اهداف زهد اسلامی (آزادی و آزادگی)

فلسفه سوم زهد آزادی و آزادگی است. قرآن کریم هرگز لذت حلال را بر بشر حرام نکرده است. «قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؛ بگو چه کسی زینت الهی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و روزیهای پاکیزه و مطبوع را حرام کرده است؟» (اعراف/ 32). قرآن هرگز نمی گوید از لذتی هم که از راه مشروع به دست می آید استفاده نکن که به آخرت برسی ولی در عین حال مطلب دیگری هست و آن اینکه: بشرهائی که آرزو دارند آزاد زندگی کنند و به آزادی علاقه مندند، همیشه کوشش می کنند زنجیرها را تا حدودی که ممکن است از دست و پای خودشان برگیرند.
توجه بفرمائید! ما در این دنیا که زندگی می کنیم یک سلسله احتیاجها و نیازمندیها داریم که به حکم قانون خلقت نمی توانیم آنها را نداشته باشیم. ما به حکم قانون خلقت احتیاج به غذا داریم و نمی توانیم تا آن حد خودمان را آزاد کنیم که احتیاج به غذا نداشته باشیم. نه، باید غذا بخوریم، «بدل ما یتحلل؛ جایگزین چیزی که در بدن از بین می رود» برای بدن ما ضرورت دارد. ما از این هوائی که تنفس می کنیم نمی توانیم آزاد باشیم، از آب نمی توانیم آزاد باشیم، از لباس تا حدودی نمی توانیم آزاد باشیم، این مقدار قیدها را خلقت و طبیعت بگردن ما نهاده است.

شرایطی که در اختیار انسان است
ولی یک سلسله قیدها هست که بشر خودش برای خودش به وجود می آورد و در نتیجه خواه ناخواه دست و پایش بسته می شود و به مقدار متناسب با آن قیدها، آزادی از او سلب می شود. مثلا بعضی از افراد بشر هستند که یک سلسله اعتیادات دارند، در عصر ما اعتیادات زیاد است، شاید باشند افراد کمی که هیچ اعتیادی نداشته باشند، ولی اکثریت ما لااقل یک عادت داریم اقلا چای باید بخوریم، آن روزی که چای نخوریم، کلافه هستیم خیلی از مردم به سیگار عادت دارند، اگر نکشند، حواس ندارند و اقلیتی به عادتهای خطرناک واقعا حرامی گرفتار هستند مثلا به تریاک یا بدتر از آن. به هر اندازه که انسان بیشتر به اشیاء عادت داشته باشد، بیشتر به آنها وابسته است و اسیر آنهاست، و به هر اندازه که انسان اسیر باشد، آزادی ندارد حالا تنها چای و سیگار نیست، تنها تریاک نیست، ممکن است آدمی عادت کرده باشد که همیشه روی تشک و متکای بسیار نرم بخوابد، چنین آدمی اگر یک وقت در شرایطی قرار بگیرد که بخواهد روی فرش یا زمین خالی بخوابد، ابدا خوابش نمی برد او دیگر فلج است، همین قدر که از این شرایط خارج شد، فلج است. آزادگان همواره می خواهند ساده زندگی کنند.
در مقابل، افرادی را می بینید که در دنیا ساده زندگی می کنند بدون اینکه لذتهای خدا را بر خودشان حرام کرده باشند و فکر کنند که اینها حرام است و بدون اینکه از کارهای زندگی دست بکشند. اینها در متن زندگی واقع هستند ولی دلشان می خواهد ساده زندگی کنند، دلش می خواهد ساده ترین لباسها را بپوشد، خوراکش، ساده ترین خوراکها باشد، منزل و مرکبش ساده ترین منزلها و مرکبها باشد، چرا؟ می گوید برای اینکه من نمی خواهم آزادیم را به چیزی بفروشم، به هر اندازه خودم را به اشیاء مقید کنم اسیر آنها هستم و وقتی اسیر اشیاء باشم، مثل کسی هستم که هزار بند به او بسته است، چنین آدمی نمی تواند راه برود و سبکبار و سبکبال باشد. و لهذا زندگی پیامبران عظام و رهبران بزرگ اجتماع، همواره زندگی ساده ای بوده، زیرا اگر زندگی پرتجمل می داشتند (همان زندگی حلال و مباح) دیگر از رهبری می بایست دست می کشیدند. زندگی پرتجمل با رهبری که لازمه آن سبکباری و سبکبالی و جنبش زیاد و آزادی و آزادگی است، نمی سازد.
ما در شرح حال پیامبر اکرم می خوانیم: «کان رسول الله خفیف المؤونة» (ارشاد القلوب دیلمی، جلد 1، صفحه 115). اولین چیزی که در سیره پیغمبر اکرم به چشم می خورد این است که مردی بود سبک خرج، لباس و خوراکش و همچنین در نشست و برخاست و مسافرت بسیار ساده بود.

تعلقات و تجملات، قید و بند و اسارت
شما حساب کنید این قیود و تجملاتی که انسان خودش برای خودش می سازد چقدر مانع پیشرفت اوست. آدمی که برای خودش تعینی قائل است، چقدر این تعین او را در زیر بار خودش له می کند از خودم مثال می زنم، من یک مرد روحانی معروف بزرگی هستم، من یک حجة الاسلام یا آیت الله هستم من بروم مشهد یا نروم برای زیارت؟ من فکر کنم که رفتن من به مشهد به این سادگی که نمی شود، مثلا چه جور وارد شوم؟ کجا وارد شوم؟ دید و بازدید مردم از من چه جور باشد؟ شرایط دیگر چنین و چنان باشد یک وقت می بینید یک عمر می گذرد و آن ساده ترین مسافرتها و آن واجب ترین مسافرتها که مسافرت مکه است نصیب او نمی شود، از بس شرایط و قیود دارد. چنین آدمی نمی تواند سبکبار و سبکبال حرکت کند.
پیغمبر زندگی بسیار مخففی داشت اگر زندگیش مخفف نمی بود، نمی توانست اجتماع خودش را رهبری کند. روزه می گرفت، آیا وقت افطار مثل ما بود که باید سماور یک طرف بجوشد و... اگر نباشد درست نیست؟ اصلا روزی که روزه داشت با روزی که روزه نداشت فرقی نداشت تازه بعد از نماز عشاء و احیانا یک ساعت و نیم از شب گذشته به منزل می آمد. انس بن مالک خدمتگزار حضرت می گوید غذای ایشان غالبا یک کاسه شیر و یا یک قرص نان بود وقتی که آمدند یک چنین غذای ساده ای می خوردند، و بعد بکار خودشان می پرداختند کم می خورد و چون کم می خورد، دو ساعت که می خوابید استراحتش کامل شده بود، بعد بیدار می شد و باز خدا را عبادت می کرد. به نص قرآن کریم گاهی دو ثلث از شب را نمی خوابید. قرآن که نازل شد، در جائی نازل شد که مردم همه شاهد بودند و اگر چنین چیزی نبود دشمن اعتراض می کرد و دوست هم که نمی توانست باور کند، می گفت آقا ما که می بینیم پیغمبر بیدار نیست چرا در قرآن چنین آمده است. به نص قرآن پیغمبر حداقل ثلث شب و گاهی نصف و گاهی دو ثلث شب را بیدار بود و عبادت می کرد، همین مردی که از اول صبح تا آخر شب یک آن استراحت و آسایش نداشت. «کان رسول الله خفیف المؤونه» چون خفیف المؤونه بود، سبکبار بود. یک شعر فارسی در این زمینه از شاعری بنام اثیرالدین اخسیکتی دیدم، چقدر عالی است، می گوید:
در شط حادثات برون آی از لباس *** کاول برهنگی است که شرط شناوری است
می گوید اگر می خواهی در دریای حوادث فرو بروی، اول شرطش این است که خودت را لخت کنی تا بتوانی شناوری کنی، آدمی که با چند کیلو لباس است (مثل من اگر قبا و عبا و عمامه و.... دارد) اگر در شط فرو رود همان سنگینی لباسها او را غرق می کند، چنین آدمی نمی تواند در دریای حادثات شناوری کند. اولین شرط شناوری در دریای حادثات، لختی و برهنگی است. بلی، کسی که نمی خواهد در شط حادثات واقع شود بلکه می خواهد در کنار اجتماع زندگی کند و نه در متن اجتماع، نمی خواهد اجتماع خودش را اصلاح کند، این شخص هر جور دلش می خواهد لباس بپوشد، ولی آنکه می خواهد در دریای اجتماع بیفتد، باید اول برهنه بشود و بعد بیفتد، با تعلقات زیاد نمی شود به دریای اجتماع وارد شد و اجتماع را رهبری کرد.

سخن امام علی (ع) درباره زهد پیامبران
امام علی (ع) در خطبه ای معروف، پیامبران را چنین توصیف می کند: زندگی آنها ساده بود، حتی آن پیغمبرانی که سلطنت می کردند، مثل حضرت داود و حضرت سلیمان. داوود با آنهمه قدرت و ممکنتی که داشت زندگی شخصی او ساده بود، زره می بافت و همان زرهی را که به دست خودش بافته بود در بازار می فروخت و از این طریق زندگی می کرد. درباره حضرت عیسی می فرماید: «سراجه باللیل القمر... دابته رجلاه، و خادمه یداه؛ حضرت عیسی آنچنان آزاد و ساده زندگی می کرد که چراغ شب او ماه بود... و مرکب او دو پایش، و خدمتکار او دست هایش بود» (نهج البلاغه، خطبه 160). همه پیغمبران الهی چنین بودند آنها چنین زندگی می کردند که می توانستند جامعه خودشان را رهبری کنند. پس آن زهدی که فلسفه دار است، چنین زهدهائی است نه آن زهدی که بر مبنای تصور تضاد لذت دنیا و آخرت یا تصور تضاد میان زندگی دنیا و عبادت خدا باشد آن غلط است، آن زهد مرده است ولی اینها زهدهای زنده است.

آزادی و آزادگی، فلسفه زهد گاندی
گاندی، این مرد هندو وقتی می خواهد هند را رهبری کند، وقتی می خواهد چهارصد میلیون جمعیت هندوستان را از چنگال استعمار رها کند، چاره ای ندارد جز اینکه راه پیغمبران را پیش بگیرد، یک زندگی ساده برای خودش انتخاب کند، پارچه ساده ای روی دوشش بیندازد و لنگی بکمر بندد و تمام دارائیش یک بز باشد و بگوید من با همین می توانم زندگی کنم. فلسفه زهد گاندی چه بود؟ گاندی از یک طرف در متن اجتماع وارد است، می خواهد جامعه ای را از چنگال استعمار نجات بدهد و از طرف دیگر آنچنان زاهدانه زندگی می کند که با دو پارچه و یک بز بسر می برد و به ملت هند هم دستور می دهد که اگر می خواهید از چنگال استعمار رهائی پیدا کنید باید زاهد باشید، یعنی یک زندگی ساده پیشه کن تا بتوانی آزاد شوی بعد که آزاد شدی، اگر می خواهی زندگیت را پر تجمل بکنی، بکن ولی تا خودت را از قیودی که خودت برای خودت ساخته ای آزاد نکرده ای، نمی توانی آزاد شوی این نوع دیگر زهد است که فلسفه آن آزادی و آزادگی است.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- حق و باطل- صفحه 167-161

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/24355