عقیده خوارج درباره خلافت و خلفا

تنها فکر خوارج که از نظر متجددین امروز درخشان تلقی می شود، تئوری آنان در باب خلافت بود. اندیشه ای دموکرات مآبانه داشتند. می گفتند خلافت باید با انتخاب آزاد انجام گیرد و شایسته ترین افراد کسی است که از لحاظ ایمان و تقوا صلاحیت داشته باشد خواه از قریش باشد یا غیر قریش، از قبائل برجسته و نامی باشد یا از قبائل گمنام و عقب افتاده، عرب باشد و یا غیر عرب. آنگاه پس از انتخاب و اتمام بیعت اگر خلاف مصالح جامعه اسلامی گام برداشت، از خلافت عزل می شود و اگر ابا کرد، باید با او پیکار کرد تا کشته شود. اینها در باب خلافت در مقابل شیعه قرار گرفته اند که می گوید خلافت امری است الهی و خلیفه باید تنها از جانب خدا تعیین گردد و هم در مقابل اهل سنت قرار دارند که می گویند خلافت تنها از آن قریش است و به جمله " انما الائمة من قریش " تمسک می جویند. ظاهرا نظریه آنان در باب خلافت، چیزی نیست که در اولین مرحله پیدایش خویش به آن رسیده باشند، بلکه آنچنان که شعار معروفشان - لا حکم الا لله - حکایت می کند و از نهج البلاغه نیز استفاده می شود؛ در ابتدا قائل بوده اند که مردم و اجتماع، احتیاجی به امام و حکومت ندارند و مردم خود باید به کتاب خدا عمل کنند. اما بعد، از این عقیده رجوع کردند و خود با عبدالله بن وهب راسبی بیعت کردند.
خلافت ابوبکر و عمر را صحیح می دانستند؛ به این خیال که آن دو نفر از روی انتخاب صحیحی به خلافت رسیده اند و از مسیر مصالح نیز تغییر نکرده و خلافی را مرتکب نشده اند. انتخاب عثمان و علی را نیز صحیح می دانستند. منتهی می گفتند عثمان از اواخر سال ششم خلافتش تغییر مسیر داده و مصالح مسلمین را نادیده گرفته است و لذا از خلافت معزول بوده و چون ادامه داده است کافر گشته و واجب القتل بوده است، و علی چون مسئله تحکیم را پذیرفته و سپس توبه نکرده است؛ او نیز کافر گشته و واجب القتل بوده است و لذا از خلافت عثمان از سال هفتم و از خلافت علی بعد از تحکیم تبری می جستند. از سایر خلفا نیز بیزاری می جستند و همیشه با آنان در پیکار بودند.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- جاذبه و دافعه- صفحه 119-117

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/24033