامی ارجمند دارد. از مسائل مهم در تألیفات متأخر تاریخ فلسفه اسلامی، همین توجه به موضوع و اهمیت معتزله است.
با اینهمه، بسیاری از کسانی که در مناسبتهای گوناگون از معتزله سخن گفته اند، به علت نا آشنایی با مجموعه فرهنگی اسلام و سوابق تاریخی و فکری معارف تشیع و دیگر فرقه ها، و گاه به علت غفلت یا تغافل از مبانی سایر مکاتب کلامی اسلام، دچار خطاها و اشتباه هایی شده اند.
1- معتزله و لاهوت مسیحی ( 116-120/142/148/280). به خاطر موقعیت معتزله در تاریخ اندیشه اسلامی (114، 117، 135) مولفان می کوشند به نوعی اعمال غرض آنان را تحت تأثیر مسیحیت قلمداد کنند، و مسیحیتی که بر سر تحجر فکری و تثلیث خرافی، همواره پای فشرده است و پیروان خویش را از وصول به توحید سره و درست باز داشته است. البته مولفان در این مرحله موفق نیستند، به ویژه که گاه حقیقت از قلم خودشان هم در مورد معتزله و هم مسیحیت ابراز شده است:
«مسیحیان ابن را که اقنوم دوم از ثالوث اقدس است، کلمه الله و ازلی دانند.» (ص 120)
«توحید از عقاید اسلامی است، بلکه نخستین اعتقادی است که هر مسلمان باید داشته باشد. بنابراین معتزله..... از مدافعان سرسخت آن بودند، تا جایی که به اهل توحید شهرت یافتند.» (ص 118)
«وقتی سخن از وحدت مطلقه می گویند (یعنی معتزله)، بر «ثنویت» مجوس و «ثالوث» مسیحی خط بطلان می کشند.» (ص 119 و 121)
«در نظر معتزله اقرار به قدیم و ازلی بودن صفات، مانند اقرار به چند قدیم است و این خود شرک است.» (ص119) پس معتزله اهل توحیدند و لاهوت مسیحی قائل به تثلیث. در این صورت، چگونه معتزله تحت تأثیر لاهوت مسیحی رشد یافتند؟ (ص 117)
مسیحیت خود چه لاهوتی داشت که آزاداندیشان و توحید گرایانی چون معتزله را تحت تأثیر قرار دهد؟ آری، یکی از زحمات عمده معتزله، در دفاع از توحید، رد تثلیث مسیحی بود.
عقیده غیر فطری سه خدایی (تثلیث)، دارای هر توجیهی بتواند باشد، اینچنین عقیده ای در اشاعره و حتی حنابله نمی تواند تأثیر بگذارد، تا چه رسد به معتزله. «معتزله معتقدند که خدا یکتاست، و هیچ چیز همانند او نیست و نه والد (پدر) است و نه مولود (فرزند) (ص 118) وقتی معتزله می گویند نه والد است و نه مولود، عقیده مسیحیان که عیسی را پسر خدا می دانند رد می کنند.» (ص 119)
باری معتزله یک فرقه اسلامی است. اسلام خود عمیق ترین توحید را تعلیم داده است: «ارمغانی که محمد برای عرب و سایر جهانیان آورد، دینی بود که بشارت به خدای واحد می داد.» (ص 105) مسلمانان از نخستین سالهای ظهور اسلام به تعالیم آن توجه کردند و به غور و تعقل (که قرآن امر کرده بود) پرداختند. و به گفته خود مولفان: «این کار (یعنی فهم قرآن و نصوص دینی)، در پرتو کتب انبیای پیشین که مسلمین آنها را تحریف شده می دانستند، نیز در پرتو فلسفه یونان، امکان پذیر نبود.» (ص 142)
2- معتزله و ارسطو (124/130) مولفان، معتزله را تحت تأثیر ارسطو نیز دانسته اند. (ص 120).
مولفان خود اصول افکار و جهان بینی معتزله را، در صفحات 118 به بعد، زیر عنوان «مهمترین تعالیم معتزله» شرح داده اند: 1- توحید، 2- عدل، 3- وعد و وعید، 4- منزله بین المنزلتین 5- امر به معروف و نهی از منکر. نمی فهمیم در این پنج اصل که همه به نوبه خود مبنای اسلامی دارد چه چیز وجود دارد که ممکن است معتزله آن را از ارسطو گرفته باشند، یا از دیگر یونانیان (ص 124)، یا از فلسفه رواقی (ص122)، یا از فلان مرد دمشقی (ص 122)؟
اما در مسئله مورد بحث مولفان در این مقام، یعنی عینیت صفات با ذات در مبدأ متعال، پیداست که این تعلیم اسلامی و در خطب علی (ع) آشکارا آمده است: «و کمال توحیده نفی الصفات عنه»، و سالها پیش از ترجمه فلسفه، امام جعفر صادق (ع) نیز آن را تعلیم کرده است. به هر حال، مقصود مولفان معلوم نیست. مکتب اعتزال از حدود سال 100 هجری بنیاد نهاده شده است. ترجمه فلسفه حدود 80 تا 100 سال بعد آغاز گشته است. البته بعدها بسیاری از مکاتب کلامی، از منطق (به منظور آلت استدلال) و از برخی اندیشه های فلسفه یونانی- اسلامی استفاده کرده اند. لیکن اصول معتزله را به هیچ روی نمی توان متأثر از امثال ارسطو دانست.
3- معتزله و عقل گرایی (114/117/133/148/411) یکی از سخیف ترین سخنانی که ممکن است گفته شود این است: «معتزله اعتقاد به بزرگداشت عقل بشر را از ثابت بن قره فرا گرفتند.» (ص 117) ابوالحسن ثابت بن قره حرانی (221-228)، 120 سال پس از پیدایش معتزلیان عقل گرا تولد یافته است. از طرفی خود مولفان از ابوهلال عسکری نقل کرده اند که «قدمای معتزله از همان آغاز به عقل متکی بودند.» (ص 133) و آیا در قرآن و سنت آنهمه ارجاع به عقل و دعوت به تعقل وجود ندارد که مسلمانان معتزلی پس از 150 سال از پیدایش خویش استناد به عقل را از دیگری بیاموزند؟ مگر عمده ترین مشخصه مکتب اعتزال عقل گرایی نیست؟ مگر در اسلام عقل «حجت باطنی» شمرده نشده است؟ مگر علی (ع) 200 سال پیش از تولد ثابت نفرموده است که خدا پیامبران را فرستاد تا استعدادهای نهانی عقول بشر را ظاهر سازند؟ (و یثیروا لهم دفائن العقول، نهج البلاغه/ خطبه 1)
خود مولفان می گویند: «اندیشه فلسفی در اسلام نیز ابتدا از دین برخاست و در مدارس معتزله (پیش از آنکه فلاسفه بدان بپردازند) منتشر شد، و دو گونه تمایل فکری پدید آمد: یکی تمایل عقلی که راه معتزله بود.» (ص 411)
4- معتزله و شیعه. حل و فصل مسائل مربوط به معتزله و شیعه، یکی از مهمترین فصول تاریخ عقاید اسلامی است. معتزله مسلمانانی عقل گرا بودند که نتوانستند با ظاهریه و اهل نقل و کسانی چون حسن بصری کنار آیند. از این رو به تفکر مستقل و پی ریزی مبانی خویش پرداختند و از آنان اعتزال جستند. معتزله یکی از دو فرقه معروف اهل سنت (معتزله و اشاعره) دارند و صدها عالم بزرگ سنی دارای مذهب اعتزالی بوده اند. روابط معتزله از قدیم با شیعه بهتر بود تا روابط اشاعره با شیعه، زیرا عقل گرایی و تفکر آزاد و مبانی سیاسی- دینی که شیعه داشت، می توانست معتزله را جذب کند.
درست همان علتی که معتزله را از دیگران می راند، به شیعه نزدیک می کند. علاوه براین، معتزله کمتر ابا داشتند از اینکه تعالیمی از اهل بیت بیاموزند، چنانکه برخی از مبانی معتزله (از جمله عدل و حسن و قبح عقلی) شیعی است و مأخوذ است از معارف شیعه. از سوی دیگر، معتزله (چنانکه معلوم است) از اوایل سده دوم هجری ظهور کردند، یعنی حدود 90 سال پس از شیعه، یعنی پس از زمان پیامبر و بیعت غدیر. هنگامی که معتزله ظهور کردند، شیعه مبانی و اصول خویش را سالها بود که در چنگ داشت. با توجه به این اشارات، آنچه طبیعی است و واقع شده است، این است که شیعه و ائمه شیعه در معتزله تأثیر کرده باشند، نه اینکه شیعه متأثر از معتزله باشد. بویژه که شیعه می توانست ضمن مخالفت با دستگاه خلافت در محدوده اقلیت خویش، هرگونه آزاداندیشی را سالها پیش از ظهور معتزله پی نهد. مسئله ای که یاد شد، یکی از موارد چندی است که گروه بسیاری از مستشرقان و مولفان تحت تأثیر آنان، درآن باره دانسته یا ندانسته فرضیات غلطی اشاعه داده اند.
درباره موضوع بالا از جمله رجوع شود به کتاب: أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات از شیخ مفید.
5- اعتزال سیاسی و اعتزال کلامی (114/ 124). کلمه «معتزله» در فرهنگ اسلامی، دو کاربرد دارد؛ یک بسیار مشهور و دیگر به عکس آن. اصطلاح مشهور، به معنای همین فرقه سنی مشهور است که با کناره گرفتن (اعتزال) واصل بن عطا از حسن بصری و درس او پدید آمد و اندک اندک نضج یافت. دیگر اینکه دو سه تنی در دهه های نیمه نخست سده اول هجری، از جریانات سیاسی روز کناره گیری کردند و تکلیف شرعی خویش را بر زمین هشتند و به عذر بیطرفی و عدم دخالت در کارها، از کمک به حکومت عادل امام علی بن ابیطالب (ع) تقاعد ورزیدند. گاهی در متون قدیم، از اینان نیز به «معتزله» تعبیر شده است. معلوم است که این دو، ربطی به هم ندارد، اما در عبارات مولفان در این باره خلطی رخ داده است. (ص 114). مولفان به مسئله دیگری نیز اشاره می کنند که خالی از خلط نیست: « آنچه واصل بن عطا را به قول منزله بین المنزلتین وا داشت، در درجه اول، جنبه های سیاسی قضیه بود.» (ص 124)
این مسائل را باید به صورتی دقیق تفکیک کرد تا بتوان به «فلسفه سیاسی معتزله» دست یافت. شکی نیست که برخی از مسائل اجتماعی و سیاسی در اندیشه متفکران دخالت می کند و فلسفه سیاسی، از جمله، از همین جا پدید می آید، به ویژه در مورد متفکران اسلام که دینی اجتماعی است و یک متفکر مسلمان نمی تواند به آنچه در جامعه او می گذرد، بی اعتنا باشد. پس اشکالی ندارد که در فلسفه سیاسی و موضعگیری فکری معتزله، مسائل سیاسی نیز دخالت داشته باشد. اما باید میان دو اصطلاح «معتزله» فرق گذاشت، نیز تأثیر و جریانهای سیاسی «ازارقه» و دیگر مسائل موجود در زمان واصل را روشن کرد.
در ضمن، این عبارت مولفان: «ریشه معتزله یک ریشه سیاسی است که در همان جوی که شیعه و خوارج در آن به وجود آمدند پدیدار گردید.» (ص 114) هیچ محصلی ندارد. واقعیت شیعه و تشیع در اسلام چیز دیگری است، و معتزله و خوارج و اشاعره و ماتریدیه و ظاهریه و..... چیزهایی دیگر. از جمله رجوع کنید به: «الشیعه بین الأشاعره والمعتزله» از: هاشم معرف الحسینی.


Sources :

  1. محمدرضا حکیمی- عقل سرخ- صفحه 356-363 و 334

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/211152