اثبات فضایل اهل بیت به وسیله احتجاج به آیه تطهیر

آیه تطهیر که در سوره مبارکه احزاب آمده است، دلیل محکمی در اثبات کرامت و ارجمندی اهل بیت رسول خدا (ص) می باشد.


الف- حسن بن علی (ع)
حاکم در باب فضایل حسن بن علی (ع) در مستدرک صحیحین و هیثمی در مجمع الزوائد در باب فضائل «اهل البیت» (ع) روایت کنند که حسن بن علی (ع) هنگامی که علی (ع) به شهادت رسید برای مردم خطبه خواند و در خطبه خود فرمود: «ای مردم! هر که مرا می شناسد که می شناسد و هر که مرا نمی شناسد، من حسن بن علی هستم، من فرزند نبی و زاده وصی ام، من فرزند بشیر و زاده نذیرم، من فرزند دعوت کننده به سوی خدا به اذن خدایم، من زاده سراج منیرم، من از اهل البیتی هستم که جبرئیل بر ما نازل می شد و از نزد ما به آسمان می رفت. من از اهل البیتی هستم که خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور کرده و پاک و پاکیزه شان نموده است.» تا آخر خطبه.
در مجمع الزوائد و تفسیر ابن کثیر (عبارت از مجمع است) روایت کنند:
هنگامی که علی (ع) به شهادت رسید، حسن بن علی (ع) جانشین او شد، او یک بار که با مردم نماز می گزارد، مردی بر او حمله ور شده و با خنجر به او ضربتی زد که چند ماهی بیمار شد، سپس برخاست و بر منبر شد و خطبه خواند و فرمود: «ای اهل عراق! درباره ما از خدا بترسید! ما امیران و میهمانان شمائیم، ما همان اهل البیتی هستیم که خدای عز و جل درباره شان فرموده: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ خدا و فرستاده ‏اش را فرمان بريد خدا فقط می خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.» (احزاب/ 33)
او پیوسته سخن می گفت تا آنکه در مسجد جز گریان نمی دیدی. گوید: طبرانی آن را روایت کرده و رجال آن همه ثقه هستند.


ب- ام سلمه
در «مشکل الآثار طحاوی» از عمره همدانیه روایت است که گفت:
نزد ام سلمه رفتم و بر او سلام کردم، گفت: که هستی؟ گفتم: عمره همدانیه، و گفتم: ای ام المومنین! مرا از حال این مردی که در میان ما کشته شد آگاه کن، مردی در نهایت محبوبیت و مبغوضیت! مقصودش علی بن ابی طالب (ع) بود.
ام سلمه گفت: تو دوستش داری یا دشمنش هستی؟
گفتم: نه دوستش دارم و نه دشمنش هستم.
ام سلمه گفت: پس خداوند این آیه را فرستاد: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» و در خانه جز جبرئیل و رسول خدا (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین، نبودند. من گفتم: ای رسول خدا! من از اهل البیتم؟ فرمود: برای تو نزد خدا خیر و نیکوئی است، من دوست داشتم در پاسخم بگوید: آری، و این برای من محبوبتر بود از هر چه که خورشید بر آن طلوع و غروب می کند.


ج- سعد بن ابی وقاص
در خصائص نسائی از «عامر بن سعد بن ابی وقاص» روایت کند که گفت:
معاویه سعد را فرمان داد و گفت: چه چیز تو را از دشمنام دادن به «ابوتراب» بازداشته است؟ سعد گفت: تا هنگامی که سه سخن رسول خدا را درباره او به یاد می آورم هرگز دشنامش نخواهم داد، سخنانی که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران سرخ مو دوست تر داشتم:
1- شنیدم در هنگامی که رسول خدا (ص) او را در یکی از جنگها بر جای خود نشانده بود، علی به او گفت: «ای رسول خدا! آیا مرا همراه زنان و کودکان بر جای می گذاری؟» رسول خدا (ص) به او فرمود: «آیا خوشحال نیستی که بر جای من همانند هارون بر جای موسی باشی، جز آنکه بعد از من پیامبری نیست؟».
2- شنیدم در روز خیبر فرمود: «فردا پرچم جنگ را به کسی می دهم که خدا و رسول خدا را دوست دارد و خدا و رسول خدا دوستش دارند.» ما همه به سوی او گردن کشیدیم که فرمود: علی را نزد من آورید. علی را در حال چشم درد نزد او آوردند. آب دهان در دیده اش کشید و پرچم را به او داد.»
3- و هنگامی که آیه: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» نازل گردید، رسول خدا (ص) علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را فراخواند و گفت: «خداوندا اینان اهل بیت منند.»
ابن جریر طبری و ابن کثیر در تفسیر آیه، حاکم در مستدرک و طحاوی در مشکل الآثار روایت کنند که سعد گفت:
رسول خدا (ص) در هنگامی که وحی بر او نازل شد، علی را همراه با دو فرزندش و فاطمه در برگرفت و آنان را درون جامه خود کرد و گفت: «اینان اهل من و اهل بیت منند.»


د- ابن عباس
1- در تاریخ طبری و تاریخ ابن اثیر (عبارت از طبری است) روایت کنند: هنگامی که عمر در سخنان خود به ابن عباس گفت:
«هیهات ای بنی هاشم! به خدا سوگند دلهای شما پیوسته بر حسد و کینه و فریب می گردد و جز آن را ابا دارد.»
ابن عباس به او گفت:
«آهسته تر یا امیرالمومنین! دلهای مردمانی را خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور کرده و پاک و پاکیزه شان نموده است، به حسد و کینه و فریب نسبت مده که یقینا دل رسول خدا (ص) از دلهای بنی هاشم است!»
2- در مسند امام حنبلی ها، احمد و خصائص نسائی و ریاض النضره محب طبری و مجمع الزوائد هیثمی (عبارت از مسند است) از «عمرو بن میمون» روایت کنند که گفت:
من در کنار ابن عباس نشسته بودم که نه گروهک نزد او آمدند و گفتند ای پسر عباس! یا با ما برمی خیزی (و بحث می کنی) و یا ما را با اینها تنها می گذاری، گفت: من با شما (به بحث) برمی خیزم، او در این زمان سالم و بینا بود.
پس به بحث و گفتگو پرداختند و ما ندانستیم چه گفتند: راوی گوید: دیدم ابن عباس آمد و در حالی که جامه اش را می تکانید می گفت: اف و تف اف بر شما و تف بر شما! درباره مردی جسارت می کنند که ده ویژگی و فضیلت منحصر به فرد دارد، تا آنجا که گفت: رسول خدا (ص) جامه خود را برگرفت و آن را بر علی و فاطمه و حسن و حسین نهاد و فرمود «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»


هـ- واثله بن اسقع
طبری در تفسیر آیه، احمد بن حنبل در مسند، حاکم در مستدرک گوید: این حدیث با شرط شیخین، بخاری و مسلم صحیح است بیهقی در سنن، طحاوی در مشکل الآثار و هیثمی در مجمع الزوائد (عبارت از طبری است) از «ابوعمار» روایت کنند که گفت:
من نزد «واثله بن اسقع» نشسته بودم که عده ای از علی یاد کردند و او را دشنام دادند. آنان که برخاستند گفت: بنشین تا از حال این کسی که دشنامش دادند آگاهت کنم:
من نزد رسول خدا (ص) بودم که دیدم علی و فاطمه و حسن و حسین نزد او آمدند و آن حضرت کسای خود را بر آنان افکند و گفت: خداوندا اینان اهل بیت منند! پروردگارا رجس و پلیدی را از آنان دور کن و ایشان را پاک و پاکیزه بگردان.»
ابن عساکر این روایت را در تاریخ خود با شرحی فزونتر آورده است.
در اسدالغابه از «شداد بن عبدالله» روایت کند که گفت:
شنیدم، هنگامی که سر حسین (ع) را آوردند و مردی از اهل شام او و پدرش را لعنت کرد، واثله برخاست و گفت: به خدا سوگند من همواره علی و حسن و حسین و فاطمه را دوست دارم، از زمانی که شنیدم رسول خدا (ص) درباره آنان می فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
و نیز از ام سلمه در مسند احمد، تفسیر طبری و مشکل الآثار (عبارت از مسند است) از «شهر بن حوشب» روایت کنند که گفت:
هنگامی که خبر شهادت حسین بن علی (ع) را آوردند، شنیدم که ام سلمه زوجه رسول خدا (ص) اهل عراق را لعنت کرد و گفت: او را کشتند! خدا ایشان را بکشد، فریبش دادند و خوارش کردند، خدا لعنتشان کند، من دیدم رسول خدا (ص) (تا آنجا که گفت) کسائی خیبری را کشید و بر آنان (اهل البیت) همگی پیچید و فرمود: خداوندا! اهل بیتم! رجس و پلیدی را از آنان دور کن و پاک و پاکیزه شان گردان.


و- علی بن الحسین امام سجاد (ع)
طبری و ابن کثیر و سیوطی در تفسیر آیه روایت کرده اند:
علی بن الحسین به مردی از اهل شام فرمود: آیا در سوره احزاب نخواندی: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
او گفت: شما آنهائید؟!
فرمود: آری.
تمامی این خبر چنانکه در مقتل خوارزمی آمده بدینگونه است:
هنگامی که پس از شهادت حسین (ع) سبط رسول (ص) سجاد (ع) را با سایر اسیران «اهل البیت» به شام بردند و در آستانه جامع دمشق، در محل نمایش اسیران نگه داشتند، پیرمردی به او نزدیک شد و گفت: سپاس خدای را که شما را کشت و هلاک کرد و بندگانش را از مردانتان راحتی بخشید و امیرالمومنین (یزید) را بر شما چیره ساخت!
علی بن الحسین به او گفت: ای شیخ آیا قرآن خوانده ای؟
گفت: آری.
فرمود: آیا این آیه را خوانده ای؟ «قل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ بگو من مزدی از شما نمی خواهم جز دوستی خویشاوندانم.» (شوری/ 23)
پیرمرد گفت: آن را خوانده ام.
فرمود: این سخن خدای متعال را هم خوانده ای؟ «و ات ذالقربی حقه؛ حق خویشاوندان را بپرداز.» (اسراء/ 26) و نیز این آیه را ؟: «واعملوا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی؛ بدانید، هرگونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای (ذی القربی) خویشاوندان است.» (انفال /41)
پیرمرد گفت: آری.
پس فرمود: به خدا سوگند خویشاوندان در این آیات، ما هستیم!
آیا سخن خدای متعال را خوانده ای که می فرماید: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
گفت: آری.
فرمود: ما همان «اهل البیت» هستیم که خداوند به آیه تطهیر ویژگیمان بخشید!
پیرمرد گفت: تو را به خدا سوگند شما آنهائید؟!
فرمود: به حق جدمان رسول خدا (ص) که ما بدون شک خود آنهائیم!
پیرمرد نادم و پشیمان از آنچه گفته بود در سکوت فرو رفت، سپس سر به سوی آسمان برداشت و گفت:
خداوندا! من از دشمنی با اینها توبه کرده و به سوی تو باز می گردم، من از دشمنان محمد و آل محمد، از جن و انس، بیزاری جسته و به سوی تو باز می گردم.
برای آن کس که بخواهد به قرآن کریم تمسک جسته و تفسیر آن را از رسول خدا (ص) بگیرد، همین اندازه کافی است که «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید؛ راستی را که در این تذکری است برای آن کس که عقل دل دارد یا گوش جان بسپارد و آگاه باشد.» (ق/ 37)


Sources :

  1. سیدمرتضی عسگری- بر گستره کتاب و سنت- صفحه 99-105

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/211429