موانع روی آوردن به امور معنوی

توجه به امور معنوی را نمی توان ناچیز گرفت و آن را عکس العمل محرومیتها و ناکامیهای مادی دانست، و به عبارت دیگر نمی توان گفت مورد استعمال و به کار زدن امور معنوی وقتی است که انسان در رنج محرومیتهای مادی بسر می برد و از معنویات به عنوان یک مسکن استفاده می کند، علت این امر چیزهای دیگر است. در قرآن کریم تعبیر حجاب و یا غلاف برای دلها و روحها زیاد آمده است:
«و اذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لا یؤمنون بالاخرة حجابا مستورا؛ و چون قرآن بخوانی، میان تو و کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند حجابی نامرئی قرار می دهیم» (اسراء/ 45).
«و منهم من یستمع الیک و جعلنا علی قلوبهم اکنة ان یفقهوه و فی اذانهم وقرا؛ و از ایشان کسانی هستند که به (ظاهر) به تو گوش می دهند، و ما بر دل هایشان سرپوش قرار داده ایم که فهم آن نکنند و در گوششان سنگینی نهاده ایم» (انعام/ 25).
«و من اظلم ممن ذکر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ما قدمت یداه انا جعلنا علی قلوبهم اکنة ان یفقهوه و فی اذانهم وقرا؛ کیست ظالم تر از کسی که آیات پروردگارش به وی تذکر داده شود و او اعراض کند و آنچه را که پیش فرستاده از یاد ببرد؟ ما بر دل های آنان پوشش هایی (از قساوت) قرار دادیم که آن (قرآن) را نفهمند و در گوش هایشان سنگینی نهادیم» (کهف/ 57).
واقعا هم می بینیم که گاهی حالتی در دل پیدا می شود که حالت رقت و خشوع نسبت به حق از میان می رود، انسان مظالم فجیع مرتکب می شود و متأثر نمی شود، مواعظ و نصایح تأثیر نمی کند، در اثر تکرار ارتکاب جرم و گناه قسوت قلب پیدا می شود، و یا انسان در اثر تعصب حالتی در روحش پیدا می شود که سخن حق را نمی پذیرد، به این معنی که پرده تعصب اجازه ورود به دل و تصور و تصدیق نمی دهد. یک سلسله حالات که به منزله پرده ها و حجابها و غلافهای روحی است زیاد است. همان طوری که قسوت و تعصب دیوار و پرده است، خیال و وهم به نوبه خود یک دیوار و پرده ضخیم دیگری است.
یکی از اشکالاتی که قریش به پیغمبر اکرم می کردند و در نظر آنها آن اشکال مانع بود که دعوت آن حضرت را بپذیرند این بود که می گفتند که این چگونه پیغمبری است که مثل دیگران غذا می خورد، مثل دیگران در کوچه ها و بازارها راه می رود، بشری است مانند دیگران. همینها که این حرفها را می زدند خودشان فرزند ابراهیم بودند و خود را بر دین ابراهیم می دانستند و ابراهیم را پیغمبر خدا می دانستند. این اشکالات برای آنها از آنجا پیدا شده بود که تدریجا برای ابراهیم از خزانه خیال و وهم خود سیمایی ساخته بودند که با یک بشر چندان قابل تطبیق نبود، از رسول اکرم انتظار داشتند مثل آن ابراهیم باشد که آنها در خیال و وهم خود ساخته اند. آنها ابراهیم را در عالم خیال در پشت ابرها و آسمانها قرار داده بودند، به خیال خود او را بالا برده بودند ولی در واقع او را پشت کرده بودند و از واقعیت احوال و کمالات ابراهیم کوچکترین خبری نداشتند، بنابراین نمی توانستند باور کنند که رسول اکرم که در قالب یک بشر در جلو آنها ظاهر است، احیا کننده ملت و طریقه ابراهیم باشد، یعنی آن سیمای دروغین که آنها از وهم و خیال خود ساخته بودند یک دیوار و سد و مانعی بود و به تعبیر قرآن حجاب و پرده ای بود بین آنها و درک حقیقت.
آدم جاهل که از درک حقیقت محروم است، همیشه می خواهد با قلاب جهل و وهم، خود را با اشیاء مربوط کند و به همین جهت فاصله اش با حقیقت زیادتر می شود و همین باعث می شود که از عمل، از استفاده از حقیقت محروم می ماند. به عبارت دیگر بعضی از مردم میل دارند هر چیزی را از نزدیک ببینند و از نزدیک مشاهده کنند و بعضی دیگر میل دارند از دور ببینند و از دور مشاهده کنند. این میل به از نزدیک دیدن و میل به از دور دیدن واقعا دو میل مختلف است که در افراد هست. میل به از نزدیک دیدن وقتی است که آدمی علاقه مند است که یک چیز را با چشم خود درست ببیند و یا از روی قرائن و دلایل، آن چیز را مطالعه کند و درباره آن قضاوت کند، و اما میل به از دور دیدن این است که قوه خیال و واهمه بر انسان مسلط است و میل دارد چشمها را به هم بگذارد و نبیند، میل دارد دور بایستد و شبح مبهمی ببیند و در اطرافش خیالپردازی کند.
باور می کنید که در نظر بسیاری از مردم، مجهول و مبهم و تاریک، عظمت و فخامت و ابهت بیشتری دارد از معلوم و روشن، هر چند آن امر معلوم در ذات خود عظیم و فخیم و با جلالت باشد؟ اگر بخواهند یک چیز مورد علاقه خود را عظیم بشمارند دور از او می ایستند و او را از خود دور نگه می دارند که نبینند و نفهمند و مبهم ببینند و آن وقت به خیال بپردازند. مردمی یافت می شوند علاقه مند به قرآن کریم، ولی دوست نمی دارند عظمت اعجاز آمیز این کتاب مقدس را از نزدیک ببینند، در آیات روشن این کتاب مقدس تدبر و تفکر کنند. عظمت این کتاب در نظر آنها این است که آن را در پشت ابرها و بالای آسمانها قرار بدهند و بگویند قابل فهمیدن نیست، کسی حق مطالعه و تدبر در آن را ندارد، فقط ائمه اطهار (ع) حق دارند به قرآن نزدیک گردند، یعنی در نظر اینها قرآن هنگامی عظمت دارد که مجهول و مبهم باشد، نام این عادت را می توان میل به حرکت در تاریکی و یا خفاش منشی گذاشت.
قرآن کریم در سوره انعام آیه 122 می فرماید: «او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها؛ آیا کسی که مرده بود و زنده اش کردیم و برایش نوری پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه برود، مانند کسی است که گویا در تاریکی هاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟»
آیا آنکه ما او را زنده کردیم و برای او نوری قرار دادیم که در روشنی آن نور که نور عقل و علم و فهم و بصیرت است در میان مردم حرکت می کند و هر چیزی را در روشنی می بیند، روشن بین و حقیقت بین است، مانند آن کسی است که در تاریکی راه می رود، در تاریکی جهالت، خودش را با قلاب جهل و با قلاب خیال و واهمه با اشیاء مربوط می کند، آیا ایندو مانند یکدیگرند؟ البته نه.
پس می بینیم که یک عده میل دارند خود را با قلاب جهل با قرآن مربوط کنند، میل به از دور دیدن دارند به بهانه این که فقط ائمه اطهار هستند که حق نزدیک شدن به قرآن را دارند، در صورتی که خود ائمه اطهار همیشه مردم را به تدبر و تفکر در قرآن دعوت می کرده اند و بعلاوه می گفته اند سخنانی که مردم از ما نقل و روایت می کنند شما آنها را بر قرآن عرضه بدارید و قرآن را مقیاس قرار دهید، اگر دیدید با قرآن تطبیق نمی کند بدانید که گفته ما نیست و به ما بسته اند. ببینید! این فکر و این خیال که کسی حق تدبر در قرآن ندارد یک دیوار و یک حجاب ضخیمی است بین قرآن و صاحب آن فکر، و مانع تأثیر و نفوذ این کتاب کریم در دل او است، درست نظیر آنچه درباره اهل جاهلیت فرمود: «و اذا قرأت القران جعلنا بینک و بین الذین لا یؤمنون بالاخرة حجابا مستورا». هرگز در صدر اسلام مردم این طور فکر نمی کردند که قرآن کتاب آسمانی ماست ولی ما فقط حق تلاوت داریم نه حق تدبر و استفاده مستقیم.
همچنین اگر طرز تفکر ما درباره رسول اکرم شبیه طرز تفکر اهل جاهلیت باشد درباره ابراهیم خلیل الله، یعنی در عالم خیال خود او را بالای ابرها و آسمانها قرار بدهیم، دیگر ممکن نیست از سیره و عمل و طرز سلوک اجتماعی او استفاده کنیم، دیگر عملا این آیه کریمه قرآن منسوخ است: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر؛ قطعا برای شما در (رفتار) رسول خدا سرمشقی نیکوست، برای کسی که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند» (احزاب/ 21).
یعنی یک حجابی هم به ضخامت دیوار چین بین ما و بین رسول اکرم پیغمبری رسید و به همین دلیل که با جنبه بشری و ناسوتی واجد جنبه های بسیار ارجمند علوی و ملکوتی بود از فرشتگان گوی سبقت برد، چون بشر است می تواند معلم و هادی و راهنمای بشر باشد. قرآن می فرماید اگر فرضا فرشته ای را مأمور رسالت می کردیم باز می بایست در صورت بشر و کسوت بشر در آید تا مردم او را مقیاس خود قرار دهند و کار خود را از او قیاس بگیرند. پس معلوم می شود یک علت این که تاثیر دین در نفوس کم شده این است که مردم بین خودشان و قرآن و رسول اکرم حجابی و دیواری از جهل و خیال قرار داده اند و آن دیوار است که جلو نفوذ را گرفته است. این دیوار برطرف شدنی است می شود کاری کرد که این دیوار فرو ریزد و البته این یکی از علل و موجبات است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- حکمتها و اندرزها- صفحه 255-260

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/24109