علی محمد باب

سید علی محمد شیرازی، مشهور به "باب" مدعی مهدویت و رئیس فرقه بابیه و بهائیه. در اول محرم 1225 هـ ق در شهر شیراز بدنیا آمد. پدرش سید محمدرضا شیرازی بود. علی محمد، مدتی در اوایل جوانی و حدود 19 سالگی به بوشهر و جنوب ایران رفت و مدت چند سال به شاگردی و تجارت مشغول شد، بعدا برای ادامه تحصیلاتش به کربلا رفت و نزد "سید کاظم رشتی" از بزرگان شیخیه شاگرد شد و با عقاید و افکار او مأنوس شد. در آنجا با "کینیاز دالگورگی" منشی سفارت روسیه که ظاهرا مسلمان شده بود و برای ادامه تحصیل به کربلا رفته بود، آَشنا شد. ظاهرا تحریکات و القائات این فرد در سید علی محمد، تأثیر گذاشت. ابتدا خود را "سید ذکر" نامید و بعد از مرگ سید کاظم رشتی که برای خودش جانشینی نداشت، فورا مدعی بابیت شد که گروهی از شیخیه به او گرویدند. او در زمان محمد شاه قاجار که 25 ساله شده بود، خودش را در پیوند با امام زمان و "باب" امام زمان معرفی کرد و بعد از مدتی گفت: که من امام زمان و حجت و مهدی موعود هستم، کم کم دینی تازه آورد و حرفهای جدید زد که بی شباهت به دعوی الوهیت نبود.
آن زمان که مدتی بود از شکست های خفت بار قاجار در مقابل روسیه می گذشت، به علت فقدان سیاست داخلی و خارجی صحیح و ناتوانی شدید حکومت ایران، مردم در وضعیت بسیار بدی بودند و انتظار ظهور منجی را می کشیدند، لذا خیلی زود گروه زیادی به دور "باب" به این عنوان جمع شدند و باب، در واقع طرفداران بسیاری پیدا کرد. سال 1260 هـ ق، دعوت خود را آشکار و مدعی مهدویت شد. اولین افراد، شیخیان متعصبی بودند که بنا بر آزموده های سید کاظم رشتی و استادش "شیخ احمد احسائی" که منتظر ظهور امام بودند، جزو طرفداران او شدند. از پیروان دیگرش می توان "زرین تاج" دختر ملاصالح برغانی قزوینی که زنی باسواد و باذوق بود و اشعار پرشوری می سرود، را نام برد. او همسر و دو فرزندش را رها کرد و به دنبال سیدعلی محمد راه افتاد. شرح حال این زن در کتب تاریخ بهائیان ثبت شده است.
شخص دیگری بنام ملاحسین بشرویه ای که در مسجد کوفه در انتظار ظهور، اعتکاف کرده بود، تا این خبر به او رسید، نزد علی محمد رفت و دعوت او را پذیرفت. علی محمد نیز فورا او را به خراسان فرستاد تا مردم را دعوت به این آئین کند، و خودش به مقتضای حدیثی که امام زمان (ع) از مکه ظهور می کنند به مکه رفت تا از آنجا به دعوتش ادامه دهد ولی در مکه موفق نبود، با پیوستن عده ای زیاد به علی محمد باب در بسیاری از شهرها زد و خورد و آشوب شد، لذا چون او از مکه به ایران برگشت، فورا دستگیر شد.

مرحله جدید زندگی باب
او بعد از دستگیری در مجلس علما در شیراز، صریحا نوشته های خودش را وحی الهی و افصح از قرآن و دین خود را ناسخ اسلام دانست ولی چون نتوانست ادعایش را ثابت کند، به دستور حاکم شیراز، او زندانی و حبس شد تا اینکه از آن دعوی توبه کرد ولی بعد به سفارش و تلاش "منوچهر خان گرجی معتمدالدوله" حاکم اصفهان، مدتی به اصفهان و در خانه حاکم بود تا حاکم مرد، او در این 6 ماه کتاب ها و نامه هایی نوشت و به اطراف و اکناف فرستاد که علمای اصفهان به دربار نامه نوشتند و تذکر دادند و خواهان تنبیه او شدند، از این رو به دستور "حاج میرزا آقاسی" به ماکو تبعید شد ولی بعد به درخواست وزیر مختار روس "کینیاز دالگورکی" که از آشوب در قفقاز، می ترسید علی محمد را به "قلعه چهریق" در حوالی ارومیه بردند. از طرف دیگر، بابی های مشهور، کوشش ها و تلاش هایی داشتند، این بود که جمع قابل توجهی از علما و دیگران جمع و برای شورش آماده شدند. باب، در قلعه چهریق، توبه نامه به خط خودش نوشت و همه چیز را تکذیب کرد.

توبه و استعفای باب
به دستور دولت، او را به تبریز بردند و در مجلسی با علما و چند نفر از عالمان شیخیه و به ریاست آیت الله ملامحمد مامقانی رئیس شیخیه و از شاگردان مشهور سید کاظم، با او بحث و گفتگو شد که او علی رغم دعوی خود، نتوانست پاسخ بدهد و در آخر هم خود را مسلمان و موحد خواند و توبه کرد و عفو خواست. ولی بزرگان و علمای مجلس در حضور ولیعهد ناصرالدین میرزا، او را متهم به ارتداد و محاکمه کردند و نهایتا بعد از بحث های زیاد، به علت بی ارتباط بودن حرفهایش آیت الله مامقانی، او را مجنون دانست. (اصل توبه نامه او در کتابخانه شماره یک مجلس شورا موجود است).

پایان زندگی
زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و صدارت "امیر کبیر" که قیام و آشوب و جنبش بابیان در خراسان، مازندران، فارس، زنجان و دیگر نقاط شروع شد، و گویا سیدعلی محمد، دوباره اقدام به تجدید دعوت نمود، دولت به مقابله با آنان وارد شد و بعد از چند جنگ خونین، آنها سرکوب و چند نفر از سران آنها کشته و بعضی ها به زندان افتادند و سرانجام بعد از چند بار دستگیری و تبعید او، در زمان ناصرالدین شاه، در 28 شعبان 1266 به همراه یکی از یارانش "محمد علی زنوری" در تبریز اعدام شد. گویند که این دستور، از امیر کبیر بوده است. بعد از مرگ او، پیروانش شورش کرده و خواستند که ناصرالدین شاه قاجار را بکشند ولی دولت آنها را سرکوب و در تهران با رفتار خشونت باری، گروه آنها را درهم کوبید. پیروان سید علی محمد باب، خود را بابی می گویند و او را "مهدی موعود" و "نقطه اولی" و "حضرت اعلی" گویند. از القاب دیگر او "نقطه بیان" و "مبشر امرالله" می باشد.


Sources :

  1. علی دوانی- مقدمه مهدی موعود

  2. عبدالحسین نوایی- فتنه باب

  3. دائرة المعارف بزرگ اسلامی به نقل از 20 منبع دیگر

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/29055