اقدامات اصلاحی حضرت علی علیه السلام

از آنجا که جامعه دینی قریب 25 سال در مسیر انحراف از سیره پیامبر اکرم (ص) حرکت کرده بود، در درون خود معضلاتی فکری و سیاسی داشت و لازم بود که امام علی (ع) پیش از هر اقدامی، در جهت گسترش حوزه اسلامی به اصلاحات داخلی بپردازد.

مهمترین محورها در این زمینه عبارت بود از:
1- اصلاح نظام فکری و فرهنگ عمومی
2- اصلاح مدیریت و دستگاه اجرایی
آن حضرت (ع) برای رسیدن به مقصود و ایجاد یک جامعه نمونه اسلامی، در این محورها فعالیت‏ خود را آغاز کرد و در مدتی کمتر از پنج‏ سال، توانست انحرافاتی که در جامعه دینی پدید آمده بود تا حد زیادی اصلاح و با عوامل مخرب برخورد کند. ایشان، خود میفرمایند: «ما امروزه با برادران دینی خود بر سر انحرافات، کجرویها، شبهات و تأویلات باطلی که دامنگیرشان شده، در حال جنگ هستیم.»

الف - اصلاح نظام فکری و فرهنگ عمومی
اصولا رفتار افراد به مقدار قابل توجهی، تابع اعتقادات آنهاست و بدین ترتیب، برای آنکه رفتار شایسته‏ ای از آنها ظاهر شود، اصلاح نظام اعتقادی آنان ضروری است. اگر قرار است که انسانها مؤدب باشند، اعمال خلاف انجام ندهند و در جامعه، عفیف زندگی کنند باید آنان را به این اصول معتقد ساخت.
امام علی (ع) برای اینکه چنین جامعه ‏ای به وجود آورد، لازم دید که ارزشهای اسلامی را قولا و عملا ترویج نماید. در عصر خلفای پیش از آن حضرت، بخصوص در زمان عثمان، بسیاری از ارزشهای دینی به فراموشی سپرده شد، تعصبهای قومی احیا گردید و مساوات اسلامی در روابط اجتماعی از بین رفت و ظلم و فساد به جای آن حاکم گشت. آنچه در زمان رسول اکرم (ص) ملاک ارزش بود، تقوای الهی و فداکاری در راه خدا بود. نه عرب بر عجم برتری داشت و نه عجم بر عرب؛ اما خلیفه دوم این معیارها را به درستی رعایت نکرد و این مطلب در زمان عثمان، به اوج خود رسید. در این باره، سخن معاویه بسیار گویاست. وی به عاملین خود نوشت: «با عجمها و غلامانی که تسلیم می‏شوند به روش عمر بن خطاب عمل کن که خواری و ذلتشان در این است».
مهمترین انحراف دینی از بین رفتن بینش دینی و دنیاگرایی مردم بود. علی (ع) پیش از هر کاری مصمم بود که ارزشهای زمان پیامبر (ص) را زنده کند. سخنرانیهای عمیق آن حضرت و نامه‏ هایی که به فرمانداران خود نوشت در این مورد بسیار حایز اهمیت است. به «مصقلة بن هبیره شیبانی‏» فرماندار «اردشیر»، در یکی از شهرهای فارس، نوشت: «درباره تو به من گزارشی رسیده که اگر درست‏ باشد و این کار را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده و بر امامت عصیان کرده ‏ای. گزارش رسیده که غنایم مربوط به مسلمانان را، که به وسیله اسلحه و اسبهایشان به دست آمده و در این راه خونهایشان ریخته شده است، در بین افرادی از بادیه‏ نشینان قبیله ‏ات، که خود برگزیده ‏ای، تقسیم می‏کنی. سوگند به کسی که دانه ‏ها را در زیر خاک شکافت و روح انسانی را آفرید، اگر این گزارش درست‏ باشد تو در نزد من خوار شده ‏ای و ارزش و مقدارت کم خواهد بود. آگاه باش که حق مسلمانانی که نزد من یا تو هستند، در تقسیم این اموال مساوی است. باید همه آنها به نزد من آیند و سهمیه خود را از من بگیرند».
حضرت علی (ع) برای از بین بردن تعصبهای قومی و برقراری مساوات اسلامی تلاش فراوان کرد؛ برخورد قاطع آن حضرت با برادرش عقیل، گویای این مدعاست. در نامه ‏ای نیز به یکی از فرمانداران متخلف می‏نویسد: «به خدا سوگند، اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیه من دریافت نمی‏کردند و در اراده من تأثیری نمی‏گذاشتند تا آنگاه که حق را از آنان بستانم و ستمهای ناروایی را که انجام داده ‏اند، دور سازم».
او در اوج قدرت، اعلام داشت که آنچه ملاک حمایت من به عنوان حاکم اسلامی می‏ باشد «حق‏» است و فرمود: «ستمدیدگانی که در نظرها ذلیل و پست‏ اند از نظر من عزیز و محترم‏اند تا حقشان را بگیرم و نیرومندان ستمگر در نظر من حقیر و پست‏اند تا حق را از آنها بستانم. در برابر فرمان خدا راضی و تسلیم امر او هستیم».

ب - پاکسازی جامعه از عوامل انحرافی
حضرت علی (ع) برای اصلاح نظام فکری جامعه، مجبور شد با خوارج، که مردمی ظاهرالصلاح و آراسته، قیافه‏ های حق به جانب گرفته، ژنده ‏پوش و عبادت‏ پیشه اما منحرف از دین بودند، بجنگد. اگر ما به جای اصحاب آن حضرت بودیم و قیافه‏ هایی آنچنان را می‏ دیدیم شاید احساساتمان برانگیخته می ‏شد و بر علی (ع) اعتراض می ‏کردیم که چرا بر روی چنین مردمی شمشیر می‏ کشی؟! اما علی(ع) به اهمیت کار خود کاملا آگاهی داشت. به همین جهت، آن را بازگو می‏کند و می‏فرماید: «فانا فقات عین الفتنة و لم‏یکن لیجتری علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها؛ من چشم فتنه را درآوردم، به گونه‏ ای که غیر از من احدی جرأت چنین کاری را نداشت، آن هم پس از آنکه موج دریای تاریکی و شبهه‏ ناکی آن بالا گرفته بود و هاری آن فزونی یافته بود».
اگر علی (ع) با خوارج در دنیای اسلام مبارزه نمی‏کرد، احدی غیر از او جرأت نمی‏کرد با آنها چنین کاری انجام دهد؛ زیرا آنان کسانی بودند که پیشانیهایشان از کثرت عبادت پینه بسته بود و مردمی دینی اما در عین حال، سد راه اسلام بودند و تصور می‏کردند که به نفع اسلام کاری می‏کنند، در حالی که بواقع، دشمن واقعی اسلام بودند.
این اقدام علی (ع) راه خلفا و حکام بعد را هموار کرد که با خوارج بجنگند و آنان را سرکوب نمایند. سربازان اسلامی نیز بدون چون و چرا در این زمینه از حکام پیروی می‏کردند؛ زیرا علی (ع) با خوارج جنگیده‏ بود و در حقیقت، سیره علی (ع) راه را برای دیگران باز کرد که بی‏ پروا بتوانند با افراد ظاهرالصلاح مقدس‏ مآب پیکار کنند.

ج - اصلاح نظام رهبری و مدیریت
نقش مدیران جامعه در هدایت و سعادت مردم بر کسی پوشیده نیست. در نظر اسلام، فلسفه رهبری بر پایه «رهبر برای مردم‏»، نه «مردم برای رهبر» مبتنی می‏ باشد و رهبر اسلامی مکلف است که با دقت و مراقبت‏ خاص، اصول و موازین را رعایت کند و برای تحقق سعادت جامعه تلاش نماید. علی (ع) نسبت‏ به رهبری، چنین دیدگاهی داشت. به همین جهت، می‏فرماید: «ایها الناس، ان لی علیکم حقا و لکم علی حق; فاما حقکم علی فالنصیحة لکم...؛ ای مردم، من حقی بر شما دارم و شما نیز بر من حقی دارید؛ حق شما بر من خیرخواهی درباره شماست.»
خیرخواهی مورد نظر آن حضرت یک مفهوم اخلاقی محض نیست، که معمولا به لطف و محبت‏ خوشایند و غیر الزامی اطلاق شود، بلکه با توجه به تعریف حکومت و سیاست در اسلام - که عبارت از اداره جامعه با هدف رسیدن به بهترین شکل زندگی در دو قلمرو فردی و اجتماعی است - ضرورتی است که بدون آن، مفهومی برای حاکم و سیاستمدار وجود ندارد. خیرخواهی زمامدار وقتی تحقق پیدا می‏کند که مردم جامعه مانند اجزا و عناصر شخصیت او تلقی شوند. در نتیجه، زمامدار مذکور خوشیها و ناخوشیهای مردم را در درون خود احساس نمایند.
این احساس و دریافت را در نامه ‏ای که امیرالمؤمنین (ع) به عثمان حنیف نوشته است‏، به صراحت می‏ بینیم: «آیا به این قناعت کنم که به من گفته شود امیرالمؤمنین ولی در ناگواریهای روزگار با آنان شرکت نورزم و در سختیهای زندگی، الگوی آنان و پیشاپیش ایشان نباشم؟».
علی (ع) برخورداری کامل از تقوای الهی و درک وظایف خطیر رهبری و خدمتگزاری به اسلام و مسلمانان را از ویژگیهای لازم رهبر جامعه می‏ دانست. اما وقتی زمامداری جامعه را پذیرفت ملاحظه کرد که از یک سو، تعداد بسیاری از استانداران و فرمانداران که در زمان خلفا به حکومت رسیده‏ اند، شایستگی احراز این مقام را ندارند و بدون اصلاح آنها، نمی‏تواند بر انحرافات اجتماعی فایق آید و از سوی دیگر، تأیید آنها با استراتژی سیاسی آن حضرت نمی‏ سازد. عزل آنها و عدم تأییدشان نیز مشکلاتی را به همراه داشت تا آنجا که ممکن بود حکومت اسلامی را با بحران مواجه سازد.
اما در هر صورت، سیاست آن امام مشخص بود: پذیرفتن مشکلات و عزل کلیه والیان فاسد؛ زیرا علی (ع) در باب دین، اهل مداهنه نبود، چنان‏که صریحا می‏فرماید: «والله لا ادهنت فی دینی‏؛ به خدا سوگند، در مورد دینم با احدی سازش نمی‏کنم». رهبر آسمانی برای تربیت مردم باید با آنان مدارا کند ولی مداهنه و مماشات هرگز؛ زیرا مدارا صرف‏نظر کردن از دنیا و مقام خود برای اصلاح دین یا دنیای مردم است، اما مداهنه صرف‏نظر کردن از گوشه‏ ای از برنامه‏ های دین و مکتب برای حفظ موقعیت‏ خود یا رسیدن به مقام دنیوی می‏ باشد. با افراد کم‏ ظرفیت، کج ‏فهم و فراری و برای عفو و اغماض از آنهاست تا جذب مکتب شوند؛ اما مداهنه، نداشتن خط فکری و با همه گروهها کنار آمدن و سازشکاری و محافظه کاری کردن است.


Sources :

  1. رسول جعفریان- تاریخ خلفا- صفحه 240-255

  2. فصلنامه معرفت- شماره 18

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/25900