عرفا اساسا به عشق مجازی معتقد نیستند، آنها تمام عشقها را حقیقی می دانند و می گویند یک جمال بیشتر وجود ندارد که جمال حق است و همه جمال های دیگر پرتوی و آینه ای از آن جمال هستند. هر جمالی در هر حدی که جمال است آن اندازه ای جمال است که پرتوی از آن را ارائه می دهد، و فطرت انسان، کمال و جمال را که جستجو می کند کمال محدود و جمال محدود را نمی خواهد، کمال مطلق و جمال مطلق را می خواهد، یعنی خواسته فطری انسان آن است ولی از باب اشتباه در مصداق سراغ این جمال های محدود که اینها به همان اندازه که مظهر هستند معشوق واقع می شوند می رود و به همین دلیل بعد از رسیدن، از او سرخوردگی پیدا می کند و دنبال محبوب دیگر می رود، در شعور ناخودآگاه خود حس می کند که این، آن چیزی که او می خواهد نیست. عرفا مدعی هستند که همه عشقها حقیقی است:
عشق حقیقی است مجازی مگیر *** این دم شیر است به بازی مگیر
اینها فلاسفه را که عشق را دو نوع می دانند رد می کنند، مدعی هستند که در معشوقهای مجازی هم، عاشق در عین حال که خودش نمی داند، معشوق را به اعتبار این که پرتوی از او هست دوست دارد. به عقیده آنها اصلا محال است که انسان غیر خدا را دوست داشته باشد.
محی الدین (ابن عربی) می گوید: ما احب احد غیر خالقه. به خاطر همین حرفهاست که عده ای از فقها به او حمله کرده اند. می گوید: احدی تا کنون غیر از خالق خودش را دوست نداشته لکن احتجب عنه تعالی تحت زینب و سعاد و هند و... او در زیر نامهای معشوق های مجازی پنهان است، معشوق حقیقی خود اوست.
در این زمینه، مولوی شعرهایی دارد، می گوید:
جرعه ای بر ریختی زان خفیه جام *** بر زمین خاک من کأس الکرام
در مقام تمثیل ذکر می کند. می خواهد بگوید که جرعه ای از عشق الهی بر روی خاک ریخته، و اگر انسان، موجود خاکی را دوست می دارد به اعتبار آن جرعه ای است که روی خاک ریخته شده است.
گشت بر زلف و رخ از جرعه نشان *** خاک را شاهان همی لیسند از آن
این عارف می گوید اگر همه، خاک را آنچنان در آغوش می گیرند و می لیسند به اعتبار این است که از آن جرعه چیزی در آن هست. بعد می گوید:
جرعه خاک آمیز چون مجنون کند *** مر شما را صاف او تا چون کند
می گوید این معشوق مجازی به اعتبار اینکه یک ذره از آن جرعه در آن ریخته شده، شما را اینجور کرده، این اگر صاف بشود، یعنی اگر به خود آن حقیقت برسی، دیگر چه خواهی شد؟! بنابراین منافاتی نیست که به ظاهر یعنی در خیال خود انسان معشوق، یک انسان باشد، ولی در حقیقت، معشوق حقیقی، آن انسان نباشد بلکه آن ظاهری باشد که در این مظهر به شکلی خودش را ظاهر کرده است.