در آیه 17 سوره الرحمن آمده: «رب المشرقین و رب المغربین فبای الاء ربکما تکذبان؛ او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است، پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟» در قرآن در بعضی جاها مشرق و مغرب ذکر شده «و الله المشرق و المغرب» (بقره/ 115) در بعضی جاها "مشارق و مغارب" ذکر شده، یعنی مشرق ها و مغرب ها و در بعضی جاها "مشرقین و مغربین" ذکر شده، دو مشرق و دو مغرب. این امر قهرا سؤالی را برانگیخته که آیا یک مشرق و مغرب است آن طور که در بعضی از آیات تعبیر این جور است؟ یا دو مشرق و دو مغرب است این طور که در آیه سوره الرحمن است؟ یا نه، مشرق ها و مغرب هاست آن طور که در سوره الصافات است «رب المشارق» (صافات/ 5) حال اگر بگوییم که مشرق ها و مغرب ها هست، مقصود از "مشرق ها و مغرب ها" چیست؟
درباره این (مطلب) وجوهی ذکر کرده اند. بعضی گفته اند آن که در قرآن دارد مشرق ها و مغرب ها، اشاره به این است که تنها زمین نیست که خورشید بر آن طلوع و از آن غروب می کند. به حسب "هیئت" قدیم فقط زمین بود که خورشید بر او طلوع و از او هم غروب می کرد، ولی حالا معلوم شده که این طور نیست، مثل زمین زمین هایی وجود دارد که آنها هم شب و روز دارند و خورشید بر آنها طلوع و غروب می کند، بعضی گفته اند نه، به اعتبار خود زمین است، چون در ایام سال خورشید هر روزی از یک نقطه طلوع می کند و در نقطه دیگر غروب می کند، زیرا یا روز بلند می شود و شب کوتاه یا بر عکس.
مثلا اگر اول فروردین و به اصطلاح قدما نقطه اعتدال ربیعی را در نظر بگیریم، یعنی آن روز اول فروردین که شب و روز برابر، خورشید در مدارات فرضی آسمان (در مداری قرار دارد که نیمی از زمین در بالای آن واقع می شود و نیم دیگر در پایین)، یعنی اگر ما فرض کنیم زمین یا خورشید حرکت می کند، خورشید روی نقطه ای در آن دایره فرضی (قرار گرفته است) که اگر آن نقطه را در نظر بگیریم نیمی از زمین در این طرفش قرار می گیرد و نیم دیگر در آن طرف، یعنی معادل با خط استوا. ولی هر چه که رو به تابستان می رویم خورشید میل به اصطلاح شمالی پیدا می کند و به طرف شمال زمین نزدیک تر می شود. تا می رسیم به وسط تابستان، باز بر می گردد.
اول پاییز که می آید باز می رسد به نقطه اول. باز از پاییز به زمستان به آن طرف (میل می کند) یعنی میل جنوبی پیدا می کند. پس اگر ما محاذات زمین را حساب کنیم خورشید هر روزی از نقطه ای طلوع می کند و هر روزی هم در نقطه ای غروب می کند، منتها در هر سالی (خورشید) دو روز هم در نقطه غروب می کند، یک وقت در رفتن خورشید، یک وقت هم در برگشتن خورشید. پس این است که نسبت به زمین هم ما مشرق ها و مغرب ها داریم.
حال "مشرقین و مغربین" به چه مناسب؟ مشرقین و مغربین به اعتبار نهایت میل شمالی و نهایت میل جنوبی، یعنی آخرین حد مشرق و آخرین حد مغرب، چون گفتیم در یک جهت (مثلا مشرق)، خورشید وقتی که تمایل به این طرف پیدا می کند به آخرین حد می رسد، تمایل به آن طرف هم که پیدا می کند به آخرین حد می رسد. مغربش هم همین طور است.
حال چرا در اینجا این دو حد که آخرین حد است ذکر شده؟ این خودش نکته ای دارد: چون اینجا قرآن در مقام تعدید و شمارش نعمت هاست، می خواهد بگوید اینکه خورشید میان این دو حد (آخرین حد زمستان و آخرین حد تابستان) حرکت می کند، خود همین یک حساب است که اگر این جور نبود کار زمین تنظیم نمی شد، یعنی اگر همیشه مثلا مانند روز اول بهار بود، آن فوایدی که برای تابستان هست و فوایدی که برای (پاییز هست و فوایدی که برای زمستان هست وجود نداشت).
ما مثلا وقتی که ایام اول بهار را می بینیم می گوییم چه خوب بود که همه ایام سال این جور بود. ولی همه ایام سال محال است که این جور باشد. اگر همه ایام سال این جور بود هیچ وقت این خوب نبود. حالا به این دلیل این ایام خوب است که یک زمستانی را پشت سر گذاشته و یک تابستانی را هم در جلوی رو دارد. اگر همیشه زمستان بود خوب نبود، همیشه هم تابستان بود خوب نبود، همیشه هم پاییز بود خوب نبود، همیشه هم بهار بود خوب نبود. خوبی اش این است که در میان این دو مشرق و در میان این دو مغرب همیشه زمین و خورشید در حرکت هستند. «رب المشرقین و رب المغربین فبای الاء ربکما تکذبان»