ولاء اثباتی خاص و انواع آن

همچنانکه می دانید، در اسلام به نوعی ولاء توصیه شده است که اثباتی و عام است و آیه کریمه «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض؛ و مردان و زنان با ایمان یار و دوستدار یکدیگرند.» (توبه/ 71) ناظر به آن نوع از ولاء است. ولاء اثباتی خاص، ولاء اهل البیت (ع) است. در اینکه پیغمبر اکرم مسلمانان را به نوعی ولاء نسبت به خاندان پاک خود خوانده و توصیه نموده است جای بحث نیست، یعنی حتی علمای اهل تسنن در آن بحثی ندارند آیه ذوی القربی «قل لا اسئلکم علیه اجرا؛ بگو برای این رسالت مزدی از شما نمی خواهم.» (انعام/ 90) ولاء خاص را بیان می کند آنچه در حدیث معروف و مسلم غدیر نیز آمده است که با این عبارت است: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» خود بیان نوعی از ولاء است. آیه کریمه: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون؛ ولی و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و کسانی که ایمان آورده اند همان ها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.» (مائده/ 55) فرستاده اش و آنان که ایمان آورده اند که نماز را به پا می دارند و زکات را در حال رکوع ادا می کنند، به اتفاق فریقین در مورد علی (ع) نازل گشته مطلب را به شکلی بیان می کند که عمومیت بردار نیست و به هیچ وجه نمی توان احتمال داد که این آیه نیز در صدد بیان ولاء اثباتی عام است، زیرا قرآن در اینجا در صدد بیان یک قانون کلی نیست، نمی خواهد استحباب یا وجوب ادای زکات در حال رکوع را بیان کند و به عنوان تشریع یک مندوب یا یک فریضه اسلامی، جعل قانون کند، بلکه اشاره است به عمل واقع شده ای که فردی در خارج انجام داده و اکنون قرآن عمل را معرف آن فرد قرار داده و به نحو کنایه، حکمی را که همان ولایت خاص است اثبات می کند این سبک سخن که یک حادثه شخصی مربوط به فرد معین به لفظ جمع بیان شود در قرآن بی نظیر نیست، مثلا می فرماید: «یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل؛ می گویند اگر به مدینه برگشتیم عزیزتر، خوارتر را بیرون می کند.» (منافقون/ 8) در اینجا نیز قرآن به داستان واقع شده ای اشاره کرده، می فرماید: "یقولون" (می گویند) با اینکه گوینده یک نفر (عبدالله بن ابی) بیش نبوده است، کما اینکه در عرف امروز ما نیز این مطلب متداول است، می گوییم: می گویند چنین و چنان، با اینکه گوینده یک نفر بیش نیست. زکات دادن در حال رکوع یک کار معمولی برای مسلمانان نبوده است تا بگوییم قرآن همه را مدح می کند و "ولایت" را (به هر معنایی که بگوییم) برای همه اثبات می کند خود این مطلب شاهد زنده ای است بر اینکه مورد آیه، شخصی و خصوصی است، یعنی یک کسی بوده که در حال رکوع و در حال عبادت از بندگان خدا نیز غافل نبوده و چنین کاری را کرده است و اکنون قرآن می فرماید او نیز همچون خدا و رسولش ولی شماست پس سخن از شخص معینی است که او نیز مانند خدا و رسول، ولی مؤمنین است و مؤمنین باید ولاء او را بپذیرند. انواع ولاء اثباتی خاص را در زیر می آوریم.


1- ولاء محبت، قرابت
این دو کلمه، معمولا در چهار مورد استعمال می شود. ولاء محبت یا ولاء قرابت.
ولاء محبت یا ولاء قرابت به این معنی است که اهل البیت، ذوی القربای پیغمبر اکرمند و مردم توصیه شده اند که نسبت به آنها به طور خاص، زائد بر آنچه ولاء اثباتی عام اقتضا می کند، محبت بورزند و آنها را دوست بدارند این مطلب در آیات قرآن کریم آمده است و روایات بسیاری نیز در این زمینه از طرق شیعه و اهل سنت وارد شده که محبت اهل البیت و از جمله علی (ع) را یکی از مسائل اساسی اسلامی قرار می دهد و قهرا در این مورد، دو بحث به وجود می آید: اول اینکه چرا در موضوع اهل البیت، اینهمه توصیه شده است که مردم به آنها ارادت بورزند و این ارادت و محبت را وسیله تقرب به خداوند قرار دهند؟ گیرم همه مردم اهل البیت را شناختند و به آنها محبت و ارادت واقعی پیدا کردند، چه نتیجه و خاصیتی دارد؟ دوم اینکه آیا ولاء محبت از مختصات شیعیان است یا سایر فرق اسلامی نیز به آن اعتقاد دارند؟
این نوع از ولاء اگر به اهل البیت نسبت داده شود و آنها را «صاحب ولاء» بخوانیم باید بگوییم «ولاء قرابت» و اگر به مسلمان از نظر وظیفه ای که درباره علاقه به اهل البیت دارند نسبت دهیم باید بگوییم «ولاء محبت».
ولاء محبت از مختصات شیعیان نبوده، سایر فرقه های مسلمان نیز به آن اهمیت می دهند. در این مسئله شیعه و سنی با یکدیگر اختلاف نظر ندارند مگر ناصبیها که مبغض اهل البیت هستند و از جامعه اسلامی مطرود و همچون کفار محکوم به نجاستند، و بحمدالله در عصر حاضر زمین از لوث وجود آنها پاک شده است. فقط افراد معدودی گاهی دیده می شوند که برخی کتابها می نویسند، همه کوششان در زیاد کردن شکاف میان مسلمین است (مانند افراد معدودی از خودمانیها) و همین بهترین دلیل است که اصالتی ندارند، و مانند همقطاران خودمانیهاشان ابزار پلید استعمارند.
زمخشری و فخر رازی در ذیل روایتی از پیغمبر اکرم (ص) نقل می کند که فرمود: «الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا، ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة؛ هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، کافر مرده است، هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.» و امام صادق (ع) فرمود: «فان الله تبارک و تعالی لم یخلق خلقا انجس من الکلب و ان الناصب لنا أهل البیت لانجس منه؛ خداوند خلقی را نجس تر از سگ نیافرید و ناصب ما اهل البیت از آن نجس تر است.»

2- ولاء امامت
ولاء امامت و پیشوایی، و به عبارت دیگر مقام مرجعیت دینی، یعنی مقامی که دیگران باید از وی پیروی کنند، او را الگوی اعمال و رفتار خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند، و به عبارت دیگر زعامت دینی. چنین مقامی مستلزم عصمت است، و چنین کسی قول و عملش سند و حجت است برای دیگران. این همان منصبی است که قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا؛ برای شما در (رفتار) فرستاده خدا پیروی ای نیکوست برای آنان که امیدوار به خدا و روز دیگرند و خدا را بسیار یاد کنند.»  (احزاب/ 21) «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم؛ بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید، تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد.» (آل عمران/ 31) در این آیات رسول الله را الگویی معرفی کرده که مردم باید رفتار و اخلاقشان را با رفتار و اخلاق او تطبیق دهند و او را مقتدای خویش سازند، و این خود دلیل عصمت آن حضرت است از گناه و خطا، زیرا اگر خطا و گناهی ممکن بود از او صادر گردد دیگر جا نداشت خدای متعال او را پیشوا و مقتدا معرفی کند.
این مقام پس از پیغمبر به اهل البیت رسید و بر طبق روایتی که اکثر علمای اهل سنت در کتب سیره و تاریخ و کتب روایت خود از قریب سی نفر از صحابه پیغمبر نقل کرده اند، اهل البیت را به پیشوایی و امامت برگزید، فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی اهل بیتی، و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منکم؛ من در بین شما دو چیز ارزنده را باقی می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم را، آنها جدا نگردند تا در حوض کوثر بر من وارد آیند بر آنها پیشی نگیرید که تباه شوید، و از آنها کوتاهی نکنید که تباه شوید، و به آنان نیاموزید که از شما داناترند.» در اینجا پیغمبر، اهل البیت را درست قرین و توأم کتاب خدا قرار می دهد و خدا درباره کتابش می فرماید: «لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه؛ باطل و نادرستی نه از پیش رو و نه از پشت سر به آن راه نمی یابد.» (فصلت/ 42) و اگر اهل البیت گرد باطل و نادرستی می گشتند، اینچنین قرین و توأم کتاب قرار نمی گرفتند، و اگر همچون نبی اکرم از گناه و خطا معصوم و منزه نمی بودند اینچنین به جای وی پیشوا و مقتدا نمی شدند.
مضمون حدیث حکایت می کند که مورد حدیث افرادی معصوم می باشند، و به قول خواجه نصیرالدین طوسی دیگران نه معصومی دارند و نه مدعی عصمت برای کسی هستند، پس جز ائمه اطهار مصداقی ندارد. ابن حجر می گوید: امامت و پیشوایی و مقتدایی دینی، به طوری که آنچه پیشوا می گوید و هر طور عمل می کند سند و حجت الهی تلقی شود، نوعی ولایت است، زیرا نوعی حق تسلط و تدبیر و تصرف در شؤون مردم است. به طور کلی هر معلم و مربی از آن جهت که معلم و مربی است، ولی و حاکم و متصرف در شؤون متعلم و مربیست، چه رسد به معلم و مربیی که از جانب خدا این حق به او داده شده باشد. آیه کریمه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون؛ ولی و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و کسانی که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.» (مائده/ 55) ناظر به چنین ولایتی است. البته مقصود این نیست که این آیه شامل برخی دیگر از اقسام ولایت که بعدا ذکر خواهیم کرد نیست مقصود این است که این آیه شامل ولاء امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی هست در برخی احادیث گذشته نیز کلمه "ولی" در مورد ولاء امامت استعمال شده است. این نوع از ولاء را اگر به امام نسبت دهیم به معنی حق پیشوایی و مرجعیت دینی است و اگر به افراد امت نسبت دهیم به معنی پذیرش و قبول این حق است.

3- ولاء زعامت
ولایت زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی اجتماع نیازمند به رهبر است آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شؤون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است "ولی امر مسلمین" است. پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که غیر قابل انکار است به اهل البیت رسیده است.
آیه کریمه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛ اطاعت کنید خدا و پیغمبر را و کسانی را که اداره کار شما به دست آنهاست.» (نساء/ 59) و همچنین آیات اول سوره مائده و حدیث شریف غدیر و عموم آیه «انما ولیکم الله» (مائده/ 55) و عموم آیه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ پیغمبر از خود مؤمنان بر آنها حق تسلط بیشتری دارد.» (احزاب/ 6) ناظر به چنین ولایتی است. در این جهت که پیغمبر اکرم چنین شأنی را داشته و این یک شأن الهی بوده است (یعنی حقی بوده که خداوند به پیغمبر اکرم عنایت فرموده بود نه اینکه از جانب مردم به آن حضرت تفویض شده باشد) میان شیعه و سنی بحثی نیست برادران اهل سنت ما با ما تا اینجا موافق اند، سخن در این است که پس از پیغمبر اکرم تکلیف "ولایت زعامت" چیست؟
افراد مردم برای اینکه اجتماع متزلزل نشود و هرج و مرج به وجود نیاید، باید از کسی و مقامی به عنوان حاکم و ولی امر اطاعت کنند تکلیف چنین مقامی چیست؟ آیا اسلام در این باره تکلیفی معین کرده است و یا به کلی سکوت اختیار کرده است، و اگر تکلیف معین کرده چگونه است؟ آیا به مردم اختیار داده که بعد از پیغمبر هر که را می خواهند خود انتخاب کنند و بر دیگران اطاعت او واجب است و یا اینکه پیغمبر اکرم قبل از رحلت، شخص معینی را برای جانشینی خود در این مقام بزرگ و با اهمیت تعیین کرد؟

4- ولاء تصرف یا ولایت تکوینی
ولاء تصرف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت است، سایر اقسام ولایت یا مربوط است به رابطه قرابتی با رسول اکرم به علاوه مقام طهارت و قداست شخصی اهل البیت، یا مربوط است به صلاحیت علمی و یا اجتماعی آنها آنچه به نام ولایت در دو مورد اخیر نامیده می شود از حدود تشریع و قرارداد تجاوز نمی کند گو اینکه ریشه و مبنا و فلسفه این قرارداد صلاحیت علمی یا اجتماعی است، اما ولایت تصرف یا ولایت معنوی، نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده تکوینی است اول باید ببینیم ولایت تصرف چه معنی و مفهومی دارد و مقصود معتقدین چیست؟
نظریه ولایت تکوینی از یک طرف مربوط است به استعدادهای نهفته در این موجودی که به نام "انسان" در روی زمین پدید آمده است و کمالاتی که این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است، و از طرف دیگر مربوط است به رابطه این موجود با خدا. مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل می گردد و اثر وصول به مقام قرب (البته در مراحل عالی آن) این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویات، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می شود زمین هیچگاه از ولیی که حامل چنین معنویتی باشد، و به عبارت دیگر، از "انسان کامل" خالی نیست.
ولایت به این معنی غیر از نبوت و غیر از خلافت و غیر از وصایت و غیر از امامت به معنی مرجعیت در احکام دینی است، غیریتش با نبوت و خلافت و وصایت، واقعی است و با امامت، مفهومی و اعتباری. مقصود از اینکه غیریتش با نبوت و خلافت و وصایت، واقعی است این نیست که هر که نبی یا وصی یا خلیفه شد "ولی" نیست، بلکه مقصود این است که نبوت و همچنین وصایت و خلافت، حقیقتی است غیر از ولایت، و الا انبیاء عظام، خصوصا خاتم آنها، دارای ولایت کلیه الهیه بوده اند. و مقصود از اینکه غیریتش با امامت، اعتباری است این است که یک مقام است، به اعتباری "امامت" و به اعتبار دیگری "ولایت" نامیده می شود. کلمه "امامت" در بسیاری از تعبیرات اسلامی در مورد همین ولایت معنوی به کار رفته است. مفهوم امامت مفهوم وسیعی است امامت یعنی پیشوایی یک مرجع احکام دینی پیشواست، و همچنانکه یک مربی باطنی و راهنمای معنوی از باطن ضمیر نیز پیشواست.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- ولاء ها و ولایتها- صفحه 174-158 و 179-178

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/25211