انواع کفر در اصطلاح فقه

روح کفر عبارت است از عناد ورزیدن در مقابل حقیقت. روایتی هست در کافی از امام باقر (ع) که مضمون آن این است: «کل ما یجر الی الایمان و التسلیم فهو الاسلام و کل ما یجر الی الجحود فهو الکفر؛ یعنی هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل حقیقتی قرار می گیرد و تشخیص می دهد که این حقیقت است، تسلیم باشد، این بر می گردد به ایمان و هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل یک حقیقتی که تشخیص می دهد حقیقت است قرار می گیرد عناد و مخالفت بورزد و انکار بکند، روح کفر است.»
فقیهان شیعه به پیروی از قرآن و احادیث پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع)، واژه کفر را در پنج معنا به کار برده و در مجموع، پنج گروه -با توجه به اختلاف فتاوا- در اصطلاح فقه و کلمات فقها کافر شمرده شده اند:
1- منکران خداوند یا مادیون
2- مشرکان
3- پیروان دیگر ادیان آسمانی، مثل اهل کتاب (یهود، مسیحیان و زردشتیان)
4- منکران ضروریات دین با آگاهی از ضروری بودن آن، حتی خوارج، ناصبیان و برخی از غلاة
5- منکران امامت.
فقیهان شیعه در کافر بودن سه گروه اول اتفاق نظر دارند، اما نظر آن ها درباره گروه چهارم مختلف است؛ زیرا برخی از فقیهان، همه دسته های نامبرده درآن گروه را کافر و نجس می دانند و برخی دیگر گرچه همه آن ها را نجس می دانند، برخی را کافر نمی دانند، هم چنان که گروهی نجاست آن ها را هم منکرند. درباره گروه پنجم هم هر چند تقریبا همه فقهای شیعه منکران امامت را کافر ندانسته اند، تعداد اندکی از آن ها، دسته پنجم را کافر به معنای منکر حقیقت امامت شمرده اند. لازم است بر این نکته تأکید شود که گرچه شمار اندکی از علمای شیعه عنوان کافر به معنای خاص نوع پنجم را بر غیر امامی اطلاق کرده اند، این استعمال در اصطلاح علم فقه تاثیری نگذاشته و واژه کافر در اصطلاح فقه و فقهای شیعه در چهار معنای اول منحصر است، و هر جا سخن از کافر و احکام کافر است، مقصود همان گروه های چهارگانه است. بنابراین از نظر اصطلاح فقهی، کافران چهار گروه اند:

1- اهل کتاب
اصطلاح اهل کتاب، سی و یک بار در قرآن کریم آمده و در بسیاری از آن موارد در مقابل «مشرکان» ذکر شده است و این خود نشانه مغایرت مفهوم آن دو است. قرآن در موارد بسیاری، احکام آن دو گروه را از هم تفکیک کرده است. مقصود از «اهل کتاب» پیروان دیگر ادیان آسمانی هستند که پیامبر و کتاب آسمانی ندارند. فقهای اسلامی علاوه بر اهل کتاب، ادیان دیگری را به عنوان «من له شبهة کتاب» مطرح کرده اند؛ یعنی ادیانی که هر چند در آسمانی بودن آن ها و بعثت پیامبری الهی و ارسال کتابی آسمانی برای آن ها تردید وجود دارد، چون پیروان آن ادیان ادعای آسمانی بودن دینشان را دارند، محتمل است که واقعا اهل کتاب باشند، بنابراین، آنان نیز دارای حکم اهل کتاب خواهند بود.
در جهان، علاوه بر اسلام، فقط دو دین آسمانی وجود دارد که به طور مسلم و به اتفاق آرای علمای اسلامی اهل کتاب اند: «یهود» و «مسیحیت». قرآن کریم به اهل کتاب بودن پیروان این دو دین اشاره کرده، می فرماید: «ان تقولوا انما انزل الکتاب علی طائفتین من قبلنا و ان کنا عن دراستهم لغافلین؛ تا مبادا بگویید: کتاب آسمانی فقط بر دو طایفه پیش از ما نازل شد و همانا ما از آموختن آنها غافل بودیم.» (انعام/ 156) گفتنی است که نباید هم چون برخی، این آیه را دلیلی بر اهل کتاب نبودن بقیه ادیان عالم گرفت؛ زیرا اولا، این آیه متعرض ادیان دیگر نشده و از حکم درباره آن ها ساکت است و سکوت را نمی توان دلیل بر نظری خاص دانست. ثانیا، چنان که شیخ طوسی در تفسیر «التبیان» فرموده است، ذکر این دو دین در آیه شریفه، به علت شهرت و وضوح کتابی بودن آن ها است، نه به انگیزه انحصار. ثالثا، همان طور که رشید رضا در تفسیر «المنار» نقل می کند، قرآن کریم به دلیل این که این دو دین به عربستان و مسلمانان نزدیک تر و مورد حاجت و نظر بیش تر بوده اند، مطرح فرموده است. (التبیان، ج 4، ص 350) اما از گروه دوم که مشابه و در حکم اهل کتاب اند، دو مورد بیش تر مورد نظر فقیهان و مفسران قرار گرفته است: 1- مجوس 2- صابئین.

2- مشرکان
معنای شرک

شرک از نظر لغت به معنای شریک قرار دادن است. اما در فرهنگ و اصطلاحات دینی به معنای شریک قرار دادن موجود دیگری با خدای بزرگ در یکی از مقامات و شئون مخصوص به آفریننده عالم است، چه این که در آفرینش جهان شریک شمرده شود، یا در تدبیر و اداره نظام هستی، یا در تأمین نیازمندی های انسان و یا در چیزهای مشابه آن. شرک در برابر توحید است و موحد کسی را گویند که به خدای یگانه ایمان داشته باشد و در هیچ یک از مقامات ویژه خدایی، کسی یا چیزی را شریک او نداند. این در حالی است که موحدان هیچ گاه منکر نقش افراد آدمی یا دیگر موجودات عالم در تامین نیازمندی های خود یا دیگر تغییر و تحولات این جهان مادی نیستند؛ زیرا جهان طبیعت بر اساس قانون «علیت» استوار شده و تأثیر و تأثر میان اشیای این عالم کاملا آشکار است.
از سویی، انسان یگانه پرست برای هیچ موجودی جز خداوند «استقلال در تأثیر» قائل نیست و قدرت تأثیرگذاری هر کس و هر چیز را فیض الهی و پرتوی از رحمت واسعه او دانسته و معتقد است که هیچ کس بدون عنایت آن هستی بخش بزرگ، امکان و قدرت هیچ گونه تأثیر و عملی را نداشته، بلکه حتی هستی خود را لحظه به لحظه از وی دریافت می کند. بنابر آن چه بیان شد مشرک کسی است که برای غیر خداوند «نقش مستقل» در عالم وجود قائل باشد البته مشرک به موجب آن که توحید و یگانگی خدا را در برخی از شئون خداوندی انکار کرده است، «کافر» نیز نامیده می شود؛ چنان که قرآن شرک به خداوند را کفر به پروردگار معرفی کرده است: «اذ تامروننا ان نکفر بالله و نجعل له اندادا؛ آیا به ما دستور می دهید که به خدا کافر شویم و شریک ها و مانندهایی برای او قرار دهیم؟» (سبأ/ 33) و نیز فرموده است: «ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد الله شاهدین علی انفسهم بالکفر؛ مشرکان حق ندارند به تعمیر مساجد خدا دست بزنند؛ زیرا خود می دانند که کافرند.» (توبه/ 17)
آن چه گفته شد، معنای عام شرک است، اما اگر بخواهیم به طور مبسوط به جلوه های گوناگون آن بنگریم، انواع مختلفی از شرک و مشرکان را خواهیم دید که قرآن کریم با ذکر آیاتی درباره آن ها، مطالبی را بیان می کند.
3- مادیون
4- فرقه های محکوم به کفر (مرتدین و منکران ضروریات دین).


Sources :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 3- صفحه 113- 114

  2. محمد حسن زمانى- طهارت اهل كتاب و مشركان

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/29143