حقیقت انسان در اندیشه اسلامی

واژه انسان، همانند سایر الفاظ دارای دو معنای لغوی و اصطلاحی است؛ در معنای لغوی انسان برخی آن را برگرفته از ریشه انس و بعضی دیگر ماخوذ از نسیان دانسته اند. اگر برگرفته از ریشه انس باشد، این معنا که او کون جامع و خلیفه خداست صادق می آید چون انسان مجمع و مظهر اسما است و از این جهت ایناس حقایق یعنی ابصارش میسر است: «انی انست نارا....»؛ «من مبصر و بیننده آتش شدم آتش را مشاهده و معاینه کردم»، (نمل/ 7) ولی گر از نسیان باشد به حکم اتصاف او به وصف «کل یوم هو فی شان» ممکن نباشد وقوف او در شان واحد. در معنای اصطلاحی انسان آنچه از قرآن کریم به دست می آید این است که انسان «حی متاله» است؛ بیان و توضیح این اصطلاح در جای خود آمده است. متفکران مسلمان، خصوصا حکیمان و عارفان دین با استعانت از متون دینی کوشیده اند تا معنای حقیقی انسان را تحصیل کنند و به نظر می رسد تا حدود زیادی نیز در این باره توفیق داشته اند. گرچه در اندیشه های رایج انسان به حیوان ناطق تعریف شده ولی این تعریف ناظر به ماهیت انسان متعارف و عادی است و انسان به لحاظ مرتبه وجودی، نه ماهوی، تعریف دیگری نیز دارد که دارای جنس و فصل ماهوی نیست، چنان که در مقام وجود توجه به هویت موجود ملاک و معیار است، نه ماهیت یعنی جنس (حیوان) و فصل (ناطق).
با این نگاه، در فلسفه و عرفان، از انسان به «کون جامع» تعبیر می کنند؛ یعنی انسان جامع جمیع عوالم است و همه عوالم سایه او محسوب می شوند. او مقصود اصلی و اولی از همه عوالم است، چنان که به واسطه انسان است که اسرار الهیه و معارف حقیقیه ظاهر می شود؛ اینکه انسان را عین، به معنای چشم، حق دانسته اند اشاره به نتیجه قرب فرایض است که انسان بدین قرب، سمع و بصر حق شده و واسطه حق و خلق می گردد.
انسان با ماهیت خارجی خود، مرکب از روح و جسم (نفس و بدن)، است که نفس او مجلای حق است و خداوند فقط او را از میان خلوقات خویش، نماینده خود قرار داد و برای خلافت و جانشینی خویش در زمین برگزید، چنان که بسیاری از مفسران، جمله «خلق الله تعالی آدم علی صورته» را به همین معنا تفسیر کرده اند، زیرا زمین برخلاف عالم اعلی، عالم تغییر و استحاله است و به موجب همین تغییر و تحول حکم همه اسمای الهی در زمین از او ظاهر می گردد. به همین سبب اسمای الهی را به انسان تعلیم داد و به فرشتگان امر فرمود تا در مقابلش سجده کنند.
عرفای شیعه، انسان را مظهر تام خداوند متعالی و حقیقت وی را مجلای اسم اعظم دانسته اند. تحلیل آنان این است که برای حق تعالی در هر موجودی ظهوری خاص است، ولی انسان ظهور تام و جامع همه ظهورات است و به همین جهت خلیفه خدا گردید.
در تعابیر اهل بیت (ع) آمده است که صورت انسان بزرگترین دلیل خداوند بر خلق کتاب تدوین شده به دست خداوند مجموع صور عالمیان شاهد بر غایب دلیل هر منکر صراط مستقیم به خیر و نیکی مصحف کامل وجود است و همه اشیا برای او و چیزی خارج از او یعنی برای غیر او نیست.
بر اساس همین تعابیر فلاسفه متعقدند که نفس انسان حقیقتی است که بالقوه عوالم و نشئه های سه گانه موجود را داراست و در عین حال وحدت شخصی او محفوظ است یا اینکه انسان وجودی است که همه مراتب عینی مثالی و حسی در او جمع شده و عوالم غیب و شهادت و آنچه در آنهاست، در او پیچیده شده است. پس او با عالم ملک ملک است و با بخش ملکوت، ملکوت و با عالم جبروت جبروت است.
حقیقت انسان به صورت و شاکله ظاهری او نیست، بلکه به سیرت و نفس باطنی وی است و معنای انسان بدون لحاظ جنبه باطنی و نفسانی او حد تام نخواهد بود. پیش شایسته است در تعریف هر پدیده و تحصیل معنای آن با نگاه واقع بینانه به آن نگریست نه نگاه سطحی و ظاهر بینانه.


Sources :

  1. آیت الله جوادی آملی- حق و تکلیف در اسلام- صفحه 83-80

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/211284