کلمه فاسق از ماده فسق در اصل به معنى خارج شدن هسته از درون رطب (خرماى تازه) است، به این ترتیب که گاهى رطب از شاخه درخت نخل سقوط میکند، هسته از درون آن به خارج می پرد، عرب از این معنى تعبیر به فسقت النواة می کند، سپس به تمام کسانى که لباس طاعت پروردگار را از تن در آورده و از راه و رسم بندگى خارج شده اند فاسق گفته شده است. در حقیقت همان گونه که هسته خرما به هنگام بیرون آمدن، آن قشر شیرین و مفید و مغذى را رها میسازد، آنها نیز با اعمال خود تمام ارزش و شخصیت خویش را از دست میدهند.
خداوند در سوره بقره آیات 99-101 می فرماید: «و لقد أنزلنا إلیک آیات بینات و ما یکفر بها إلا الفاسقون * أو کلما عاهدوا عهدا نبذه فریق منهم بل أکثرهم لا یؤمنون* و لما جاءهم رسول من عند الله مصدق لما معهم نبذ فریق من الذین أوتوا الکتاب کتاب الله وراء ظهورهم کأنهم لا یعلمون؛ نشانه هاى روشنى براى تو فرستادیم، و جز فاسقان کسى به آنها کفر نمیورزد* و آیا هر بار آنها (یهود) پیمانى (با خدا و پیامبر) بستند جمعى آن را دور نیفکندند؟ (و با آن مخالفت نکردند؟) و بیشتر آنها ایمان نمیآورند* و هنگامى که فرستاده اى از سوى خدا به سراغشان آمد در حالى که با نشانه هایى که نزد آنها بود مطابقت داشت، جمعى از آنان که داراى کتاب بودند کتاب خدا را پشت سر افکندند، گویى اصلا از آن خبر ندارند».
و در همان سوره بقره آیات 26-27 می فرماید: «إن الله لا یستحیی أن یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها فأما الذین آمنوا فیعلمون أنه الحق من ربهم و أما الذین کفروا فیقولون ما ذا أراد الله بهذا مثلا یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به إلا الفاسقین* الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما أمر الله به أن یوصل و یفسدون فی الأرض أولئک هم الخاسرون؛ خدا از اینکه به پشه و یا کوچکتر از آن مثل بزند شرم نمیکند مؤمنان چون آن را بشنوند میدانند که درست است و از ناحیه پروردگارشان است، ولى کافران گویند خدا از این مثل چه منظور داشت بسیارى را با آن هدایت و بسیارى را بوسیله آن گمراه میکند ولى جز گروه بدکاران کسى را بدان گمراه نمی کند* کسانى که پیمان خدا را از پس آنکه آن را بستند می شکنند و رشته اى را که خدا به پیوستن آن فرمان داده میگسلند و در زمین تباهى می کنند آنها خودشان زیانکارانند».
خود قرآن کلمه فاسقین را تفسیر کرده به «الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه»، کسانى که میشکنند عهد خدا را بعد از میثاق آن، و معلوم است که نقض عهد وقتى تصور دارد که قبلا بسته و محکم شده باشد، پس نقض عهد نیز نوعى بیرون شدن از پوست است. باز به همین مناسبت در آخر آیه، فاسقین را توصیف فرمود، به خاسرین و زیانکاران، و معلوم است که مفهوم خسران و زیانکارى وقتى و در چیزى تصور دارد، که آدمى به وجهى مالک آن باشد. فسق معنى وسیعى دارد و هر گونه نافرمانى و خروج از راه و رسم بندگى خدا حتى کفر را شامل مى شود. خداوند در سوره انعام آیه 49 می فرماید: «و الذین کذبوا بایاتنا یمسهم العذاب بما کانوا یفسقون؛ کسانى که آیات ما را تکذیب کنند در برابر این فسق و نافرمانى گرفتار مجازات الهى خواهند شد».
قابل توجه اینکه در مورد مجازات تکذیب کنندگان آیات خدا، تعبیر به «یمسهم العذاب» شده است، یعنى عذاب پروردگار آنها را لمس میکند گویا مجازات همه جا به دنبال آنها مى گردد و سپس به بدترین وجهى آنها را فرا میگیرد. قرآن یکی از عوامل مؤثر در اعتلا و انحطاط جوامع را فسق و فجور و فساد اخلاق می داند: در این زمینه نیز آیات بسیاری هست. یک سلسله آیات همانهاست که ترف و مترف بودن را علت هلاکت می شمارد. و دیگر اکثر آیاتی که در آنها کلمه ظلم به میان آمده است. خـداوند مى گوید که تنها فاسقان و گنهکارانى را که دشمن حقند به وسیله آن گمراه مى سازد «و ما یضل به الا الفاسقین» منظور از فاسقین کسانى هستند که از راه و رسـم عبودیت و بندگى پا بیرون نهاده اند زیرا فسق» از نظر لغت به معنى خارج شدن هسته از درون خـرمـا اسـت سـپس در این معنى توسعه داده شده و به کسانى که از جاده بندگى خداوند بیرون مى روند اطلاق شده است. از آنـجـا کـه در آیه قبل، سخن از اضلال فاسقان بود در این آیه با ذکر سه صفت فاسقان را معرفى مـى کـنـد:
1ـ فـاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را پس از آنکه محکم ساختند مى شکنند: «الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه». انسانها در واقع پیمانهاى مختلفى با خدا بسته اند، پیمان تـوحـیـد و خـداشـنـاسى، پیمان عدم تبعیت از شیطان و هواى نفس، فاسقان همه این پیمانها را شکسته، واز خواسته هاى دل و شیطان پیروى مى کنند.
2ـ سپس به دومین نشانه آنها اشاره کرده مى گوید: آنها پیوندهائى را که خدا دستور داده برقرار سـازنـد قـطـع مى کنند: «و یقطعون ما امرالله به ان یوصل». این پیوندها شامل پیوند خویشاوندى، پیوند دوستى، پیوندهاى اجتماعى، پیوند و ارتباط با رهبران الهى و پیوند و رابطه با خداست.
3ـ نـشـانه دیگر فاسقان، فساد در روى زمین است مى فرماید آنها فساد در زمین مى کنند: «و یفسدون فى الا رض» و در پایان آیه مى گوید آنها همان زیانکارانند: «اولئک هم الخاسرون». چه زیـانـى از ایـن بـرتـر کـه انـسان همه سرمایه هاى مادى و معنوى خود را در طریق فنا و نیستى و بدبختى و سیه روزى خود به کار برد؟!. خداوند در آیات 78-79 سوره بقره می فرماید: «و منهم أمیون لا یعلمون الکتاب إلا أمانی و إن هم إلا یظنون* فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت أیدیهم و ویل لهم مما یکسبون؛ و پاره اى از آنها عوامانى هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمیدانند، و تنها به پندارهایشان دل بسته اند* واى بر آنها که مطالبى با دست خود مینویسند سپس میگویند: از طرف خدا است تا به بهاى کمى آن را بفروشند، واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند، و واى بر آنها از آنچه از این راه به دست میآورند».
بعضى از مفسران در ذیل آیه مورد بحث حدیثى از امام صادق (ع) نقل کرده اند که داراى نکات قابل ملاحظه اى است، حدیث چنین است: مردى به امام صادق (ع) عرض کرد با اینکه عوام یهود اطلاعى از کتاب آسمانى خود جز از طریق علمایشان نداشتند، چگونه خداوند آنها را نسبت به تقلید از علماء و پذیرش از آنان مذمت میکند؟! (اشاره به آیات مورد بحث است) آیا عوام یهود با عوام ما که از علماى خود تقلید میکنند تفاوت دارند؟... امام فرمود: بین عوام ما و عوام یهود از یک جهت فرق و از یک جهت مساوات است، از آن جهت که مساوى هستند خداوند عوام ما را نیز مذمت کرده همانگونه که عوام یهود را نکوهش فرموده، اما از آن جهت که با هم تفاوت دارند این است که عوام یهود از وضع علماى خود آگاه بودند، می دانستند آنها صریحا دروغ میگویند، حرام و رشوه می خورند و احکام خدا را تغییر میدهند، آنها با فطرت خود این حقیقت را دریافته بودند که چنین اشخاصى فاسقند و جایز نیست سخنان آنها را درباره خدا و احکام او بپذیرند، و سزاوار نیست شهادت آنها را درباره پیامبران قبول کنند، به این دلیل خداوند آنها را نکوهش کرده است (ولى عوام ما پیرو چنین علمایى نیستند). و اگر عوام ما از علماى خود فسق آشکار و تعصب شدید و حرص بر دنیا و اموال حرام ببینند هر کس از آنها پیروى کند مثل یهود است که خداوند آنان را به خاطر پیروى از علماى فاسق نکوهش کرده است.
«فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه؛ اما دانشمندانى که پاکى روح خود را حفظ کنند، و دین خود را نگهدارند، مخالف هوى و هوس و مطیع فرمان مولاى خویش باشند عوام میتوانند از آنها پیروى کنند ...» (وسائل الشیعه، جلد 18، صفحه 94 ». روشن است که این حدیث اشاره به تقلید تعبدى در احکام نمی کند، بلکه منظور پیروى کردن از رهنمایى دانشمندان براى بدست آوردن علم و یقین در اصول دین است، زیرا حدیث در مورد شناخت پیامبر سخن میگوید که مسلما از اصول دین می باشد و تقلید تعبدى در آن جایز نیست. در سخنان معصومان (ع)، گفتارهای متعددی در مورد نهی از معاشرت با افراد فاسق آمده است از جمله: امام على (ع) در حکمت 38 نهج البلاغه می فرماید: «یا بنى ایاک و مصادقه الاحمق فانه یرید ان ینفعک فیضرک وایاک و مصادقه البخیل فانه یقعد عنک احوج ما تکون الیه و ایاک و مصادقه الفاجر فانه یبیعک بالتافه وایاک و مصادقه الکذاب فانه کالسراب یقرب علیک البعید و یبعد علیک القریب؛ پسرم! از دوستى نادان بپرهیز، چه او خواهد که تو را سود رساند لکن دچار زیانت گرداند و از دوستى بخیل بپرهیز، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندى از تو دریغ دارد، و از دوستى تبهکار بپرهیز که به اندک بهایت بفروشد و از دوستى دروغگو بپرهیز که او سراب را ماند، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند». همچنین در نامه 69 نهج البلاغه می فرماید: «ایاک و مصاحبه الفساق فان الشر بالشر ملحق؛ از رفاقت با بدکاران بپرهیز که بدى به بدى پیوندد».
امام زین العابدین (ع) می فرماید: «و ایاک و مصاحبه الفاسق فانه بایعک باکله و اقل من ذلک؛ از رفاقت با فاسق بپرهیز که او تو را به لقمه اى و بلکه کمتر از لقمه اى میفروشد». امام جواد (ع) می فرماید: «ایاک و مصاحبة الشریر فانه کالسیف المسلول یحسن منظره ویقبح اثره؛ از رفاقت با آدم شرور بپرهیز که مانند شمشیر خوش منظر و بد اثر است».